منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

چطور از این گذر سختی که امروزه همه ی دنیا قرار گرفته عبور کنیم؟بخش سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز مقایسه ای را برایتان آوردم و می خواهم توجه بگذارید زیرا برای ما که منتظر امام زمان(عج) هستیم خیلی مهم است:
در طول تاریخ اولین جبهه حق مقابل با طاغوت در زمان حضرت آدم(ع) با قابیل شروع شد، همه می دانید قابیل برادرش هابیل را کشت به خاطر یک احراز مقام، با این شروع شد و بالاخره با طوفان حضرت نوح(ع) بر علیه قابیلیان به پایان رسید، طوفان حضرت نوح(ع) به وقوع پیوست و آنهایی که باید می مردند مردند و آنهایی که معتقد بودند باقی ماندند. سال ها گذشت تا دوباره جبهه باطل فعالیتش را آغاز کرد، این بار طاغوتی آمد به اسم نمرود، نمرود این فعالیت را مدیریت می کرد؛ فعالیت طاغوتی فعالیت کفر؛ حضرت ابراهیم(ع) در زمان نمرود مامور شد تا با این طاغوت مبارزه کن،د آمد بت ها را شکست و علنا با شکستن بت ها مبارزه آغاز شد. نکته مهم در این ماجرا از جایی آغاز شد؛ این طور هم نیست که پیامبر خدا هر طور بخواهد عمل کند؛ حضرت ابراهیم(ع) قبل از شروع مبارزه قدری تامل فرمودند و با علم نبوتشان دانستند که این مبارزه از این جا شروع می شود و باید شروع شود اما این مبارزه مثل زمان حضرت نوح(ع) با پایان یافتن عمر حضرت نوح(ع) که انقطاعی پیدا کرد این طور نخواهد بود، این بار این مبارزه ای که شروع می شود توسط ذریه ی حضرت ابراهیم(ع) ادامه خواهد یافت تا کجا؟ تا کربلا و مظلومیت فرزندش حسین بی علی(ع) را توسط جبهه طاغوت در آن عوالم مشاهده فرمود، از شدت ناراحتی نگاهی به ستاره ها انداخت و گفت: اِنّی سَقی، به راستی من بیمارم و به راستی من حالم بد است. حالا حضرت ابراهیم(ع) چه چیزی را رؤیت فرمودند؟ دیدند که ولایت چهارده معصوم در ذریه ی حضرت ابراهیم(ع) یعنی حضرات اسماعیل(ع) و اسحاق (ع) ادامه پیدا می کند؛ حضرت ابراهیم(ع) دو پسر داشت یکی از هاجر که اسماعیل(ع) بود و دیگری اسحاق(ع) که از ساره بود؛ خب طبیعتا در ذریه این دو پسر باید این ولایت ادامه پیدا می کرد ولی یک تفاوتی داشت، ولایت در ذریه ی حضرت اسحاق(ع) همان طوری که خداوند در سوره صف آیه 5 فرموده است: آنگاه که موسی(ع) به قوم خود گفت ای قوم چرا آزارم می دهید با آن که می دانید من فرستاده شما هستم؟ این ها بعد از فرعون است، آمده و همه این ها هم می دانند که موسی(ع) فرستاده خداست ولی باز هم آزارش می دهند؛ پس چون از حق برگشتند خدا هم دل هایشان را برگرداند خدا قوم نافرمان را هدایت نمی کند. خیلی باید حواسمان را به این ماجرا جمع کنیم. به این ترتیب متأسفانه یهود در حضرت موسی(ع) متوقف شد و دیگر ادامه پیدا نکرد و این توقف همچنان ادامه دارد تا وقت ظهور امام زمان(عج). در آیه 6 سوره صف می خوانیم: چون به عیسی بن مریم گفت ای بنی اسرائیل من رسول خدا به سوی شما هستم، توراتی که پیش روی شماست تصدیق می کنم، شما را به رسولی به نام احمد(ص) بشارت می دهم که پس از من می آید، ولی وقتی او با دلایل روشن سراغشان آمد، گفتند این جادویی آشکار است. به این ترتیب نصاری در حضرت عیسی(ع) متوقف شدند، این توقف تا ظهور آخرین حجت خدا ادامه خواهد یافت. حضرت مهدی(عج) پس از ظهور، جمیع ادیان را در ولایت و امامت خودشان جمع می کنند. حالا ببینید آن بدبخت هایی که آمدند گفتند جمهوری اسلامی ال است و بل است، ما می رویم مسیحی می شویم، خوش به حال شما خوشا به سعادت شما! امام می آید و همه ی ادیان را در یک ولایت و امامت قرار می دهد.
