پرسش و پاسخ شماره سی و هشتم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 518
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه سوال: این سوال می توانم از شما بپرسم چون من می دانم شما در این مسئله آدم بدخواهی نیستید خوب برای شما پیش نیامده است کسی بدخواهی برای شما بکند؟
استاد: فراوان انسانهایی که بدخواهی کردند بد نیتی کردند به قول شما طلسم و جادو زدند و هزاران کار دیگر کردند ولی اینها بیرون من هستند به درون من راه پیدا نمی کنند.
ادامه سوال:پس نمی توانیم بگوییم شما در وجودتان بدخواهی داشتید و مورد بدخواهی واقع شدید.
استاد: چرا. چرا من داخل آن نمی مانم ؟ ببین شما می خواهی نخری یا شما می خواهی بخری و پنهان کنی که مبادا چشم زخم ببینی من این کار را نمی کنم. یک وقتی هست بنده از اینجا دارم می روم از پله ها بالا می روم انگشت خود را خود به خود به دیوار می زنم دردم می آید این بر می گردد به خودم به شخص من نه اینکه ایشان آدم بدی بود پس این بلا سر من آمد من یک کاری کردم یک فکر بدی کردم که همیشه می گردم و آن را پیدا می کنم فوری هم استغفار می کنم چون بی دلیل پای من آنجا نمی خورد شک نکن همیشه برای خودم به دنبال علت گشتم هیچ چیز در دنیا اتفاق همین جوری نمی افتد حتماً صاحب دلیلی است و به دلیلی اتفاق افتاده است .
ادامه صحبت از جمع :ممکن است به خاطر کتک نباشد برای ما شاید یک هشدار باشدکه تاخیر کنیم ودیر تر بیرون برویم آسیبی به ما نرسد.
استاد:برای اینکه تاخیر کنی آسیب نبینی کتکت نمی زنند.
ادامه سوال:پس ما همیشه باید در شماتت خودمان باشیم؟ به خودمان بدبین باشیم .
استاد: شماتت نکن بگرد ببین چه کردی، شما آشپزخانه خود را تمیز کردی رفتی اتاق کارهای خود را انجام دادی برگشتی و دیدی یک چیزی افتاده کف آشپزخانه چکار می کنی ؟می گویی ای شلخته دیدی کار تو کثیف است تو اصلاً دقت نداری! نه می گویی این چه چیزی است که روی زمین افتاده است خم می شوی توجه می کنی چی هست از کجا آمده چرا آمده و سعی می کنی جلوی آمدن آن را بگیری و حتماً آن را پاکیزه کنی دنیا را باید این طوری نگاه کرد.
ادامه سوال: پاکیزه می کنم ولی در نهایت اگر دلیلی برای آن پیدا نکنم به خودم نمی گویم شلخه ام .
استاد: تمام شد شما هم اگر پایتان خورد آنجا و دلیل آن را پیدا نکردید بگو حتماً حواس من پرت بود ،البته بی خودی حواس آدم پرت نمی شود.
ادامه سوال: یعنی اینکه من بگویم من مقصرم ، این بدبینی به خود است .
استاد: شما یا باید از این طرف پشت بام بیفتی پایین یا باید حتماً از این طرف نمی شود وسط پشت بام بنشینی تماشا کنی؟ من به شما کی گفتم بدبین باش به خودت ؟شما باید هر دم هر شب که می خواهی بخوابی خودت را بازرسی کنی که امروز چکار کردی چه برنامه هایی را اجرا کردی چه اتفاقاتی برای شما افتاد چه رفتارهایی را تو داشتی و الی آخر مگر غیر از این است؟
ادامه صحبت از جمع: وقتی شما تائید می کنی این فکر را که اگر کسی نگران حسادت ورزیدن دیگری به خود پس در خودش حسادت دارد خوب این یعنی اینکه وسط نایستد.
استاد: تو حسادت را آن طوری که سفت و سخت گرفتی یعنی اینکه کاملاً می شناسی من می گویم حسادت را رها کن . شما یا صفر هستید یا صد هستید بین صفر تا صد یک دنیا عدد است شما سعی بکن آرام آرام از صفر بالا بیایی و آرام آرام نگاهت شکل بگیرد. نگاه شما اگر شکل بگیرد یک مقدار بالاتر را نگاه می کنی وقتی بالاتر نگاه می کنی کمتر این طوری معادله ای قضاوت می کنی.
