پروازي عاشقانه به سوي دوست(سفر نامه حج تمتع) بخش دوم: اعمال عمره
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پروازي عاشقانه به سوي دوست(سفر نامه حج تمتع)
- بازدید: 1204
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش دوم: اعمال عمره
خب یا علی دیشب رفتیم مدینه، رفتیم سری زدیم به قبرستان بقیع، نگاه کردیم ،دیدیم، از زیبایی مسجد النبی، از طراوتش ،از عطرش ،حالاتش هر آنچه که گفته بشه کمه واقعا کمه.
خیلی ها معتقدند که مدینه اول بهتره بعضی ها تلاش می کنند مدینه اول بروند من هم هی با خودم فکر میکردم مدینه اول خوبه؟ مدینه دوم خوبه ؟هی تو این کش و قوس فکری بودم یه دفعه یه بنده خدایی به من گفت می دونی چرا مدینه اول را خیلی ها دوست دارند ؟گفتم: نه، گفت :"برای اینکه جنسها هنوز فروش نرفته ، مدینه جنسهای خوب بیشتر پیدا میشه". من خندم گرفت ولی عملا راست می گویند خرید کردن در مدینه خیلی ارزونتر و مقرون به صرفه تر است و اجناس خیلی بهترهستند، بعد با کاسبهای مدینه هم راحت تر هم میشه چونه زد .
خدایا شکر که من سفیری است در کنارم که بگه چه کردم، آبروم حفظ بشه، هر چه گفتند من هیچ حرکتی نگذاشتم آنجا بکنند و خودم هم به خرید نرفتم علی رغم اینکه خب به هر حال هر کسی پشت سرش یک عده هستند آدم هیچی نخواد بالاخره باید تبرکی یه چیز کوچولو بیاره ولی گفتم من یک هفته مدینه ام فقط یک هفته، آخه بد بختی یک جای دیگه است شما شاید بگید خب بابا جون از صبح تا شب می رفتی حرم شب ها که حرم بسته بود می رفتی خرید می کردی.
حرف شما درسته ولی وقتی توی این بازار ها قدم می زدی اون چرک و کثیفی که بهت می نشینه تا صبح پاک نمی شه که تو فردا آماده باشی بری حرم.
فردا میری می بینی ای بابا اصلا امروز حال و هوایی نداره اصلا به آدم مزه نمیده اما نمی دونی چرا، فکر می کنی امروز که این سیاه ها کنارم نشسته بودند بو می داند حالم بهم خورد ، نه بابا ربطی به این سیاه ها ندارد یا می گی اصلا این ترکیه ای ها که هجوم می آورند آدم زهره ترک میشه ،اما نه مال اونام نیست،دیشب رفتی بازار با این عربهای هیزه،بد چشم،؛بد طینت چونه زدی که اینو ارزون تر بخری اونو بهتر بخری ...
خب حالا بهتر خریدی که چی بشه؟خریدی کجا ببری؟میای این جا برای او می بری می گه اه ، اولش می گه خب حالا دست شما درد نکنه خیلی ممنون متشکرم پشتشو که کرد به شما میگه اه اه اه این هم سلیقه است که این داره ، اون یکی میگه هر چی بنجول بازاره جمع کرده فکر کرده ما نمی فهمیم ...
به خدا همینه همین رو بهتون می دهند.اون تسبیح کریستالها رو که من آورده بودم و به دوستان هدیه کردم از آنها برای مدرسه نیلوقر بردم و برای معلماش یکی یک دونه هدیه کردم، پیغامهای قشنگی اومد.
یکی از معلماش که خانمی است باردار گفته بود "من منتظر بودم یک چیزی برام بیاد".من چیز با ارزشی نبردم یک تسبیح ساده که ارزش مالی نداره که ممکنه من یک کم پول داده باشم که خودش ارزش نداره اما برای اون که می گیره که دیگه اصلا پول نمی شه به چه دردش می خوره اما تبرکه.
اگر هدف تبرکه بعد هم میشه خرید، اعمال که تمام شد.اما متاسفانه زیبایی مدینه را با این حرکات مردم خراب میکنند اگر ان شا الله تشریف بردید مدینه اول بروید من هم می پسندم مدینه اول را اما نه به جهت بازارش، اصلا نروید اصلا نروید اگر بدانید این بازارها که میروید چه چراغهای چشمک زنی به شما می زنند ،اینها چراغ چشمک زنه شیطونه، این قدر سخته در مقابل وسوسه اش ایستادن و نرفتن ،ولی خوش به حال اونی که نمی ره ،خوش به حال خودم چون نرفتم ،هر چه غرغر شنیدم گوش نکردم بازم خوش به حال خودم که رسالتم را درست انجام دادم .
