منو

پنج شنبه, 29 شهریور 1403 - Thu 09 19 2024

A+ A A-

من کیستم بخش سیزدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: من کیستم
  • بازدید: 41

بسم الله الرحمن الرحیم

در انتخاب مسیر در انتخاب گفتگو در انتخاب دوست خیلی مواظب باشید. من به این سن رسیدم از بدو کودکی یعنی از سطح دبستان فقط سه تا دوست دارم یک دوستم در آلمان است ، دیگری اینجا رودهن است فقط تلفنی حرف می زنیم ، دوست دیگرم هم که الان آمریکاست والسلام . سرمایه یک عمر. نمی توانید هر کسی را در خانه هایتان ببرید اکراه داشته باشید. هر پایی حریم خانه اتان را باز نکند. هر پایی به درون خانه شما نباید راه پیدا کند. ما دانشجو بودیم من و همسرم در یک دانشگاه بودیم خواه نا خواه او یک سری از بچه های دانشگاه آشنا شد یک سری من . من با دوستان دانشگاهم رفت و آمد نمی کردم اما ایشان دوستهای قدیمی اش بودند خدا رحمت کند پدر و مادرشان آمدند تهران می خواستند مشهد بروند خانه ما بودند دوست های هم دانشگاهمان آمدند دیدن اینها. اینها که رفتند پدر ایشان من را صدا کرد گفت بابا جان من به این سن رسیدم رفیق به خانه ام نبردم برای همین خانه ام سالم ماند .این ها را دیگر به این خانه راه ندهی. یک کمی که گذشت فهمیدم چقدر راست می گوید . خانه ی آدم جای برو بیای هر آدمی نیست.

