منو

جمعه, 15 آذر 1404 - Fri 12 05 2025

A+ A A-

عمر عبوری است از اتاقی با دو دَر، بی آنکه بنشینی

بسم الله الرحمن الرحیم

جمله ای را خواندم که از حضرت نوح(ع) نقل می‌کرد، حضرت نوح(ع) فرمودند: عمر عبوری است از اتاقی با دو دَر، بی آنکه بنشینی. یعنی داخل آن صبر نمی‌کنیم زمین نمی نشینیم یک اتاق است که دو تا در دارد از این در می آییم داخل و از آن در خارج می شویم . برای اشاره به کوتاه بودن دوره ی عمر در دنیاست که ما باور نمی کنیم فلانی 110 سال عمر کرده است، شاید 110 دقیقه گاهی محسوب بشود هیچ کس نمی داند خیلی هم جمله زیبایی است که عمر، مثل یک عبور از یک اتاق دو دَر بدون اینکه حتی بتوانی بنشینی باید به این نکته عمیق اندیشه کرد این جمله مرا به شاید بیش از 10 سال پیش برد. شبی در یک رویای صادقه دیدم که در جایی قرار داشتم این رویا را قبلا هم دیده بودم ولی همین جا متوقف شده بودم آن شب دوباره آمدم آنجا در همان مکان که یک جایی مثل روستا بود، در مقابل هم یک اتاقی بود مثل اتاقهای گِلی روستایی که درِ آن بسته بود همانند درهای چوبی تک لَته که به هم چفت می شوند ندائی به من گفت برو در را باز کن و داخل شو پیش رفتم گفتم در باز نمی‌شود، نمیشود رفت، دوباره گفت به بالای در نگاه کن به آن دست بکوب ، آن بالا یک چیزی بود که دستم را بردم بالا و کوبیدم به آن، تا کوبیدم دیدم لای در باز شد ولی تاریک است گفتم تاریک است من می‌ترسم گفت تو انجام بده و ببین، برو. پرسیدم برای چه می خواهم وارد شوم ؟ گفت تا آنچه را که تا به امروز انجام داده ای بر بالای طاقچه های آن ببینی طاقچه که می‌دانید چیست یک چیزهایی که روی دیوار نصب می شود قدیمی ها روی آن وسیله می گذاشتند گفتم خودم می دانم حالا چرا باید بروم ببینم!؟ من که میدانم تا به امروز چه کار کردم. گفت هر کدام را که می‌خواهی نباشد و می‌فهمی که چرا نباید باشد درک کردی که این را اصلا نباید اینجوری می‌شد و این را می‌فهمی از آن بالای طاقچه پایین بینداز. زود باش حرکت کن به زودی صبح میرسد وقت رسیدن صبح باید آنجا باشی. زود باش دیر نکن دستم را به بالای در کوفتم و در باز شد و داخل رفتم داخل روشن شد دیوارها گِلی و محقر بود، روی طاقچه ها اعمال گذشته ام را مشاهده کردم گفتم این خوب و قشنگ است آیا این را هم باید بیندازم؟ گفت بله بینداز. گفتم آخر چرا؟ گفت بعدا میفهمی چرا. البته خیلی چیزها آنجا بود که اصلا برای من نبود ندا گفت : آنها برای آدم‌هایی است که بعد از تو می آیند دوره ی باز شدن در رسیده تو بازش کردی برو. اینها برای آدم‌هایی است که بعد از تو وارد اینجا می شوند روبرویم باز یک در دیگری بود مثل همان چیزی که حضرت نوح گفته که اتاقی است که دو تا در دارد یک در دیگر شبیه همان روبرویم بود گفت همین جوری بزن به آن و برو من هم این کار را کردم این دفعه وارد یک اتاق دیگر شدم با محتواهای دیگری روبرو شدم آنچه را که بد می دانستم نگاه می‌کردم بسیار متاسف می شدم و با تنفر آن را از بالا به پایین می انداختم امّا آنچه را که خوب بود و دوست می‌داشتم با محبّت نگاهش می کردم ولی بالاخره آن را هم به پایین می انداختم. باز در دیگری بود، باز در دیگری بود، همین مسیر را همینطور ادامه دادم تا به آخرین اتاق وارد شدم. آخرین در ، از این وارد شدم به آن در روبرو که رفتم و کوبیدم دیگر در آن اتاق من چیزی نداشتم که پایین بیندازم سریع عبور کردم در را کوبیدم و باز کردم در کمال تعجب به یک فضای پهناور و زیبا با یک نسیم دلپذیر و نوری همانند نور گرگ‌ و میش صبحگاهی برخوردم به آنجا وارد شدم از خوشی نمی دانستم چه کار کنم ندا گفت به صبح رسیدی با اذن پروردگارت مشمول رحمتش گشتی آن را حفظ کن و تلاش کن دیگر به فضای تاریک خود برنگردی. خوب دقت کنید من آن موقع که خودم این رویا را دیدم خیلی نفهمیدم الان می فهمم. گفت تو به صبح رسیدی به اذن پروردگارت یعنی او خواست که تو برسی مشمول رحمت الهی شدی حفظش کن. یعنی از آنهایی که برداشتی انداختی پایین دیگری نگذاری روی آن طاقچه ، تلاش کن دیگر به فضای تاریکت برنگردی و رفت. من بیدار شدم در حالی که از بیدار شدنم شاکی بودم و نصف شب گریه می‌کردم . بعد از سال ها امروز معنی جمله ی آخر آن ندا را فهمیدم تلاش کن دیگر به فضای تاریک خود برنگردی .