اما مدینه اول بروید برای اینکه می روید مدینه میروید تو مسجد النبی حال و هوایی باز میکنید، آرامشی می گیرید اون روزهای آخر را:
فریزر را پر کنم ،خونه آماده کنم، خرید کنم ،آی برمی گردم سالنم چی میشه ،برمی گردم گوسفنم را کجا ببرم، یادتون نره گوسفند خیلی گنده باشه آبروم نره ...
همه این تنش هارو تو این یک هفته میریزی ،وقتی می خواهی بروی مکه روحا آماده ای.
خب حالا تنش ها تون ریخت ؟خندتونو کردین تنشهای روزتون را ریخیتد؟می خواهید با هم محرم بشیم می خواهیم با هم محرم بشیم، می خواهیم با هم بریم مسجد شجره.
پایان یک هفته که می رسه وقتی قراره عازم مکه بشیم روحانی کاروان صحبت می کنه، شما رو آماده میکنه، اونهاییکه از مدینه حرکت میکنند در مسجد شجره محرم می شوند .حالا ببینیم محرم شدن یعنی چی؟جدا از یک سری صحبتهای این روحانیها که میکنند،بد هم نمی گویند ، اما زیادی غلیظش می کنن در نتیجه من و شما فقط می مونیم تو اینکه آخ کله ام را این جوری نکنم وای کله ام را اینجوری نکنم وگرنه با طل شد ،نه هیچی باطلش نمیکنه ،نگران نباشید،باطل اون وقتی میشه که اینجا خراب شد این جا که خرا ب شد حتما باطل شد مطمئن باش باطل شد .اولین کلام زشتی که بکار بردی باطل شد ،اولین نیت بد که کردی ،بدخواهی کردی باطل شد وگرنه با این جور چیزها آی اینجا رو نگاه کنی باطل میشه آی حرکت این وری کنی باطل میشه باطل نمی شه .
به ما گفتند در هتلتان حمام کنید، غسل کنید، ما غسل کردیم ،حالا بماند که این غسل را من از ایران می کردم از چند ماه قبلش هر جمعه غسل توبه می کردم و می گفتم خدابا مرا یاری بده برای روزی که میخوام محرم بشم، بسته بشم، به روی چی ؟به روی پلیدیها ،کثیفی ها ،نکبتهای دنیایی.
من از چندین ماه قبل در ایران این کار رو هر جمعه می کردم به دوستان هم پیشنهاد کردم از اول ذیقعده روز اول و هر جمعه شما هم غسل توبه کنید وشما هم نماز توبه بخوانید به همه دوستان گروه سه شنبه مان پیشنها د را کردیم و آنها هم با ما همراه شدند در نتیجه آنجا خیلی کار شاقی نبود چون من کاملا می دانستم.
غسل توبه مان را کردیم و بعد آن، غسل احرام کردیم، یعنی چی ؟یعنی ما داریم آماده میشیم برای اینکه خودمان را از لباس دنیا خارج کنیم و در لباس آخرت بپوشونیم. چه هیجانی داره، چه حالی داره، نگفتنیه غیر قابل وصفه ،باید باشی توش قرار بگیری ،البته به شرطی که روز قبلش بازار مدینه نرفته باشی ،اگر رفته باشی ،حال بی حال ،جدا حال بی حال، اصلا صحبتشم نکنید ،اما اگر نرفته بودی اون وقت اونجا که میری حمام غسل کنی، آب که میریزه رو بدنت خودت حس میکنی خدایا انگار یه پوست داره از پوست من برداشته میشه، تمیز میشم.
اسپریها رو دور میریزم ،این پیف پاف هایی که دائم جوانها به خودشان می زنندها، دیگه کنار میره چون اجازه نداری ازش استفاده کنی .هر چیزی که به اصطلاح اون پنج حس جسمی شما رو حرکت میده باید ازت گرفته شه ،حس بویایی دنبال بوی خوش می ره، میگه بوی خوش ،بی بوی خوش ،تو بوی خودت را باید بدهی ،خب من همیشه زود عرقم بو می گیره ،خب باشه !همون بو عرقت را بده ،اما اگر نیتت خوب باشه دلت صاف باشه اونجا دیگه عرقتم بو نمی ده، امتحان کن کاری نداره .
