پرسش و پاسخ شماره پنجاه و نهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 506
بسمالله الرحمن الرحيم
سوال : برای جذب انرژی های کیهانی به چه شکلی قرار بگیریم ؟
استاد :در هر کجا که قرار می گیرید بخصوص در جریان انرژی های کیهانی که می خواهید یک سری را بگیرید و یک سری مانده ها را دفع کنید قدری سکوت کنید ، من در خانه هم که می خواهم قدری سکون و سکوت داشته باشم حتما در هر جا که باشم ایستاده تر و عمودی تر می نشینم برای اینکه ورود انرژی حالا چه انرژی های خوب که می خواهد وارد شود و چه انرژی های بد که می خواهد خارج شود نباید سر راهشان گره باشد . دستها از هم باز و پاها را به هم گره نمی کنم . اگر روی زمین نشسته باشم کف پاها را به هم می گذارم و سکوت می کنم و چشم هایم را می بندم . حتما اعضای بدنتان در یک راستای باز قرار گیرد . بعضی ها چهار زانو می نشینند آنهم بد است . بعضی ها دستها را بهم گره می کنند آنهم بد است و آن عبوری که شما نیاز دارید اتفاق نمی افتد . در روزهای اول که شروع به کار کردم این اطلاعات را داشتم اما خیلی آن را نمی فهمیدم . اما الان آن قدر زیبا عبور می کند و رفت و آمد دارد که اگر یک زمانی حواسم نباشد حتما صاف می شوم و صاف می نشینم . و اصولا این حالت شما را وادار به یک توجه خاص و عمیق هم می کند . شما هم با من همراه باشید و قبل از شروع کلاس چند دقیقه ای را تمرکز کنید و سکونی را برای خود ایجاد کنید تا وقتی شروع می کنیم تلاطم ها ریخته باشد .
یک چیز جالب به شما بگویم که تازگی خودم به آن رسیدم . سال ها بود که این اتفاق برای من می افتاد و من نمی دانستم چرا ؟ خیلی از ایام توی همه ی این سال های گذشته نصفه شب سر ساعت معینی بیدار می شوم . گاهی اوقات 2 بعد از نصفه شب . گاهی اوقات 3. گاهی یک ربع به 3 . گاهی 3:30 دقیقه . مثلاً شش ماه یا یکسال سر آن ساعت بیدارم می کنند . بلند می شدم و ساعت را نگاه می کردم و می گفتم ای وای بازهم من پاشدم ولی نمی فهمیدم چه خبر است . اما الان متوجه شدم در طول زمان و در طول شب انرژی های متفاوتی به زمین می رسد . بر حسب درد شما و بیماری جسمی و روحی شما یک دوز دارویی را شما نیاز دارید . شما را صدا می کند و می گوید بلند شو و هوشیار باش. توجه بگذار تا آنچه که تو لازم داری برای تو بفرستم و می فرستد . حالا دیگر حواسم اگر خدا بخواهید جمع است . وقتی بیدار می شوم لب تخت می نشینم . یک چند دقیقه ای دو تا نفس عمیق می کشم و می گویم بار پروردگارا من بیدار هستم هرچه که لازم است به من عطا بفرما . هشتاد رکعت نماز هم نمی خوانم . یک دور تسبیح ده هزارتایی صلوات هم نمی فرستم . چرا اگر کامل بیدار شده باشم و دیگر خستگی نداشته باشم می نشینم و ذکر می کنم . یا می نشینم قرآن می خوانم و یا مطالعه می کنم . چون آن موقع امواجی که وارد بدن می شود خیلی گشایش کننده است . پس یادتان باشد شما ساعت ملاقات دارید با خدا . ساعت ملاقات با خدا یادتان نرود . شما ساعت کوک نکنید . خدا خودش ساعت را برای شما کوک می کند . او اصلاً شما را صدا می زند . شما را صدا می کند . برای دخترم ذکر حمد برداشتم هیچ کسی نمی دانست . در ماه رمضان سحری خوردم و نمازم را خواندم . بعد از نماز در حال ذکر داشتم حمد شفا می خواندم خدمت امام رضا هدیه می کردم . تلفن زنگ خورد . گفتم چی شده چرا نگرانی ؟ گفت : تو من را در خانه صدا کردی . مامان تو آنقدر من را در خانه واضح صدا کردی من دور خانه می چرخیدم که ببینم تو کجا هستی؟ ما دو تا بنده بودیم که این طور ساعت ملاقات به توسط مهر و عشق امام رضا ما را به یکدیگر رساند . حالا ببینید شما اگر ساعت ملاقاتتان را رعایت کنید چه می شود . اما یادتان باشد آنچه را که بد انجام می دهید کیفرش را خواهید چشید . حتی اگر معتقدی . حتی اگر نمازخوان هستی . حتی اگر اهل ذکر هستی . حتی اگر چهل هزارتا چهل هزارتا حمد می خوانی و به امام رضا هدیه می کنی . این مانع کیفر شما نمی شود . مانع مجازات شما نمی شود . آن جای خودش است . چون به شما توجه و محبت می کند . خطا خطا است . بد بد است . منتهی یک وقت مجازات می کند آبروی شما را جلوی مردم می برد و یک وقتی مجازات می کند فقط خودت می فهمی مجازات شده ای . این ها با هم فرق می کند . درجات مختلف دارد .
