منو

جمعه, 02 آذر 1403 - Fri 11 22 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره سی و هفتم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 502

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت ازجمع: بارها شما فرمودید اگر شما هاله هایتان محل نفوذی نداشته باشد هیچ بدخواهی و انرژی منفی روی شما اثر نمیگذارد . ما کمی مسن ترها بهتر این مسئله را درک میکنیم که نظربلندی یا کوته نظری یک فرد به داراییهای مادیش بستگی ندارد به درونش بستگی دارد که چگونه خودش را از طریق معنوی ساخته . اگر آن خانم میخواهند ماشین عوض کنند و ازچشم خوردن میترسند حتما این اتفاق می افتد چون دارند به این موضوع فکر میکنند اگر شما پس زمینه ذهنت خداوند باشد و اینکه روح حامی داری و هر آنچه که هست خدا خواسته که داشته باشی پس بنده خدا کیست که بخواهد از تو بگیرد ؟
استاد : بله اگر ما منفی فکر کنیم 100% منفی را جذب میکنیم و به جانبمان می آید .
صحبت ازجمع : معمولا در جمع مومنین همیشه یک نگاه انتقادی وجود دارد به کسانی که شکل ما فکر نمیکنند همیشه یک نگاه غر گونه وجود دارد کسانی که مثل ما نمی پوشند کسانی که مثل ما خرج نمیکنند ، حالا این اضافه شده به شماتت دائم جوانها در جمع مومنین . چرا اینطوری هستین ؟ چرا آنطوری هستین ؟ من میخواهم یک کمی ظریفتر به این نگاه کنم یک مقایسه تاریخی بکنم که حالا من خودم دوره قبل از انقلاب را تجربه نکردم ولی شنیدم و درموارد مختلفی یک اطلاعات حداقلی دارم .
در آن زمان نسبت آزادی به مسائل دیگر با الان قابل مقایسه نیست همه چیزهم بود و دم دست همه بود از پیر و جوان . آن جوانها جذب حرفهای مومنانه شدند و آمدند پای جنگ ایستادند و الان نسل شما و بزرگان ما از آن نسل و جایگاه هستید . آن زمان تبلیغ دیگری هم آمد و خیلی از جوانها اینطرفی آمدند، اگر شرایط جوانها طوریست که مومنین متوسط به بالا نمی پسندند که ما درستیم آنها غلطند ما می فهمیم آنها نمی فهمند ، ما نگاهمان به جوانها و کسانی که مثل ما فکر نمیکنند نگاه بالا به پایین است ، فکر میکنم اگر بخواهیم اندیشه درست تر را تبلیغ کنیم تا با کسی که طرف مقابلمان هست همراه نشویم حرفمان اثر نمیکند ، زمانی که من به دنیا آمدم یک لوح سفید بودم در خانواده ام بزرگ شدم اول مسئولیتم با پدرومادرم است بعد آمدم در جامعه ای که بزرگهایش شماها بودید بیشتر از اینکه جوانها مقصر باشند معلول هستند ، شما آمدید دائما با معلول برخورد میکنید ، میگویید : چرا قدر ماشین اشرافی زیاد است ؟ چرا خانمها این شکلی هستند ؟ چرا آقایان بد شدند ؟ تا زمانی که نگاهتان به معلول باشد از علتها غافل میشوید و همین روند ادامه دارد . اگر به مقایسه زمان شاه با الان دقیق بشویم خیلی نکته ها درآن وجود دارد تاهنگامی هم که ما نگاهمان به جوان و کسی که مثل ما فکر نمیکند نگاه از بالا به پایین ، غر و انتقادی باشد همین میشود که روز به روز مومنین دارند در جامعه منزوی تر میشوند و وقتی شما منزوی شدید و زمینه حرف زدن ندارید اندیشه تان هم منزوی میشود .
