منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

رمز قفل در دلهای اهل بیت چیست؟

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

از بعد از شهادت حضرت زهرا بسیار به امروز فکر می کردم . من هیچ گاه نمی ایستم تا مشکلاتم بیایند و پشت درم بایستد . از قبل همیشه به آن فکر می کنم . به این فکر می کردم که تولد خانم چه باید بگویم . اگر شما طالب نباشید به شما هیچ نمی دهند . پیش آمده است که ساعات آخر طلب کردم و دیر جنبیدم و یک ساعت آخر آن چیزی را که می خواستم به من دادند . و در عوض خفت آن را کشیدم . در نتیجه به امروز بسیار فکر می کردم . در سفری که به شمال داشتم بارها کنار آب نشستم .و به آن نگاه کردم و خانم را صدا کردم و از خودش سوال کردم که چه کنم ؟ و همیشه دعوت به صبر می شدم . تا روز هشتم که دوره صبر به پایان رسید . می خوانم آن چه را که نوشتم : مدت هایی است که دوست می دارم در شرایطی مناسب از لحاظ قلب و روح به در خانه خانمم و سرورم و مهربان مهربانانم بروم . و دری بکوبم صبر کنم شاید که دری باز کنند و مرا بپذیرند . و زانو بر زمین زنم و در خدمتشان بنشینم . تا برایم سخن بگوید . من از محضرشان بهره مند گردم . حالا که زمان نزول برکات و رحمت الهی بر زمین است شاید که بهترین زمان باشد . شما هم بیایید تا خود را پاکیزه کرده و غسل زیارت سازیم و لباس نو در بر کنیم و بوی خوش استفاده کرده و عازم شویم . رفتم و بر در ایستادم . در کوبیدم ولی صدایی نیامد . دلم گرفت . همه انتظار دارند وقتی دری را می کوبند در به روی آنها باز شود . دلم گرفت و اشکم سرازیر شد . چه کنم ؟ به یک بار به یاد آوردم که در چندین سال پیش پیر روشن ضمیر حاج حسین تابه زر که خداوند او را غرق باران رحمتش کند یک بار یک تحفه برای من فرستاد . وقتی آن را باز کردم روی یک کاغذی نوشته بود یاعلی . حاج آقا سواد نداشت و یک یا علی که معلوم بود یک آدم بی سواد توانسته آن را تقلید کند و بنویسد روی یک کاغذ آن را نوشته بود . وقتی اشک هایم سرازیر شد و مستاصل گفتم که چه کنم ؟ چه کنم که در باز شود . یک باره آن کاغذ و آن نوشته جلوی چشمم روشن شد . قلبم روشن شد . زبانم گویاشد . به ذکر یا علی . یا علی را تکرار کردم . آن قدریا علی را تکرار کردم که در صدایی کرد . روی پاشنه چرخید و آرام آرام باز شد .دانستم کلمه رمز را یافتم و آن را به کار گرفتم در باز شد قدم به درون گذاشتم . به یک باره خودم را پایین تر و مقابل خانمی که تماما از جنس نور بود دو زانو نشسته یافتم . عرض ادب کردم و اشک هایم را پیشکش وجود مبارکشان کردم . آن قدر اشک از بیرون و از درون ریختم که احساس کردم حرف هایم شسته شد . افکارم تازه شد . نیت هایم پاکیزه شد . دلگیری هایم برطرف شد . دیگر از کسی دلتنگ نبودم . دیگر از دست کسی عصبانی نبودم . صبر کردم تا بشنوم ،سرورم و مادرم و تاج سرم فرمودند :سپاس خداوند یکتا را که ما را خلق فرمود . همه موجودات عالم هستی را در خدمت آدم ها قرار داد . همه چیز را به نیکوترین وجه و بهترینی که باید آفرید . پیامبرش را خاتم پیامبران و کامل کننده احکام و دستوراتش فرمود . ایشان را بهترین خلق و زیباترین صورت و نیکوترین سیرت آفرینش فرمود . پس از ایشان دینش را بی یاور و بی سرپرست رها ننمود . ولی و جانشینی چون امیر المومنین علی که درود حضرت حق بر او باد را به عموم مسلمانان معرفی فرمود . فرزندانشان را یکی پس از دیگری سرپرست عالمیان و روشن کننده مسیر دین حق قرار داد . درود خداوند و ملائکه اش و همه بزرگان عالم بر تمامی مومنین و مسلمین عالم آفرینش علی الخصوص معتقدین به ولایت امیر المومنین علی ( ع ) و اولاد ایشان باد . (خوب دقت کنید سخن با چه شروع شد .) می دانید چرا در با کوبیدن شما باز نشد ؟