پروازي عاشقانه به سوي دوست(سفر نامه حج تمتع) بخش سوم:از عمره تا تمتع
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پروازي عاشقانه به سوي دوست(سفر نامه حج تمتع)
- بازدید: 1139
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش سوم:از عمره تا تمتع
خب یا علی شبهای قبل، از مدینه شروع کردیم ،صحبت کردیم، قبرستان بقیع، از زیباییهاش گفتیم از لطافتش گفتیم ،از بزرگیش گفتیم ،شب قبل به مکه رفتیم و در مکه لباس احرام پوشیدیم اعمال حج عمره را انجام دادیم و پس از سعی بین صفا و مروه باسبکبالی خارج شدیم . بین اعمال عمره و اعمال تمتع به ترتیب حرکت زائرین به سمت مدینه برای مدینه اولها مثل ما فاصله ای بین 7 تا 10 روز واقع شده ما مثلا 10روز این بین برامون فاصله بود تا برسیم به اعمال حج تمتع، اعمال اصلی .این 10 روز فرجه است، مهمانی است، ضیافته ،خوش گذرانی است ،منتهی برای چه کسانی؟ برای آنهایی که در خانه خدا سر می آورند.
برای یک عده از زائرین سرگردانی است در به دری است ،پول گم کردن و پول دزدیده شدن و کله زدن با بازاری های مکه است.
یک عده ای در این هفت هشت ده روزی که خدا در اختیارشون گذاشته سر از اونجاها میارند،خب اونها رو ما کاری نداریم ،اونایی که خوش نمی دارند این جور جاها پایشان را بگذارند این هفت هشت ده روزه پادشاهی است.
شمایی که همه عمرت خانم بودی و شستی و پختی و حاضر کردی ،خوردند و ریختند و پاشیدند و کثیف کردند و دوباره روز از نو روزی از نو و شما آقایی که صبح زود رفتی و آخر شب خسته و مانده آمدی خانه آن قدر خسته که نمی فهمی چی خوردی سر از رختخواب درآوردی و آن قدر در رختخواب کله زدی با این رختخواب از شدت خستگی تا خوابت برد، صبح زود دوباره پاشدی دویدی، همه عمر اینجوری بوده دیگه، این 10 روزه را دادند به شما میگویند می پزیم ،بخورید،شستشو میکنیم، مایحتاج میدهیم، جایتان را تمیز می کنیم، همه کاری برای شما می کنیم. شما چه کار کنید؟شما بخورید ، استراحت بکنید ، عبادت بکنید،کیف بکنید.به شما می گویند این وهیچی دیگه ازتون نمی خوان.
تو این هفت هشت ده روزه می خوابی در هتل، بلند می شوید آماده میشوید راهی حرم میشوید. من از هتل تا حرم را همیشه نماز مستحبی می خواندم به شرط ینکه همراهان من با من حرف نمی زدن چون اگر زیاد جواب نمی دام یا اشاره می کردم خلاصه یه چیزی بهم میگفتن ،ولی اگر باهام کار نداشتند از خانه تا حرم را نماز مستحبی می خواندم برای خودم، می خوندم هدیه میکردم به خانم حضرت زهرا ،می خوندم هدیه میکردم به آقا حضرت رسول الله فقط یادتون باشه جوانها، حواستون جمع !نمازر واجب نگفتم ها!! نماز صبح ات را تو راه نخوانی بری بخوابی بخوابی دیرت بشه نماز صبح را در راه بخونی بگی خانم پاسه ورز خودش گفت نمازهام رو تو راه می خوندم!!! نه بابا ،نماز واجب نه، نماز مستحبی.
خوندن نماز مستحبی یه حسن خیلی بزرگ داره چون شما مداومت میکنی بر خواندن نماز افکارت از آن فشارهایی که در بین راه بهت میارن بر کتار میشه .2 تا اتوبوس عوض می کردیم تا برسیم به حرم تازه به هر اتوبوسی می دویدیم ،ازدحام جمیعت بود تا بتوانیم سوار شویم ،خب این همه فشار را جز با ذکر خدا نمی شه تحمل کرد .دیگه نمی فهمیدم چطوری به حرم می رسیم وقتی از اتوبوس پیاده می شی علی الخصوص سپیده دم چه قدر اونجا قشنگه ،چه قدر زیباست ،نمیشه گفت هواش چه شکلیه نمیشه گفت آسمانش چه شکلیه اون موقع سنگها چه رنگی دیده میشوند،هر وقتش یه رنگی دیده می شه ،باور کنید هر وقت یه رنگی دیده میشه .
