منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

سفینه ی نجات یا رمی جمرات

بسم الله الرحمن الرحیم

یک کلیپی از عزاداری خیلی پرشور زائرین کربلا دیدم . چند بار نگاه کردم ، بار اول دیدم بعد درست نگاهش کردم . 

بعد سعی کردم آن را بفهم. بعد دیدم آن را نمی فهمم . در فکر رفتم. من وقتی در فکر می روم تند تند سوال ها مثل رج قطار و پروازوار می آیند و جلوی من می ایستند . خانه خاموش ، ساکت . هیچ کسی خانه نبود . من تنها بودم . در فضای خاموشی نشسته بودم و فکر می کردم . واقعاً چرا ؟ قیامتی بود در آن تصویر . در این کلیپ قیامتی بود که نمی شد بگوئیم این را ساختند . ساختنی نبود . با خودم گفتم واقعاً چرا ؟ چرا اینجوری است ؟ چرا انسان ها اینطوری به کربلا هجوم می برند ؟ آیا واقعاً این هجوم به کربلا فقط نتیجه ی تبلیغات است ؟ یعنی تبلیغاتی که انجام می شود در کشور ما ، مردم را اینجور می جنباند . پس آنهایی که از کشورهای دیگر می آیند چی ؟ آنها فکر نمی کنم کشورهایشان تبلیغی برای این ماجرا داشته باشند . بعد گفتم :شاید یک حرکت سیاسی است . بعد دوباره گفتم نه . این یک حرکت سیاسی و دینی با هم است . از این قسم سوالات پشت هم آمد آمد آمد . من باید برای هرکدامشان یک جوابی پیدا می کردم . دوباره رفتم به کلیپ نگاه کردم . خیره خیره ماندم روی کلیپ . نتوانستم بگویم که این خیل عظیم انسانی صرفاً به خاطر تبلیغات آمده اند . یا به عنوان یک حرکت سیاسی ، یعنی یک عده ای انتخاب شدند که یک جهت سیاسی را اجرا کنند . یعنی آمدند یک حرکت سیاسی-دینی تبلیغ دین و نمی دانم سیاست و همه چیز با هم . گفتم امکان ندارد . شاید جمع کثیری در این جمعیت با این اهداف آمده باشند . چون همیشه احتمال همه چیز وجود دارد . پس یک سری احتمالات وجود دارد . اما این خیلی حیرت انگیز است که آدم بتواند بگوید که با یک همچین اهدافی عده ای را حرکت دادند که یک چیزی را نشان بدهند . بقیه ی این سیل حجیم و حیرت انگیز از کجا جوشیدند و دارند می آیند ؟ در این گرمای طاقت فرسا و فضای کم بین الحرمین . آنهایی که رفتند می دانند . فضای بین الحرمین کم نیست ولی آنقدر بزرگ هم نیست که سیلی به این عظمت را در خودش جای دهد . آن هم در گرمای 48 درجه 49 درجه که گاهاً شاید بالاتر از این بوده و حتماً بالاتر می رود . چون وقتی جمعیت به هم می چسبند حرارت های آدم ها ، ازدحام آنها ، حرارت را بالاتر می برد . گفتم این ها وسط این بین الحرمین چه کار می کنند ؟ چطوری در این بین الحرمین جا می گیرند ؟ واقعاً این ها دنبال چی آمدند ؟ چی می خواهند ؟ بیمار دارند ؟ مستاصل بیماری ها و بدبختی هایشان هستند ؟ آمدند . حالا می خواهند چه جوری بگیرند و برگردند ؟ حیران و سرگردان نشسته بودم . نمی دانستم که عقل پرسشگرم را چطوری پاسخ دهم . خدا می داند چقدر طول کشید ، شاید هم همین طور که نشسته بودم یک ذره حالت چرت و خواب گرفتم . ندایی در گوشم پیچید . به من گفت برو و سفرنامه ی حج تمتع ات را نگاه کن . من را فرستادند و گفتند برو سفرنامه حج تمتع ات را نگاه کن . تکان خوردم ، پاشدم رفتم ، آن را درآوردم . خواندم . خواندم . خواندم . خواندم . خیلی . چندین بار خواندم . رسیدم به سرزمین منا . وقتی در سرزمین منا بودیم ، سه روز باید آنجا می شدیم . و هر روز یکبار می رفتیم و به آن ستون یا آن دیوار پهن