استاد : دوست عزیز اشتباه شما و شاید خیلی از دوستان ما در همین نقطه است ، اصلا اختلاف من با شماها درست در همین نقطه است . حالا ببینید اختلافمان کجاست ؟
شما اینجا ایستادید و اینجا را می بینید اگر یک چهارپایه بگذارند بالاتر و دوستمان برود و بالای چهارپایه بایستد نه تنها جایی را که شما می بینید می تواند مشاهده کند کمی آنطرفترو کمی اینطرفتررا هم میتواند ببیند درست است ؟ واگر کسی برود در طبقه بالا بایستد و این محیط باز و بدون سقف باشد میتواند تا سر کوچه از یک طرف وتا سر کوچه از طرف دیگر راببیند . دعوای من با شما درست در همین نقطه است و با تمام آنهایی که عیب و ایراد میگیرند که چرا امروزه اینچنین است ؟ آنموقع اینجوری بود وهرچه تلاش کردم شما را همراه خودم ببرم طبقه دوم نه حتی طبقه اول ، در طبقه دوم بایستید که نه تنها دوره شاه را ببینید ، شما ندیدید من دیدم نوجوانی و جوانیم را در آن دوره گذراندم نه تنها دوره شاه را ببینید بلکه یک پله هم بیایید عقب تر قبل از آن را هم ببینید ، دوره قاجاریه را هم ببینید یعنی تنها دوره پهلوی را نبینید و بعد یک خورده عقب تر دوره قبل از آن را هم ببینید ، من هر چه سعی کردم افق دید شما را باز نگه دارم نتوانستید . وازآنطرف با نسل خودم بیشتر دعوا دارم میگویم : چرا شما فرصت را از جوانها گرفتید ؟ دوستی که اصلا دوره شاه را ندیده و فقط شنیده حق قضاوت ندارد ، او دیدگاهی نسبت به آنجا ندارد . تو چرا برایش دیدگاه درست میکنی ؟ خدا او را اینموقع آورده که از این به بعد را درست ببیند ، تو چرا دائم او را میکشی به سمت عقب ؟ بالعکس دعوای من سر همین است . الان قرآن میخواندیم به قوم عاد و ثمود و قوم فرعون دارد اشاره میکند قرآن میگوید بیایید ببینید قوم عاد ارم را داشتند که کاخها و ستونها بود ، قوم ثمود اینچنین بود در سنگ میخ میکوبیدند فرعون ، فرعون صاحب میخها بود یعنی کسی بود که در نهایت قدرت زندگی میکرد که ساختمانهایشان را با میخ میزدند و محکم میکردند چرا قرآن شما را به آنها میبرد ؟ آنها به ما چه ؟ به چه درد من میخورد ؟ نه دوره ، دوره فرعونی است نه دوره ثمودیها چون اصلا هیچکدامشان دیگر زنده نیستند چرا من را می برد ؟
میخواهد به من این را بگوید که برو و آنها را ببین این روند تاریخ در جهان هستی و روند یک جور تکاملی که دائم این چرخه را میزند ، میرود و می آید ، گول نخور . در چرخ دنده های این چرخه نایست بگو این خوبست دیگری بگوید آن خوبست بر این چرخ دنده توجه بگذار همه را ببین . اگر توانستی این را بفهمی و درک بکنی که دوره شاه مختصات خودش را داشت ، میگویی این خوبست ؟ من نمیدانم ، شما میگویید بد است ؟ من باز هم نمیدانم صاحب یک ویژگیهایی بود که در آن ویژگیها من که زندگی کردم آرزو میکنم هرگز به کودکیم برنگردم .
من در یک خانواده مومن بزرگ شدم ولی هروقت میگویند کودکی من خنده ام میگیرد ، چرا آنقدر دوست دارید برگردید به کودکی ؟ این کودکی چه نکبتی بود ؟ اولاد بزرگ یک خانواده بودم نمیگویم خیلی مرفه بودیم ولی دستمان به دهنمان میرسید وچون خانواده معتقدی داشتم در پس خیلی از فسق و فجورها نمی رفتند و خیلی از مسائل را ندیدم یعنی نمی بردند می شنیدیم ولی دوست ندارم برگردم . برای اینکه یک ویژگیهایی داشت که برای یک زندگی متکامل مناسب نبود خب امروز هست ؟ الان هم نیست . من میگویم قبلیها چه کار کردید ؟ مردید ؟ کجا بودید شما ها که برای من یک شرایطی فراهم کنید که امروز فکر نکنم که افسوس نمیخواهم به کودکی برگردم . امروز دارم به شما تعلیم میدهم که عزیرم ، جانم در این برهه نایست و پا نکوب ، این میرود و ادامه خواهد داشت تو خوشت بیاید یا بدت بیاید تغییراتش را میکند .تو در این تغییرات چه تغییری را می کنی من به شما آمده ام که این را بگویم نایستید در این نشیب و فراز های عجیب و غریب سنگین ، دست خود را به من بدهید ما دین داریم ما کتاب داریم ما امام داریم ما دستوراتی را داریم که اگر دستمان را به آنها بیندازیم و درست آنها را بفهمیم روی هیچ کدام از این فراز و نشیب های سنگین تق تق نمی کنیم به نرمی یک موج عبور می کنیم و این دور هم طی می شود بعد من وشما برای بچه هایی که این دوره هستند و کوچک هستند اسبابی را فراهم می کنیم که بعد اینها مثل من نگویند مرده شور آن بچگی را من می خواهم چیکار.من در کوچه با چادر مشکی راه می رفتم بچه بودم و خانم تا اینجا لخت و چقدر با تمسخر من را نگاه می کرد که من با چادر مشکی می رفتم من ناراحت نمی شدم که من را با تمسخر نگاه می کردند فقط می گفتم خدایا یکی پیدا نمی شود به این حالی کند که تو خیلی کمتر از من می فهمی .زجر آن را کشیدم درد آن را کشیدم امروز می خواهم به شما بگویم خودتان را اسیر دست مزخرفات این تضادهای جامعه نکنید شما مال وایستادن در این دوره نیستید بیایید بیرون از این دوره .شما قبل از اینکه دورتان تمام شود باید پریده باشید اما پاهای خود را میخ کوبیدید به زمین چسباندید بابا میخ ها را بکنید من با هیچ دوره ای دعوا ندارم نه با آن دوره نه با این دوره و نه با دوره های بعدی که خیلی متفاوت با این خواهد بود من نخواهم بود ولی بچه هایی که الان اینجا صدای من را می شنوند بعداً من را یاد می کنند شما می خواهید با آن چه کار کنید؟می خواهید همین جا بایستید و پاهای خود را زمین بکوبید اصلاً دوست ندارید یک مقدار سطح بگیرید این طوری ارتفاع بگیرید و بیایید بالا واز اینجا بایستید و تماشا کنید من تلاش کردم برای شما که این ارتفاع را بوجود بیاورم بیایید و با من نگاه کنید من از هیچ چیزی دلخور نیستم من از هیچ چیزی دلگیر نیستم چون همه ی اینها را در مسیر هستی دیدم و الان هم می بینم و تا روزی که من زنده هستم همین طور است تحولات زیادی هم می بینم اما شما چی؟شما چقدر عصبانی هستید؟شما چقدر از وضعیت دلگیر هستید؟چقدر هر زمان در حال مقایسه هستید؟مقایسه ی چیزهایی که اصلاً با هم قابل مقایسه نیستند .حرف من می گوید که این روند هستی است و باید بیاید وبرود من می گویم خرید خود را بکن به اندازه نیاز خود آیا فلانی حسد می کند تو را چشم می زند یا نمی زند اصلاً مهم نیست مهم این است که توبا نیاز خود می خری نه بیش از نیاز خود و اگر بیش از نیاز خود داری به یکی دیگر می دهی و هیچ اشکالی من در آن نمی بینم چون همه چیز مال من و شما نیست این من و تویی را می خواهم از شما بگیرم می خواهم شما را فراتر از سطحی که دارید زندگی می کنید زندگی کنید چون فراتر از سطح شما خیلی زیبا است اگر نمی توانم کاری برای شما بکنم خیلی متاسفم خودم هم می دانم چون خیلی تلاش کردم و خیلی کمتر نتیجه دیدم . می دانید چقدر آدم در دنیا مدیتیشن می کند ؟