( در کوبیدم و گریه کردم و التماس کردم ولی باز نشد .) خواستیم بدانید که در خانه و در دل های ما اهل بیت حتی قلب مبارک رسول خدا با نام نیرو بخش و تطهیر کننده از بدی های علی باز می شود . این قفل ها فقط یک کلید دارد . به جز آن کلیدی نیست . حال اگر شخصی با ظرافت طبع خویش رمز را بیابد و بگوید در باز خواهد شد . اما توجه کنید اگر از قبل خود را آماده نکرده باشید روبروی در باز می مانید . داخل نمی توانید بشوید . اما نام علی هر در بسته ای را باز می کند .در زمان شما دانش بشری بسیار گسترده و مرتفع گشته است اما همین دانش راه نجاتی برای آدمی باز نکرده و نمی کند . در کلام وحی نخواندید ؟ که فرعون از کارگزارانش خواست تا برجی مرتفع بسازد تا به خدای موسی دست یابد.
این کلام پروردگار حکایت از وسعت دانش بشر در آن عصر می نماید . او را علیرغم همه دانشی که دارد و امکاناتی که در اختیار دارد از خدای موسی(ع) بی خبر نیست که می خواهد به او دست یابد را به راه اصلی رهنمون نگشت .امروزه انسان ها اگر به قرآن نیک و با توجه بنگرند می فهمند که همان عصر در سطحی گسترده تر با دانشی وسیع تر امروزه در جریان است اما ره به جایی نخواهند برد زیرا کلمه رمز را با همه دانششان نمی دانند اگر هم بدانند غرور کاذبشان ، هم نشینی شان با ابلیس که همه اعمال زشتشان را به فرموده قرآن در چشمشان زیبا جلوه می دهد نمی توانند از کلید راهگشای آگاهی و معرفت که آنها را به حقیقت دانشی که در دستانشان موجود است و راهنمایی می کند بهره ببرند و صد افسوس .
امروزه مردم حسین بن علی(ع) را می شناسند اما او را نمی فهمند . حسین بن علی(ع) حتی در جمع عاشقانش تنهاست چون آن وجود عزیز، تنها حقیقتی است همیشه زنده که در هر عهد و دوره ای می توانند با این حقیقت زندگی کنند ، از گرمی وجودش بهره ببرند ، از نزدیک او را درک کنند ، به اعمال و حرکات و گفتارش بنگرند و بیاموزند . اما آدمی حتی در آموختن و یادگیری از نوع سلیقه خویش تبعیت می کند . خویش را به استادی که او را آموزش می دهد بطور کامل نمی سپارد ، حیطه اختیار را بزرگتر از آنچه که می باشد می پندارد . (همین یک جلسه شما را تا پایان سال کافی است ، باید دنبال آن بدوید ، برای من که کافی است هیچ چیز دیگری نخوانم و نشنوم کافی است .) آگاهی خویش را تفحّص نمی نماید تا حد و مرز اختیار را بشناسد . در مبحث دین ، تنها پذیرش دین اختیاری است آیه الکرسی آیات 256 و 257 سوره بقره ، لا اِکراهَ فی الدیّن ، پذیرش دین اختیاری است تفحّص کنی ، انتخاب کنی . به آدمی فرصت نگاه عمیق می دهد تا با آگاهی دین را بپذیرد اما در مبحث احکام و دستورات دین هیچ گونه اختیاری نیست که بتوان آنها را کم یا زیاد و یا جابجا نمود . بلکه پس از پذیرش دین تنها با تبعیت از آن جلوه گری می نماید و آن که از بخشی یا