بگذارید عرض کنم: شباهت ماجرای فرزندان حضرت ابراهیم را که در نسل اسحاق(ع) آمد به موسی(ع) رسید، سپس حضرت عیسی(ع) آمد اما یهود که در موسی(ع) متوقف شد و نصارا در عیسی(ع) متوقف شد و آنها برخلاف دستور پیامبرانشان عمل کردند، خوب دقت کنید: این امر شبیه آن است که ولایت در نسل امام حسن(ع) متوقف شد، بعد از امیرالمؤمنین به امام حسن(ع) رسید، امامت و ولایت در نسل امام حسن(ع) متوقف شد، چه اتفاقی افتاد؟ در نسل امام حسین(ع) ادامه پیدا کرد، بعد از امام حسن(ع) برادرشان امام شدند، با این تفاوت که نسل امام حسن(ع) ولایت اهل بیت از امام حسین(ع) را هم پذیرفتند؛ وقتی امام حسن(ع) از دنیا رفت فرزندانشان می توانستند ادعا کنند که پدر ما امام بوده، پس بعد از پدرمان ما باید امام باشیم، پسر هم داشته، اما فرزندان و خاندان امام حسن(ع) آمدند دربست قبول کردند که امامت از آن امام حسین(ع) است و در امام حسین(ع) و فرزندانشان جاری شد؛ خوب دقت کنید، این ها را می گویم برای این که بعدها یک جاهایی یک آدم هایی یقه شما را می گیرند، شما باید بتوانید جواب بدهید. وقتی حضرت ابراهیم(ع) بت ها را شکست، نیروهای نمرود ایشان را دستگیر کردند، نمرود با نزدیکان و مشاورانش مشورت کرد که ابراهیم را چه طوری مجازات کنیم؟ همه ی مشاورها پیشنهاد کردند که ابراهیم(ع) در آتش بیانداز، با انداختن در آتش او را بکش، حالا بعداً می گویم چرا گفتند در آتش؟ خیلی جالب است، نمرود هم پذیرفت. زمانی که موسی(ع) نزد فرعون آمد و او را به یکتا پرستی دعوت کرد، فرعون آن زمان با مشاورانش مشورت کرد؛ آیه ی قرآن است، گفت شما بگویید ما با این موسی(ع) چه کار کنیم؟ آنها گفتند فعلاً او را حبس کن، برو ساحران بزرگ را جمع آوری کن و بیاور تا با او مخاصمه کنند یعنی به اصطلاح مقابله کنند که نشان دهیم این حرف او ناحق است ولی رای به کشتن او ندادند. وقتی امام سجاد(ع) را با قل و زنجیر نزد یزید بردند، یزید با مشاورانش مشورت کرد، خوب دقت کنید، گفت ای مشاوران با این آقا که پسر باقیمانده از امام حسین(ع) است چه کنیم؟ یک تعدادی از آنها گفتند او را بکش. طبق روایتی امام صادق(ع) فرمودند: وقتی اهل مجلس یزید، نظر به کشتن امام سجاد(ع) دادند یک کلام خیلی زشت را هم به کار بردند، من آن را برای شما نمی گویم که سزاوار خودشان بود؛ حالا دقت کنید و گفتگو کردن را یاد بگیرید، حرف های خیلی زشت به او زدند بعد خودش و خاندانش تهدید به کشتن هم شده؛ اگر یکی به شما بد بگوید اولین چیزی که می گویید، خودت هستی، فلان فلان شده، پدرت است، مادرت است، همه ی کس و کارت است، در جواب یزید، امام سجاد(ع) اول حمد و ثنای پروردگار را فرمود، بعد فرمودند: ای یزید اهل مجلس تو اشاره به چیزی کردند که خلاف اشاره ی اهل مجلس فرعون بود، که فرعون درباره موسی(ع) و هارون(ع) با آنها مشورت کرد، اهل مجلس فرعون به او گفتند موسی(ع) را با برادرش نگه دار ولی اهل مجلس تو به قتل ما اشاره کردند، این اشاره ای که آنها کردند دارای یک علت و یک سببی است، یزید گفت آن سبب چیست؟ امام(ع) فرمودند: اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند ولی اهل مجلس تو حلال زاده نیستند زیرا پیامبران و فرزندان آنها را غیر از فرزندان زنا کسی نخواهد کشت. یزید ساکت شد، دستور داد همه ی آنها از مجلس خارج شدند. در همه ی این گفتگوها:
1- یزید و اصحاب خاص او مثل عبیدا.. ابن زیاد، عمرسعد، شمر، خولی و… حرام زاده بودند، به همین دلیل هم اقدام به قتل سیدالشهدا(ع)، سادات بنی هاشم و یاران امام کردند و زنان و کودکان را به اسارت بردند.
2- نمرود اقدام به کشتن شخص ابراهیم(ع) کرد، آن هم با پرتاب حضرت در آتش اما کاری با اهل بیت و یارانش نداشت. اما یزیدیان روز عاشورا از طفل شیرخواره تا پیرمرد هشتاد ساله را از دم تیغ گذراندند.
چه قدر تکلیف ما سنگین است! پشت آدم می شکند.
3- نمرودیان حضرت ابراهیم(ع) را از آب منع نکردند، به قتل صبر نکشتند؛ قتل صبر یعنی یک عالم تشنگی بکشی تا بالاخره بمیری؛ اما یزیدیان، سیدالشهدا(ع)، اصحاب، زنان و فرزندان را از آب منع کردند تا جایی که سیدالشهدا(ع) از شدت عطش آسمان را مثل دود می دیدند، ایشان را به قتل صبر شهید نمودند، سر مبارک ایشان را از قفا بریدند.
