بیاییم صحن و سرای زیبا و پر نور برای امامان بقیع بسازیم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 701
بسم الله الرحمن الرحیم
شب هایی که پشت سر گذاشتیم من هم با شما همراه بودم، غیر از این است هر بار مداحمان در مورد قبرستان بقیع گفتگو می کند، گریه می کند که عزیزان دل پیامبر در آن جا دفن هستند و هیچ صحن و سرایی ندارند، در همه این سال ها، همه آن هایی که با ما بودند و اکثرا هم قدیمی هستید، این قصه را از ایشان خیلی شنیدید، بعد او گریه می کند، آقایان این جلو خودشان را می زنند و گریه می کنند، می گوید: هیچ چراغ روشنی ندارند. من هم بقیع را دیدم و وقتی دیدم واقعا هم ناراحت شدم اما مثل بقیه افراد، آه و افسوسم بلند نشد. در فکر فرو رفتم، من به هر چیزی برایم اتفاق افتاده خیلی فکر می کنم تا دلیل آن را پیدا نکنم آن را رها نمی کنم، حالا بعضی ها به بقیه نگاه می کنند تا دلیل آن را پیدا کنند و تا پیدا نکنند طرف را رها نمی کنند، من خودم را رها نمی کنم. خیلی فکر کردم من را چه شده؟ سنگدل شدم؟ دلم دیگر نمی تپد؟ یک اتفاقی برایم افتاده؟ پس چرا من این طور آه و افسوسم هوا نمی رود که باید برود، اگر شما بروید بقیع را ببینید، می بینید که درست می گوید، واقعا آدم را دیوانه می کند، مثل همه آدم های دیگر با عقلم سراغ دلایل رفتم، عقلم گفت: به این دلیل دلم راضی نشد، آن دلیل دلم راضی نشد که نشد، چون دلم قانع نشد، لحظه ای سکوت کردم، سر به گریبان فرو بردم، سرم را پایین بردم که چیزی نبینم، جز قفسه سینه، هیچ چیز دیگری نبینم، می دانید هر چیزی که در بیرون شما برای شما جوابی ندارد، راه حلی ندارد، آرامشی برای آن یافت نمی شود، اگر در وادی قلبتان که جایگاه حضرت دوست است؛ خدا گفت در عرش نمی گنجم در قلب مومن می گنجم که جایگاه حضرت دوست است اگر به قلبتان مراجعه کنید، اجازه رفتن به قلب را داشته باشید، این هم مهم است ؛ ما می خواهیم به قلبمان مراجعه کنیم ولی جز یک تکه گوشتی که در حال تاپ تاپ کردن است، چیزی نمی بینیم مگر آن که خدا اجازه دهد تا ببینیم، اگر هم اجازه دهد و سری بزنیم، هر چه بخواهید پیدا می کنید، صادقانه و از عمق وجودم پرسش کردم، برای عزیزان دل پیامبر که در قبرستان بقیع بی صحن و سرا و نور هستند، من چرا مانند بقیه غمگین نمی شوم؟ من راهنمایی دارم که معمولا مرا در خواب ها به جاهایی می برد و هر وقت پرسش می کنم به من یاد می دهد، گاهی اوقات هم این طور مواقع به من سری می زند، راهنمایم مرا برد، کجا برد؟ به داخل برد، من را به سرزمین پهناور به نام قلب برد. در این سرزمین پهناور قلب برای هر یک از این عزیزان یک صحن و سرای بزرگ، یک بارگاه مملو از نور و عطر و زیبایی پیدا کردم، از این راهنما پرسیدم: چه طور چنین چیزی ممکن است؟ در بیرون نیست، اگر مشهد را نشانم می دادند، می گفتم خوب بیرون هست، اگر کربلا را نشانم می دادند می گفتم خوب بیرون هست ، ولی این ها که نیست. راهنمایم فرمود: هر کدام از اولیای خدا، حتی آن هایی که در عالم دنیا صاحب گنبد و بارگاه مجلل هستند، در قلب مومن مسلمان شیعه عاشق اهل بیت پیغمبر، جداگانه صحن و سرایی دارند. گفتم چطور ممکن است؟ یعنی قلب من جدا، قلب شما جدا؟ گفت بله. گفتم چه طور چنین چیزی ممکن است؟ ایشان پاسخ دادند: عشق واقعی به اهل بیت پیغمبر باعث می شود ؛ ایشان فرمودند: عشق به اهل بیت پیغمبر است که صحن و سرای معطر، عطر گل های بهشتی، نور و جلای حضرت حق، برای هر کدام می آفریند، من و تو که نمی توانیم این کار را بکنیم ولی ما یک ملاتی داریم یک چیزهایی داریم که هر جایی پیدا نمی شود، هر جایی فروخته هم نمی شود آن چیست؟ عشق، ما عشق به اهل بیت داریم، ما عاشق حسین بن علی هستیم. ایشان پاسخ داد که عشق به اهل بیت پیغمبر است که صحن و سرای معطر به عطر گل های بهشتی، نور و جلای حضرت حق، به هر کدام از اهل بیت پیغمبر می آفریند، من که حیرت زده مانده بودم، به من فرمودند: عشق را شناختی؟ راست می گویند، من لاف عشق را خیلی سال است که می زنم ولی حالا می شناسم. فرمودند: عشق را شناختی، عشق را بعد از شناخت، نثار خاندان پیغمبر کردی که چه شود؟ تا در خاندان پیغمبر، عشقت بیمه شود، وقتی بیمه شد چه می شود؟ سالم می ماند، عشق تو آلوده نمی شود، ناپاک نمی شود، هرز نمی رود چون میان موجوداتی، در عالمِ این عشق می ماند که همه پاک و مطهرند تا در آن جا سالم بماند، از دستبرد راهزنان دنیا در امان بماند. می بینید که امروز هر چه در دنیاست می بینی و دوست می داری، خدا می داند همین طور است. تلویزیون را نگاه می کنم، آدم هایی که در حال گفتگو هستند، حالا هنر پیشه هستند هر چه هستند، پرنده ها را حیواناتی که نشان می دهند، من بد جوری دوستشان می دارم، من خودم هم تعجب می کنم من این طوری نبودم، من از مارمولک چندشم می شد، چند روز پیش در راه پله، یک مارمولک دیدم، می دانم اگر داخل خانه شود و از چای ساز سر در بیاورد و من در آن آب جوش درست کنم همه را می کشد، نباید در حریم خانه ام باشد، آخر از یک نفر کمک خواستم و خیلی متأسف شدم که او را کشتم، دیدم چه قدر زیباست! ایشان فرمودند: عشق را شناختی، عشق را نثار خاندان پیغمبر کردی تا آنجا بیمه شود، سالم بماند و از دستبرد راهزن های دنیا در امان بماند، می بینی که امروز هر چه در دنیاست دوست می داری، هرگز به جنسیت ها نگاه نمی کنی واقعا این طور است، من همه چیز را از وجود می بینم نه از جنس مال دنیا است، مرد، زن، دختر، پسر مال دنیاست من موجودیت آن ها را می بینم. راهنمای من گفت: این از برکت تلاش برای شناخت عشق و گنجینه به دست آمده را به اهل خود یعنی خاندان پیامبر هدیه کردن است. ایشان به من گفت: مبارک باد بر شما دوست داشتن هایتان، به من گفت عشقت را به برکت صلوات بر محمد و آل محمد هر روز برکت بیشتری بده. الان چند نفر اینجا نشستیم؟ چند تا حرم آقا امام حسن هست، بگردید در قلب هایتان پیدا کنید، اگر پیدا نمی کنید، تلاش کنید بسازید، بیایید همه با هم امشب صحن و سرای سروران بقیع را در قلب هایمان بسازیم بعد به برکت وجود آنها قلب هایمان را نورانی کنیم. یادمان باشد کار ساده و مفتی نیست، هر صحن و سرای روشنی، خادم بیست و چهار ساعته می خواهد، به مشهد بروید همیشه خادم دارد، بی خادم تا حالا آن جا را دیدید؟ هر صحن و سرای روشن، خادم بیست و چهار ساعته می خواهد که چه؟ چراغ آن خاموش نشود، خرابی به بار نیاید، به آن رسیدگی کند. با ترک عادت های غلط حتی خطاهای کوچک، صالح بودنمان را برای چنین خادم بودنی تضمین کنیم تا به قلبمان صحن و سراهای نورانی، معطر و پربرکت اهل بیت پیغمبر عنایت شود ان شاا...
پس در بحث قبرستان بقیع را کردم گفتم من چرا مثل بقیه ضجه نمیزنم برای اینکه امامم آنجا گنبد و بارگاه ندارد یادتان هست چه گفتم؟ گفتم که در سرزمین قلبم پهن و بزرگ بسیار بزرگ برای هر کدام از بزرگان خدا یک حرم دارم، حتما در قلبهایتان حرمهایتان را بازسازی کنید علتی اینکه گرفتارید، اندوهگینید، دلتنگید هرکار میکنید خوشحال نمیشوید یک چیز است قلب شما نورانی به حرم اهل بیت نیست والسلام نامه تمام
شک نکن هر که در قلبش حرم آقا موسی ابن جعفر را دارد نمی تواند دلتنگ باشد، نمی تواند بخشنده نباشد، نمی تواند مهربان نباشد اگر نیستی حتما حرم آقا در قلبت خاموش است برو چراغهایش را روشن کن. قلبهایتان را منورکنید به نام اهل بیت، به یاد اهل بیت، و به حرمهایشان. انداختن سفره ها خیلی خوب است چون یاد آور است اما یادت باشد اگر من که دارم این سفره را می اندازم در قلبم قبل انداختن سفره چراغهای حرم آقا موسی ابن جعفر را روشن نکرده باشم به درد نمیخورد حاجت هم نمیدهد مردم هم که میخورند حاجت نمی گیرند میگوید ای بابا من تا حالا صد تا سفره انداختم حاجت هم نگرفتم آخرش هم هیچ چی خب معلوم است چراغ خاموش بود چراغ خاموش جواب نمیدهد حرفم غیر منطقی است؟ برای خدا به خاطر خودتان نه به خاطر من از این محرم مثل وقتی که وارد شدید بیرون نروید بعد از آن دیگر سرازیری است .
سؤال: شما فرمودید به حرم هایتان سر بزنید، با هدیه دادن نماز به ائمه، می توانیم به حرم ها سر بزنیم؟ و چراغهایش را روشن کنیم؟
استاد: حتما. نماز، یاد کردن ، خدا در قرآن می فرماید: یاد کنید. وقتی شما از یک نفر یاد می کنید؛ من می گویم مادر بزرگم، پدرم، اولین چیزی که از او یادم می آید، خوبی ها و نیکی های آنهاست؛ حالا فکر کن ائمه اطهار که بدی نداشتند، هر چه از ولی معصوم یاد می کنی، فقط خوبی ها و بزرگی هاست که به قلب تو سرازیر می شود، آن قدر این کار را بکن که همه این بزرگی ها را بخوری، مال شما بشود.