می دانید در دنیا برای اینکه حق و باطل از هم تفکیک شوند جنگی خواهد بود. همیشه اینطوری بوده، جنگ بیرونی یا جنگ درونی آدم ها، من و شما در کمال حیرت مجموعه ای از حق و باطل هستیم. همگی ! چگونه ؟ هر کدام از ما در درونمان همانند یک تابلو دورو هستیم یکی این رو است یکی آن رو است یک طرف این تابلو مملو از نور است روی دیگر این تابلو مملو از تاریکی است. سمت نور، آن خود معنوی و روحانی ماست. خودم خودم دیدید، یک روی آن که نور است همان خود معنوی و روحانی ما است سمت تاریکی خود شیطانی ماست. همانی که دائم مغزت را میخورد فلانی اینطور، فلانی آنطور، تو برای او این کار را انجام دادی ببین برای تو هیچ کاری نکرد… آمدن و رفتن مان بهر امری است، ما را پروردگار به این دنیا اعزام فرموده است با فرستادن راهنماها و کتب الهی موظف کرده است که تا دوره ی دنیا را به پایان نرساندیم با خود روحانیمان برخود شیطانیمان پیروز شویم از آقا رسول الله که می پرسند ایشان می فرمایند که من شیطان درونم را مسلمان کردم. با خود روحانی بر خود شیطانی پیروز گردیم ما نمی توانیم آن را بکشیم خود شیطانی را هم در حیطه نور بیاوریم آن را هم به نور وارد کنیم.
بارها در زندگی روزمره در خودمان و در اطرافیانمان مشاهده کردیم که علی رغم دنیایی مهربانی و آرامش در بروز مطلبی چنان خشن و پرخاشگر و زشت شدیم که قابل باور نیست. در اطرافتان همه ی شما داشتید نگاه کنید به خودتان، خودتان هم اینجور بودید اینقدر زشت که قابل باور نیست نه برای خودمان نه برای دیگران چرا؟ چرا اینجوری شدیم کجا رفت آن خود معنوی چه بر سرش آمد. خود شیطانی به واسطه اینکه پا روی یک دستور الهی به هر دلیلی گذاشتیم جسور و پررو شد، به بیرون سرک کشید، تا تو از اطاعت امر خدا دور نشوی آن جرات بیرون آمدن ندارد همان جا میماند. اما جسور شد به بیرون سرک کشید آمد جلوی نور خود الهی را گرفت. وقتی جلوی نور را می گیرید تاریکی ایجاد میشود. تاریکی را به ماجراها پاشید و شد آنچه که نباید میشد. بسیاری از آدم کشی ها توسط انسان های شقی و ظالم اتفاق نمی افتد بلکه در یک کش مکش که دستور الهی را مبنی بر رافت و گذشت زیر پا گذاشتیم خود شیطانی قدرت گرفت رو دار شد حمله ور شد و عمری پشیمانی برای فرد باقی گذاشت.
حتما از خودتان میپرسید خب حالا چه کار باید بکنیم تا به این نقطه ضلالت هیچ وقت نرسیم؟ در ابتدای رویایم عرض کردم آن ندای راهنما به من گفتند اعمال بد و خوب را مشاهده کن به زیر بینداز و برو. جا دارد از خودمان بپرسیم اعمال بد معلوم است اعمال خوب چرا؟ چرا آنها را هم پایین بیندازیم، چون اعمال خوب در بسیاری از اوقات حجابی در پیش روی ما میشود که نتوانیم ببینیم آنچه را که انجام دادیم و خوب انگاشتیم اذن و عنایت پروردگاری بود نه کار من، او بود که در پیش چشمانمان رونق بخشید و خود معنوی او را دید و برگزید پس مراقب اعمال خوب و بد باید با هم باشیم چون بدها که جای ظلمت دارند اما خوب ها هم میتوانند حجابی تاریک و چه بسا ظلمانی شوند. قصه ی عجیبی است …
گر سینه شود تنگ خدا با ما هست
گر پای شود لنگ خدا با ما هست
