چرا باید هر ساله برای امام حسین ع عزاداری وگریه کنیم؟
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 507
بسم الله الرحمن الرحیم
می خواهم برای شما در باب اینکه چرا این عزاداری ها را انجام می دهیم و چرا هر سال ادامه می دهند و این شرایط را هر روز و هر روز در دهه محرم داریم برای چیست؟چون سوالی که در ذهن خیلی از شما مطرح است در ذهن من هم سالها است که مطرح است چون من هم از زمانی که خیلی کوچک بودم دسته جات سینه زن دیدم و هر سال قصه ی امام حسین(ع) در کربلا را از زبان راویان ایشان شنیدم.و همیشه برای من مسئله بوده که آدم که شصت یا هفتاد سال عمر می کند یک بار قصه ای را بشنودکفایت است چرا باید هر سال برای من تکرار شود؟ امروزه عصر آگاهی است.و از این عصر بسیار باید سود برد. دست خود را دراز کنید می زنند پشت دست شما. می کشید عقب دردتان می آید دوباره دست خود را دراز می کنید.تا بدانید هر چی بپرسید به شما می گویند از کجا می گویند؟شما چه کار دارید؟شما جواب می خواهید.از کجا می گویند به من و شما چه؟هرجا که می خواهند بگویند اما جواب مان را می شنویم.
دوشب پیش اینجا که نشسته بودم و جوان های ما عزاداری می کردند یک بار دیگر این سوال را مطرح کردم که واقعاً چرا؟چرا هر سال؟این چه اتفاقی است که می افتد؟ یک لحظه ی خیلی کوتاه صدای عزاداری را می شنیدم و نمی شنیدم میانه بودم آن عزیزی که همیشه من را در رویا هایم هدایت می کند به من گفت برای اینکه جواب سوال خود را بگیری. حاضری؟ گفتم بله حاضرم گفت حتی بین این آدم ها؟گفتم باشه.گفت خیلی خوب پس برویم.پدر بزرگ مادر من از کسانی بود که کفش جلوی پایش جفت می شد. من البته این چیزها را امتیاز نمی دانم امتیاز آن گوهر وجودی او را می دانم کفش جفت شدن و از این رنگی به آن رنگی شدن را ، رویاهای آنچنان دیدن و همه ی اینها مال دنیا است.چیزی خوب است که مال عقبا است به هر حال ایشان در اصفهان تکیه داشته که من اصلاً نمی دانم کجا است..سه چهار سال پیش پسر دایی من که در یکی از شعب معروف بانکی در اصفهان کار می کرد قبل از اینکه بازنشسته شود یک کسی در بانک که به او رجوع می کند بعد از اینکه ایشان را صدا می کنند واسم ایشان را می شنود سراغ او می آید خلاصه خوب که اصل و نسب پسر دایی من را در می آورد می گوید پدر بزرگ پدر شما در اصفهان یک تکیه ای دارد ببرم شما را تا ببینید زمانی که ایشان زنده بوده از تمام اطراف و اکناف اصفهان شهرهای دور و نزدیک آن مردم برای تاسوعا و عاشورا به این تکیه می آمدند چون اعتقاد عجیبی داشتند و ایشان را بسیار بزرگ می دانستند و موجود ارزشمند وصاحب کرامتی. خوش بحال ایشان.مرا چه سود؟حالا صحبت او اینجا است زمانی که ایشان از دنیا می رود پدرِ مادر من 36 ساله بوده است که می میمیرد او هم عملاً نمی تواند ادامه دهنده ی راه پدر باشد. چی آنجا را ادامه می دهد؟ قدری عموهای ایشان و بعد از آن مریدانش .مریدان این بزرگوار این تکیه را هر ساله برپا می کنند و می گردانند هنوز هم هست.دلیل اینکه هنوز هم هست یک چیز است تعداد محدودی از آن مریدان خیلی قدیمی که پیر هستند هنوز وجود دارند زنده هستند وجود آنها سبب می شود تکیه کار می کند حرکت می کند ، اما عن قریب آنها هم بمیرند چه اتفاقی می افتد؟دیگر تعطیل می شود. دیگر تمام می شود.ایشان من را آنجا برد گفت این قصه را می شناسی؟گفتم بله می دانم .گفت ببین بر سر یک چنین ماجرایی چه عاقبتی است تازه اینها خوب و با دوام هستند دو سه نسل گشته اند ولی خیلی ها هستند که به یک نسل هم نمی کشد. گفتم چه ربطی به سوال من دارد؟گفت حالا صبر کن برگردیم سر جای خودت تا یک چیز دیگری نشان شما بدهم.برگشتم اینجا یک لحظه تکانی خوردم و بعد دوباره عمیق شدم این بار یک پرده ای را بلند کردند که پشت آن پرده یک جای بسیار وسیع و بدون مرز وجود داشت ، سرشار از نور، طراوت ،لطافت وزیبایی .چه چیزهایی آنجا بود نمی دانم ولی وقتی چشم من عادت کرد خوب که نگاه کردم پنج تا از نور مهم آنجا را می توانستم تشخیص بدهم وبعد نورهایی که در اطراف آنها بودند پرسیدم اینجا کجاست ؟گفت اینجا جایگاه پنج تن آل عبا است و آنهایی که در صحرای کربلا همراه امامشان شهید شدند .گفتم این خیلی خوب است خیلی عالی است.گفت شما عزاداری نمی کنید برای اینکه آنها در سختی هستند آنها اصلاً در سختی نیستند آنها بسیار جای خوبی دارند و بسیار شرایط خوبی دارند گفتم پس چرا ما بر سر خود می زنیم ؟گفت برای اینکه آن تکیه ها باید برقرار باقی بماند.