4- در زمان نمرود، تمام کسانی که که با نمرود موافق بودند در جمع آوری هیزم شرکت کردند، از خدایان خودشان برای این کار طلب شفاعت می کردند؛ مرحوم طبرسی به نقل از سودی از مفسران صدر اسلام می گوید: مردم به جمع آوری هیزم می رفتند، هر کسی بیمار می شد بازماندگانش را نصیحت می کرد و می گفت در کار جمع آوری هیزم کوتاهی نکنید و مقداری از دارایی اش را برای این کار وصیت می کرد، زنانی بودند که پنبه ریسی می کردند و اجرت آن را برای تهیه هیزم برای این کار می دادند، حالا می گویم چرا!؟ یزید هم برای کشتن سیدالشهدا(ع) حدود 30 هزار نفر لشکر جمع کرد و این لشکر در شام و کوفه وقتی اسرا و سرهای شهدا را می بردند هلهله می کردند، همه ی آنها هم ادعای مسلمانی داشتند! همه ی آنها نمازخوان بودند! همه ی آنها نماز جماعت می رفتند! حواس بدهید، ما میراث یک چیز خیلی بزرگ را روی شانه هایمان داریم، آیا لیاقت آن را داریم؟ نمی دانم. یزیدیان هم در کربلا با تصور واهی برای این که برای خدا انجام می دهیم آن همه آدم را کشتند، اسب نعل جدید کردند و بر اجساد آنها دواندند! امام سجاد(ع) درباره ی کربلا فرمودند 30 هزار مرد جنگی که گمان می کردند از این امت هستند جمع شدند، درحالی که حضرت بارها موعظه فرمودند ولی نشد تا در نهایت ظلم و دشمنی مولا را کشتند.
5- در این جا یک پرسشی به وجود می آید، خوب دقت کنید، چرا این همه هیزم برای سوزاندن یک نفر!؟ مگر چه خبر است!؟ یا چرا 30 هزار نفر برای کشتن یک نفر!؟ خدا نگذاشته بود برای این ظالمان که قاتل پیدا کنند و یواشکی و شبانه این یک نفرها، ابراهیم نبی(ع) یا امام حسین(ع)، را بکشند؟! حالا دقت کنید چرا این کار را نکردند؟ انبیا و اولیای الهی با تدابیر درست، امدادهای الهی، هرجا می رفتند قلب های مردم را متوجه خودشان می کردند اما جبهه کفر نمی توانست در برابر این جبهه با استدلال قوی و منطقی مقاومت کند، از عهده ی آن بر نمی آمد، برای همین خودش را معرض سقوط می دید، به همین دلیل می فهمید که با مخفیانه کشتن یک آدم نمی تواند روح کفر را به جامعه بدمد اما اگر مردم را در کشتن ولی خدا مشارکت دهد، همه با هم بکشند، جبهه ی حق ضعیف می شود، جبهه ی طاغوت قوی می شود، پس مشارکت حداکثری مردم را و در ملاء عام اقدام به کشتن را راه می انداخت. طاغوت در حد اعلا به جای بریدن شاخه تصمیم می گیرد درخت را ریشه کن کند، با ترور مخفیانه نتیجه نمی دهد، یک صدایی می آید که فلانی را کشتند، تمام شد، بلکه باید تبلیغات وسیع و مشارکت حداکثری مردم انجام شود تا به ظاهر اعلام کند که ما ریشه ی این ولایت و امامت را خشکاندیم و تمام شد، اما در قرآن در سوره نمل می خوانیم: وَ مَکروا مَکراً وَ مَکَرنا مَکراً وَ هُم لایَشعُرون، و نیرنگی طرح کردند ما نیز نیرنگی تدبیر کردیم، خبر نداشتند. کسی باور نمی کرد در زمان نمرودچند سال تدارک هیزم می دیدیند، ساخت منجنیق انجام می دادند، برای کشتن و آتش زدن یک نفر! اما حضرت ابراهیم(ع) را انداختند در آن آتش نسوخت، پدر اجدادشان با همدیگر درآمد، چون همه چیز خنثی شد، همه زحماتشان و نیرنگ هایشان، با آنچه که خدا اراده کرد از بین رفت و همین حجتی شد بر ضد نمرودیان به نفع مکتب ابراهیمی،‌نمرودیان به باد فنا رفتند،‌ یزیدیان باور نمی کردند که سیدالشهدا و یاران و خاندان حضرت را به شهادت برسانند آن هم با آنهمه بوق و کَرنا اما نتوانند امام سجاد را که امام بعد از سیدالشهدا ست را شهید کنند و امامت ادامه پیدا کند خون سید الشهدا تا قیامت دودمانشان را به باد می دهد، کسی که بی ایمان است، مادی گراست،‌خوب دقت کنید نگویید فلانی آدم خوبیست، اما خدا و پیغمبر هیچ،‌ کسی که بی ایمان است، مادی گراست،توکل به خدا ندارد، ضعفش را در برابر مومنان حس می کند، وقتی این ضعف را حس کرد با همه قوا تلاش می کند که غلبه کند بر حق، و اگر من و شما اینها را نفهمیم نمی دانیم چه اتفاقی می افتد؟ مردمی که هیزم جمع می کردند منجنیق می ساختند در اثر تربیت طاغوتیان انگار اراده ای از خودشان نداشتند، مراقب تبلیغات باشید، تبلیغات در دنیا قیامت می کند، اگر نمی توانید درست و غلط را از هم تشخیص بدهید اصلا نگاه نکنید،می خواهید اخبار را چکار کنید؟ به چه دردتان می خورد؟ شما این مملکت را می سازید؟ من می سازم؟ اگر نمیتوانید تشخیص بدهید که این اخباری را که مطالعه کردم کدام حق است کدام ناحق،‌سر اجدادتان کوتاه بیایید، من گفتم خدایا اینقدر به گردن من است، گویا اراده ای از خودشان نداشتند فقط آنچه که دیکته می شد تبلیغ می شد از جانب نمرود و سپاهیانش همان را انجام میدادند، هیزم جمع می کردند برای اینکه در آن دنیا شفاعتی داشته باشند شفاعت می خواستند، سی هزار نفری که به کربلا آمدند، ‌مقابل امام ایستادند دل به طاغوت بستند، کر و کور شدند وقتی که دل به طاغوت بستند فطرتشان خاموش شد، اما بزرگترین زیبایی جبهه ولایت الله اینست که تلاش میکند افراد با فکر و منطق قلبی خودشان دین را اختیار کنند آزادی حق را بفهمند و آزادی را اختیار کنند.