دل را به حریم عشق بسپار و برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست
این ابیات باید در عمق جان بنشیند وگرنه لق لق زبان از این ابیات قشنگ تر هم دارد و بیان میکند ولی به درد نمیخورد. صبح آگاهی در راه است این من و شماییم که با خانه تکانی همه ی وجودمان عقل، اندیشه، نفس، قلب میتوانیم صبح روشن را انتخاب کنیم و در این صبح روشن جریان پیدا کنیم. وگرنه بدانید، خوب بدانید در عالم برزخ در جهان باقی میدانید برای چه کسانی است؟ آن اوایلی که من به این عالم ها وارد شدم میشنیدم 4 عالم، 3 عالم اول عین تقریبا زمین است عالم شقی است و عالم چه . عالم چهارم به بعد دیگر جسم نیست، چون نفس نیست. نفس است که جسم را لازم دارد تا تاوان پس بدهد یا یک کاری بکند. عالم برزخ در جهان باقی برای کسانی است که در دنیا به نقطه ی روشن آگاهی دست پیدا نکردند. حالا می بایستی در این عوالم زیست کنند سختی تحمل کنند تا بتوانند به بام وجود دست پیدا کنند بام وجود انسان اگر دست پیدا کردید قلبتان جایگاه عنقا خواهد بود .عنقا چیست؟ کس نمیداند.
سلام امام زمانم، سلام مهربانترین مهدی جان، دلم برای دیدنتان چقدر تنگ است، دلم برای برای شنیدن صدای گرمتان، برای بوییدن شمیم نرگسی و روح نواز تان چقدر تنگ است، دلم تنگ است برای روز خوبی که بیایید و این حس درد آلود جانکاه یتیمی جای خودش را به لبخند و امید و شادمانی بدهد، دلم تنگ است برای آمدنتان، دلم خیلی تنگ است آقا جانم دل تنگم دیدار تو درمان من است.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
از 1001 آرزویی که در برنامه 1001 از مهمانهایش میپرسند یکی را که از همه مهمتر است را بگو. من به این آرزو زندگی میکنم و زنده ام و ادامه میدهم که تا نمردم ظهور آقا را ببینم روی مبارکش را ببینم جلوی پایش زانو بزنم و به ایشان بگویم من پدر میخواهم من را تنها نگذار شما را نمیدانم ولی با خودتان فکر کنید از 1001 آرزو برای زندگی کردن در این دنیا یکی که از همه برای شما مهم تر است برای خودتان تعیین کنید تلاش کنید تا به آن برسید.
این را برای شما خواندم تا بدانید چه چیزی در پیش است .
یکی از دوستان قدیمی ام که مسئول یک روزنامه است متنی را برای من فرستادند که اسم آن فرد حتی پایین متنش است ایشان می گفتند روز 24 شهریور ماه در مشهد خدمت یکی از این علما و آقایان صاحب نفس بودند با ایشان گفت و گو می کردند در انتها می پرسند که آقا آینده چه میشود میگوید تا امروز به واسطه دعا، دعا، دعا، ذکر، سوره فتح، تلاوت قرآن دوام آوردید وگرنه قرار بر نابودی بود.
در پیش رو یک گردنه خطرناک داریم تا ایام فاطمیه، به سلامت عبور کنیم بعد از آن روشنایی است دعا کنید، در کنار دعا کردن اصلاح کنید در کنار اصلاح کردن قول بدهید تکرار نکنید . انتظارهای بیش از حد توقعات بیش از حد می آورد از هیچ کس انتظار نداشته باشید از هیچکس توقع نداشته باشید جز خودتان، خیلی ساده بگویم باور کنید راهی ندارید، ما رفتیم و به جایی به جز این ره نرسیدیم، شما خود دانید اگر راه دیگری پیدا کردید به سلامت بروید ولی فقط همین.

نوشتن دیدگاه