سیل جمیعت میره برای نماز گذاشتن و آماده شدن، بین روز میر یه شکل دیگه است آفتاب سوزان ،تابیده گرم ،مردم کُپه کُپه برای خودشان اجتماع کردند رو زمینها نشستند .وقتی که داخل خانه خدا می شوید وقتی که شما از روی پلی که بر روی سعی صفا و مروه است عبور می کنی وای می ایستید یه منطقه ای است تکه جایی است توی این صفاو مروه مستحب است برای آقایان هروله کردن هیچ کس پرسید چرا هروله ؟هروله یعنی چی؟ یعنی شتاب کردن ،عجله کردن ،حالت دو گرفتن.
چرا به آقایان مستحب است ؟چرا به خانمها چیزی گفته نشده است ؟هیچ کس این را نپرسید، هیچ کس نمی داند ؟نه شما نمی دانید همه زائرینی هم که رفتند نمیدانند، باور کنید، چون هیج کس اندیشه نمی کنه به اعمالی که داره انجام میشه فقط می کنه ثواب ببره .
خیلی فکر کردم چرا آقایان را می گویند هروله کنند،آقایان وقتی که قدم رو می روند، آرام آرام سراشون می جنبه ،چرخ می خوره ،به تبع طبیعتشان نگاه می کنند نباید این کا را بکند و قشنگتر کجاست منطقه هروله کردن تقریبا وسط سعی صفا و مروه است آقا چون می خواد هروله کنه ثواب ببره از اون اول حواسشو جمع می کنه که از اونجا رد نشه از چنگش نره ،نتیجه حواسش به جلوشه، اونجام که می رسه چون در حال دویدنه، بعضی ها هم وزنشون بالاست ،اذیت می شوند بعضی ها خب پیرند پادرد دارند، اینها هرکدام یه مشکلی برا خودشون دارند، آقا درحال دویدن است به چیز دیگه نگاه نمی کنه به قسمت پایانی هروله هم که میرسه چون دویده خوشش آمده زود رسیده تکه آخر را هم با هروله میره الله اکبر از دستوراتی که از خداوند رسیده و از جانب اهل بیت چه چیزهایی را اینها مد نظر داشتند.
یک با ر در سعی ایستادم چرا مردها این طوری می دوند ،آخه معنی نداره که این طوری می دوند، چرا به ماها نمی گویند بدویم؟
خانمها اگر بدوند فشار زیادی به کمرشان میاد به خاطر شرایط جسمی شان به آنها نمی گویند بدوید آنقدر در اعمال حج به خانم ها آوانس دادند ،آنقدر برای خانمها آرامش برقرار کردند که حد و حصر ندارد.
کی میگه اسلام بین زن و مرد فرق گذاشته ؟بیاد جوابشو من بدم، بیاد اونجا نشونش بدم من که اونجا ایام حج که بزرگترین عمل عبادی مذهب ماست بلایی سر آقایان آوردند لباسی تنشان کردند که این بنده های خدا دم به ساعت باید نگران این لباسها باشند، خدا شاهده عین واقع می گم ،اما من خانم حتی با این لباس سیاهم هم می تونم برم، حالا سفید دلم می خواد ،می گن مستحبه ،چون قشنگ هم هست ،اصلاآدم،میگم اون سفید رو که می پوشه احساس خلعت می کنه .
پوشیده میکنم، محکم می کنم، خیالم آسوده است در هر حالتی با تمانینه میرم با آرامش می رم از هیج چی نمی ترسم، نگران چیزی نیستم ،چه قدر خدا شما را عزیز کرده. آن وقت در لباس پوشیدن به من آوانس داده که خانمم می گه راحت باش ،آسوده باش، حتی خاتنمهایی که مثل معینه ما رو بنده می زد اونجا مجبور بود رو بنده اش را بردارد، گردی صورت کامل باز، نمی تونی در حال احرام گردی صورتت را بپوشانی.
آقایان اون لباسِشونه، من و شما جوراب پامون میکنیم ،باید بپوشیم، آقایان رو سنگهای سرد پای بی جوراب می دوند .