زندگی با سفر آغاز می شود،
سفر از دل مادر به زمین ساز می شود (همه تان در دل مادرهایتان بودید و بعد آمدید روی زمین)
وقتی که از نیستی چشمت به جهان باز شود
سفر آغاز شود،
سفر همواره با ماست،
بی سفر دنیا نیست،
سفر زمین به دور خورشید
سفر ماه به دور خورشید
سفر کهکشان در طول زمان
سفر فصلها در گردش سال
سفر همواره به جاست
این سفر رفتگانند که آیند و روند (اگر ماه دور خورشید نگردد کمی حرکت کند و کامل حرکت نکند برنمی گردد پیش ما) سفر آدم ساز است
سفر انسان ساز است
سفر شیطان ساز است
سفرت را با تدبیر شروع کن ای دوست
سفر حاصلش تجربه هاست
تجریه حاصلش تدبیرهاست
تدبیر حاصلش شخصیت آدمهاست
سفر خوب یعنی سلمان فارسی ها
سفر بد یعنی سلمان رشدی ها
هر دو سلمان هستند
هر دو مخلوق خدا هستند
این سفرهاست که می سازدشان اینچنین
سفرت را بساز
سفرت را با عشق بساز
عشق را ز سفر گر گیری
در تمام مراحل تو گیری (در همه مراحل با عشقی)
بهترین عشق، عشق خالق باشد
عشق خالق بیامیز با سفرت
عشق خالق هموار کند راه سخت سفرت
سفر همواره دو آخر دارد
یک سفر راهی به جهنم دارد
یک سفر راهی به بهشت دارد
سفرت را تو با تدبیر خداوند بساز
که خداوند آخر تدبیرش بهشت است و بس
خود را به کمتر از تدبیر خداوند نفروش
صحبت دوستان: چند موضوع متفاوت ولی به هم مرتبط درمورد صحبتهای امروز به ذهنم رسید، یکی درخصوص حضرت علی اکبر عزیزی که مطالب را آماده کرده بودند سن ۱۸ سالگی ایشان را بیان کرده بود ۲۴ ۲۵ تا ۲۸ سال هم حضرت را گفتند اما یکی از نقشهای مهمی که حضرت علی اکبر در واقعه کربلا داشتند همانطور که فرمودند خلقاً و خلقاً و منطقاً شبیه حضرت رسول بودند و آن جمله معاویه را که گفتند که شایسته خلافت است که البته ایشان به لحنی بیان کردند که چون یک رگ اموی دارد، اما بعضی تحلیل می کنند به اینصورت که معاویه داشت گرا میداد که چه کسانی خطرناک هستند بعد از خودش برای خلافت فرزندش و حضرت علی اکبر را تکه تکه کردند یعنی بُغضی که از ایشانم داشتند و امری که شده بود که در فرزندان حضرت حسین، حضرت علي اصغر ٦ ماهه بود امام حسين هم حدود ٦ ماه اين مسير از مرگ معاويه تا عاشورا طول ميكشد، اينها جاسوسهايي كه داشتند فكر مي كردند دو علي بن الحسين فرزندان امام حسين هستند، علي اصغر كه به دنيا آمد معادله اينها بهم خورد سه علي بن الحسين را ديگر خبر نداشتند، در نتيجه وقتيكه حضرت علي اكبر با آن دلاوري آن خلق و خُلق و آن منطق به آن شكل به شهادت رساندند و حضرت علي اصغر را بر دست امام حسين به آن شكل به شهادت رساندند گمان كردند كه دو علي ابن الحسين شهيد شدند، در مجلس يزيد وقتي امام سجاد خودشان را معرفي ميكننيد كه علي بن الحسين هستند، ميگويد مگر او كشته نشد؟ آن مكر خدا كه شما فرموديد در اينجا خودش را نشان ميدهد كه آنها فكر كردند دو علي بن الحسين است كه امام سجاد نجات پيدا كرد و حضرت علي اكبر كه من فكر ميكنم ايشان تمام عمرش را فداي امام سجاد كرد، هميشه جلو بود حتي در رواياتي كه قبل از روز عاشورا هست امام سجاد در مورد اينكه اين خواب را ديديد سوال نمي كند اما علي بن الحسين علي اكبر سوال ميكند كه حتي اگر فرد ديگري در اين مجموعه هست كه ميخواهد گزارشي بكند آنكه جلو هست و ميدرخشد، حضرت علي اكبر باشد كه گماني به سمت امام سجاد نرود يعني ايشان تمام آنكه از خلق به ايشان داده بود كه شبيه رسول الله بود و تمام آنچه از خُلقداده بود كه شبيه رسول الله بود و از منطق داده بود اينرا فداي برادر كوچكتر خودش امام سجاد كرد به همين دليل هست كه مقام بالايي دارد اين از علي اكبر، خداوند ما را لايق بكند كه اسم علي اكبر را بياوريم، ميگويند در آخرالزمان جزء كساني ست كه رجعت