اربعین عاشقان خدا
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 1340
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز نمی دانم چه خبر بود فقط می دانم که انگار زمان زمان عاشقی ست، شما را نمی دانم ولی هرکس آماده ست بسم الله چون به اربعین عاشقان خدا در حال روزشماری هستیم، نیستیم؟ همه تلوزیون را تماشا می کنیم حتی آنهایی هم که نمی خواهند بروند حال عجیبی ست نمی دانم مرا چه می شود فقط می دانم حال غریبی ست فقط می دانم اندیشیدن در این روزهای گذشته حداقل از اول محرم تا به امروز بر بهترین انسانهای روی زمین رفته حال را دگرگون می کند از کودکی در حسینه ها و تکیه ها و مجالس قرآن بزرگ شدم از کودکی برای من این سوال بود چرا به انسانهایی گریه میکنی که سالیان دراز از مرگشان می گذرد؟ همیشه برایم سوال بود و هر زمان به یک شکلی خودم را جواب می دادم و در آن جواب خودم را قانع می کردم اما نمیدانم امسال به یک گونه دیگری دارم می فهمم، یادتان هست که بارها عرض کردم به همه احوالات گفتار اندیشه ها و نیات قلبی خودتان خوب نگاه کنید تا از شما فعل و گفتار بد و اندیشه بد و کردار بد در عالم جاری نشود اینرا همیشه گفتم همیشه گفتم چرا؟ چون اینها هیچوقت از بین نمی رود من و شما می میریم، جسم مان تبدیل می شود به ذرات خاک اما صدایمان قولها و گفتگوهایمان احوال و نیتهایمان گویا و قوی و جاری در عالم می ماند، جالب تر است به نسهای بعدی هم می رسد ما الان هرچه می گوییم به نسلهای بعد هم می رسد، نمی دانم شاید به نسلهای قبل هم می رسد تا حالا به آن فکر هم نکرده بودم، اینبار به آن فکر می کنم نمیدانم این جرقه پر نوری ست که از عالم کربلا و دنیای عاشورا به من زده شد یعنی چه؟ سالهاست در دهه عاشورا سیاه پوشیدم نم نمک اشک ریختم از عاشورا تا اربعین در زمانهای کوتاه به اسرای کربلا فکر کردم و غمگین شدم و این غمگینی را نتیجه تفکرم روی اسرای کربلا می دانستم اما امسال امواج ناله هاترسها ضجه های خاندان حسین ابن علی را حس می کنم، درد زخمهای بدنهای شهدا و امام را روی بدنم حس می کنم، بعضی مواقع بعضی جاها در بدنم مقدار مختصری درد داشتم چرا درد دارم؟ من که اینجاها درد نداشتم آمدم برایش مُسکن خوردم، اما بهتر نشد، ولی وقتی کار زیاد روی سرم می ریخت و از بحث کربلا جدا می شدم سرم مشغول به کار زیاد می شد دردم خوب می شد و باز وقتی زائرین کربلا را در تلویزیون دیدم دوباره درد آمد سراغم اینجا بودکه فهمیدم عالم دنیا همه ناله ها و دردها و ضجه ها را در طول عمر این جهان ماده حفظ می کند انرژی اش قابل دریافت است بشرطی که بدانید دنبال چه هستید گرچه بسیاری نمی دانند اما می گریند آنقدر این افراد قلبشان پر نور و پر محبت است که همه آن امواج را گیرنده هستند بدون آنکه بفهمند چیست از کجا می آید خدایا هرچه بیشتر پیش می روم بیشتر طالب آن می شوم که خداوند فرصت بیشتری عطا کند، بعد از فوت حاج آقا خیلی طالب ماندن در دنیا به حقیقت نبودم فقط به خاطر بچه هایم که نمی خواستم بیشتر ضربه بخورند آرزوی رفتن نمی کردم، الان می گویم خدایا با این فهم جدید که دادی من چه خاکی بر سر کنم خیلی چیزها را نفهمیدم هنوز به من فرصت بده تا خیلی چیزها را که درک نکردم بفهمم و در عالم برزخ که می گویند زمان ندارد معطل نمانم، چون هرچه را که اینجا نفهمیدی آنجا آنقدر نگهت می دارند تا بفهمی، کلاس مدرسه نیست که دو سال پشت هم رفوزه بشوید بگویند خوب برو بیرون نمی خواد درس بخوانی،از این خبرها نیست آنجا نگهت می دارند می گویند بفهم باز هم نفهمیدی باز هم بمان بفهم، باید بفهمی و بروی، کمکم کن که بفهمم اینجا و بتوانم در برزخ زیاد معطل نمانم و بتوانم سریع به مقصد برسم، اینرا هم از اوشو می خوانم برایتان خیلی با او هم مرام نیستم ولی گاهی اوقات یک چیزهای قشنگی می گوید دل من می پسندد:
از ته دل زندگی کن یک پارچه با همه وجودت، بطوریکه وقتی مرگ در را زد آماده باشید، چرا خیلی ها دوست ندارند بمیرند؟ چون هنوز فکر می کنند خیلی چیزهای دیگری هم هست می گویند من زندگی نکردم ندیدم می خواهم تجربه کنم و الی آخر، اینقدر از ته دلت زندگی کن با همه وجودت زندگی کن بطوریکه وقتی مرگ در زد تو آماده باشی، آماده همچون میوه رسیده روی درخت میوه وقتی روی درخت رسیده آماده افتادن است یک نسیم نازکی بوزد میوه از درخت می افتد پایین گاهی حتی بدون نسیم هم میوه از درخت می افتد پایین میوه به سبب سنگینی و رسیدگی از درخت جدا می شود می افتد مرگ باید این شکلی باشد اینقدر جان غنی باشد اینقدر جان تجربه هایش بالا باشد که به سادگی از جسم جدا بشود این آمادگی را باید با زندگی کردن در همه لحظاتتان پیدا کنید