اصلا قدم به قدم که نگاه می کنی خداوند در اعمال حج آقایان را از آن نخوت و کبر و غرور و خودخواهی های منم زدن مردانه اشان می کِشه پائین، خدا شاهده ،می کِشه پائین حالا بماند که نجیب ترین پوشیده ترین و بهترین رفتارهای مردونه را از مردهای شیعه ایرانی ببینید چون بقیه ممالک آقایانشان در قید پوشیدگی بدن نیستند حوله های نیم تنه بالا را طوری قرا می دهند که کاملا بدنهایشان لخت است. میروی صف نماز جماعت دیگه اونجا به شما نمیگویند عقب وایستا ،همه کنار هم .
این جا به شما فرصت بهتر داده ولی اونجا به شما نمی گه عقب وایستا گرچه عقب ایستادن امتیاز و احترام بزرگی است به خانم ها، شما نگاه نکنید به شما می گویند در صف نماز جماعت عقب بایستید این دلیل بر پائین بودن و کم ارزش بودن شما نیست ، حرمت یه خانم را کاملا حفظ می کنند اجازه نمی دهند که خانم در جلو قرا بگیره و خدای ناکرده نگاه ناپاکی به این خانم قرا بگیره اصلا و ابدا ،دیگه فکر نکنید شما ها عقب تر از آقایان هستید ،نه، حرمت شما رو بالا دونستن که گفتند عقب بنشینید.
در طی این ده روز من رویاهای عجیبی را آنجا داشتم، خیلی عجیب ،به شکلهای مختلف مردم مدام در تکاپو بودند می دیدم که گیر اعمالشون هستن و علی الخصوص گیر مالهاشون.
مال هاتون را پاک کنید یادتونه قبل از ماه رمضان شروع کردم گفتم مال هایتان را حساب کنید، خمس هاتون را بدهید مالتان قبض می شه.
اونهایی که خمسشان راحساب نکردند ،خمس به گردنشونه و هر روز می بینن یه قسمت از مالشان سوخت میشه حواسشان را جمع کنن اینها به طور قطع یک حساب کتاب مالی نا مربوط دارند که باید درست کنند اونجا یکی از درهای ورود به مکه حساب مال بود ،عده کثیری پشت این در می ماندند. به خاطر اینکه مالهایشان ایراد داشت نمی توانستند وارد مکه شوند.
می خواستم این را بگذارم روزهای آخر بگم اما امشب میگم ،امشب میگم که وقتی آرش میخونه خیلی دلتون بسوزه من وقتی مدینه بودم معذب بودم نمی تونستم خوشحال باشم، نمی تونستم لذت ببرم،در حالیکه مدینه شهر قشنگی است ،شهر مسطحی است ،بازه، مسجد النبی بسیار زیباست ،اطرافش بسیار تمیزه ،هتلهای قشنگی داره ولی شهر مدینه هر کجاش که چرخیدم احساس دلتنگی و غم کردم نمی دانستم چرا من اینجا نا راحتم ؟فکر می کردم چون عربها را از ازل دوست نمی داشتم، بدم میآمد، به دلیل این بد اومدنِ منه.
هی به خودم تلقین می کردم، زشته ،معنی نداره، توکه اینها رو می فهمی .اما دلتنگی من رفع نمی شد وقتی به مکه رفتم ، مکه شهر سنگه اکثر منازل در ارتفاعات سنگی ساخته شده ،زمین مسطح یک دست خیلی کم پیدا میشه، یعنی خیلی راحت بگم، شما همان جایی که از اتوبوست پیاده می شوی می خواهی بروی خانه خدا دور تا دورت دیوار سنگه .باید آدم دلگیر بشه ،بیشتر دلگیر بشه، ولی مکه من هر کجا چرخیدم آنقدر راحت بودم، آن قدر احساس امنیت میکردم ،حس آرامش می کردم به این موضوع فکر کردم چرا اونجا اینجوری و این جا این جوری ؟
تازه فهمیدم چرا آقا امام حسین روز عرفه از مکه خارج شد، چرا مابقی اعمال حج که اصل اعمال است و بعد از دعای عرفه و بعد از عید قربان است چرا این ها را جا گذاشت و رفت .