خیلی زیاد است ولی می دانید چقدر معدودکسانی هستند که موقعTMیا مدیتیشن از زمین بلند می شوند و سبک می شوند. چرا؟مگر تمرین ها با هم فرق دارد؟ نه نگاه آدم ها به مرور به این تمرینها فرق کرده است معدود افرادی توانستند که بفهمند چه چیزی آنها سنگین کرده است موقع TM سنگینی را بر می دارند یا از خودشان دور می کنند اما معدود؛ من می گویم دین ما نمی گوید معدود، مدیتیشن یک دین نیست یک روش است یک کار است یک حرکت است یک تمرین است من به شما می گویم در دین ما خیلی فرق می کند در نماز ما خیلی فرق می کند به خدا شرایط فرق می کند شما فکر کردید من نمیدانم نماز را برای شما می گویم و همه ی شماها را در دل دچار آه و افسوس می کنم گاهی اوقات از من عصبانی می شوید بشوید عیبی ندارد اصلاً برای من مهم نیست که عصبانی بشوید من گفتم هست . می گوید اگر هست پس چرا من نمی بینم من به تو گفتم هست می خواهی بیا . من به جوان ها بد نمی گویم برای جوان ها ارزش قائل هستم اگر هم امروز اینجا هستم فقط به خاطر جوان ها است بالاتر از جوان ها را دیگر نمی توانم عوض کنم چون به اندازه کافی گفتم جوان ها می توانند عوض شوند اگر دلشان می خواهد بیایند و عوض شوند . من قلبم می سوزد وقتی می بینم بچه های یمنی می میرند غیر نظامی ها را می کشند فلسطینی ها را می کشند من برای همه ی اینها قلبم می سوزد ولی باور کردم که در جریان هستی این اتفاق افتادنی بوده و هست خوب آنها محکوم هستندکه در قتل و غارت بمانند؟ نه! من محکوم هستم که در این سوزش قلب بمانم ؟نه! هرکدام باید در جای خود یک کاری انجام دهیم کاری می کنیم ؟الان من می گویم دوستان عزیزم یک خانواده ای اثاثش در کوچه است سرپرست هم ندارد می خواهم برایشان خانه اجاره کنم چون سرپرست ندارد در یک محله ی نسبتاً با فرهنگ که به اصطلاح بچه هایش خدای نکرده در بحث تربیتی مشکل پیدا نکنند چون آنها سرپرست هم ندارند مادر هم خدمتکار است من لااقل 60 میلیون پول رهن می خواهم چون آنها اجاره نمی توانند بدهند کی می دهد؟ من اصلاً نمی گویم شما بگو روی هم می گذاریم یکی که این را می شنود قلبش می گوید که مثلاً من 5 میلیون دارم می توانم از دو میلیون و نیم آن صرف نظر کنم دو میلیون و نیم را برای رفع احتیاجات خود نگه دارم دو میلیون و نیم آن را بدهم . یکی دیگر می گوید من 100 هزار تومان پول دارم 50 تومان می دهم.من بحثم پول نیست بحثم نوع نگاه شما به ماجرا است ؛ ما نداریم هیچکدام از اینها را وقتی نداریم متوقع هم هستیم چرا متوقع؟برای چی متوقع هستی ؟ چون فکر می کند که این پول مال خودش است با نگاه های این طوری نمی شود بالا رفت و نگاه کرد حالا نه دوره شاه خوب بود و نه بد ! نه این دوره خوب هست و نه بد ! مهم این است که در هر دور ه ای اگر شما را قرار دادند شما در آن دوره چگونه با مسائل روبه رو می شوید و خودتان را حفظ می کنید صحابه ی پیغمبر که از زمان پیغمبر چشم گذاشتند گوش گذاشتند بنا به کلام آقا تا زمان امام حسین و خودشان را رساندند فکر می کنید چطوری این کار را کردند چقدر گفتم بروید و صحابه را بشناسید اینها در خوب زمانی زندگی می کردند ؟عالی بود؟ آنها زمان پیغمبر را دیده بودند نامردمی های دوره پیغمبر را هم دیده بودندکه به آنها شده بود بعد از دوره پیغمبر درآمدند افتادند در دوره ی انچنان آنچنان آنچنانان و آن گرفتاری ها را دیدند نباید فکر می کردند فایده ای ندارد کاری نمی شود کرد بالاخره همین است که خیلی ها این را گفتند بعد از پیغمبر گفتند نمی شود کاریش کرد مجبور هستیم بسازیم اما آنها نساختند آنها شاهد بودند من چقدر به شما گفتم بیایید شاهد باشیم .
سوال: دوتا از عزیزانمان اشاره کردند اگر که شما فکر می کنید که کسی به شما حسادت می کند یا بدخواهی شما را می کند شما برگرد و به خودت نگاه کن این در وجود خودت هست.
استاد: چون حسادت را می شناسی.

 

 

 

نوشتن دیدگاه