سوال: راجع به حضور در لحظه ی حال چیزی که من فهمیدم این بود که برای اینکه همیشه در لحظه ی حال باشیم ازطریق ادراکات حسی متوجه شویم چه چیزی در اطرافمان ما را احاطه کرده و یا در حال روی دادن است و بعد آنچه هست را درک کنیم و مرحله ی بعد به حس زنده بودن وجریان انرژی در تک تک اعضای بدنمان آگاه وهوشیار شویم ولی آن مرحله ی آخر که در واقع حضور باطنی بود آن را نمی توانم بفهمم. چون فکر می کنم باید حس کنم .
استاد: شما دنبال آن می گردی چون دنبال آن می گردی به آن دست پیدا نمی کنی شما در اختیار نیستی شما می خواهی در اختیار بگیری.اشکال اینجاست. برای شما مثال می زنم.شما وقتی می خواهید به مکه برویدخوب همه چیز را فکر می کنید به خصوص در حج تمتع از مدینه محرم هستید تا قبل از این که از باب السلام وارد مسجد الحرام و مطاف شوید روحانی می گوید همین جا بشینید که من دلم می خواست کله ی روحانی را بکنم چرا می گوید بنشین من می خواهم بروم ولی او نمی دانست من چه حالی دارم من از قبل خیلی آماده آمده بودم او این را نمی دانست القصه تا آن لحظه شما هستید خانم فلانی ، نامش چنین، سنش چنین، پدرش این، مادرش این، ولی از در که رد می شوید دیگر خانم فلانی کجا است ؟یکی بیاید و آن را نشان دهد.آنقدر این دریا عظیم است که شما داخل ان می افتید بدون ابنکه دست و پا بزنید بدون اینکه بفهمی دارید خفه می شوید و این چیزی نیست که با یک تمرین به شما نشان بدهند شما تا اینجا با اراده ات آمدید اراده کرده بودی که من این کار را می کنم ولی آنجا که می افتید دریای حضوری است که شما در آن گم می شوید.و چون گم می شوید دیگر هیچی نیست نه دست نه پا.در عین اینکه همه ی آنها هست و این تمرین ندارد.جز اینکه شما در همه ی لحظات زندگی خود به محض اینکه آرام می گیرید من معتقد هستم در دویدن هم می شود. در خوردن هم می شود در گفت و گو هم می شود ولی در هر لحظه ای که فراغت پیدا می کنید این طوری آرام آرام بگیرید و صحنه به صحنه حذف کنید هر چیزی که دور و بر شما هست آخر سر چه جیزی می ماند؟بدن شما ؟ این را هم حذف کن وقتی بدن خود را حذف کنی چه می ماند؟ اما در این مرحله جسم شما هم نیست آن وقت آن می شود حضور، می شود خدا ، می شود وحدت .کثرتی را درون وحدت ریختی و با آن یکی شدی.این فقط در سایه ی باور قوی و جدا شدن از چیزهای مضر امکان پذیر است .ازچیزهای مضر جدا شوید هر چیزی که به اختیار شما است و می توانید عوضش کنید بکنید. شک نکنید بدوید وظیفه ی شما است اما آن چیزی که در حیطه ی اختیار شما نیست بنشین زمین و عقب برو و به کار خودت بپرداز
ادامه ی سوال: ببخشید این که می فرمائید در همه حال می توانید مثلا در لحظه ی حال دارم یک کاری را انجام می دهم دارم آشپزی می کنم چیزی که دارم درست می کنم یعنی در آشپزی نباشم ؟
استاد: چرا باش کار خودت را بکن وقتی تمرینات شما بالا رفت آرام آرام میبینی جسم شما دارد غذا را هم می زند و اصل شما ،آنکه شما هستی ، هم نگاه می کند هم لذت می برد و هم داخل آن شنا می کند .
صحبت از جمع : من فکر می کنم که آنجایی که هیچ فکری نباشد هیچی نباشد وقتی هیچی نباشد حضور می آید.یعنی یک آگاهی ظریف می آید.