در مکه هیچ شکنجه ای، هیچ قتلی نسبت به اهل بیت پیغمبر اتفاق نیاتفتده ،کسی را نکشتند، اما وقتی مدینه نگاه می کنی جا پای خانم فاطمه زهرا در مدینه است، صدای گریه های روزها و شبهاشون بر دروازه مدینه هنوز طنین داره، قد خمیده اش در کوچه ها ی بنی هاشم هنوز سایه داره، چشم های نگران امام حسن و امام حسین ،طفلهای کوچیک ،خانم حضرت زینب وقتی به دنبال مادر تو کوچه ها ی مدینه می دویدند وقتی مادر به سمت مسجد می رفت ،به دنبال امیر المومومنین، هنوز جاپاهای کوچیکشون تو اون کوچه هاست ،فقط کافیه خوب نگاه کنی ،قشنگ نگاه کنین، قبل از اینکه خوب دیدن را یاد بگیری پاتونو اونجا نذارین یاد بگیرین خوب بیین.
تو مدینه درِ سوخته خانم حضرت زهرا هنوز داره داد می زنه ،فغان میکنه، غافله امام حسین شبانه از مدینه خارج شد ،با عجله، جا پای این غافله کاملا مشهوده .
من از بچگیم این جمله را زیاد تو خونمون شنیدم اما هیچ وقت نفهمیده بودم یعنی چی.هر وقت یک چیزی پیش می آمد دل خراش بود یا کسی ناراحت میشد میگفت: "ای وای ای وای مدینه گفتی و کردی کبابم" من نمی دوستم این یعنی چه، مدینه به کباب کردن آدمها چه دخلی داره، ولی اونجا وقتی دور مسجد النبی حرکت می کنی کباب شدن را حس می کنی، اون جای پاها ،اون گریه ها ،اون ضجه ها ،اون در سوخته ،اون ظالمی که آتش به در دختر پیغمبر گذاشته، آن آتیش روی دل شیعه می سوزه تا روز ظهور حضرت، روزی که منتقم الهی بیاد و انتقام بگیره اون روز من آروم می گیرم، شما آروم میگیرید ،تا آن روز که آروم نداریم که.
اما در مکه اینها نیست و امام حسین روز عرفه از مکه خارج شد چون می دانست دشمن قصد کشتن شان را دارد. در بلدِ امن خدا نباید خون بریزه ،که امروز من و شما به مکه میریم احساس امنیت کنیم ،احساس آرامش کنیم ،آدم حس می کنه تو خونه خودشه ،به خدا برا بچه هاشم دلش تنگ نمی شه به ولله برای هیچکی دلم تنگ نشد برای هیچ کس من هرجا میرم مسافرت سه روز چهار روز که می گذره کلافه می شوم دلم می خواد زودتر برگردم به رختخواب خودم، ولی اون هتلی که ما بودیم به قول آقایانمان مسافرخانه ،راست می گن مسافر خونه بود، دروغ که نمی گن ،اون تخت فنری که وقتی روش می نشستم تکون می خوردم تختم هم می گفت جیر جیر جیر .اون تخت به صد تا تخت من می ارزید.
به خدا وقتی می خواستم بخوابم تا می گفتم خب من خوابیدم این طوری می رفتم به سمت بالش ،بالش را نمی فهمیدم ،خواب بودم. سکوت، خاموشی ،دیار آرامش، لحظه لحظه اش آغوش خداست ،لحظه لحظه اش آغوش خداست .
می گفتند بریم خانه خدا، آقای هاشمی کعبه را خیلی دوست داشت ما که می رفتیم می گفتند حالابریم جلوتر ،حالا بریم جلوتر ،مگه میشه کعبه را نبینی و برگردی بری خونه، به هر ترفندی بود ما رو می کشید قسمت جلویی که روبری خانه کعبه باشیم ما هم می رفتیم، من هم می رفتم نه اینکه نروم من هم دوست داشتم اونجا بنشینم ولی آخه من خیلی از مواقع خندم می گرفت می گفتم من الان تو این هتل هم که قرار گرفتم همون جاهستم ، همون کیف رو داره، باور کنید، باور کنید به خدا، اما به شر ط اینکه از قبل از رفتن به ملاقات دوست طلب کرده باشی فقط دنبال لقب حاجی شدن نروی. میگی می خواهم ملاقات می خواهم بروم ببینم می خواهم بروم حس کنم ،که وقتی برگشتم همیشه همراه دوست باشم ،اون وقت می بینی که هتل میگردی دوست ،تو اتوبوس می نشینی دوست ،خیابان میروی دوست ،تو خانه خدا می نشینی دوست ،جلوی کعبه می نشینی دوست ،وای چه قدر قشنگه.