ميكند، بعضي كه او را در عالم مكاشفه ديدند ميگويند همواره ايشان لباس رزم به تن دارد اما این روال که شما فرمودید خیلی کمر شکن است یک موقع یک نفر را در آتش می انداختند یا یک نفر را با اهل بیت و یاران اطرافش به شهادت رساندند، امروزه با این فضایی که در این عالم وجود دارد یک نفر را می خواهند در یک شهری بزنند به گونه ای می زنند که تا 500 متر این طرف و آن طرف زن و فرزند و همه چیز از بین برود. با آمدن مولا امام زمان(عج) تمام ریشه باطل را قرار است که بزند اساس و بنیان کفر را از بین ببرد گمان کنند جایی هست فکر می کنید چه برخوردی می کنند؟ برای شهادت نصرا... 85 تن بمب ریختند که ایشان از بین برود، سال 2006 که اسرائیل با لبنان می جنگید برای من فرقی نمی کرد حزب ا... لبنان چه کسی هست یا اسرائیل چه کسی است بزرگی یک ماه قبل از این که فوت کنند یک شبی من به خدمتشان رسیدم، ایشان برای من یک خاطره ای را تعریف کردند: من یک پیامی برای آقای نصرا... فرستادم که فلان جا نرو که اگر بروی تو را می کشند ایشان حرف من را گوش کرد و نرفت و همان اتفاق افتاد، این برای من یک زنگی بود و برای من ماند، ایشان که به شهادت رسید من این داستان را در فضای مجازی برای دوستان ارسال کردم،چون من برای دوستان خودم ترسیدم وقتی ایشان به شهادت رسیده یکی از دوستان من در این حسینیه شاد است، در فضای مجازی ممکن است چه عباراتی را در مورد ایشان به کار ببرند، با خود گفتم آن چیزی که تو نسبت به آن بی خیال بودی و یا نظر بد داشتی، یک کسی به تو یک هدایت و راهنمایی کرد، من به دوستان عرض می کنم اگر این وقایع به دلتان نمی چسبد نچسبد ولی علیه او هم کار نکنید مخصوصا زمانی که ما یک سری مسلمان که با یک سری که کل دنیاست از آمریکا و فرانسه و... کشورهای دیگر به آن ها تسلیحات می دهند، نسبت به این قضیه فکر کنید، نکند یک موقعی ما با خودمان احساس کنیم که کاش به ایران حمله کنند و پیروز بشوند و دست فلانی از فلان منطقه قطع بشود، یک موقع برای ما خیلی سنگین تمام می شود، حداقل نسبت به این قضیه بی طرف باشیم اگر به نتیجه ای نرسیدیم بگوییم ما نمی دانیم. فرض کنید یک روحانی شیعه ممکن است خصلت بد خیلی داشته باشد این در برابر کسی قرار می گیرد که شرب خمر و آدم کشی و... مشخص و عیان است که این همه انسان کشته شده است و این وقاحتی که دارند و این وقاحت برای این است که ترس را تزریق کنند، وقتی ترس به شما تزریق می شود می گویی ما این کار را انجام ندهیم یا ما نرویم، در واقعه کربلا عبیدا... ترس را تزریق کرد زن ها آمدند مردان خودشان را که پشت مسلم بن عقیل بودند گفتند آن های دیگر هستند بیا برویم خانه. دنیا بالاخره بعد از سال های زندگی تمام می شود مرگ آدمی هم ممکن است به هر شکلی برسد یک موقع آدمیزاد از یک واقعه ای با تدبیر خودش جان به در می برد و گاهی می بینی 50 سال باید مثل یک نبات روی تخت باشد به این مورد توجه کنیم. کلامی که استاد دو ماه قبل از محرم می فرمایند آن چیزی که درک کردم این است که خیلی مراقبت کنید، این همه دعای فرج می خوانیم فکر کردید اگر امام زمان(عج) ظهور کند همه جا گل و بلبل می شود؟ بالاخره جنگ و جدال و... اتفاق می افتد، اگر چشم ما به نور آقا امام زمان(عج) منور گردد هزینه دارد اگر قرار است با تیر و ترقه بزنند این جا و آن جا و خوابمان نبرد و ذهن و زندگی خود را معطوف بکنیم قطعا آن موقع خیلی سخت تر خواهد بود. الان تمرین است در این تمرینات سعی کنیم که اگر موقعی عمر ما کفاف داد که وارد یک واقعه بزرگتری بشویم خدا به ما کمک کند. ذکر رب سهل و یسر و لا تعسر علینا یا ا... داریم یعنی از خدا آسوده کردن این مراتب را در این چله ها درخواست می کنیم.