استاد: همین طور است منتها بحث ابشان فی مابین این است می گوید بگو چه جوری به آنجا برسم چطورکه یوگا کار می نشیند یک مراقبه ای را می کند صحنه هایی را از عالم مشاهده می کند این یک تکنیک است و امکان پذیر برای همه هرکسی بخواهد داخل ان وارد شود.باور کند می شود ، می شود یک تکنیک است فراتر از این تکنیک را می خواهد و این فراتر از این تکنیک من هنوز پیدا نکردم من فقط بلدم بروم اما چه طوری می روم من نمی دانم اصلاً من می روم اراده می کنم یا اصلاً من جایی نمیروم از اول هم داخل ان بودم فقط متوجه آن نبودم اینها نکات بسیار ظریف است من تنها گرایی که می توانم به شما بدهم این است دوری کنید از تمام چیزهای اضافه از هر چیزی که دور شما اضافه است و شما به آن نیازی ندارید دوری کنید. حالا این اضافه ها همه چیز می شود در لوازم منزل شما می شود خورد و خوراک شما می شود علی الخصوص در رابطه ها . ان کسی که به آن نقطه می رسد نه از خوشحالی قهقه می زند به جریانی و نه از شدت اندوه سر و رویش را می کند. هیچکدام. فقط نگاه می کند .
صحبت از جمع : در ارتباط با سوال حضور در حال به نظر من این فرآیند به نحوی جنسش از جنس دانش نیست بلکه کشف و شهود است بنابراین اصولاً قابل انتقال از غیر به غیر نیست.یک مثال ساده می زنم شاید همه کسانی که تجربه ی دوچرخه سواری دارند این را می دانند که شما ساعت ها می توانید درباره دوچرخه سواری مطالعه کنید.اما هرگز نمی توانید سوار دوچرخه شوید اصولاًطی فرایندی در یک بازه زمانی مفهومی تحت عنوان تعادل کشف میکنید و این چیزی نیست که بتوانی با گفت و گو و مطالعه بدست بیاوری ولی از جنس کشف و شهود است همین موضوع در مورد شنا هم هست.پیشنهادم پیگیری و ممارست است . یک مثال ساده بزنم چند شب پیش من و یکی از دوستاتم و همسرشان در حوزه مسائلشان گفت و گو می کردیم خیلی تجربه ی عجیبی بود حضور پیدا کردم به این موضوع که هر لحظه ای که من می شنوم وکاملاً حضور دارم به فضای این دونفر پاسخهایم به شدت سریع دریافت می شود ولی دقیقاً در لحظاتی که آنها حرف می زدند و من وارد عالم قضاوت ها و پیش داوری ها می شدم مثلاً او حرف می زد من می گفتم ده سال دارم به شما می گویم این کار را کنار بزار در در ذهنم جواب هایی که به اینها می دادم می دیدم با من بحث می کنند پاسخ هایم بی اثر است این خودش یک تجربه ای از حضور معنوی است برای یادگیری فقط باید به خودمان زمان بدهیم و تمرین کنیم و پیگیر باشیم ناگهان در یک لحظه ای حالتی را کشف می کنیم که تا پیش از این برای ما غریبه بوده و آن لحظه ی آغاز پدیده است و اینکه می فرمایند منافاتی با کارها ندارد این مثال گفت و گو را زدم که این را بگویم برای اینکه شما می توانید در گفت و گو در آن حضور داشته باشید یا در آشپزی باشید چون آن حضور معنوی است منافاتی با افعال ما ندارد. ما در واقع کشف می کنیم که منشاء بروز این افعال چیست. درحالی که تا امروز فکر می کردیم که منشاء بروز تمام افعال ما فیزیک ما است مغز ما است اصلاً منشاء این نیست بنابراین وقتی منشاء را پیدا می کنید و فرمون دست منشاء می دهید حتی در اعمال و کارهای روزمره هم آن حضور وجود دارد.
صحبت از جمع : یک شعری هست که : غم و شادی بر عارف چه تفاوتی دارد؟من همیشه فکر می کردم که چه طوری ممکن است یک نفر خوشحال نشود غمگین نشود واقعاً دیروز بالاخره احساس کردم معنی این غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد همین است که از آنها عبور می کند نه در غم خود و نه در شادی می ماند. و این را آن دفعه از شما سوال کردم چه طوری می شود آن حسی را که ما مراقبه ی ساعت 10 داریم چطوری می توانیم آن لحظه یک حالت خاص بوجود می آید اصلاً دنیا یک شکل دیگری می شود. چطوری می توانیم آن را تداوم دهیم.چون ما با هستی یکی می شویم بعد گفتید می توانید بخواهید این را تداوم بدهید.