یه شب تو خونه خدا نشسته بودیم داشتم قرآن می خوندم بی اختیار سرم را بلند کردم وقتی سرم را بلند کردم الله اکبر چه قدر نردبان می ره طرف آسمان و انسانهایی که شناختند و فهمیدند از نردبانها دارن می روند بالا آخه بیت المعمور بالاشه، بیت المعمور قرآن می گه من نمی گم خانه خداست درست به موازات کعبه در عرش الهی ،که به طور شبانه روز فرشتگان در حال طوافند ما اونجا یک طواف حج عمره داریم دو طواف هم برای حج تمتع داریم، حالا دوستانی که می توانند ،بدنشان میکشه، زمان اقتضا می کنه طوافهای مستحبی هم می کنند ،ولی اونجا همش طوافه به خدا همش طوافه ،من هر جا که می نشستم وقتی هم که می رفتم تو مسجد الحرام یک گوشه می نشستم دیگه بلند نمی شدم تا وقت برگشتن ،آخه من چطوری بگم من نمی تونم راه برم، چون همه چیز در حال گردشه تمام دایره هستی می چرخه حالا شما میگی اونجا می چرخه اینجا چی ماها که اینجا نداریم. اینجا هم می چرخه اما اینقدر من و شما مشغولیم این چرخش را حس نمی کنیم، اونجا همه در حال تلاشند همه در حال تکاپو هستند هر کس به یه نوعی هر کس به اندازه ظرفیتش به اندازه حجمش .
روزهای استراحت و فقط زیارت و فقط عبادت ،آرام آرام به پایان می رسه، می گویند که حاضر بشوید برای روز عرفه.
بگذار یه چیز دیگه بگم وقتی اونجا می نشینی ها آقا تو صدا کن ببین میاد ببین میاد حتما میاد من همیشه دوستانمون را دعوت کردم به توسل به آقا امام زمان ولی به خود مولا به اندازه ای که در این سفر توسل را با پوست و گوشتم حس کردم هرگز حس نکرده بودم، هیچ وقت نفهمیده بودم.
وقتی صداش می کنی وقفه نداره می گه بله، صداش می کنی وقفه نداره، وقتی توی چرخش طواف می چرخیدیم یه جاهایی می رسید، من کوچک اندامم نسبت به بعضی از این قبائل مختلف که میایند خیلی کوچکم وقتی آنها دورم را می گرفتن دیگه آسمان را نمی دیدیم همه چیز تنگ می شد و وقتی صداش می کردم یا حجه ابن الحسن العسگری ادرکنی ادرکنی همه چیز وا میشد، همه چیز وا میشد، برای طواف پدر و مادرم ،اعمال اینها، اعمال اون دو تا دوستانی که همراهمان بودند، خیلی متوسل آقا شدم همه چیز به آسانی انجام شد، به راحتی به خوبی ،توسط خودشان بدون نایب ،بدون اینکه کسی جای اینها اعمال را انجام بده و خودشان از نعمت لذت انجام اعمال جا مونده باشند ،خودشان انجام دادند.
خب مولا اونجا جواب میده ؟همه جا جواب می ده ،همه جا جواب می ده.
روزهای نزدیک شدن به عرفه من تو دفترم نوشتم، من به این روزها میگم روزهای بیم و امید، می ترسی یکی میگه اعمال حج تمتع سخته، یکی میگه وقتی میری رمی جمرات هر سال کشته میده، یکی می گه ممکنه طوافتو خوب انجام ندی، یکی میگه ساعتها طول میکشه، بعضی ها زیر دست و پا خفه می شوند. دلت می لرزه، می ترسی ،اما از اون طرف با همه ترست یک چیزی هُلِت میده، یک ذوق ،یک شوق ، هُلِت می دهد به سمت جلو که خدایا این روزها را زودتر برسون .
وقتیکه می رسیم به روز عرفه ،روزعرفه خیلی قشنگه ،روز عرفه را می ذارم فردا می گم ،آخه فردا جمعه است روز مولاست ،نمی دونم شاید بهمون سری زد خدارا چی دیدید .ماکه صداش می کنیم به طور قطع می شنوه ما چی میگیم اما اینکه یه جوری بیاد که ماببینیم .