قسمتی از آن به دلخواه سر باز زند می رسد به نقطه ای که در بحث ولایت دچار لغزش گشته و در تصورات واهی خویش بپندارد که بخشی از اعمال و رفتار ولیّ اش قابل بحث و انتقاد می باشد چه بزرگانی عمل امام حسین(ع) را انتقاد کردند ، این طور نیست . و بیراهه برای او وسیع و پُرجلوه خواهد شد و می شود آنچه که امروز در جریان است . مسیر عبور و مرور ابلیس بسیار زیبا ، پُرهیاهو و وسیع است اما به یاد داشته باشید که همه آنچه می بینید و شگفت زده می شوید مجازی و بدون حقیقت وجودی است . مسیر الی الله باریک و پُر از فراز و نشیب است ، هر چه بیشتر پیش می روند مسیر آن قدر تنگ خواهد شد که دیگر حتی دو نفره و شانه به شانه هم نمی توان رفت فقط تک نفره خواهد بود . فقط کسانی که در محضر معصومین و بزرگان خدا پرورش یافته اند در آن نقطه و عبور از آن راههای سخت و باریک می توانند ادامه دهند و بیم و هراسی در دل نداشته باشند ، آری چنین است ! شما را توصیه می کنم به جمله زیبای" یا أبا عَبدالله إنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم إلی یَومُ القِیامَة" در زیارت عاشورا می خوانیم ، نگاهی عمیق تر بیاندازید . این هم کلام آخر تا روزهای پیش رویتان را مملو از تفکر نماید .
از حال خویش خارج گشتم باز هم سیلابی از اشکم داشتم که بدرقه قدوم مبارکشان نمودم . چند ساعتی گذشت تا به خود آمدم به جمله آخر متوجه گشتم ما در این جمله اعلام می نماییم که یا ابا عبدالله من تا قیامت در صلح و دوستیم با هر کسی که با شما در صلح و دوستی است و در جنگم با هر کسی که با شما در جنگ است . عجب کلامی است زیرا عهدی است که می بندیم اصلاً متوجه عمق آن نیستیم فقط یک سطر خطی است اما به دنبال آن عملکردی وسیع می طلبد . در جهان تشیع شاید به جرأت بتوان گفت روزانه میلیون ها نفر زیارت عاشورا می خوانند یا به نیّت رفع گرفتاری هایشان یا نذر کرده اند و یا دوست می دارند مثل نماز روزانه می خوانند . عالی است ، حرفی در آن ندارم ولی آیا هیچ وقت در این بند مکث کردند ؟ فکر کردند ؟ من فقط یک مثال کوچک می زنم : دوست من ! تو که خودت را شیعه می دانی ، تو که دوستدار حسین بن علی(ع) هستی ، تو که سینه می زنی ، برایش عاشقانه هم اشک می ریزی ، زیارت عاشورا هم برایش می خوانی هیچ وقت فکر کرده ای که دشمن در جنگ با امام حسین(ع) امروز چه کسی هست ؟ نکند هنوز با شمر و یزید و ابن زیاد درگیر هستی ؟ آنها که مُردند ، رفتند یک جایی که جایشان است . نکند هنوز هم فقط آنها را لعن می کنی ؟ اگر این طور است متأسفم چون دشمن زنده رو در رو منظور نظر است . داری اعلان جنگ می کنی می گویی با دشمن حسین بن علی(ع) در جنگ هستم اما لباست ، وسایلت ، دارویت و خیلی چیزهای دیگرت آمریکایی است ، نه تنها آمریکایی است به دنبالش می دوی تا تهیه اش کنی ، گران هم می خری ، چرا ؟ چون می گویی که بهترین است . من هم قبول دارم ، در کیفیت ، تسلیمم می گویم بهترین است اما عهدت چه شد ؟