اولین چیزی که ازت میگیره بوی خوشه ،خمیر دندان بو دارد هم نزن که دهنت بوی خوب بده ،صابون می خوای به تنت بزنی ،شامپو می خوای بزنی، عطری نزن. می گرده تو دراگ استورها کدام از اینها بوی تند تر و قشنگتری داره با آن خودشو بشوره که وقتی میره خیابان این بو را با خودش پخش کنه ،اما اینو اونجا که نمیذاره، بو بی بو وگرنه باطل ،باید تو بوی خودت را بدی، درونت چه خبره؟ اون تو چه خبره؟ اگر اون تو گندیده بیرونت هم بوی گند می ده ،دیگه هیچ چی درستش نمی کنه ،اما اگر از ایرا ن می آمدی شروع کرده بودی تمییز کردن ،مرتب کردن ،شستشو کردن اون تو، حالا بیرونت هم بو نمی ده، خیالت آسوده غسل احرام میکنید در زیر آب و میایید بیرون و لباسهاتون رو می پوشید و حرکت می کنید .
چه قدر قشنگه وقتی این حاجی ها، حالا مثلا حاجیها ،چون هنوز که حاجی نشدیم ،از هتلها میایند پائین .
اتوبوسها دم در هستند، هر کسی میدود یه جایی بگیرد برود بنشیند دراتوبوس و عازم بشیم به مسجد شجره چه حال و هوایی داره، یکی دلش شور می زنه، نکنه من بلد نباشم ،یکی دلش شور می زنه نکنه من حواسم پرت شه تو آینه نگاه کنم ،خیلی قشنگه میگویند به آینه نگاه نکنید ،بعد در هتلها تمام دستشویی ها رو کیسه نایلون می کشند رو آینه هاش .چرا میگه آینه نگاه نکن؟ برای اینکه به خودت توجه نکنی می خواهد تو از خودت دربیایی ،از آن خودیتتت جدا بشی وگرنه آینه که مسئله ای نیست که چه قدر نگرانند.
سوار اتوبوس که میشی خیلی خنده داره، علی الخصوص این پیرزنها "ننه او پرده رو بکش "می گم چر؟ا می گه :"هوا که یه ذره تاریک میشه این شیشه ها مثل آینه میشه توش دیده میشیم" خندم می گیرفت ولی ازاون جایی که نمی خواستم حرف بزنم هیچ گفتگویی نمی کردم می گفتم چشم، پرده را را می کشیدم. اما اون شیشه آینه تو نیست ،نگرانش نباش ،اصل اینکه به خودت توجه نکنی .
لباسم قشنگه منو خوش تیپ نشان می ده ؟ برازنده است؟باریک نشان میده ؟ این روپوشه که خریدم حالا ان شا الله بعدها لباس احرام مو نشان تون می دهم نمونه اش لباس مشکی که پوشیده بودم و از این جا پوشیدم رفتم عین اون را هم لبا س احرا م دوخته بودم چون من چادر نمی تونم نگه دارم دستام سر می شه می افته روپوش بلند عین همین روپوش که تنم است ولی ساده تر ،پوشیده بودم و مقنعه بلند تا نزدیک زانوها م که با لباس احرام یک شلوار هم زیرش پوشیده می شه .
دیگه کو "آقا روپوشی بده ساسونهاس اینجوری باشه، 2 ساعات جلو آن مغازه دار که روپوش فروشه ها بدبخت اون بو تیک روپوش فروش، هی چرخ میده مانور میده خودشو تماشا می کنه مبادا یه ذره گشاد باشه یه ذره چروک وایسته روپوشش اونجا دیگه از این خبرها نیست .
آینه کجا بود ؟بپوش گله گشاد مثل ...
خلاصه می پوشی و راه می افتی در اتوبوسها صلواتی می فرستند وخلاصه می برند شما را بعد از گذشتن ساعاتی میرسید به مسجد شجره .چه قدر جای قشنگیه چه قدر جای قشنگیه از اون مساجدی است که حقیقتا باید در طول عمرتان بروید ببینید ،منهای شرطه هاش جای قشنگیه .
در مسجد شجره شما را می برند داخل مسجد تجدید وضو داشته باشید، تجدید وضو و بعد داخل مسجد برای خانمها معینه کاروان برای آقایان روحانی کاروان صحبت می کنه آداب را می گه و بعد شروع میکنن به نیت ها .نیت می کنن که ما محرم میشیم خب نیت چیه این نیت خیلی جالبه میگه نیت میکنم که محرم میشم حج عمره از حج تمتع حجه الاسلام. این قدر جالب بود یکه دانه از این حاجیها نپرسید این حجه الاسلام یعنی چی ؟مگه تو نیامدی حاجی بشی چرا نمی گی این حجه الاسلام یعنی چی؟مفهومش چیه یه نفر نپرسید خانم معینه شما می گین حج عمره از حج تمتع از حجه الاسلام این حجه الاسلام یعنی چی معنیش چیه؟
اولین حج تمتع که شما تشریف می برید حج دستوری است حج واجبه حج تسلیم شونده است کسی این حج تمتع را می رود که تسلیم دستورات حق است حجت براش تمام میشه کسی که این را انجام داد و درست انجام داد حاجی است حجه الاسلامشو انجام داده همه نگران این هستند که مبادا معینه داره می گه یک واو جا بگذارندنه بابا منظور را برسانید حالاپس و پیش کلمات خیلی فرق نمی کنه.