شما برای من تعریف کنید از هفته قبل تا این هفته چه خبر؟چه کسی برای ما گفتنی دارد؟
صحبت از جمع: در این مدت در مورد مقام دوست خیلی فکر کردم متوجه شدم دوستان خیلی تاثیرات عظیمی می گذارند یعنی من به عنوان یک دوست می توانم دوست خوبی باشم و اگر خودم هم خوب باشم می توانم دوستان خوبی جذب کنم و واقعا این را کاملا درک کردم برای من خیلی جالب بود و تا الان به آن فکر نکرده بودم.
استاد : ما خیلی کارها را در زندگی مان انجام دادیم که اصلا به آن فکر نکردیم فقط انجام دادیم برای همین هم هست که چه خوب چه بد هیچ فرقی نمی کند که الان خَسِره الدنیا والاخره هستیم چون دنیایمان هم دنیای قشنگ و راحتی نیست شب سرمان را راحت روی بالش نمی گذاریم به واسطه ی یک چیزهایی که اصلا به آن فکر نکردیم و انجام دادیم. درحالی که دین خدا ما را به طور مرتب به تفکر دعوت می کند،می گوید حتی خدا و دین را می خواهی بپذیری تفکر کن بدون تفکر حرکت نکن .بله ما می توانیم دوست های خوبی باشیم می‌توانیم دوست های خوبی نباشیم و بد باشیم. هر چه که باشیم همان را به خودمان جذب می کنیم. بی برو برگرد، حالا دیگر انتخاب خودتان است شما چه چیزی را می خواهید داشته باشید و چه چیزی را نمی‌خواهید داشته باشید.
صحبت از جمع : شما از خیلی وقت پیش فرمودید حالت ها و واکنش هایتان را بنویسید و نتیجه آن را مشاهده کنید من از هفته پیش شروع کردم و اثراتش را دیدم ، چون با خودم رو برو شدم خیلی از لایه های زیرین بلند شده اول که حالت هایم را می نوشتم گفتم خب طبیعی است ، وقتی واکنشم را می نوشتم دیدم غیر طبیعی است بعد لایه زیرین تر صادقانه با خودم برخورد کردن و بستن پرونده اش بود یعنی هیچ ردی در ذهنم نداشت . چون این مدت در ذهنم دائما بود ولی پاک نمی شد، نقطه سر خط نداشت ولی وقتی می‌نویسم یک نقطه دارد و بعدی . نتیجه نوشتن برای من صداقت خاصی می آورد ،در واقع در ذهنم خودم را گول می زدم و اجازه نمی دادم به لایه زیرین برسد ولی با نوشتن صداقتم خودش را نشان می داد.
استاد : هدف من همین است ، هیچ چیزی به اندازه مکتوب کردن شما را کمک نمی کند در هر سن و سالی ، در هر مقطع تحصیلی ، در هر نقطه ای از زندگی تان . یعنی من از وقتی خودم را شناختم هر چیزی به دست آوردم در اثر نوشتن بود ، هر چیز را که مکتوب کردم دقیقا در قلبم نوشته شد و دیگر پاک نشد به هر چیز که فقط فکر کردم یک گذر کوتاه محو شد . وقتی صبح ها برای نماز از خواب بیدار می‌شدم بعد از نمازم خواب هایم را می نوشتم ، تمام خوابهایم را مکتوب دارم از زمانی که حاج آقا فوت کرد دیگر ننوشتم چون خیلی حوصله و انگیزه ای این کار را نداشتم چون می‌نوشتم که برای او تعریف می کردم و چون ننوشتم خیلی چیزها را یادم رفته است !!! بد می‌کنید بنویسید، خوب می کنید بنویسید. آرزوهای بزرگ دارید بنویسید، هر چیزی که می خواهید بنویسید، مکتوب کردن فوق العاده است .
صحبت از جمع : نوشتن برای من همیشه یک نگاه به گذشته بود مثلا از صبح تا شب یک اتفاقی افتاده است و آن هایی که مهم بوده اند را بنویسم ولی این بار یک وجه جدیدی از نوشتن برای من باز شد و اثرش جالب بود همکارم یک راه کاری به ذهنش رسیده بود آن را مطرح کرد و با مخالفت مواجه شد ذهن من را هم ساعت ها مشغول کرد تا این که ایده ای به ذهنم رسید و من هم می خواستم آن را مطرح کنم ، یک لحظه به خودم گفتم چرا می خواهی بگویی حس کردم اگر که مَنیّت باشد اصلا گقتنش لزومی ندارد و تصمیم گرفتم هر وقت نظر من را پرسیدند ایده ام را ارائه دهم وقتی بازتاب موضوع را دیدم که چه خیر بزرگی شد از این که عنوان نکردم فهمیدم نوشتن حکم بازدارنده دارد و اگر خدا کمک بکند و درست انجام بدهد هر چقدر آدم کمتر بداند ،کمترابراز بکند سرش خیلی سلامت است .
صحبت از جمع : من همیشه در طول خدمتم جزء مطالب اولیه که به بچه ها یاد می دادم می گفتم سعی کنید حواستان باشد کاری کنید که زمینه ای ایجاد نشود که دیگران به شما معترض بشوند و چرا بیاورند و شما مجبور باشید عذر خواهی کنید.دقیقا در این ده روز گذشته برای من اتفاق افتاددر ساختمان برای قطعی آب من از مدیر ساختمان درخواست کردم که پمپ آب را باز نکنند چون مقدار زیادی آب مصرف می شود که آب زلال بشود و بعد از چند روز به دلیل قطعی کامل آب درخواست کردم که پمپ آب را باز کنند مدیر به من اعتراض کردند که کدام را انجام بدهم من خیلی جا خوردم که یک عمر به بچه های مردم یاد دادم حالا چطور خودم فراموش کردم . من از ایشان عذرخواهی کردم وگفتم حق با شماست در آن لحظه گفتم خدایا به خاطر تو قربه الی الله برای من خیلی لذت بخش بود مگر چه می شود به خاطر خدا هر چند خودت شرمنده و اذیت می شوی ولی حداقل پی می بری که فراموش کردی و این یک خطاست که دو خواسته متفاوت داشته باشم.
