تعمقی بر سوره قصص بخش سوم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: تعمقی بر سوره قصص
- بازدید: 74
بسم الله الرحمن الرحیم
در آیات قبل در جلسه پیش مطلع شدیم که حضرت موسی(ع) به دنیا آمد نطفه ایشان در قصر فرعونی که همه فرزندان پسر بنی اسرائیل را می کشت بسته شد و وقتی کودک به دنیا آمد به قلب مادرش از جانب خدا الهام شد که هر وقت از جان فرزندت ترسیدی یعنی فکر کردی که دست آن ها به کودک برسد آن را بگذار بر روی رود نیل و رهایش کن، مادر هم از آن جایی که بسیار مؤمن و معتقد بود این الهام قلبیش را اطاعت کرد و همین کار را انجام داد، همان زمان فرعون و همسرش آسیه کنار آن رود نشسته بودند و این سبدی که نوزاد در داخل آن بود را دیدند و از آب گرفتند و کودک را آوردند، فرعون می گفت بکشید همسرش گفت نه، شاید از این کودک چشم روشنی به ما برسد آن را به فرزندی بگیریم، آن ها هیچ خبر نداشتند که چه کاری را انجام می دهند.
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۰﴾
و دل مادر موسی(ع) بی قرار از صبر تهی شده است (مادر است کودکش را فرستاده و رفته به شدت نگران است)، اگر دلش را قرص نمی کردیم یعنی قلبا به او الهام نمی کردیم که به وعده ما اطمینان پیدا بکند نزدیک بود آن راز را فاش سازد. داد و فریاد که این فرزند من است التماس که او را نکشید و از این قصه ها، خداوند قلبش را محکم کرد و اجازه نداد این مادری که این قدر بی صبر شده و ابراز ناراحتی کند و به دنبال فرزندش برود.
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۱۱﴾
به خواهر موسی(ع) گفت از پی او برو، پس او را از دور می نگریست در حالی که آن ها متوجه نبودند.
خواهر موسی(ع) رفت و دانست که بالاخره چه اتفاقی افتاده است و کودک را این ها از آب گرفتند و با خودشان بردند.
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ ﴿۱۲﴾
و ما شیر دایه گان را از پیش بر او حرام کردیم، آسیه فرزندی به دنیا نیاورده بود که صاحب شیر مادری باشد، در نتیجته باید دایه هایی را می گرفتند که دایه بتواند کودک را شیر بدهد، خداوند می فرمایند شیر هر دایه ای را بر این کودک حرام کردیم. یعنی این کودک به هیچ عنوان شیر دایه ها را به دهان نگرفت. پس خواهر موسی (ع)گفت آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم او را برایتان سرپرستی کنند و خیرخواهش باشند. وقتی که همسر فرعون دید این کودک هیچ شیری را نمی خورد و هیچ دایه ای را نمی پذیرد مستأصل مانده بود که کودک تلف می شود، وقتی آدم به این نقطه می رسد هول زده هر کس را به او پیشنهاد کنند می گوید باشد.
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۱۳﴾
پس او را به مادرش بازگرداندیم. چون موسی(ع) وقتی در آغوش مادرش قرار گرفت شیر مادر را گرفت و خورد، پس او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده ی خدا درست است ولی بیشترشان نمی دانند.
کسانی که دردسر و مشکل یا نگرانی در مورد فرزند و مسائل دیگر دارند اگر به خدا امید ببندند خداوند کارهای آن ها را درست خواهد کرد آن گونه که به صلاحشان باشد. ولی بیشترشان نمی دانند.
آقا رسول الله (ص) فرمودند: به خدا اگر فرعون هم مانند آسیه می گفت او برای من نور چشم است؛ خداوند اراده می کرد به وسیله ی او وی را هم هدایت می کرد همان طور که آسیه را به سمت خدای موسی(ع) هدایت کرد.
مواظب کلام ها و حرف هایتان باشید، سعی کنید در مسیر گفتگوهای شما حرف تلخ و نا مربوط وجود نداشته باشد.
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۴﴾
و چون به رشد رسید و برومند شد؛ این رشد، رشد جسمی است؛ جوانی برومند شد، به موسی(ع) حکمت و دانش دادیم. حکمت چیست؟ دانش چیست؟ دانش علوم دنیایی است آن چیزهایی است که باید یاد بگیرند، بدون معلم موسی(ع) دانش ها را آموخت، اما حکمت از قلب بیرون می آید. حکمت با دانش فرق می کند. چون به رشد رسید و برومند شد به او حکمت و دانش دادیم و نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم.
به هر حال وقتی موسی(ع) به دنیا آمد مادرش دچار سختی شد، درست است که بعد از این که شیر دایه ها را نگرفت به مادرش برگشت ولی تا چند سال اول که نیاز به شیر خوردن و نگهداری داشت، بعد از آن دوباره از مادر جدا شد و در قصر فرعون در محیطی غیر از محیط امن و گرم و راحت پدر و مادر خود پرورش یافت و این را تحمل کرد، خداوند این چنین به نیکوکاران پاداش می دهد. شما اگر دچار سختی و مشکلات عدیده شدید دقت کنید گاهی اوقات برای خطاها و کارهایی است که انجام دادیم و خداوند نمی پسندد با این خطاها ما به دیدارش برویم ترجیح می دهد که اگر ما تحمل فشارها را داریم، ما را تمیز کند و بعد از تمیزی به دیدارش بشتابیم، آدم ها می میرند بعد از مردنشان می اندازند روی سنگ و آن ها را با لیف و صابون می شویند، کثیف یا تمیز باشد، روی خاک می خواهد برود جای دیگر که نمی خواهد برود! حداقل کاری که برای یک فرد مرده بعد از خودش می توانند انجام بدهند شستن اندامش است که تمیز باشد اضافات و کثافات با خودش همراه نداشته باشد، اما واقعیت این است خداوند عالم در این دنیا اگر ما خطایی کرده باشیم با این سختی هایی که سر راه ما قرار می دهد اگر ما صبوری پیشه کنیم نه هر دم فریاد کنیم؛ چه خدایی، چه پیغمبری، این چه وضعی است، این همه بدبختی و سختی می کشم؛ اگر این قصه ها را انجام ندهیم و در کمال صبوری پیش برویم پاکیزه خواهیم شد. گاهی اوقات هم خطایی نکردیم زشتی به بار ما نیست خداوند می خواهد ببیند که اگر بخواهد به این بنده رتبه و درجه ای بدهد ظرفیتش را خواهد داشت؟ یعنی باید پیدا کند در نتیجه آن را با سختی ها امتحان می کند.