روز عرفه وقتی بارت را می بندی خیلی حس جالبی داره، خیلی حس قشنگی داره ،من تو زندگیم خیلی بار سفر بستم ولی بار عرفه و منا یه چیز دیگه است بار عرفه و منا باری است که می بندی حسابت را برای همیشه می بندن، عرفه و منا بارت برای یه حساب همیشگی می بندی ،می روی یه بار حسابت را ببندی هرچه بوده و نبوده چون در عرفه و در منا ،در عرفات و در منا اگر حسابتو بستن، صفر کردن ،کارنامه ات را دستت دادند ،که دادند، ندادند، بد به حالت، خیلی ها می روند با حساب نبسته بر می گردنداما نمی فهمند بعد بر میگرده می گه منا عجب جای مزخرفی بود پدرم درآمد ،اینقدر منا جای خوبیه، حالا میگم بذارین برسم بعدا، این قدر عرفات جای عجیبیه این قدر زیباست اگر تو چادر قرار گرفتی فکر جا نباشی آخه تو چادرها قرار گرفتی خیلی جا کمه فکر جا نباشی حواستو جمع بکنی صوت دعای عرفه آقا امام حسین را می شنوی به سهولت می تونی بشنوی فردا شب می ریم عرفه حالا بریم تا دم اتوبوس بارهامون را گذاشتیم تو اتوبوس نشستیم منتظر اون متخلفینی هستیم که دیر آمدند آخه بعضیها دیر می آیند اذیت می کنند آخرین لحظه میان منتظر اونامی نشینیم تا فردا شب فردا شب می ریم عرفه ببینیم تو صحرای عرفات چه خبره ببینیم تو صحرای عرفات مردم چه کار می کنند مردم چطوری خودشان را تکان می دهند تا بعد از اون به مشعر بریم از مشعر عبور کنیم به منا بریم.
خدایا بحق آقا امام حسین همه ما رو در طول عمر انسانی مون موفق به اعمال حج بفرما خدایا همه ما را در طول عمر انسانی مون موفق به دیدار مولا امام زمان بفرما آخه خیلی قشنگه دیدنش باید ببینی اون وقته که دلت دیگه قرا نمی گیره هی هر دم می گی ای کاش ببینم اون وقته که از همه چی می گذری تو زندگیت از خیلی چیزا میگذری فقط به این امید که یک بار دیگر بهت بدن مبادا از ت دیدارش را بگیرن تو خونه خدا صدا کن صدا کن می فرسته برات قران بخونن حظ بکنی می فرسته برات تبرکی بیارن این قدر برات عجیب تبرکی میارن که باورت نمیشه میدن بهتون مختص یک ادم خاص نیست ها مال همه شماست خوب بخواهید و خوب قربونی بدین قربونی می خواد از قبل از رفتنتون ازتون قربونی می خواد خدا حفظ کنه حاج حسین را .
حاج حسین رفتم قبل از اینکه راهی بشم برای سفر حج 2یا 3 روز قبل رفتم دیدنش همینجا تهرا ن منزل اون حاج مجید چوپان بود رفتم دیدمش حال نداشت چشماشو بسته بود حرف می زد به من گفت بیشین اینجا نشستم بغل دستش ضمن صحبتاش گفتش که قربونی کردی گفتم بله حاج آقا فکر کردم منظورش گوسفنده چون واقعا قبل از اینکه بریم ما چون خانواده 5 نفر حرکت میکردیم گفتیم خب بهتره یه قربونی کنیم حتی یکی از دوستان آمد گفت محبت کرد یا خودت بکن یا من میکنم گفتم نه خودم میکنم به روی چشمم همینکه گفتی کافیه یه قربونی کرده بودیم و پخش کرده بودیم گفتند قربونی کن قربونی کردی گفتم بله حاج آقا قربونی کردم این چشمهای خاکستری پر از رمز و رازش را واز کرد به چشمهای من دوخت گفت قربونی کردی من تازه فهمیدم این قربونی که میگه گوسفند نیست اون قربونی که اون میگه اونایی که تو چشمامه تو زبونمه تو گوشمه تو دستاتمه تو پاهامه تو نفسمه تو قلبم تو ذهنمه