استاد: خیلی ساده و روان آن چه که منظور من بود ایشان بیان کردند، در این دوران بر گردن هر کدام از ما یک وظایفی است، به شما کسی گفت که توپ بردار و به جنگ برو؟ خیر، شما را اعزام کردند؟ خیر، اما جنگی که امروزه در آن هستیم به مراتب از جنگی که در جبهه هاست سخت تر است چرا؟ چون جنگی که امروز ما در آن هستیم جنگی است که اصلا نمی دانیم کی به کی است، طرف اخبار بی بی سی و... گوش می دهد و هر بار می گوید آخ ببین چه می گویند، دو روز بعد تکذیبش به عینه جلوی چشمش قرار می گیرد، باز هم می نشیند و گوش می دهد! بنده ریاضی خواندم، 27 سال هم ریاضی درس دادم، قضایای هندسی را به دو روش حل می کردیم، یکی برهان خلف بود، برهان خلف می گفت اگر یک مطلبی را در این مسیر هندسی حل می کنی، اگر فقط یک عدد خلاف بشود به طور کامل رد است. در بحث دعاوی حقوقی در هر قراردی اگر یک بند از آن خلف و خلاف باشد کل آن قرارداد مردود است، 20 سال پیش این جا فریاد زدم ای مسلمان های خدا وقتی عقد می کنید، آقا بفهم تعهد مهریه و کار برمی داری، چرا آن موقع داغ هستی و حالیت نیست! خانواده به زور می گوید؟ بگو نمی خواهم، اگر مهریه ای را برداشتی که موقعی که عقد را می خوانند در جیبت نیست عقدت باطل است، عقد یک قرارداد است یک بند از آن خلاف است، یک تعهدی را برداشتی، یک چک سفید امضا دادی که اصلا نداری، 2000 سکه، به نام ا... 1001 سکه، بس است دیگر، چه قدر جهل و نادانی؟! دین ما، دین فهم و تعقل است. یک شخص بی سواد چند روز پیش به من می گفت: خداوند حضرت آدم(ع) را که آفرید به او سه چیز را پیشنهاد کرد و گفت کدام یک از این ها را می خواهی؟ یکی از آنها را بردار، دین ، عقل ، حیا، آدم آن دوره فکر کرد گفت عقل، خدا گفت چیزی را انتخاب کردی که نمی توانم این دو تای دیگر به تو ندهم، چرا؟ چون کسی که عقل پیدا کرد، دین نداشته باشد جهنمی می شود چون زیادی می داند، راه های پدرسوختگی و حُقّه بازی و کلاه برداری را می داند و کسی که حیا نداشته باشد باز هم جهنمی می شود. امروزه نه دین هست نه حیا!
یک ذرّه فکر کنید، شما جلوی خانواده تان چه چیز باز می کنید؟! نه دین هست نه حیا، آن وقت این عقل هایی که وجود دارد عقل است؟ به درد می خورد؟ نه. شما بارها دیدید که اخبار و کلیپ هایی که به شما می رسد چند درصدش خطاست، باز هم می روی دنبالش؟! آن وقت می گوییم آقا و خانم دوره ی قرآنی بردارید، می گویید وقت ندارم، چرا وقت نداری؟ یک دلیل عمده اش وجود هم این هاست. خودتان می دانید. ببینید من تا آن جایی ‌که زنده باشم، توان داشته باشم، اجازه داشته باشم در خدمتتان هستم هر چه که بفهمم برایتان می آورم، به اندازه ی فهمم نه بیشتر اما واقعیتش این است که شما باید ازآن استفاده کنید. ما دوستانی داریم که یک جلساتی را می روند بیست میلیون، بیست میلیون پول می دهند اما یک جلسه هم غیبت نمی‌کنند چون پول داده است تا شیره قطره آخر را باید بکشد، این جا چکارمی‌کنی؟ ما از شما پول هم نمی خواهیم.
سوال: امروز چند تا چیز را طبقه بندی شده و به صورت شماره ‌گذاری شده گفتید، من ربط آن پنج چیز که گفتید را متوجه نشدم؟
استاد: می خواستیم این را بگوییم که چرا نمرود برای چند سال با تبلیغ های فراوان گفت که هیزم جمع کنید تا شفاعت شما نزد بُت های شکسته شده تان شود، یا یزید چگونه سی هزار سوار را یک دفعه جمع کرد؟ با همین تبلیغات، یک تعدادی را ترساندند و آوردند، یک تعدادی را هم با پول، از جمله خود عمر سعد که برای خودش سلحشوری بود ولی حکومت ری را می‌خواست، گفت من می دانم حسین(ع) فرزند پیغمبر است ولی چه کار کنم حکومت ری را دلم می خواهد دیگر! دلم می خواهد کشاندش تا آن جایی که جزء یک دسته افراد های ناجور رقم خورد. ما می‌خواستیم تو این مراحل پنجگانه توضیح بدهیم چرا؟ خیلی ساده بود نمرود کسی را استخدام کند تا مخفیانه حضرت ابراهیم(ع) را در تاریکی شب بکشد، نمی شد؟!
ادامه صحبت: من شنیده بودم آن وقت حضرت ابراهیم(ع) اسطوره می‌شد
استاد: ما خیلی از این اسطوره ها داشتیم که همه از بین رفتند
ادامه صحبت: من شنیدم در تصور حکّامی نمرود، حتی این موضوع را در زمان حضرت موسی(ع) داشتیم، حتی این موضوع را معاویه هم داشته، من حتی چیزهایی که به عنوان مصاحبه مناظره مانند شنیدم بین اموی ها و عباسیونی که در گرفت، که حالا چرا از آن جا به بعد ائمّه را در خفا شهید می کردند؟
استاد: مگر امیرالمؤمنین(ع) را که با ضربت شمشیری کشتند اسطوره شد؟ من در زمان خودش را می گویم نه الان، معاویه خیلی راحت رفت و در خلافت نشست. ببینید این قصّه آن قدر نمی تواند اوج داشته باشد تا این که این ها می‌خواستند بزرگ کنند که همه ببینید چه طور زار و ذلیل می شوند، همه با هم نابود می‌شوند. این را می خواستند اثبات کنند که این جبهه ای که شما می گویید حق عاقبتش نابودی است، در حالی که خداوند نگذاشت این اتفاق بیفتد.