نیت می کنیم با چه اضطرابی ،چه دلهره ای، هم خوشیم ،می خندیم و یک چشممان هم گریه می کند چون حول دارد نکنه نتونم نکنه طواف نتونم انجام بدم ،نکنه از این جا تا برسم طوافم را بکنم خطا کنم قربونی گردنم را بگیره ،آخه می ترسونن دیگه.
یه چیز خیلی قشنگ که می گه خانم وقتی محرم شدی، آقا وقتی محرم شدی ،دیگه قسم نخور ، والله و بو ترا خدا نداریم . ما مچ گرفتیم از ملت خندیدیم ،آخه خانمها عادت کردند: والله، به خدا ،به پیر به پیغمبر قسم ،اونجا معلوم میشه چند مرده حلاجی ؟!چه قدر می تونی جلو خودتو بگیری؟! چه قدر عادت داری در روز بی خودی قسم می خوری؟ سه تا از این قسم قربانی دارد، یک گوسفند ،حالا بیا درستش کن پولاشو آورده اونجا خرید کنه تو بازار اگر قرار باشه گوسفند بخواهد بکشد که نمیشه ،که خوب اگر حواله کنه ایران براش بکشند برگرده که از هست و نیست افتاده چون هی باید گوسفند بکشه گله گله، چون هی میگه والله ،به خدا...
میگه قسم نخور، می خوره، یک دفعه میگه وای دهنشو سفت می گیره" خدا مرگم بده" میره به خانم معینه میگه " من یک قسم خوردم" میگه حالا ان شا الله دومی را نخوری اما خبر نراده که دومی هم تو راهه.
بعد شروع می کنند به لببیک گفتن و راهی شدن ،چه قدر این لبیک قشنگه، می گه:" لبیک الهم لک لبیک ".خدا تو به من گفتی بیا حالا من اومدم ، منو قبول میکنی؟!
میگویند وقتی لبیک گفتن رسید ،حضرت سجاد سکوت کرد ،گفتند آقا شما چرا لبیک نمی گویید؟ گفتند:" میترسم اگر بگم لبیک ،بشنوم لا لبیک..."
لا اله الا الله، حضرت سجاد ،اون وقت من جاهل نادان کیفم می کنم با صدای بلندم با ریتم می خونم فکر میکنم خیلی هنر کردم، تو خوندی جوابت را شنیدی که بیا لبیک ؟هیچ حواست جمع بود وقتی می گی لبیک اللهم لک لبیک ؟ سکوت کردی که بشنوی داره بهت می گه لبیک ؟ بیا من تو را خواسته بودم بیا خونبهای تو منم، بیا .
مگه نیامدی این جا قربونی بشی ؟! تو داری میری قربونی بشی ،خونبهای این قربانی کیست؟خود خداوند.
اما حواسها که جمع نیست ،آن موقع که میگه لبیک هرکسی به یک چیزی مشغوله ،دوربینها داره کار میکننه، با لباسهای احرام داره عکس میگیره ،میدانی کجا ایستادی ؟!در مسجد شجره شاید دیگه تا آخر عمرت اینجا رو ندیدی مکان را می فهمی ؟!درک میکنی و اینکه چه کسی را صدا می کنی؟!
من الان تو خونه مامان از پائین صدا می زنه اولین بار که صدا کرد دومین باری که صدا زد اگه ندوم در را باز کنم بگم بله، عصبانی میشه، داد میزنه ، اماحالا شما تصورش را بکنید خدا را صدا می کنی ،میگی لبیک الهم لبیک ،گفتی بیا اومدم ها، اون وقت می شنوی بهت گفت لبیک یا بهت گفت لا لبیک اگه گفت لا لبیک حالا من چه کار کنم؟ چه کار کنم لا لبیک بشه لبیک؟اینها را باید این جا یاد بگیریم اینجا بارها بگیم لبیک الهم لبیک این قدر بگیم تا بشنویم لبیک .
بعد از لبیک گویی می آییم یواش یواش ،آروم آروم ،هرچی قدمها جلو میره سبک تر میشه آدم میریم سوار اتوسها میشیم این قدر جالب بود از مدینه به مکه .