ادامه صحبت از جمع : وسط ایستادن را من از شما این طور یاد گرفتم که روزی به من گفتید که ما باید بتوانیم به درجه ای برسیم که اگر کسی هم برای شما بدخواهی کرد تو پیش خدا برای او دعا کنی و این آرامش می دهد به شما ، من دوسال گذشت و نتوانستم این کار را انجام دهم نفهمیدم یعنی چی تا یک جوری برای من در زندگی جا افتاد یعنی الان به جایی رسیدم دوستی فامیلی آشنایی به من یک آسیبی می رساند من خیلی سریع می گویم که خدا او را هدایت کند و آرام می شوم چون درک کردم یعنی چی .من این را فهمیدم . وسط بوم ایستادن به نظرم این نیست که بیندازم گردن خودم یا بخواهم دنبال دلیلی بگردم.
استاد: ما کی گفتیم بینداز گردن خودت کفایت است آرام آرام پیش بروی این تضادها و برخوردهای با دیگران هم آرام آرام کم رنگ می شود.ما می خواهیم اینها کمرنگ شود از این طیف خارج شوید.این طیف شما را روی زمین نگه می دارد.
ادامه صحبت از جمع : نه من بیشتر هراسم از این است که آدم حسود فکر کند حسودی می کند چون طرف مقابل او هم حسود است این باعث می شود بازار حسادت داغ شودبقیه هم اینطور فکر کنند حسود است که همه دارند به او حسودی می کنند همین باعث قضاوت می شود .
استاد: به شما گفتند یک دانه خیار بخور خوب تعارف یک خیارکردند به شما تعارف نکردند یک جالیز . تو از یک دانه خیار یک جالیز می خواهی خیار بخوری. بی خیال شو همین یک دانه شما را بس است. آنقدر که شما به اینجا برسی که اگر کسی هم بدخواهی می کند من متوجه می شوم احمق نیستم .اما وقتی متوجه می شوم چون احمق نیستم ولی برایم خیلی مهم است پس یک ریشه هم در آن دارد . ببینید من متوجه می شوم چون می فهمم . چون بزرگ هستم . چون عاقل هستم . دانا هستم . اما به این متوجه هستم که مهم نیست . ما می خواهیم شما به اینجا برسید . ما کاری با مقابل تو نداریم . ما با خود تو کار داریم که عزیز به اینجا برس که بگو مهم نیست . مگر نمی گویند حسادت است . باشد . من حسادت را می شناسم ولی در خودم نگه نمی دارم . تو رنگ سیاه را نمی شناسی . می شناسی . ولی سیاه را در خودت قبول می کنی . قبول نمی کنی . سیاه می خواهم چه کار کنم . حسادت وجود دارد . می شناسیم . بدجنسی وجود دارد . می شناسیم . بدخواهی وجود دارد . می شناسیم . ولی می شناسیم . نه آنکه در ما جا بگیرد و برای خود لانه ای بجوید و آن لانه را سیاه و سوراخ کند . شما مگر جلسه پیش اینجا نبودید . مگر قلب آدم ها را برنداشتید . مگر ندیدید که در قلب آدم ها چه چیزهایی است . همه تلاش ما این است . این درها را اینطوری برداریم . صدایش خیلی بزرگ می شود ولی عیبی ندارد .
ادامه صحبت از جمع : شناخت همه ی این حس های منفی است که باعث می شود شما در امنیت از خودت حفاظت کنی و به مشکل برنخوری . و یک موضوع دیگر که شما به ما یاد دادید و من و همسرم روی آن تمرین می کنیم این رها کردن است . و رها کنیم
استاد : رها کنید . راهی نیست جز رها کردن . همین است .
صحبت از جمع : من فکر می کنم منظورشان این است که علت منحصر مورد بلای حسادت واقع شدن ، حسود بودن خود آدم نیست .
استاد : من همین را گفتم . گفتم بابا، آدم عقل دارد و همه چیز را می شناسد . من معتاد را ببینم می شناسم . تو معتاد ببینی نمی فهمی . من که معتاد نیستم اما اعتیاد را به جان نمی خرم . به خودم راه نمی دهم .
صحبت از جمع : آن وقت در قرآن و اهل بیت هم می شود استفاده کرد . سوره ناس . سوره فلق . امامش هم این سوره را می خواند و می گوید خدایا را من را از شر حسود حفظ کن . هیچ خلل و فرجی هم در وجود امام نیست . و امام مورد حسادت واقع می شود و پیغمبر واقع می شود ولی خلل و فرجی هم در آنها نیست . من فکر می کنم فرمایش شما این بود که علت منحصره مورد بلای حسادت واقع شدن خلل و فرج درونی نیست .