ادامه صحبت: می گویند فتنه های آخر زمان آن قدر سنگین است که بچه را پیر می کند من خیلی با پوست و استخوان بعضی از چیزها را حس کردم و این که از یک حجت الاسلامی شنیدم که سند روایی هم داشت که برمی گردد به موضوع محرمی بودنمان، وقتی به بچه کشی نگاه می‌کنیم، وقتی ظلم رانگاه می‌کنیم و آن را می پذیریم، باید به این فکر کنیم یا مالمان حرام بوده است یا نطفه درست نبوده یا... من خیلی به این قضیه فکر کردم که چرا خیلی از اطرافیانم در جامعه، بنده قریب به این یازده دوازده سالی که این جا آمدم شما روی مال حرام تاکید داشتید و خیلی از اعمال...، معتقدم که روی سیاه شدن دل جامعه تاثیر دارد بزرگترین چیز هم به نظر خود من این جا این که شهادت از جنس مردن راحت ترینش است ولی جهادی که آدم روی خودش کار کند و بعد براساس آن سخت ترین است و به نظرم الان آن واجب تر از آن است
استاد: ما الان داخل بدترین جنگ هستیم، آن جهاد اکبری که می گویند ما الان در آن جهاد اکبر هستیم، برای همین است الان من این همه وقت است روی خودسازی آدم ها حرف می زنم و مدام تکرار می کنم چون تا تو ندانی، تا این آینه ی جلویت تو را نشان ندهد که این جای صورتت سیاه شده یا این جا لک شده تو دکتر نمی روی که بگویی پوست من چی شد، مگر این که توی آینه نگاه کنید، این آینه‌ها به ما نشان می دهند که ما کی هستیم، شما باید بدانید اصلا کی هستید، اشکال ما این است که ما نمی دانیم کی هستیم، ما یک چیزی پیدا می‌کنیم می گوییم آره فهمیدم. یک نفر به من گفت من در خودم حسادت در چهل سال عمری که کردم ندیدم، چهار یا پنج روز متوالی آن قدر به او حسادت نشان دادم که دیوانه شد، گفتم دیدی چه قدر حسادت داری؟! بروید بگردید، خودتان را بگردید، بله یا مالش اشکال دارد، خدایا مرا ببخش یا ایراد اخلاقی در خانواده اش بوده است، من نمی خواهم این ها را بگویم شما اصلا مردم را سراغ نکنید، اگر این مشکل داره پس حتما این جوریه…، نه، شما خودتان را ببینید، هر روزتان را با دیروزتان مقایسه کنید، نباید یک جور باشید. من در این ماجرای اخیر که درد خیلی شدیدی داشتم دارویی که پزشکم به من داد، چون واقعا در حق من بزرگی کردند چون ساده نیست یک بیماری را از راه دور دارو دادن، مسئولیت سنگینی است ولی مرا از جایم بلند کرد. در آن دوران یک دارویی رو به من دادند هنوز هم می خورم ولی دیگر بدن آرام آرام سیستم را پذیرفته است همش خواب آلود بودم و کل این چند روز را خواب بودم و وقتی آخرشب به رختخواب می‌رفتم که بخوابم می گفتم خدایا کمکم کن من امروز چه کار کردم؟ نسبت به دیروز هیچی؟! چه قدر آدم محتاج این بود که با من مشورت داشته باشد و من نتوانستم مشورت بدهم، من خیلی خرید ها را می‌توانستم بکنم که نتوانستم بکنم، همه ی کارهای مرا نمی توانند این بچه ها انجام ‌دهند، من چه قدر مطالعه می‌کنم، چه قدر قرآن می‌ خوانم، چه قدر ذکر می‌کنم، اذکار مخصوصی روزانه، چیز خاصی هم نمی گویم به همه ی شما هم دادم، 1001 یا رئوف یا رحیم، 1001 الله الصمد، من دائما این ها را می خوانم ولی در این چند روز همه را از دست دادم تا توانستم امروز روی پا باشم. نباید امروزتان با دیروزتان فرق کند، اگر فرق نکند متوجه فرسوده شدن جسمتان هم نمی شوید. خود دانید.
ادامه صحبت: همسر امام سجاد(ع) دختر عموی امام حسن(ع) هستند، حتی می دانم که امام عصر(عج) هم اگر برگردیم عقب از شاخه اسحاق است یعنی همسر امام حسن(ع) طبق یک اعجازی می‌رسند به حواریون و بعد به زکریا و همین طور تا جلو، من می دانم که همه ی آن منجی می‌رسند به ذریّه حضرت محمد(ص) و از آن طرف به حضرت ابراهیم(ع)، سال هاست دارم به این موضوع فکر می‌کنم و دور از حرف های شما در دو سه جلسه گذشته هم نبود.
استاد: بله دقیقا همین طور است، حضرت ابراهیم(ع) نبی خداست فرزندانش هم نبی خدا هستند اما یهودی که توی یهودیتش ماند، متوقف شد اما بعد از آن خیلی ها آمدند. نصارا آن جا متوقف شد، اما این ها دلیل بر این نیست که نسل اسحاق(ع) ایراد داشته است نه نمی خواهیم این را بگوییم، خدا را صدهزار مرتبه شکر که ما در عصر و زمانه ای قرار داریم که به سادگی می توانیم اطلاعات به دست بیاوریم و بفهمیم ولی از طرف دیگر بترسیم چون به همین سادگی که به دست می‌آوری اگر روزی که از شما بپرسند و بلد نباشید آن وقت دیگر خودتان می دانید.