ما شب حرکت می کردیم توی اتوبوس حسی که به من میداد یک جاده نا هموار بدوی عین زمان پیامبر بود.من احساسم این بود آخه یک همچین جاده هایی رو در چنین مراکزی اصولا کامل می سازند برای اینکه افراد زیادی از دنیا می آیند باید اینجا کامل باشه ولی باور کنید من دست اندازهای محکمش را حس می کردم ،شاید من حس می کردم بقیه حس نمی کردند ،من نمی دونم ،من از هیچ کس نپرسیدم، با هیچ کس حرف نزدم، من چی حس کردم و چی می فهمم شاید بقیه حس نکردند ،فکر کردند جاده صافیه اما من می خواستم با حج 1400 سال پیش حج کنم ،یعنی آخرین حج پیامبر. الان 1427 هجری قمری شروع شده 1400 سال پیش تقریبا بر میگرده به آخرین حج پیغمبر.
جاده خیلی طولانی بود خیلی برای من سنگین بود، خیلی سخت آمد، شاید انتظارم بالا بود شاید دلم می خواست زود برسم، نمی دونم خیلی بهم سخت اومد تا رسیدیم به هتلها و وسایل را داخل هتل ها گذاشتیم بلافاصله رئیس کاروان گفتند کسانی که پیر هستند و ناتوانند، مشکل دارند ،بیمارند بمانند داخل هتل ما بقی که پای رفتن دارند می خواهیم برویم مسجد الحرام که اعمالمان را شروع کنیم زودتر از احرام خارج شویم تا کسی دسته گلی به آب نده که مجبور شه یک گوسفند قربانی کنه. ما جزو کسانی بودیم که ظاهرا دست و پا داشتیم حاضر شدیم برای مسجد الحرام .
خدای من! خدای من !وقتی اونجا می رسی چه حالی داره! چه حالی داره ما را ابتدا در حیاط بیرونی در قسمتهای بیرونی نگه داشتند تا همه جمع شوند و روحانی صحبتهایی رو بکنه بعد راه بیفتیم، این لحظه ها سال می گذره ،آدم می خواد بدود تو، وقتی وایستادی جلو باب السلام چه عالمی داره وای خدا چه عالمی داره باب السلام چراغش با همه درهای دیگه فرق داره انگار بهت میگه بیا دیگه خوب بیا، چرا وایستادای نمیدونی چه عالمی داره که !!!
وایستادیم اونجا ،من مثل آدمهایی که نمی دونم دیوانه اند، خلند ،آسمانش را نگاه می کردم بو می
کشیدم خدا این آسمون چه قدر نزدیکه ،چه قدر به آدم نزدیکه، دلم می خواست رو سنگها ی زمین دست بکشم چه قدر اینها خوشگلند .
بعد از دقایقی ،نمی دونم چه قدر ،که شاید ساعتها به من گذشت ،گفتند حرکت کنید از باب السلام بروید تو، رفتیم تو خدا وقتی چشم به خانه خدا می افته به او ن کعبه می افته تو نمی دونی چه کار میخواهی بکنی خودتم دیگه خودتو نمیشناسی خودتم دیگه خودتو نمیشناسی خدا قسمت کنه بروید ببینید .
من به خدا دروغ نمیگم، والله دروغ نمی گم، به خدا کلمه سازی نمی کنم ،به همین کلام الله تا امروز حرف نزدم این بچه ها ی من حی و حاضر بپرسید من در این حال و هوا هیچ نگفتم ،فقط گفتم بچه ها قیامتی است محشر کبرایی که می گویند اونجاست .
چشم که به خانه خدا می افته نمی دونی سجده کنی، نمی دونی نگاه کنی ،نمی دونی بدوی ،اصلا نمی دونی چه کا رکنی ،آخه تو دیگه نیستی، اونی که هست اراده میکنه بدود، تو دیگه نیستی، هر چه هست اوست ،هرچه هست اوست ،تو دیگه وجود نداری،این جوری برو حج این طوری برو حج .
بی اختیار می افتی رو زمین بی توجه به اینکه سیل جمعیت پشت سر میاد شاید تو را نبینه، تو را له و لورده کنه اینها را انگار نمی فهمی ،که فقط سرت رو می ذاری رو سنگها ،میگی خدا منم که اینجام.