صحبت از جمع : ان شاءالله خداوند عالم همه ی ما را ، اولاً که ما همه محب امیرالمومنین هستیم ، محب حضرت زهرا هستیم و جزء شیعیان آنها قرار بدهد. : ان شاءالله خداوند عالم عمل ما را به عمل آنها نزدیک کند .عمل ما اصلاً کیلومترها فاصله دارد . یعنی آنکه دوستی می فرمائید به عمل حضرت زهرا این کار را انجام می دهد یا نمی دهد خیلی کارها را من فکر می کنم این حضرات اصلاً به مخیله شان هم گذر نمی کرد . ولیکن انسان در مسیر الی الله که قرار می گیرد ممکن است لحظه ای غفلت ، برایش مصیبتی به وجود بیاورد . رجبعلی خیاط می گوید هر یک سوزنی که می زدم بدون بسم الله ، می رفت تو دستم . بله الان کسانی هستند اصلاً نه خدا می شناسند و نه پیغمبر . هزارتا فسق و فجور هم می کنند ، راست راست هم دارند می چرخند ، ممکن است از این دنیا هم بروند ، آن دنیا یقه شان را می گیرند . اما اگر که شما با معارفی آشنا شدید مسئولیتی به گرده ی شما در این دنیا گذاشته شد از طریق اهل بیت ، چیزی را فهمیدی ، هرچه که بالاتر بروی ، سخت تر می شود . می گویند حضرت یوسف یک لحظه از بالای اسب دیرآمد به پای پدرش ، پیغمبری از روی نوادگانش برداشته شد. استاد یادتان است که می گفتید اگر واقعیت خودتان را می دیدید فرار می کردید . چندین سال پیش نمی دانم خواب بود ، بیداری بود ، چی بود که ما خودمان را جلوی آینه دیدیم ، شما اگر بدانید که من جلوی آینه چقدر زخم و چرک و لباس مندرس در تن داشتم ، آن موقع اگر خودتان را در مقابل من قرار می دادید و فکر می کردید که باید این آدم مندرس ، زخمی ، چرک مثل یک معتاد کف خیابان را شما استحمامش کنید و شما این را پاکش کنید ، باید آن موقع هر بلایی که سر من می آمد درخودش رجوع می کرد و می گفت این کدام زخم من است که درد می کند . کدام قسمت لباس چرک من است که بوی تعفنش دارد به بینی من می خورد . و اصلاً به لباس دیگر دوستان فکر نمی کنید . چون خودتان را جلوی آینه مندرس و زخمی و بیمار و کثیف و در حال سقوط در جهنم می بینید . ما یک موقع هایی فکر می کنیم خیلی خوب هستیم . ولله قسم عمل من را در مقابل عملی که امیرالمومنین از من توقع دارد قرار بدهند هیچ جایی به غیر از ته جهنم جای من نیست . نماز می خوانم . روزه می گیرم . دنبال این هستم که هیزی نکنم . این کارها را انجام می دهم ولی ولله قسم می خورم اگر ما مقابل امام جعفر صادق قرار بگیریم نمی توانیم سرمان را بالا بیاوریم که شیعه جعفری هم هستیم . می فرماید نیمه شب دیدم امام جعفرصادق به کسانی که در مدینه هستند نان می دهد ، نزدیکش شدم و گفتم که من کمک کنم . خلاصه اصرار کردم و کمک کردم . عرضه داشت که این ها شیعیان شما هستند ؟ فرمودند : نه . اگر اینها شیعیان من بودند اموالم را با این ها تقسیم می کردم . خب اصلاً ما کجا ، امام جعفر صادق کجا . ما دنبال این هستیم که ماشینمان رامدل بالا تر کنیم دنبال این داستان ها هستیم . حضرت امام حسن (ع) , دوبار یا سه بار تمام اموالش را با فقرا تقسیم می کند . ما ته حساب بانکی مان را حاضر نیستیم با کسی تقسیم کنیم . خب ما شیعه امام حسن مجتبی هستیم ؟ استغفرالله ربی و اتوب الیه . ولله قسم اگر در زمان آنها بودیم شاید با بنی امیه بودیم . فکر کنیم به خودمان . از این دنیا بروم خب کدام یک از شما دست من را می گیرید . مگر همان بزرگواران روی حساب محبت ، نه شیعه ، نه اینکه ما پیرو این ها بودیم . نیستیم . باور کنید که نیستیم . خودشان گفتند که نگوئید ما شیعه شما هستیم . محب بگوئید . شیعه بودن راه باید برود . شیعه ای که می آید و شفاعت می کند راه رفته است . زحمتی را کشیده است . ما بالاخره گرفتاری خودمان را داریم .من اگر حسادتی ببینم ،اگر من با مشکلی روبه رو شوم ، چون خودم را می شناسم ، می روم می گردم در درون خودم تا ببینم گرفتاری ام کجا است . حالا همان دعا را هم ممکن است امام زمان (ع) بخواند ، اصلاً این گرفتاری ها را هم ندارد ، این مشکلات را هم ندارد . منتها من دارم حساب کار خودم را می کنم . منتها یک خواهش از شما می کنم ، خداوند این فرصت را به ما داده است که هر لحظه ، هرلحظه ای که کمتر از یک ثانیه است که در آن لحظه ای که کمتر از یک ثانیه است انسان می تواند واقعیت وجود خودش را اگر گرفت و گیری دارد را برطرف کند . اگر ببیند و از خدا بخواهد که کمکش کند .