سوال: در اطرافمان جایگاهی به نام مذکر و مونث داریم، کسانی که به آن ها محرم و نامحرم هستیم، دوستی به من گفت که تو با خانم ها خیلی راحت صحبت می کنی و این برای من یک چالش سه هفته ای شده است، فکر می کردم چون مذهبی هستم نباید عبوس باشم من نتوانستم بین این دو تجمیع ایجاد کنم که چگونه می شود یک فاصله ایجاد کرد در عین حال عبوس و اخمو نباشی، برای این موضوع نمی توانم خط مرزی تعیین کنم.
استاد: بنده هم مدرسه پسرانه و هم دخترانه کار کردم، در مدرسه پسرانه از 40 تا معلم 6 یا 7 نفر خانم بودیم، دانشگاه علم و صنعت هم که درس خواندم از هر کلاس 50 نفره 5 یا 6 نفر خانم بودیم بقیه آقا بودند، انسان قرار نیست یک موجود عبوس و بداخلاقی باشد و یا خدای نکرده رفتار نامناسبی داشته باشد ولی در عین حال هم رفتارهای کاملا متواضعانه یعنی در نهایت ادب و خوش رویی؛ خوشرویی با لوندی صحبت کردن خیلی فرق می کند، بعضی ها در گفتگوهایشان یک حرکاتی می کنند که به اصطلاح به آن دلبری می گوییم، این اصلا خوب نیست به خصوص در نامحرم ها، ولی وقتی یک خانم و آقای نامحرم به هم می رسند قرار نیست هم را اخمو نگاه کنند، سلام در نهایت ادب و تواضع، حتی اگر در محیط کاری دوستانه هم هستند با یک لبخند کوچک که محیط خلط نشود محیط تاریک و زشت نشود، حدود شرعی هم از لحاظ جسمی باید کاملا رعایت شود، حالا بعضی ها عادت دارند با دست به هم می زنند هیچ هدف و بهره وری جنسی هم ندارد ولی عادت کرده به خصوص این در دکترهای مرد زیاد است علت هم دارد این ها آن قدر زیر دستشان می آیند و می روند و علی الخصوص دکترهای زنان این ها عادت کردند، خیلی از مواقع خانم پیر است، به عنوان مودت دوستی به پشتش می زند، غلط است ما حق نداریم این کار را بکنیم. حدود شرعی که ما داریم و هر گونه تماس دست و بدن کاملا حرام است و نباید باشد و دیگر این که در گفتگوها نهایت ادب و تواضع حداکثر با یک لبخند دوستانه. شما با اسم کوچک صدا می کنید اشکالی ندارد یک خانم پشت سرش بگذار خیلی هم خوب می شود هم ادب شما را نشان می دهد و هم شما را از بقیه مستثنی نمی کند که فکر کنند تو یک چیز دیگری هستی نه یک مسلمان کاملا متعهد یک رفتار کاملا منطقی و درست دارد. امتحان کنید ببینید چه طور می شود، این راهی است که ما سال ها رفتیم، حالا شما در دوره جمهوری اسلامی رفتید ما در دوره شاه رفتیم، در زمان ما اصلا این قصه ها نبود، من که به دانشگاه می رفتم خانمی داشتیم چه خانمی، کلاس که تعطیل می شد از کلاس که بیرون می آمد می رفت در آبدار خانه کنار پیرمرد آبدارچی می نشست سیگارش را دود می کرد چایش را می خورد و دیگر نمی دانم و آن چنان لباس پوشیدن. بنابراین خیلی دستی از دور ندارم من دستی از نزدیک بر آتش داشتم، همین است که ما حرکت کردیم و تا به امروز رسیدیم. بعد من یک خانواده ای داشتم از قدیم الایام، ما همیشه مهمان داشتیم و جوری هم نبود که بگوییم در اتاق پنج دری آقایان و هشت دری خانم ها، نه نداشتیم چون اصلا این چنین امکانی را نداشتیم ولی با همه این ها در نهایت سلامت رفت و آمد می کردیم خیلی هم خوب بود محدوده همه هم رعایت می شد. شما هم امتحان کنید می شود.
صحبت از جمع : در ارتباط با شکرگزاری، چند سال پیش دعایی دادید که سپاس از خداوند بعد از هر نماز بود، خدا را شکر از آن سال تا حالا حداقل بعد از یک نمازم این سپاس را داشتم. دعای دیگری داده بودید که صبح ها وقتی از منزل بیرون می رویم یک حمدی به صورت سه تکه بود که آن اصلا به صورت ملکه وعادتم شده است ناخودآگاه آن را می خوانم. پارسال هم گفتید بعد از پایان نماز سجده کنیم و بعد سه مرتبه شکراًلله، چهار مرتبه الحمدالله.
استاد: وقتی از جایت بلند می شوی و می توانی بلند شوی، وقتی پایت را بر می داری و قدم هایت را با اطمینان بر می داری، می گویی خدا را شکر؟ وقتی این آب را زمانی که تشنه هستی یکسره تا آخر می خوری می گویی خدا را شکر؟
ادامه صحبت: الان یک هفته است که تمرین می کنم، کار که می کنم از پاهایم از دست هایم تشکر می کنم، از خدا تشکر می کنم.
استاد: بعد از مدتی نتیجه اش را می بینی. شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند.

نوشتن دیدگاه