خدا ! این" من" را ببر دیگه "من" نذار، خدا همش تو باشی ،من کیه؟ من کجاست؟
بهت می گن که اعمال حج عمره 7 طواف داره دور خانه خدا ازحجر الاسود شروع میشه تا به حجرالاسود ختم می کنی ،بهت میگن وقتی حرکت می کنی شانه چپت و حجر الاسود در یک راستا باشه بهت می گن حواست را جمع کن نچرخی ها ،نتابی ها وگرنه طوافت باطله آخه بگو چرا نچرخی؟ آخه بگو چرا نتابی؟ فقط باطل را می شنوی ،هیچکی بهت نگفت چرا باطله، به من هم کسی نگفت چرا باطله ولی وقتی در راستای حجر الاسود قرا گرفتم تازه فهمیدم اصلا نمی تونم بچرخم، چرخیدن مال اونی که اراده داره ،چرخیدن مال اونی که موجوده، موجودیت داره، تو دیگه موجودیت نداری، که تو همش اویی هدف اینه که در شرایطی قرار بگیری که تو همش او باشی، پاسه وزر کیه؟ حسینیه داره ؟سخنرانی می کنه؟ اوه.. مرد ،رفت، اینجا کی آمده؟ یک ذره از آن ذرات ذات اقدس الهی است می خواد بره به این دریا بچسبه با این دریا یکی بشه. می تونی یکی بشی؟! برا همین میگه نتابی ها نچرخی ها .
شروع می کنی به چرخیدن شروع می کنی به چرخیدن میگویند ذکر بگو، ذکرهای طواف داریم دفترچه هایش را میارم پائین میذارم در این کتابخانه هرچی دلتون خواست ببرین وای نایستید که حج برسه ذکرهای طواف بخونید سر نمازتون بخونید ،سر نمازتون دور خدا تون بگردین همون موقع بخونید.
من هیچ کدام ازآن ذکرها را نخوندم ،چرا؟خب اگه این عینکمم را بر می داشتم روبرو را نمی دیدم اگر این یکی را میگذاشتم متن را نمی دیدم ،آخه دو عینکه هستم، اما من چی گفتم من همسان فرشته ها ی الهی خدا را ستایش کردم سبحان الله والحمد للله و لا اله الا الله و الله اکبر، فرشته ها ی خدا ذکرشون اینه، این جوری خدا را حمد می گویند، تسبیح میگویند، تهلیل می گویند ستایش می کند...
چرخیدم و چرخیدم و چرخیدم و در این چرخه هستی اگر خدا قبول کند، یک نقطه ای رسید که اگر خدا قبول کنه نبودم از کل طوافم آن یک نقطه خوب بود موجودیت دیگه نداشتم دیگه جسمم را حس نمی کردم، پوست و گوشتم را حس نمی کردم دیگه فشارهایی را که بهم می آوردند حس نمی کردم.
7 تا طواف کردم خدایا طواف اول ،لباس اول گناه، خود خواهی را از من بکن ،هی گفتم خدایا تو بزرگی لباس خود خواهی و منیت را از وجود من به در آر.
طواف دوم خدایا لباس حسد را از من بگیر. آخه اینها لباسهایی است که حجاب جلوی چشم است. خدا که همه جا هست فقط که تو مکه نیست اما چرا تو اون حسی که مکه داری اینجا نداری ؟
چون وقتی برمی گردی این لباسها را دوباره می پوشی ، می گی حیفه این لباسها قشنگ بود بکنم تنم چون لازمش دارم. اگر آن لباسهایی که از تن بیرون آوردی، گذاشتی اونجا، دوباره تنت نکنی اینجا هم اون کعبه را می بینی اینجا هم اون طواف و چرخشش را می بینی .
طواف سوم خدایا لباس دروغ را از تنم در آر. به هیچ کی دروغ نمی گم به خودم دروغ میگم خودم میدونم کیم اما دائم میگم نه این طوری نیست تو خیلی بزرگی ،تو خیلی می فهمی، هیچ کی به پای تو نمی رسه ،خدا لباس دروغ را از تنم درآر ،خود بزرگ بینی را از من بگیر.
دونه دونه تو این طوافها در میاری طواف آخر که می رسه تازه می بینی ،مُردی! این لباس احرام همون لباس مرده است، همون کفن مرده است ،مرده دیگه منیت نداره، مرده دیگه خودخواهی نداره،مرده دیگه حسد نداره، مرده دیگه فخر نداره .