استاد : من حالا بهتر از این به شما بگویم نه به خاطر خدا که به خاطر خودم که قرار است نمادی از خداوند روی زمین باشم عملی را انجام دادم که کاملا صحیح و درست بود عمل صحیح را باید انجام داد جایی را که اشتباه کردید بایدعذر خواهی کنید. تلاش کنیم که اصلا کاری نکنیم که عذرخواهی کنیم ولی اگر کاری کردیم اجتناب ناپذیراست باید عذر خواهی کنیم هیچ راه دیگری هم ندارد من خیلی به ندرت اتفاق می افتد شماره ای را اشتباه بگیرم ولی اگراشتباه کنم به محض این که طرف مقابل می گوید بله بفرمایید و متوجه می‌شوم اولین کلام این است حلال بفرمایید اشتباه گرفته‌ ام معذرت می خواهم طرف مقابل اصلا نمی داند چه چیزی به من بگوید خواهش می کنم و خدا حافظ . باید سعی بکنیم اولا معذرت خواهی را یاد بگیریم خیلی از ماها اصلا بلد نیستیم ، خیلی از این زندگی‌ ها که آشفته و در حال متلاشی شدن است فقط به این دلیل که عذر خواهی کردن را بلد نیستند و نمی خواهند از هم عذرخواهی کنند هر کدامشان فکر می‌کنند من درست می گویم و این بدترین چیز ممکن است.
صحبت از جمع : وقتی که شروع کردم به نوشتن تمام بار ذهنی من منتقل شد و آن لحظه احساس می کنم چقدر سبک می شوم و این سبک شدن به من فرصت می داد دنبال راه حل بگردم برای اینکه در چه نقاطی دچار اشکال هستم و تجربه بهتری بود که نشخوار فکری نمی کردم در آن ماجرا، دائم تکرار نمی کردم چه به جهت خوب ،چه به جهت بد ، معمولا برای من نشخوار فکری به جهت بد هست و اینکه نوشتن و آن راه حل که روی کاغذ می آید اگر که به صورت مداوم بهش نگاه کنم تکرار مکررات در جهت مثبت است .
صحبت از جمع :در حالت خواب و بیدار نماز صبحم قضا شد ساعت5:10دقیقه من قضایش را خواندم که عذر خواهی هم کرده باشم و بعد نماز استغفار کردم و بعد احساس کردم خدا به من می گوید البته از نگاه خودم برو بابا 6 دفعه بلند شدی و خوابیدی می خواندی دیگر. متوجه شدم بعضی وقت ها ما از نگاه خودمان ، خودمان را نمی توانیم ببخشیم یعنی من داشتم از جانب خدا قضاوت می کردم که من تو را نمی توانم ببخشم و این از دل من آمد که من خودم ،خودم را نمی توانم ببخشم اگر آدم بتواند خودش را ببخشد دریچه های زیادی برایش باز می شود و ببخشید دیگران را راحت تر بپذیرد.
استاد:این ماجرا یک پیام دیگر هم برای شما داشت وقتی مردم به تو می گویند ببخشید در دلت چه می گویی؟ می گویی برو بابا خوشت می آید یعنی این را به تو القا کرد ببین آقا یادت باشد وقتی برای کسی مطلبی پیش می آید و به تو می گوید ببخشید تو در دلت می گویی برو بابا مسخره کردی ... حتی اگر به زبان هم نیاوری در دلت عملا این را می گویی نه؟این درس را هم به تو داد که از این به بعد هوشیار باش . من می گویم آقا ببخشید شما چه چیزی را شنیدید گفتم ببخشید، شما موظف به چه چیزی هستید ؟بگویی که اشکال ندارد مسئله ای نیست مثلا ما با هم دوست هستیم یا هر چیز ،یک رابطه ای با هم داریم نه این که بلافاصله من را کنکاش کنی بگویی ببین باز می خواهد سر من را کلاه بگذارد ،یا می خواهد چیزی را از من پنهان کندو... این ها را دور بریز همه این بهانه ها تراشه های ریزی است که در قسمت cpu می رود همه را داغان می کند و تو اصلا نمی فهمی از کجا خوردی .
ادامه صحبت از جمع: در زیارت ناحیه مقدسه آقا امام زمان (عج) ویژگی های آقا امام حسین(ع) را برشمرده است در روز عاشورا با دوستم خواندیم و گفتیم یکی از این ها را به عنوان تعهد برداریم گفته بود رحم می کردی به مردم ، این ذکر خدا را در جوشن کبیر می گویم که ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی می گیرد در کلام خیلی زیباست ولی عمل کردن به آن سخت است .
استاد:از آن روز تا به حال چند بار رحمتت بر غضب تو پیشی گرفته است؟هیچ موردی نداری. چقدر غضب تو بر رحمتت پیشی گرفته است .نمی شود این ها در کنار هم هستند و از هم جدا نمی شوند در همه چیز یا این بر آن پیش است یا آن بر این . مثلا دنبال تاکسی هستی رد می شود و نگه نمی دارد و تو می گویی مگر دنبال پول نیستی چرا...به شما ربطی ندارد هزارو یک دلیل می تواند داشته باشد که کاملا صحیح است نخواسته که بایستد و برود شما حق داشتی این ها را بگویی؟این ها کوچک ترین ها و ساده ترین هایش است .علی الخصوص آقایان وقتی خانم به آن ها زنگ می زند می گوید اه هر دقیقه زنگ می زند... اقا تو در این دنیا مسئولیت هیچ کسی را به اندازه همسرت نداری او به تو احتیاج دارد کل خانواده اش را گذاشته و آمده با تو زندگی می کند و بالعکس این قضیه هم صدق می کند .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید