منو

جمعه, 02 آذر 1403 - Fri 11 22 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره سی و نهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 593

بسم الله الرحمن الرحیم

صحبت از جمع : بنده امسال برای اولین مرتبه بود که تا صبح در فضای سمنوپزان بودم . فضا آن قدر فوق العاده بود که من ناخود آگاه دچار سکوت شدم برای بهره بردن از فضا و این را دریافت کردم که هر چیزی باید وقتش برسد به این معنا که اگر من تصمیم بگیرم سکوت کنم یک اتفاق می افتد و این که وقت سکوتم برسد و به سکوت برسم یک اتفاق دیگر می افتد .
استاد : واقعیتش این است که آنچه در این جا اتفاق می افتد اراده من نیست . آنچه که به دست شما می رسد اراده من نیست ، طلب من هست ، من بسیار طلب می کنم و هیچ کسی نمی داند که طلب هایم را چه وقتی می کنم ، برای چه کسی می کنم ، چه جوابی می گیرم و اصلاً هم لازم نیست کسی بداند اما من طلب می کنم . اگر این جا اتفاقی می افتد من یک طرف قضیه هستم ، طرف دوم شما هستید . وقتی که یک کلاف نخ را داخل دیگ رنگ می کنند و آن را رنگ می کنند اگر یک تکه از آن بیرون بماند قطعاً رنگ نخواهد شد فقط آن تکه ای که داخل رنگ رفته ، رنگ می شود . هر وقت شما با من ، با هم همسو شدیم و با هم طلب کردیم مطمئن باشید جواب می گیرید . شما تجربه ای را که امسال در سمنوپزان انجام دادید ، در پخت سمنو ، در کارهای سمنو و.... هیچ سالی تجربه نکرده بودید ، سمنویی را هم خوردید هیچ سالی نخورده بودید تا امسال ؛ اصلاً این سمنو را جای دیگری هم نخورده بودید ، خیلی جاها سمنویشان با ارزش است ولی اگر کسی در خانه آقا موسی بن جعفر(ع) برود و شیرینی دریافت بکند و اگر همان فرد برود در خانه آقا امام رضا(ع) یک شیرینی را دریافت بکند هر دو شیرینی یک مزه را می دهد ؟ هر دو شیرینی از یک جای پاک تهیه شده ولی هر کدام در جایگاه خودش یک مزه خاص می دهد ، چرا مزه هایش با هم فرق می کند ؟ برای این که شما فرق آقا موسی بن جعفر(ع) و آقا امام رضا(ع) را بتوانید درک کنید ، دو تا آدم متفاوت هستند ، پدر و پسر هستند ، از یک کاسه نور هستند ؛ دنیا پُر از این شگفتی هاست ، پُر از این آیات الهی است .
ادامه صحبت از جمع : فضای شب و روز پخت سمنو آن قدر عالی بود که من به این فکر کردم که این فضا چطوری می تواند تداوم داشته باشد . وقتی از این فضا خارج می شویم و وارد زندگی عادی می شویم دچار غفلت و کثرت می شویم و مسائل دوباره تکرار می شود . امسال دریافت کردم که وقتی ما یک فضای خوبی را تجربه می کنیم علاوه بر این که این امکان فراهم می شود که در آن فضا قرار بگیریم ، هر هفته سه شنبه ما امکان تجدید فضا را داریم و از شما عذر می خواهم که این همه سال را بدون توجه و از روی عادت حضور پیدا کردم و آن زمان هایی را هم که نیامدم عذر بدتر از گناه .
استاد : همه شما با صحبت های دوستمان موافق هستید ؟ من هم با شما موافقم ، چون ظاهر کار این است که بنده روبروی شما می نشینم اما واقعیت این که خط رساننده پیام برای شما هستم و اگر که گوش شما خَش دارد چه بسا سیم من هم خَش دارد برای همین به شما کامل نرسیده است . بنابراین الان می آیم و کنار شما می ایستم و بعد همه ما رو می کنیم به ساحت مقدس آقا امام زمان(عج) اقرار می کنیم که زمان تلف کردیم ، وقت از دست دادیم ، فرصت های خوب را سوزاندیم و از این بابت نادم و پشیمان هستیم و سعی می کنیم که جبران کنیم ، سعی می کنیم دیگر از دست ندهیم و از محضر مقدس آقا امام زمان(عج) تقاضا می کنیم که ایشان فرصتی دوباره به ما عطا کند . حالا که توانستیم امسال بفهمیم چه خبراست ، این فرصت را به ما بدهد که مابقی راه را هم ان شاءالله ادامه بدهیم . ما معتقدیم که ایشان ما را اداره می کنند ، ما از کسی دستور نمی گیریم ، از کسی پیروی نمی کنیم ، فرمان نمی بَریم جز امام عصرمان ، که امام عصرمان جز پیام خداوند و دستورات خداوند چیزی را برای ما نمی فرستد.
رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
صحبت از جمع : ما چند سالی از این جا دور بودیم و از طریق اینترنت جو این جا را رصد می کردیم اما دریافت فضا از طریق فضای مجازی خیلی فرق دارد اما امسال توفیق بود و این حاصل شد و از موقعی که گندم ها را پایین آوردید و شروع کار این جا حضور داشتیم . برای خودم خیلی جالب بود که خداوند بارها توفیق داده و توانستم به حج بروم ، لحظه ورود به مدینه ، یک حس خاصی است ؛ اگر مسیر کاروان یک طوری باشد که از جایی برود که گنبد خضرای پیامبر اکرم دیده شود یا بقیع ، آنجا یک حال خیلی ویژه ای ایجاد می شود که شاید آدم هیچ موقع دیگر تجربه اش نکند . شب ذکر درمانی برای بنده این طوری بود و فضا را شفاف و صاف بود که بنده حسم این بود که پیامبر اکرم دست باز کردند و همه را در آغوش گرفتند ؛ حسی بسیار خاص که فقط در شب های خاص مدینه درک کرده بودم و هیچ جای دیگری آن حس را نداشتم . این ها نیازمند یکسری مقدمات است که شما و دوستان زحمت کشیدید ، عنایتی که خدای متعال به برکت وجود رسول مهربانی ها به همه ما داده است . و این نیازمند به نیت های شفاف و خوب است . همان طور که خودتان بارها فرمودید هیچ چیزی اتفاقی نیست ، حضور افراد در این جا و در آن شب باید یک شکل گزینشی باشد تا فضای این جا از آن فضای خاص الهی خارج نشود . تجربه خوبی بود و یک سبکبالی خاصی را به آدم می داد که آدم حس می کند که پیامبر که رحمه للعالمین هستند بطور ویژه هم میزبانی کردند با این که ما مهمان های خوبی هم نیستیم ، ایشان که بزرگ هستند . ما به زائرینی که مدینه می آیند می گوییم به خودتان کار نداشته باشید مهم این است که ما میزبانی داریم که رحمه للعالمین است . نگاه نمی کند که مهمانش چه می کند او میزبانی اش را می کند .
صحبت از جمع : این حسینیه به هر کسی داده نمی شود شاید این صحبت را بارها از زبان شما شنیدیم اما واقعیت دارد و از دست ندهیم .من اولین انتقاد را به خودم می کنم . وبعد از آدم هایی که نسبت به هم مسئولیت نداریم ، سرسری می گذرانیم . حیف است . واقعاً حیف است .
استاد : آفرین . حرف های شما برای من هم بسیار پیام آور بود . یعنی یکبار دیگر به من گفت که از جانب بزرگ بزرگان به من می گفتند که قدرش را بدان . اینجا مفتی به دست تو نیامده است . و همینجوری داده نشده است . قدرش را بدان آن را نگه دار و مراقبش باش . به تو قول می دهم . قول می دهم که با همه ی وجودم هرچقدر که بتوانم سعی کنم که بهتر از اینها توجه کنم و به اینجا برسم .
ادامه صحبت : می خواهم ببینم آنچه که دوستمان الان مطرح و در ادامه اش استاد هم مطرح کرد ، چند نفرما پای این تعهد هستیم ؟ به همدیگر نگاه کنید . همه به هم نگاه کنید .
استاد : با چشمانتان به هم قول بدهید . مگر نمی گوئید هستم . باید پای آن چیزی که هستید مهر کنید و امضا کنید . اگر هستید به هم نگاه کنید چون چشمان شما به همدیگر حرف می زند . من تعهد کردم که با شما باشم و کنار شما حسینیه امام زمان را با همه ی وجودم حفظ کنم . چند نفر از شما این حس را از من گرفتید ؟ چند نفر از شما فکر می کنید که بقیه هم که تعهد کردند راست گفتند و از سر شعار دستشان را بلند نکردند .
می خواهیم آنهایی که گفتیم ، یکی یکی در حوزه ی عمل بیاوریم . ببینید ، گل ریزان مفهومش یک چیز است . گل هایی که آدم ها تقدیم می کنند برای خرید آبروی یک نفر ، وسط گود زورخانه که دارند کباده می زنند و می خوانند و چرخ می زنند ، آن موقع در آنجا باید این گل ریزان دیده شود . شما امروز در اینجا تعهد کردید و تعهد شما گلریزان شما است . باید اینجا این گلریزانتان اتفاق بیافتد . ما پول نمی خواهیم . ما هیچ چیز نمی خواهیم . امروز شما متعهد شدید . گلریزانتان باید این وسط باشد . پدیدار شود . و دوباره هفته ی بعد اگر از شما گلریزان خواستم باید پایش باشید . چون تعهد کردید . صاحب حسینیه شدید . صاحب زورخانه هستید . اینجا باید با یک تعداد معین شروع کند ..ما وقتی شروع می کنیم دور اینجا را حصار می کشیم . هر یک نفری که حصار را رد می کنی و داخل می آیی ، پاره می کنی . چه کسی می خواهد دوباره بدوزد . دوباره دوزش با کارگرش است . کارگر چه کسی است ؟ من . پینه دوزش من هستم . چقدر بدوزم ؟ انصاف داشته باشید . خداوکیلی انصاف داشته باشید . من پای عشق شما ایستاده ام . من عاشق هستم . عاشق نمی دهد که بگیرد . من عاشق تک تک شما هستم . نه مرد می شناسم و نه زن . ولی عاشق تک تک شما هستم . پای تاوان آن هم ایستاده ام . ولی خداوکیلی له اش نکنید . لگدش نکنید . امروز تعهد کردید ؟ ؟ شما قومی هستید پرورش یافته . اگر امروز اراده کنید و به آن کن الهی آویزان شوید ، همه چیز باید میسر شود . چرا نمی شود ؟ چرا هنوز فلان فرد نمی تواند یک روزهایی اینجا بیاید چون پول کرایه ماشین ندارد . چرا نتوانستیم برایش فضایی ایجاد کنیم که بتواند درآمد داشته باشد . نه اینکه برایش کار جور کنیم . برایش بخواهیم . شما از خدا هستید . خارج از خدا نیستید . خدا برایش درجه ای و کاری وجود دارند که نتواند انجام بدهد ؟ پس هر لحظه اراده کنیم اختیار داریم به فضای کن الهی ، وصل شویم . همه چیز اتفاق می افتد . اگر نتوانستیم خیلی چیزها را بگیریم برای این است که ما نبودیم . ادعا کردیم ولی نبودیم . جا ندارد که زار بزنیم دو شب پیش بود که اطلاعیه دادم .برای شفای خواهرم دعا کنید همه ی شما دعا کردید اما یک فرد در جایگاه خودش دعا کرده است . آن فرد چنگش را به فضای کن الهی نیانداخته است ، خدایا از این فضا من امکان معجزه می خواهم . برای مریضمان امکان معجزه می خواهم . ببینید اینجوری نخواسته است . اگر تک تک ما این طور خواسته بودیم و باور کرده بودیم که حتماً می شود . حتماً می شد . می گویید بلد نیستیم . حالا می خواهم وارد همین مسئله شوم . من می میرم و می دمم و هر مردنی است از آن پله ها پائین می آیم . آیا شما هم می میرید و بدمید و هرطور هست خودتان را اینجا به من برسانید ؟ خیلی از مواقع بسیار خسته هستم و بسیار عصبی و بسیار کلافه . سه دقیقه یا پنج دقیقه می نشینم ، به امام زمان متوسل می شوم ، آقا جان من را بگیر ، من را بگیر . من این طور پائین نروم . سکوت . و بعد تخلیه . بلند می شوم و می آیم . نمی توانم یک پیام به همه شما بدهم و بگویم امروز کلاس تعطیل است ؟ می شود .
حالا ببینید کون و امکان را چطور برای شما معنی کرده ام . امروز یک تکه اش را می خوانم چون می خواهم در مورد آن صحبت کنم . بقیه اش هفته ی بعد .
در قرآن حداقل هفت آیه در هفت سوره داریم ، مثل اعراف آیه 54 ، فرقان 59 ، حدید 4 ، هود 7 و ... . که خداوند زمین و آسمان ها را در شش روز آفرید . این جمله ی قرآنی همیشه من را به فکر فرو برد که اولاً چرا شش روز . ثانیاً چرا زمین و آسمان ها در مرحله ی اول آفرینش شده است . ثالثاً ، چه رمزی در این شش روز است . آسمان ها و زمین در کلام بکار برده شده است . زمان های زیادی به این آیات که درسوره های مختلف برمی خوردم فکر کردم و آرام پیش آمدم. تا اینکه در جایی ، جمله ای را از برگواری که عده ی زیادی را در رسیدن به آرامش و صلح درونی شان کمک می نمود شنیدم که ایشان می گفت : با خود بیاندیشید و چیزی را که می خواهید باشید در خود ایجاد کنید . خودتان امکان آن خواسته شوید . رودرروی دیگران شوید و آنها را به آن امکان جدید خود دعوت نمائید . جمله ی ایشان برای من جالب بود . من را وادار به تمرکز و ورود به یک سیر بزرگ نمود . آرام آرام همه ی صداها و تصاویر اطرافم محو شد . من ماندم و یک لایتناهی غیرقابل تصور . که حیران در آن میانه که به حقیقت ، “هیچی” را درک می کردم . و درعین حال بودن همه چیز را هم حس می کردم . این دو حس ناقض هم بودند . اما در آنجا بود . من اختیاری نداشتم فقط شاهدی بر این سیر بودم . به یکباره جنبشی عظیم را دریافت کردم . نمی دانم آن جنبش را به چه چیز تشبیه کنم که قابل فهم مادی باشد . نمی دانم ، فقط همه چیز را در هیچ چیز عظیم می فهمیدم . که در حال تحرک است . قدرتی فراتر از تصور من و دید من آنها را نظام می داد تا آنگونه شوند که آن قدرت عظیم می خواهد . ابتدا از خودم شروع شد . جسمم کوچک و کوچک و کوچکتر شد تا به صفر نزدیک شد . یکباره دوباره برگشت . تبدیل به همین من مادی شد . پس از آن دورتادور همه ی جوارح بدنم چه از داخل و چه از بیرون لایه ای شفاف و بی رنگ پیچیده شد . اولی تکمیل شد .
حالا اگر دوست دارید این را امتحان کنید هرچی دستتان هست بگذارید و در وضعیت آسوده و راحت قرار بگیرید . چشمهایتان را ببندید ، به همدیگر گره نداشته باشید .
در فضایی هستیم . بزرگ ، بزرگ ، بزرگ ، بزرگ ، خیلی بزرگ ، خیلی بزرگ ، خیلی بزرگ . هیچی نیست ، هیچی نیست ، هیچی نیست ، هیچی . منم و من . منم و من. هیچ چیز دیگری نیست . ذرات ، ذرات ، ذرات . بسیار ، بسیار ، بسیار . ذرات می جنبند . می جنبند . می لرزند . آرام ، آرام ، آرام .ذرات همه چیز . ذرات همه چیز ، ذرات همه چیز . همه چیز . ذرات همه چیز . کوچک شو ، کوچک شو ، کوچک . بازهم کوچک تر ، بازهم کوچک تر . خیلی کوچک . خیلی کوچک . کوچک . من هم یک ذره هستم . من هم یک ذره هستم . یک ذره . ذره . ذره . برگرد ، برگرد ، برگرد . بزرگ شو . بزرگ شو . بزرگ شو . من اینجا نشسته ام . من هستم . من هستم . همین قدر . نگاه کن . ذرات شفاف می شوند . دور تو بسته می شود . دور تو بسته می شود . خیلی ظریف، خیلی ظریف خیلی ظریف خیلی رقیق. نرم نرم نه سرما نه گرما نه فشاری خیلی خوشگله خیلی خوشگله خیلی خوشگله بسیار قشنگه به این می گویند لایه اول .لایه اول آسمان اول . آسمان اول .آسمان اول دیدید؟ دیدید چقدر قشنگ است. آسمان های دیگر هم داریم .این اسمان به شما فشار نمی آورد .اصلا نگاهش کنی بین شما و این آسمان پایه هست ؟ ستون هست ؟ نردبان هست ؟ هیچی نیست . اما همه چیز هست . نگاه کنید اگر جایی زمین شما خرابی داره از خودت جدا کن بدن تو زمین تو هست جسم تو زمین تو هست اگه جایی خرابی داره از خودت جداش کن خرابی جزو تو نیست میتواند برود. توی قلبت ،توی ریه هات ،توی معده ات توی چشمهات ،تو سرت، گردنت، کمرت، دستات، کلیه هات، مجاری ادراریت ، پاهات ،کمرت زانو هات مچ پات انگشتان پاها، انگشتان دستت ببین دیگه هیچ چیز سیاه نیست همه چیز مثل برگ گله، قشنگه،توجه می کنی عالیه، یک بار دیگه آسمون اولت رو نگاه کن، از سیاهی ها چیزی بهش چسبیده؟ نه، نه، نه، پاکه، تمیزه، آروم برگرد، با جسمت، چشماتو باز کن. آروم برگرد، با جسمت، چشماتو باز کن خوب بود؟ خوشتان آمد، حس آرامی داشت نه؟ عالیه،
و اما ... کسی در این باب حرفی دارد بزند.

صحبت از جمع : الان که این جریان اتفاق افتاد من سردرد گرفتم مثل اینکه در یک فضای خیلی بازی هستم .
استاد : می دانید چرا ؟ وقتی که چنین اتفاقی برای شما می افتد یا در فضایی قرار می گیرید که چیز به این بزرگی می خواهید خوب جسم تان آنقدر رشد و توان ندارد که یک همچین فضای بزرگی را بتواند تحمل کند قرار نیست که برای شما اتفاق بدی بیفتد بهترین شرایط این طور مواقع خوابیدن است آدم هاوقتی که به خواب می روند عملاً هم فضا را تجربه می کنند و هم سنگینی آن را حس نمی کنند و هم از آنجا پیروزمندانه خارج می شوند.شما که سالیان است با من هستید خیلی مسائل را با من دیده ای و تجربه کردی این را باید بهتر بدانی این طور مواقع وقتی می گوید بخواب. بخواب. بعضی ها بالعکس الکترولیت بدنشان یک ذره جابه جا می شود نیاز یک نوشیدنی حالا تقریباً گرم و شیرین دارند که هیچ اشکالی ندارد.ولی به هیچ کس اتفاق بدی نمی افتد.
صحبت از جمع : من دو نکته می خواهم عرض کنم لایه ای اولی که فرمودید آسمان اول ماست خیلی برای من جالب بود که در قرآن هم برای آسمان ها هفت آسمان گفته می شود.ان لحظه ای شما فرمودید این برای من باز شد که چون بارها اینجا صحبت شده است انسان عالم کبیر است و غیر انسان عالم صغیر است و انسان نسخه ی خلاصه شده ی هستی است همین طور که آسمان هفت طبقه است ما هم هفت لایه داریم و در بحث عرفان هم هفت منزل اشاره شده این دریافت اول. دومین مطلب آن لحظه ای که گفتید به مشکلات جسمی خود نگاه کنید یک جمله ای گفتید خیلی درخشید . که مشکلات و نواقص جسمی جزو حقیقت وجود ما نیست این لحظه ای که شما این را گفتید دیدم که ما در فضای حضور و توجه برای سیر هیچ کمبودی نداریم.
استاد : چون جسم را لازم ندارید.فکر کردی من با چی زندگی می کنم ؟با تمام این مشکلات جسمی که دارم به بالاترین و زیبا ترین نقطه هایی که خدا نشان می دهد می روم و بر می گردم می آیم غش می کنم چه اشکالی دارد غش می کنم.بالاخره هر چیزی یک هزینه ای دارد. هر کسی یک جوری می دهد شما این طوری من این طوری. شما نیاز ندارید به اینکه پایتان کار کند تا بتوانید مسیر الهی را کاوش کنید و جلو بروید شما نیاز به چشم ندارید چشمم کم می بیند چشمم نمی بیند کور است من کر هستم صدا نمی شنوم شما به این شنوایی نیاز نداری اصلاً ان شنوایی که باید داشته باشی در بخش دیگری است و دارید اگر کسی می خواهد امکان معجزه را از فضای کن الهی دریافت کند و با آن فضا درخواست کند . اگر معجزه می خواهید .باید معجزه وار بتوانید حرکت کنید.
صحبت از جمع : آن نقطه ای که شما در نوشته ی خود شروع کردید وقتی که در آن فضا رفتید من نمی دانم به جهت زمانی شما نوشته چقدر عقب رفته بودید . آنقدری که عقل بشر فهمیده مبنای خلقت را بیگ بنگ گذاشته می گویند انفجار آنقدر بزرگ بوده تا چهار صد میلیون سال براثر حرارت چیزی امکان شدن نداشته آن فضایی که شما در نوشته شروع کردید وقتی که تمرکز کردیم من احساس کردم شما از آنجا دارید می آیید. نوشته ی شما از آنجا می آید
استاد : شما خبر ندارید همه ی ما داریم از آنجا می آییم .بله نوشته را من یک جایی بودم که نوشتم . این مبحث خیلی بزرگی است اگر من وارد آن بشوم دیگر نمی توانم ادامه مسیر بدهم باید شما حاضر بشوید لایه هایتان را یک دانه یک دانه به شما نشان بدهیم چون لایه هایتان را دارید من به شما نشان نمی دهم ولی نشان تان بدهیم که این لایه ها مال شما است و ببیند چطوری حرام و حرص کردید.از آن بهره ببرید بعداً وارد آن مقوله های دیگر می شوم

نوشتن دیدگاه