روزی که این لباس دنیایی بدن را که امروز افتخارش پوشیدن برندهای آمریکایی است به خاک سرد تحویل دادی آن وقت چه داری که در آستانه دنیای جدید ارائه کنی ؟ مگر قرار نبود با لباس تقوا و لباس تعهداتت راهی زندگی جدید بشوی از تو سوال نمی کنند مگر قرار نبود با دشمنان امامت در جنگ باشی ، چه شد ؟ تو که دست این دشمن دیرینه را از طریق عمّال داخلی باز گذاشتی ، هر چه می خواهند انجام بدهند ، بدهند ، دل ودین به یکجا به یغما ببرند . نکند ویژگی های دشمن حسین بن علی(ع) را نمی شناسیم ، واقعاً شاید ما نمی شناسیم ، نمی دانیم پس گوش کن ! دشمن امام تلاش می کند هر آنچه که از امام باقی مانده و امروز گنجینه بزرگ ماست مدفون کند ، چطوری ؟ با برگرداندن صورت و چشم ما به سمت خودش و تبلیغاتش . از پشت سر ما آنچه را که تحت لوای دین ، امامت ما بر سر نیزه خواند ، سرش بر سر نیزه تلاوت کرد و رفت محو کند . هر کجا بتواند به زور ، کشتار ، ارعاب پیش می رود ؛ هر کجا که نتواند با نیرنگ ، تزویر و ریا ، مثل ملّت ما وارد می شود و این از کشتار هم بدتر است . در کشتار ، رودررویی اگر از کشتار دسته جمعی یک نفر هم باقی بماند ، آن یک نفر حقیقت را می داند چون همه چیز را عینی دیده و می تواند بیان کند . اما در نیرنگ نگاه های صحیح تغییر جهت می دهند ، همه کسانی که باقی می مانند چشم هایشان به روی دیدن حقیقت چپ شده است ، نقطه دیگری را نگاه می کنند . اما در تعهد ما در این جمله زیارت عاشورا طیف وسیعی از آدم ها ، از نزدیک ترین تا دورترینشان نسبت به ما هستند که در این طیف قرار دارند . وقتی که می نوشتم با اشک چشم و خون دل می نویسم چون می دانم چه کلام سختی را می خواهم بگویم ، ولی چکار کنم ؟ در مقابل مادر عالم هستی قرار گرفتم برای من راه دیگری باقی نمانده است ، هیچ راهی باقی نمانده است . از فرزندانم ، همسرم ، خواهرم ، برادرهایم ، همه وابستگانشان شروع می کنم ، این گستره را پیش می برم به همه دوستانم ، همه کسانی که بسیار دوستشان می دارم ، برایشان تا به امروز از هیچ محبتی و فداکاری دریغ نکردم ، خدا می داند که دریغ نکردم اگر از من کاری برای شما برمی آمده برای همه یکسان انجام دادم ، چرا ؟ چون همه را هم یکسان دوست دارم . آن که به من با اخم نگاه کرده ، آن که به من سلام نکرده ، آن که به من بی احترامی کرده ، آن که پشت سرم حرف زده ، تا آن که اگر رهایش می کردم جلوی پایم روی خاک می افتاده است همه را یکسان نگاه کردم ، یکسان دوست داشتم ، یکسان محبت کردم و هر کاری از من بر می آمده برایشان انجام دادم .
عرض می کنم : اگر در روند زندگی پیش رو به عملی دست بزنند که عملشان اعلان جنگ به حسین بن علی(ع) و راه آقا حسین بن علی(ع) باشد از خدای خودم درخواست کردم که اجازه بدهد مِهرم و دعایم را ، هر چقدر کوچک که برای نیکبختی و سعادت این همه داشتم بردارم . خیلی سخت است ولی چاره ای ندارم چون عمری زیارت عاشورا خواندم و خیلی دیر فهمیدم و در اندک زمان باقی مانده باید جبران کنم ، شما چه می کنید ؟ شما می خواهید چه تصمیمی بگیرید¬ ، نمی دانم اما در مورد من شما هم همین کار را بکنید . اگر قدمی برداشتم یا کلامی که اعلان جنگ بود به راه آقا حسین بن علی(ع) شما هم دعا و محبتتان را از من بردارید ، خیلی سخت است ولی راهی نیست . دیگر راهی نیست . یا علی(ع) گفتم در گشودند چطور پشت بکنم به یا علی(ع) . به من گفتند درِ دلهای معصومین خداوند کلیدش یا علی(ع) است . چطور به این کلید پشت کنم ؟ دیگر نمی دانم ، شما خود می دانید . یا علی(ع) ، حکایت امروز به پایان رسید ولی حکایت همچنان باقی است .

نوشتن دیدگاه