اگر نام حسین بن علی از صفحه ی روزگار برداشته شود به مرور زمان راهش هم برداشته می شود . مسیرش هم برداشته می شود. که امروز از آن پدربزرگ مادر من کسی نیست که آن راه را ادامه دهد . چون بر اساس دنیا پیش می رود . اما قصه ی کربلا قصه ای نیست که براساس دنیا پیش برود و ادامه پیدا کند و بالاخره یک جایی تمام شود، تمام نمی شود و نباید تمام شود . یک متنی را یکی از دوستان در میقات فرستاده بود . روز عاشورایی، مرحوم شیخ انصاری رحمت الله علیه جلوی در ورودی صحن مطهر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام ایستاده بود و از دستهجات سینه زنی استقبال می کرد و در کنار او، أفندی که از طرف حکومت عثمانی حاکم عراق بود، ایستاده بود. أفندی از شیخ انصاری پرسید: ای شیخ، ما هم قبول داریم ک حسین بن علی (علیهم السلام) مظلوم شهید شده و یزید انسان پست و خونخواری بود و ما هم در عزای آن بزرگوار غمگین هستیم، اما پرسش من این است که این مراسم یعنی چه؟ سینه زنی، زنجیر زنی، دسته راه انداختن، گِل به سر مالیدن و ... اینها چه هدفی رادنبال می کنند؟ جمله ی ایشان خیلی زیبا بود و تکمیل کننده ی رویای قشنگ من . مرحوم شیخ انصاری فرمودند: سِرّ مطلب این است که ما شیعیان یک بار سرمان کلاه رفت و با این مراسم تلاش میکنیم دوباره چنین نشود. أفندی پرسید: یعنی چه؟! شیخ انصاری فرمود: در جریان غدیر، پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله در برابر صد هزار نفر، علی علیه السلام را با صراحت به وصایت خود برگزید و شما انکار کردید و گفتید غدیر نبوده یا اگر بوده چیز مهمی نبوده است، فقط سفارش به دوستی با علی (علیه السلام) بوده است. اشکال از ما بود که ما عید غدیر خم را با سر و صدا و شعار، بزرگ نداشتیم و این چنین شد. ترسیدیم که اگر عاشورا را هم بزرگ نشماریم و باشعار و تظاهر برگزار نکنیم، شما انکار کنید و بگویید اصلا حسین علیه السلام شهید نشد یا حسین (علیه السلام) را راهزنان میان راه کشتند و یزید (لعنت الله علیه) انسان باتقوایی است و همان بلا دوباره تکرار شود . این دفعه کی را سر می برند ؟ به آن فکر کنیم . من متاسف هستم چون گاهاً در این فضاها می بینم مهملاتی که آدم ها از روی بی خردی می نویسند . از روی نادانی . از روی خودبزرگ بینی . دیگر نه خودتان بگوئید چه لزومی دارد که هر شب در دهه عاشورا در اینجا سینه بکوبیم . خودمان را بکشیم و شرح ماوقع بدهیم که حضرت رقیه که یک دختر سه ساله بود را چطور دق مرگش کردند . اگر این شرح ماوقع به طور مرتب تکرار نشود دشمن فرصت پیدا می کند و جرات پیدا می کند سه ساله های دیگری را اینچنین دق مرگ کند . که خیلی ها را می کند . من و شما شیعه مسلمان در کشور مسلمان نشین ، فرش از زیر پای مسلمان هایمان می کشیم که مسلمانی شان را ترک کنند . با وجود اینکه این تکیه ها و حسینیه ها را داریم . ما مسئول هستیم . عصر، عصر آگاهی است . در زیر پرچمی که فریاد می زند عباس ابن علی را چگونه شهید کردند ،آزادی من و شما نهفته است تا در جریان دنیا کسی نتواند بیاید و از من بگیرد . از تو بگیرد . من به تنهایی ،تو به تنهایی، او به تنهایی هرکداممان سدی خواهیم بود با این پرچم های زنده در مقابل دشمنی که با خباثت کامل می خواهد این نقش ها پاک شود . من هم می دانم امام حسین الان در بهشت در جایگاهی بس بزرگ تکیه زده . من می دانم دیگر گودال قتلگاهی برای او نیست . ولی من قول دادم تا وقتی زنده هستم گودال قتلگاهش را زنده نگه دارم . برای اینکه دیگر کسی نتواند گودال قتلگاه درست کند . برای اینکه از این خاندان هنوز یک موجود زنده در دنیا وجود دارد . می گوید تو چکاره هستی مگر خدا ندارد ؟ می گویم خدا دارد . من در کنارش پس چکاره هستم ؟ چرا از بچه ات مراقبت می کنی ؟ چرا دل می سوزانی ؟ چرا دکتر می بری ؟ مگر خدا ندارد ؟ چون تو مادری . تو پدری . تو وظیفه ات را انجام بده . خدا هم خداییش را می کند . متوجه شدید چرا سینه زنی می کنیم ؟ حالا امشب دوبرابر گریه می کنیم . امشب ده برابر سینه می زنیم . امشب بیشتر خودمان را می کشیم . چون فهمیدیم چه اتفاقی پیش روی ما است .