اگر درست چرخیده با شی طواف آخر که می رسه می بینی که مُردی ،تمام شد ،دیگه هیچی نیستی، اون وقت میگه بیا پشت مقام ابراهیم ، مقام ابراهیم جا سنگی است که جای پای حضرت ابراهیم روی آن است روی آن یک بقعه ای درست کردند برای اینکه این سنگ دست نخوره ،پا نخوره از بین نره، ما شیعه ها وقت طواف بین خانه خدا و این مقام ابراهیم، تو این تنگنای کوچک و کم در طواف قرار میگیریم. وقتی طواف تمام شد پشت این مقام ابراهبم یا متمایل به سمت راستش یا متمایل به سمت چپش اجازه خواندن نماز طواف را داریم .اون نماز نمازه چون مُردی ،دیگه موجودیت نداری وقتی موجودیت نداری سرت که میره به سجده تازه تازه میشی بنده، تازه شدی بنده. نماز را می خوانی بلند میشی میای میگی خدایا شکرت اما کار تمام نشده می بردت بالای کوه صفا ،بین کوه صفا و مروه یک مکان طولانی وجود داره که مکان طولانی را شما هفت بار باید بری و بگردی .از صفا شروع می کنی به مروه می رسی میشه یکبار از مروه در همان راستا برمیگردی میرسی به صفا میشه دو بار خلاصه از صفا شروع میشه به مروه ختم میشه، کوه را نگاه میکنی یاد خانم هاجر می افتی چه کرد چه کرد ،چه طور بین این دو کوه دوید، در سرزمین برهوت ، خالی از سکنه ،بی پشت و پناه انسانی با یک بچه کوچیک.
شروع می کنی به حرکت کردن میگه وقتی از کوه صفا شروع میکنی به ما شیعه ها میگویند پای خود را بزنین به کوه تا پا به کوه نزدید راه نیفتید البته مستحبه نمی گویند واجبه.
من هی با خودم فکر کردم چرا می گویند این کا ر ا بکنید؟! کوه تیزی داره، الان تو که سعی صفا و مروه را میری تمام سنگ مرمره چیزی به پات فرو نمیره ،که اما اون موقع که خانم هاجر می رفت چی؟چی به کف پاشون فرو میرفت ،تو اون بیابون اقلا یه ذره اش را حس کن دیگه، به صفا و مروه که میرسی میگه پاتو بزن به اون برجستگیها،سنگاشم تیزه چنان پای آدم را درد میاره علی الخصوص هُلِت هم میدن، ممکنه با زانوهم روی اون سنگها زمین هم بخوری ،دردت هم بیاد، ولی عیب نداره ،شروع می کنی به حرکت کردن این جا در سعی صفا و مروه حج عمره در هر رفت و هر برگشت یکی ازخصلتها و اعمال زشت را ترک میکنی ،خدایا من در زندگیم ،هیچکی ندونه، تو میدونی چه کار کردم، تو می دونی تا امروز که اینجام چه کارها کردم ،خدایا این گناه را پاک کن خدایا وقتی 7 بارم تمام میشه دیگه این گناه به من نباشه. من شرک ورزیدم، من کفر گفتم، من نا سپاسی کردم، من حکم تو را زیر پا گذاشتم ولی نفهمیدم آن موقع نفهمیدم ،امروز که مرا دعوت کردی مهمانیت ،امروز که مرا لایق دانستی پیش بزرگها من را نشاندی امروز می فهمم چه کار کردم ،خدایا کمکم کن .
تو هر صفا به مروه ای یکی ازآن گذشته ها ی تلخ و تاریک جلو چشمت بال بال میزنه، هی میگی خدایا دیگه رو گُرده ام نباشه،خدایا وقتی از این سعی اومدم بیرون منم مثل این لباس سفید باشم منم هم عین این بشم .
7 تا سعی می کنی 7 تا خطا را اگر گذاشتی زمین برنده ای سعی آخر که میای بیرون از مروه میای بیرون مثل پرنده ها بال میزنی این قدر سبکی این قدر راحتی این قدر احساس امنیت می کنی وقتی می نشینی روی اون سنگها نرمترین زیر اندازها به پاش نمی رسه ،وقتی می نشینی روش کف پاهای له شده ات درد می کنه نمی توانی راه بروی اما این قدر دردش خوشآینده، چون این درد ها به تو یاد میده میفهمونه هنوز زنده ای ،این دردها بهت میگویند زنده ای هنوز نمردی هنوز خدا بهت فرصت داده برای اینکه عوض بشی این دردهای کف پا، له شدگی پاشنه های پا بهت یاد آوری می کنه خدا لباس خلعت آخرت را تنت کرد ولی نبُردت . بهت هنوز فرصت داده و چه قدر این دردها شیرینه، چه کیفی داره ،وقتی بلند میشی با خنده با رضایت و با آرامش ،آروم آروم از خانه خدا خارج میشی ،آخه خسته ای، حالا دیگه باید بری بخوابی، حالا دیگه باید رفت خوابید .