استاد : به هر حال ، آنچه خیلی مهم است این است که باید خیلی هوشیارتر همه چیز را نگاه کنیم . هی کمتر دست و پا بزنید توی مسائل پائین و شخصی خودتان . دنیا فقط روی مسائل شخصی ما نمی گردد . دنیا خیلی عظیم ، خیلی بزرگ ، که هرکدام ما یک نوک سوزنی از یک نقطه ی بسیار کوچک آن هستیم . اما مهم آن است که من تلاشم را کرده ام در تمام این همه سال ها و قطعاً هم اشتباه کردم ، قطعاً اشتباه کردم و اشتباه من آنجا بوده است که همه توان بالا آمدن از یک سطحی را ندارند . چون بعضی ها همه چیز را با هم می خواهند . همه چیز را با هم می خواهند . به هیچ وجه حاضر نیستند که از یکی از آن هم صرفه نظر کنند . یک وقتی بود مجالسی را من اداره می کردم و فکر می کردم باید قرآن باشد ، سخنرانی باشد ، مولودی باشد باید دعای توسل هم باشد . باید این هم باشد . باید آن هم باشد . خب می دیدی یک دفعه همه ی این موارد ده ساعت وقت می خواست . و این امکان پذیر نبود . بعد با خودم فکر کردم خدایا چه کار کنم . اومدم ودیدم که وقتی می خواهم این باشد باید آن یکی نباشد . وقتی می خواهم آن باشد باید آن یکی نباشد . نتیجتاً یک سری اهم و فی الاهم کردم. اما در مورد حرکت دسته جمعی دوستان هیچ وقت اینطور فکر نکردم . هنوز هم فکر نمی کنم . اما الان می بینم که همین طور است . نگاه و کلام دوستمان اصلاً مفهومش این نبود که اگر شما حسادت افراد مقابلتان را می بینید مفهومش این است که شما صرفاً آدم حسودی هستید . شما هم شنیدید . من هم شنیدم . ولی برداشت من این نبود . برداشتم خیلی فراتر از این بود . کلام دوستمان برای من این مفهوم را داشت ، اگر من می توانم حسادت یکی از دوستانمان را به خودم ببینم باید به خودم برگردم . یک چیزی در درونم دارم که هم خوانی جست . من قبل از اینکه رفع حسادت او را بخواهم بکنم باید این همخوانی را بکنم و از خودم دور کنم . و من با این صد در صد موافق هستم . اگر پای من به آن میز خورد و درد آمد اولین بار با خود فکر می کنم چی کار کردی؟به چه کسی آسیب زدی . چه کسی را رنجاندی ؟کجا فکر نامرتب کردی ؟چه کردی ؟همه ی این ها را می گردم . اما گاهی اوقات شما نمی بینید و من این را هم می بینم ، که این را می خورم اما فلان کس در خانه ی خودش گفت الهی تو بمیری که من برای همیشه از دست تو راحت شوم . بد خواهی با این همه عظمت برای من ، به اندازه انگشت پای من بود که به میز بخورد . می گوید خوب عقلت کجا رفته . تو نباید این را هم تحمل می کردی . من می گویم باید تحمل می کردم چون به طور حتم در رابطه ام با او یک جایی هرچه قدر کوچک اشتباه کردم که این حال خیلی بد به او وارد شده و هی می توانسته رشد کند . اگر می توانسته رشد کند من در آن دخیل بودم . در همه ی آن دخیل نبودم اما بالاخره یک مقدار کم را که دخیل بودم . نباید این مقدار را جواب پس بدهم . فرق نگاه من با شما در این است . و حالا از این به بعد اگر کسی بخواهد همسفر من شود باید آرام آرام زاویه عدسی دوربین نگاهش را تغییر دهد . در غیر اینصورت دیگر نمی تواند . کلاس خواهم داشت ولی در سطح شریعت . برای آنهایی که فقط در شریعت حرکت می کنند . هیچ ایرادی هم ندارد . من وظیفه دار هستم . همه باید بتوانند نمازهای درست بخوانند . همه باید آداب اینکه چطور وضو بگیرند و روزه بگیرند را بدانند . من در خدمت هستم . تا روز آخر عمرم . اما آنهایی که می خواهند با نگاه من بالا بیایند ، باید عدسی دوربین نگاهشان را تغییر دهند . ندهند دیگر نمی شود . من اصلاً وقتی دوستمان اینطور گفت حتی یک درصد در دلم و در نگاهم و در اندیشه ام این نیامد که مفهومش این است که دوستمان می گوید که پس من حتماً آدم خیلی حسودی هستم که حسد را می شناسم . نگاه اول این است . چیزی که عامه می بیند این است . من این را دیدم و از آن رد شدم . چون این را در درجه اول پذیرش می کنم و می گویم درست است اما همیشگی نیست پس از آن عبور کردم و رفتم روی لول دومش . باخودم فکر کردم که راست می گوید ، به خودت نگاه کن . اگر این کار را نکنم آن کسی که من را نفرین می کند نمی توانم بفهمم و نمی توانم ازش رد شوم و نمی توانم قبول کنم که انگشت پایم درد بگیرد در قبال آن ذره اشتباهی که یک روزی من کردم . اینجا عمل و عکس العمل است . تمام دعوای من این است . به تمام این جلساتی که این اواخر گفتگو کردیم ، فکر کنید چون تمام این ها برای شما هرکدامتان خط کشی خواهد شد . در رابطه هایتان با دیگران ، در رابطه تان با خداوند ، در رابطه تان با امام زمانتان . در رابطه تان با دوستانتان ، با من ، با بقیه . من گله مندی از هیچ کسی ندارم . برای چه گله مند باشم . خیلی هم از شما متشکر هستم . به خاط اینکه آنقدر تحمل سختی کرده ام ، خداوند به پاس این همه تحمل سختی شاید یک مقداری از جرائمم کم کند . پس بنابراین من مشکلی ندارم . من تحمل می کنم . اما برای شما غصه می خورم . چرا ؟ حتماً غصه می خورم چون شما خیلی با ارزش هستید و شما آنقدر تعلیم گرفته اید و آنقدر مطلب در وجودتان دارید . سایتمان را بروید و باز کنید . هی می زنید هی مطلب باز می شود . اینجا می زنید مطلب می آید . آنجا می زنید مطلب می آید . همه شما مثل سایت ما می مانید فقط حیف که کلاسه نیستید . باید کلاسه تان می کردم نتوانستم . من کلاسه کن نیستم . من هرچی دستم است پرتاب می کنم . هرکدام را که دوست دارید بگیرید . نه وقت کلاسه کردن را دارم و نه حوصله اش را دارم . هرچی دستم بود پرتاب می کنم اگر به دردتان می خورد آن را بگیرید و اگر به دردتان نمی خورد آن را دور بیاندازید.. کسی به شما زور می گوید ؟ می خواهید که هیچ چیز نگویم بعد در جلسات آتی اینجا مثلاً پانصد نفر جمع می شود . من فضا را برای شما نگه داشتم . درخواست کردم که کسی به شما اضافه نشود تا شما بیایید و به یک نقطه ای برسید که یک آسایش و یک امنیت برسید . وقتی رسیدید آن موقع کنار آدم های بدون امنیت بمانید و کمکشان کنید.
صحبت از جمع:در روایات هم داریم بعد از جریان کربلا شخصی به امام سجاد علیه السلام گفت: این بلاها و مصیبت هایی که کشیدید به واسطه ی اعمالتان است و آیه 30 شوری را خواند:
وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ "هر مصيبتى به شما رسد بخاطر اعمالى است كه انجام دادهايد،"
امام سجاد علیه السلام در جواب فرمود: این آیه مصداق تمام انسانهای کره زمین است در مورد ما نیست، این قول خدای عز و جل«ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها» (هیچ مصیبتى در زمین و نه در نفس شما به شما نمى رسد مگر آنکه قبل از اینکه آن را ایجاد کنیم در کتابى[لوح محفوظ] نوشته شده است(حدید، 22) در مورد ما است.