که حالا دیگر ستون نیست و دیوار است تعدادی سنگ را که جمع آوری کرده بودیم ، دانه دانه به آن دیوار می زدیم . خدا قسمتتان کند . بروید و ببینید . حیرت انگیز است . به راستی روزهای خیلی عجیبی بود آن روزها . وقتی نگاه می کردی ، انگار سنگی که تو پرتاب می کنی نشان دارد . یک مشخصه دارد که تو می توانی بفهمی که این سنگ تو است که دارد می رود و به آن دیوار می خورد . و جالب تر اینکه بعضی ها جوان بودند ، قدهایشان بلند بود ، نمی دانم دست هایشان پرتابی داشت . من با این گردن ، اصلاً نمی توانم دستم را راحت پشت سرم ببرم. با این دست ، سنگ پرتاب می کنم . از چقدر فاصله ، ولی دانه دانه می خورد به دیوار . می دیدم . نه مال من این طور باشد ، مال همه این طوری بود . یعنی آدمی نبود بیاید و بگوید من شک دارم که مثلاً دو تا سنگم به دیوار نخورده است. همه اینجوری بودند . روز اول که این کار را انجام دادم ، سحرگاه بود . خیلی حالیم نشد . اما روز دوم بعدازظهر بود ، وقتی سنگ ها را پرتاب می کردم خوب توجه گذاشتم که چه اتفاقی می افتد . دیدم با هر سنگی که به آن دیوار می خورد یک صدای جیغ غیرانسانی می آید . این جیغ ها از طرف سپاه شیطان بود . نه به جهت اینکه سنگ می خورد به جن هایی که از ما جدا می شد . در اصل هرکدام از آنها موجوداتی بودند که به واسطه ی اخلاقیات بد ، اعمال بد ، اعتقادات بد ، نیات بد ، در ما وجود داشت . ما سنگ را که بلند می کردیم این می ترسید . قانون خدا است . دست من نیست . وقتی به آن می خورد جیغ می کشید . شما فکر می کنید دردش می آمد ؟ نه . طبقه ی اجنه که از جنس من و شما نیستند که بخواهد دردش بیاید . اما این ها جیغ می کشیدند به این دلیل که آنها با هر سنگی که می آمد طرد می شدند . جدا می شدند . از ما جدا می شدند . چرا ؟ چون مجبور بودند ، در ما که زندگی می کردند یک محل امن و راحت و خوراک خوب دائمی ، یعنی غیبت می کنیم . دروغ می گوئیم . تهمت می زنیم . حرف های بد می زنیم . نیت های بد می کنیم . ناله و نفرین می کنیم و الی آخر . این خوراک آنها است . خب وقتی سنگ را می اندازی ، او این جای امن را از دست می دهد . بیرون می آید . این ها جیغ می کشیدند برای اینکه این جای امن را از دست می دادند . آن موقع با وجود اینکه خیلی خسته بودم ، خیلی ناتوان بودم ولی باز هم می شنیدم . باز هم می شنیدم . سفرنامه را می خواندم آمدم جلو . از سه روز رمی جمرات جلو آمدم. روز آخر ، وقتی که می بایستی چادرها را در منا ترک کنیم . همه بارهایمان را بر می داشتیم . یک عده ای که جان خوبی داشتند چون خیلی فاصله نیست از آنجا که چادر ایرانیها هستند تا عزیزیه که ما ایرانیها آنجا سکنی می کردیم،‌ آنهایی که جان بالایی داشتند می گفتند کیفها روی دوشتان تا هتلها پیاده بروید آنهایی که مثل من بودند می گفتند بروید سوار اتوبوس بشوید،‌ با همه اینها که می گفتند بدو بدو من جزو آخرین نفراتی بودم که از چادر خارج شدم کف چادر مملو از آشغال بود آشغالهایی که خانمها ریخته بودند نظر اول که نگاه می کردم دیدم آشغال هست کف چادر، دستمال کاغذی هست لیوان یکبار مصرف هست، اما نظر دوم که نگاه کردم دیدم این آشغالها همراهشان عادات زشت خصلتهای زشت و بد آدمها همراهش است پس چرا اینجا ماند؟ چون ما سنگ زدیم اینها از ما جدا شدند، ما می رویم اما اینها نمی توانند با ما بیایند، قربانت بروم خدا، چند دفعه کمک می کنی؟ آشغالهای کف چادر که عادات زشت آدمها بود عجز و لابه می کردند می خواستند دوباره بلند شوند و با ما آدمها همسفر بشوند و یکی شوند آنروز خیلی عجیب بود با آدمها که می آمدم این بار که برگشتم به آن سمت عمیق تر حیرت کردم وقتی ما برگشتیم از منا ۲۴ ساعت کامل خواب بودم دوستی بیدارم می کرد، نمی فهمیدم آب می اوردند نشسته وضو می گرفتم همانجا در رختخواب نماز می خواندم بعد هم نمی دانم چه می خواندم فقط می دانم که ایشان می گفتند بخواب، خواندی بخواب،‌دوباره می خوابیدم به زور بلند می کرد یک لقمه غذا می گذاشت دهانم چون مشاهده اینجور چیزها توان آدم را می برد خستگی هم جای خود دارد،‌تعجبم اینجا بود خدا چه فرصت عجیبی را در اختیار متمکن،‌ پولدار قرار داده،‌ آدمهای پولدار ۲ مشکل دارند چون پول دارند شیطان خیلی هم زود نزدیکشان می شود چون میداند خوراکش پیش پولدار ها بهتر است و راحت تر می تواند گولشان بزند راحت تر می تواند به عجب و خودبینی و برتری طلبی نزدیکشان کند، اما خداوند یک فرصتی می گذارد برای پاکسازی، یک شروع سفید و شفاف به انسانها در آنجا می دهد بیش از ۱۴ قرن است که این فرصت در اختیار مومنان مسلمان جهان است، تا اگر گرفتار شدند بروند آنجا خودشان را خلاص کنند، نمی خواهم وارد اعمال حج بشوم اما لازم بود اینرا بگویم چون بعد از این مشاهده به یک مشاهده دیگر وارد شدم، سیل جمعیتی که به سوی کربلا و حرم آقا در حرکت بودند را نگاه می کردم من اینجا ،آنها آنجا اما انگار عملا به سمت و سوی کشتی نجات می روند انگار طوفان پشت سر این آدمهاست که می روند با عجله هرچه زودتر وارد این کشتی بشوند، که به واسطه رسیدن به این کشتی نجات و دست به این کشتی رساندن، همان اتفاقی برایشان بیفتد که در منا برای حج گزاران می افتد، برای آنها هم همین بشود، الله اکبر، شما اگر آنجا بایستید و خوب گوش کنید، نگاه نکنید ببینید موکبها چه می دهند نگاه نکنید ایرانیها چه گندی آنجا می زنند و می روند، گله مند باشید آخر ما عادت داریم همیشه اینجور چیزها را نگاه می کنیم،‌ شما چکار دارید به این کارها بایستید این سیل جمعیت که دارد می رود تماشا کنید گوش کنید در کنار این سیل جمعیت که دارد میرود صداهای عظیم یا حسین، صداهای درمانده جیغ مانندی هم شنیده می شود چرا که هر کس به این سمت و سو حرکت می کند شیاطین درونش شیاطین اعمالش مجبور می شود از او جدا بشود، اگر آنهایی که درست راستی رفتند کربلا نه برای خودنمایی نه برای تفریح نه برای اینکه بروند خورد و خوراک خرج ندارد برای جای خواب خرج ندارند پس خرجشان کمتر است هم زیارت است هم سیاحت اگر اینجوری نرفته باشند و فی الواقع زیارت اربعین رفته باشند نگاهشان کنید برق می زنند انگار روشن شدند انگار در درون اینها لامپ با بالاترین ولت روشن شده، چرا چون هر کی به آن سمت می رود شیاطین درونش و اعمال درونش از او جدا می شوند باید جدا بشوند، سوار کشتی نجات شدن یعنی چه؟ نجات پیدا کردن از دست شیطان، ازشون جدا می شوند هیچ چاره ای ندارند صدای جیغ و ناله شیاطین جدا شده از انسانها در غریو بانگ یا حسین گم می شود، و اینطوری خداوند هر بار شیاطین جن را به ذلالت و گمراهی شان و ذلت و خواری شان آگاه می کند که ای طبقه جنیان شما که مومن و مسلمان نشدید شما که پیرو ابلیس شدید بکشید این خواری را، گم بشوید در ندای یا حسین،‌قربان این خدا بروم چکار می کند من را می برد پاک میکند یک عده ای را که حاضر نشده بودند از خواری شان دست بکشند ذلالت شان را به آنها نشان می دهد، و زیباتر اینکه خداوند می فرمایند به شیاطین انس که به خصوص در ظاهر دیده می شوند هم جن و هم انسان، می فرمایند که از فرط حرص و عصبانیت دندانهایتان را به هم فشار بدهید و بمیرید،‌ آنوقت من و شما چطور به دست این شیاطین جن و انس آتو می دهیم، مسخره کند حرفهایشان و گفته هایشان را میان مردم پخش می کند شیاطین انسانی در دنیا همیشه منتظر ذلیل شدن چنین مراسمی هستند، در دنیا، آنها می خواهد اربعین برسد و آدمهایی نباشند که آنجا بروند و تصفیه بشوند،‌آن شیاطین انس می دانند که در این پیاده روی در این زیارت در این شتاب و در این عشق چه خوابیده من و شما نمی دانیم فقط می رویم چون ثواب دارد، گاهی اوقات می رویم چون حاجت می خواهیم بگیریم گاهی اوقات می رویم برای اینکه بین مردم اسمی در کنیم،‌ وقتی که بر می گردیم همه می گویند برای زائرهای کربلا صلوات، اما شیاطین انسانی میدانند که در کربلا چه می گذرد هر کس که دستش آنجا می گذرد یا هر کس که نیتش او را به سوی کربلا می برد به کشتی نجات دست می اندازد به کشتی نجات دست انداختن عین رمی جمرات است، سنگی که بر شیاطین جن و انس فرود می آید و آنها را ذلیلانه از آدمها جدا می کند، خداوند می فرمایند که همیشه رویشان از فرط غضب سیاه می شود، از کسانیکه کربلا را در روزهای بعد از اربعین بودند و دیدند بپرسید چطور است؟ بپرسید چه خبر بود؟ آنهایی که اهل مشاهده هستند می توانند به شما بگویند که شیاطین سرافکنده و خاموش و نالان در حال عبور از آن سرزمین هستند تا شاید در مکانی دیگر انسان های دیگری را به اسارت خودشان در بیاورند من به پیاده روی اربعین نرفته ام اما پسرم که رفته است می گوید مادر ظهر اربعین که تمام می شود و بعد از ظهر انگار کشمات می شود . همه جا بسته می شود عراقی ها درهای گشاده شان بسته می شود . ما تعجب میکنیم که شما تا صبح امروز همه را پذیرا بودید چطور است که حال درها را بستید . آنها می دانند که چه می کنند زیرا زمانی که ما می خواهیم برگردیم ، ما برمی گردیم تطهیر شده و چه از ما باقی می ماند شیاطین ما . در خانه هایشان را می بندند که از آنچه از ما می ماند به خانه هایشان نفوذ نکند .مرغ اندیشه را آماده ی پرواز کنید تا باهم حرکت کنیم . اعمال حج برای تمامی انسان ها در همه ی قرون چنین بوده و هست و همچنین خواهد بود حتی بعد از ظهور امام زمان(عج) همچنین اعمالی خواهد بود . چرا؟ زیرا شیطان تا آخرین نفس از انسان جدا نمی شود ، نا امید نمی شود . پس انسان باید رمی جمره داشته باشد . در طول قرون گذشته نیز پیاده روی اربعین یا زیارت اربعین بوده است الان نیز هست و از این پس نیز خواهد بود . حتی زمانی که مولا ظهور بفرمایند چون شیاطین همیشه ساکت و خاموش کنار انسان ها می آیند تا لحظه ای بتوانند به انسان رسوخ کنند و اراده ی انسان را تحت نفوذ خود در بیاورند . در میان ما همه عزیزی را از دست دادیم هرکس به یک نوع و به یک صورت و در یک دوره ای . هرکس عزیزی را از دست می دهد عزاداری میکند . سوم ، هفتم ، چهلم یا مانند ترک ها هر شب جمعه تا به چهلم برسد . گریه زاری میکنند خودشان را میزنند ولی در واقع خودشان را می کشند تا به چهلمین روز این واقعه برسد . میدانید چرا چله میگیرند؟ تا به حال به آن فکر کردید ؟ بنگریم به پیامبر خودمان علی رغم نام خوش و راه و روش درستش در قوم عرب اما در چهلمین سال عمرش رسالتش اعلام شد . در عدد 40 یک رمزی وجود دارد الان مکان رمز گشایی اعداد نیست . ما مومنان مسلمان با ورود به محرم شروع می کنیم در خاک و خون عاشورا می غلتیم و با آن پیش می رویم . شاید بگویید برای همه اینگونه نیست و همه این کار را انجام نمیدهند . شما درست می گویید اما من برای همه عرض نکردم . من اول جمله ام چه گفتم ؟ گفتم مومن مسلمان من برای همه نگفتم . من برای آن کسی که شب عاشورا گناه می کند برای او نگفتم . برای آن کسی که در روز اربعین سر ظهر ماهواره اش روشن است و بساط رقص و آوازش باز است نمیگویم من با آنها کاری ندارم . من برای مومن مسلمان گفتم . چرا؟ زیرا میخواهم جهت سخنم مشخص باشد که من با چه کسانی صحبت میکنم . من با هرکسی طرف نیستم . مومنین از ابتدای محرم ( یعنی یک روز قبل از محرم ) در درد غیرت و خشم و انزجار دشمنان مولا و اهل بیت او میجوشند . شما هنگامی که امروز صحبت میکنید از چادر خاکی حضرت زهرا(س) مگر خانم امروز چادر خاکی سرش است ؟ خیر مگر خانم امروز جای سیلی بر صورت دارد ؟ خیر آیا جای ضربه بر بازویش است ؟ خیر خانم فاطمه زهرا(س) در بهترین طبقه ی هستی قرار دارند . اما من و شما که روی زمین زندگی میکنیم او مال ما است . غیرت مان میجنبد . زن را میزنند ؟ آیا فرزند 6 ماه امام حسین (ع) هنوز از گلویش خون میبارد ؟ خیر
ولی وقتی نام او می آید حاضریم گلوی خود را بشکافیم ما مسلمان هستیم ما مومن هستیم و باور داریم چنین اتفاقی افتاده است و چون باور داریم چنین اتفاقی افتاده است غیرت مان انزجارمان از این دشمنان میجوشد تا دهم محرم غوغا میکنیم فریاد میکنیم و از سوی دیگر از رنج و عذابی که مظلونامه آنها تحمل کردند می غلتیم و پیش می رویم تا روز چهلم میرسد. در اربعین پس از طی کردن این دوره ی چهل روزه ی درد و رنج و پخته شدن در این فضای سخت و سوزناک می آییم تا با خودمان تعیین تکلیف کنیم . اربعین یعنی چهلمین روز در عدد 40 مرموز می آییم عزاداری میکنیم برای آنکه 40 روز را پشت سر گذاشته ایم . آیا در چهل روز حرکتی کردیم که کربلایی شویم ؟ یا هنوز مانند شمر هستیم . شمر هم کربلایی بود چون به کربلا رفته بود . شمر مگر نماز نمی خواند ؟ مگر روزه نمیگرفت ؟ مگر اعمال شرعی را سفت و سخت انجام نمیداد ؟ مگر کربلا نیامد ؟ کربلا نمی رویم ما می خواهیم کربلایی بشویم . اگر قرار باشد به کربلا برویم ممکن است همچون شمر برویم و برگردیم . ما می خواهیم کربلایی بشویم . کربلایی شدن با کربلا رفتن باهم متفاوت است . می توانیم کربلا برویم کربلایی نیز بشویم . گمان نکنید که با کربلا رفتن مخالف هستم خیر مخالف نیستم امسال با خود فکر کردم اگر سال بعد زنده بودم و هنوز میتوانستم رو پای خود بایستم به فرزندانم میگویم من را به کربلا ببرند و در اولین موکب بگذارند . در اولین موکب فقط ظرف میشویم من که نمیتوانم راه بروم . من نمیخواهم دیگران با رفتن من اذیت بشوند . اما خودم دلم میخواهد کاری بکنم . 40 روز را گذراندیم به امروز رسیدیم، در طی 40 روز سختی کشیدن، نگاه کردن به زندگی مولا و خاندانش، دوستان و عزیزان و بازماندگانش، آیا عوض شدیم یا نشدیم؟ آیا تکلیفمان را با خودمان روشن کردیم که ما بعد از این می خواهیم چه کاره باشیم؟ کربلا برویم و برگردیم یا کربلایی بشویم؟ زیارت اربعین می رویم، زیارت اربعین می خوانیم برای این که بعد از 40 روز اعلام کنیم، پخته شدیم، فهمیده شدیم، با خودمان تعیین تکلیف کردیم، تو این مسیر پیشروی به سوی بارگاه مولا می خواهیم مسیر جدید زندگی مان را ارائه کنیم؛ آقا جان از این به بعد این طوری زندگی می کنم، من دیگر نمی خواهم همان کسی باشم که از ایران به پیاده روی کربلا آمدم، وقتی برمی گردم من یکی دیگر هستم، می خواهم یکی دیگر باشم، می خواهم یک کار دیگری بکنم، می خواهم یک طور دیگر زندگی کنم، برنامه زندگی مان را خدمت مولا می بریم، مولا مهر تأیید بزند و پای آن بنویسد: من حامی این فرد از امت خودم هستم. انتخاب جدید، طی کردن راهی جدا از آنچه که تا امروز زندگی کردیم کار خیلی سختی است، کار آسانی نیست، اما اگر حمایت مولایی که سفینه نجات است را به دست آورده باشیم، آن وقت اراده ما، اراده پولادین است دیگر هیچ شیطانی نمی تواند آن را بشکند، جدال با شیاطین انس و جن خیلی آسان تر است. این چهل روز چه کار کردید؟ آیا برنامه زندگی پس از این را نوشته بودید؟ بهش فکر کرده بودید که بعد از این می خواهید چه طوری زندگی کنید؟ آیا زبانت همان زبان قبل است؟ نگاهت همان نگاه قبل است؟ پاهایت همان جا تو را می برد که قبلاً می رفتی؟ همان طوری می روی که قبلاً می رفتی؟ پس تو شمر هستی، فقط کربلا رفتی اما کربلایی نشدی.
شمس تبریزی جمله خیلی قشنگی دارد که می گوید:
نماز را قضا هست اما حضور را قضا نیست؛
صبح خواب ماندی نمازت قضا شده است، بلند می شوی نماز قضاهایت را می خوانی، ظهر به هر دلیلی یک اتفاقی افتاده نماز ظهر نخواندی یا هر چیزی، می توانی قضای آن را بخوانی، می گوید نماز را قضا هست می شود انجام داد، اما حضور را قضا نیست، لحظه به لحظه ای که در حضور خداوند هستیم، لحظه به لحظه ای که در حضور مولا هستیم، دیگر تکرار نمی شود تمام شد. الان گفتگوی من تمام شود از این جا بلند شوم، من همان آدم قبلی هستم؟ نه. شما همان آدم قبلی هستید؟ نه. نمی توانید باشید اگر باشید بازنده هستید.
نماز را قضا هست، حضور را قضا نیست، می دانید حضور یعنی چه؟ یعنی بودن شما در این لحظه در محضر آقا امام حسین (ع)، بودن شما در این لحظه در محضر آقا امام زمان (عج)، گفتن عجل علی ظهورک، همین؟ کافی است؟ عجل لولیک الفرج گفتن، همین کافی است؟ کافی نیست نمی تواند کافی باشد.
دلا این زندگی جز یک سفر نیست؛
یک کلبه روستایی شمال داریم، ساک لباسی که با خودم بردم باز نمی کنم یک تکه یک تکه در می آورم استفاده می کنم، خانه و رختخواب و وسایل مال خودمان است، ولی سفر است، فقط سفر رفتم.
دلا این زندگی جز یک سفر نیست / گذرگاه است و راهش بی خطر نیست
چو خواهی با صفا باشی و صادق / به جز راه خدا راهی دگر نیست
غم بیچارگان خوردن مهم است / دلی از خود نیازردن مهم است
چه مدت زندگی کردن مهم نیست / چگونه زندگی کردن مهم است
خطا باشد ز مردم عیب جویی / عیوب خویش را دیدن مهم است
(خانم ها تو را به خدا این قدر عیب های مردم را مثل رشک و شپش نجورید از جان مردم چه می خواهید؟)
خطا باشد ز مردم عیب جویی /خطای خلق بخشیدن مهم است
دلا درد آشنا بودن مهم است / به مردم عشق ورزیدن مهم است.

نوشتن دیدگاه