خدایا به حق این شبهای عزیز ما را جزو زائرینی قرار بده که همراه آقا امام حسین به مکه رفتند. خدایا ما را در این شبهای عزیز جزو زائرینی قرار بده که روز عرفه با آقا امام حسین دعا خوندند، بگذارید برسم روز عرفه بهتون بگم تو عرفه چه خبره ،نمی دونین که چه خبره ! صوت آقا امام حسین هنوز تو صحرای عرفات می چرخه و بعد از اون صدایی است که میگه کیست که مرا یاری کند اون صدا هم پشتش میچرخه .
خدایا به این شبهای عزیر توفیق بده تا چشممان به رو ی دنیا بسته نشده طواف دنیایمان را انجام بدهیم.
یکی دیگه میگم حرف امشب رو می بندم یک شب در مسجد الحرام نشسته بودم قرآن تلاوت میکردم دیدم یک صداهایی میاد سرم را بلند کردم فکر کردم که حالا یک جماعتی می دوند برای طواف ،آخه از این جور چیزها زیاده ،باید فوری خودت را جمع و جور کنی یک کناری بنشینی که تو را جارو نکنن با خودشون ببرن ،بعد سرم را بلند کردم دیدم آدمها بی تحرکند این طوری برگشتم دیدم از سمت راستم میان گروه جنیان گروه دیوان ،دیوها خیلی گنده هستند ،آدم ببینه می ترسه ،اما من اونجا نمی ترسیدم جای امن خدا نشستم تو ملک امن خدا بودم ،گروه جنیان ،گروه دیوان، گروه پریان ،دسته دسته به نوبت آمدند رفتند با طواف کننده هایی که اونجا بودند، دور خانه خدا چرخیدند، فرمودند:" نگاه کن این آدما خیلی از خودشان ممنونند فکر میکنن اینها طواف کننده خانه خداهستند ،ببین گروه های دیگه چه کا ر میکنند با چه اخلاصی می آیند، اینها همه آمدند، چرخ زدند طواف کردند و چه قدر زیبا می خوانند ،چون اینا مومنینشون هستندکافرینشون نیستند، مثل ما هستند که که ان شا الله جزو مومنینشون رفته بودیم جزو کافراش نرفته بودیم آنهاهم همین جوری دارند ،منتها کافرین ما وارد خانه خدامیشوند که اثبات کنند هنوز بر کفرشان پایدارند ،ولی آنها کافرینشون نمی آیند آخرین دسته خیلی جالب بود تق تق تق صدا می کرد نگاه کردم دیدم همش اسکلته تمامش اسکلت بود میامد ،اسکلتها را دیدیددر این نمایشگاهها می ذارین تق تق صدا میکرد استخونهاشون، میآمدند اون وقت این اسکلتها کاردونک داشتند ،کاردونک می دونی یعنی چی ؟وقتی یه جایی عنکبوت تار می بنده ما میگیم کاردونک ،حالا من نمی دونم شما چی چی میگی تار عنکبوت بسته بودند ،این ها تق تق می آمدند خوب نگاه کردم دیدم خدایا اینها هم میروند جزو طواف با چه عجله ای .
پرسیدم اینها چه کسانی هستند: گفتند این مرده ها ی چند قرن قبلند در تمام این سالها انتظار کشیدند طواف کنند بهشون اجازه ندادند، چون گناهکار بودند، امشب شبی است که درهای رحمت خدا بازه به همه اجازه طواف می دهند اینها به پاس امشب که بار عام هست اجازه داده شده طواف کنند .
دیدم عجب صحنه قشنگی است ،اینها گشتد و گشتند تو هر طوافی یک تار عنکبوتشان افتاد، خدایا تارعنکبوت منم بنداز.
وقتی از حال خود خارج شدم بلافاصله زنگ زدم ایران به بچه ها گفتم امشب نیمه شب همتون نماز حاجت بخونید خیلی دیر وقت بود به یکی دو تاهم از دوستان هم گفتم زنگ بزنید که می دونستم این موقع ها بیداند گفتم هر کی میتونه علی الخصوص در فضای سرباز می تونه بره 2 رکعت نماز حاجت بخونه امشب درهای رحمت بازه به همه می دهند ،به مرده های چند قرن قبل دادند به من و شما نمی دهند؟ اونجا همتون را خانوادگی از چشمم گذراندم همه اونهایی را که می شناختم، دِینی که به گردنم بود برای همتون ادا کردم.
خدایا تار عنکبوتها مارو هم تا نمردیم بریز ما را جز طواف کننده ها ی واقعی قرار بفرما.طوافهای ما رو در پشت سر مولا امام زمان قرار بفرما آقا را از ما راضی و خشنود بفرما.حضور ایشون نظرشون در مجالس ده شبه ما عنایت بفرما.