استاد: دقیقاً همین طور است ما ساعت 10 به شما گفتیم مراقبه کنید و به عالم کن الهی وصل شوید امکان این را بخواهید امکان آ نرا بخواهید این در اصل یک در کنار خدمتی که شما به بقیه کردید و مسائل دیگر خدمت بزرگت تر را به خودتان کردید. چون شما اگر درست کار را انجام داده باشید فضایی را در آن دقایق تجربه کردید که هرگز به عمرتان تجربه نکردید و کسی وقتی یک چیزی را تجربه کرد عاقلانه است که بخواهد دائمی داشته باشد. و برای دائمی کردنش تلاش کند، من امیدوار بودم به شما وقتی این را مزه مزه کردید برای همیشه داشتنش تلاش کنید که همیشه برای شما جاری باشد، چون فضای کُنِ الهی که امکانات مختلفی را در اختیار شما می گذارد، "خوب دقت کنید" این فضا دقیقاً قفسه بندی ست، نه مثل این قفسه بندی ها، ولی واقعاً از هر جنس امکانی که شما بخواهید وجود دارد و وقتیکه از یکی از آنها استفاده کردید و بهره مند شدید علاقمند می شوید می گوئید آن یکی هم تجربه کنم و این تجربه کردنها سبب می شود که شما دائم در این امکانها چرخ می زنید و چرخیدن در این امکانها به مدت طولانی شما را از آن جنس می کند آنوقت وقتی از آن جنس شُدید غم و شادی در بر عارف یکسان است تفاوت ندارد.
صحبت از جمع: داستانی در مثنوی معنوی هست، یک فردی بوده که از لحاظ مالی در مضیقه بوده و به چله می نشیند که به من گنجی بدهید، بعد از اینکه خیلی عبادت می کند کسی به خواب او می آید که سر فلان کوه برو تیر را در کمان بگذار و هر کجا تیر افتاد گنج آنجاست، آن فرد اینکار را می کند تیر به یک جای خیلی دوری می افتد و هرچه می کَنَد می بیند از گنج خبری نیست، باز چله نشینی دوم را شروع می کند آن بنده خدا را باز در خواب می بیند باز هم همان دستور را می دهد، باز میرود و تیر را بیشتر می کشد و رها می کند و باز زمین را میکَنَد و می بیند خبری نیست تا بار سوم، اینبار وقتی فرد به خواب او می آید همان دستور را می دهد می گوید من دوبار اینکار را کردم، آن فرد می گوید من به تو گفتم تیر را در کمان بگذار رها کن نگفتم چله را بکش، تو چله را بیشتر می کشی و تیر دورتر می افتد، گنج همانجا زیر پای توست ذهن آدم اگر رها نباشد به هر جایی می رود، ما در اسلام از مکاتب دیگر جلوترهستیم ما روزی پنج بار نماز می خوانیم، حضرت رسول فرموده اند «الصلاة معراج المؤمن» نماز معراج مؤمن است، در معراجی چه اتفاقاتی برای ایشان افتاد؟ و جبرئیل آنجا گفت من توان ندارم و حضرت رسول رفتند، ما پنچ بار در روز اگر مؤمن باشیم نمازمان باید برایمان معراج باشد، در اینخصوص کمتر بحث می کنیم، من که نماز می خوانم چرا به معراج نمی روم؟در اسلام در نماز ما که در درون خودمان با خداوند صحبت می کنیم معراج را گذاشتند و بعد اتفاقاً به سکوت احتیاج ندارد، اسلام برای پیشرفت به سکوت احتیاج ندارد، می گوید: رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ - آدمهایی هستند در کف بازار که از ذکر خدا غافل نمی شوند، اگر می فروشند، می خرند، می بخشند با نیت الهی، اگر آشپزی می کنند با نیت الهی، خداوند توفیق را به ما داده اگر خودمان کم کاری نکنیم، بتوانیم مراقبه کنیم، مراقب این باشیم که از صبح که بیدار شدم نماز را خواندم برای خدا، تا آنموقعی که می خوابم کارم برای خدا باشد این خیلی سخت است و پشتیبانان بزرگی دارد، شما نمیشود از بیست و چهار ساعت شبانه روز، بیست و سه ساعت و نیم نیتتان برای غیر خدا باشد و آن نیم ساعت نماز را به نیت قربه الی الله بخوانید و برای خدا باشد .بیست و سه ساعت و نیم ذهن همه جا بود در این نیم ساعت یکباره جمع شد؟ اگر دغدغه من در اعمال من از صبح که شروع می شود قربه الی الله باشد آنوقت آن پنج دقیقه ده دقیقه نماز که می خوانم به لطف خدا می شود معراج، ولی اگر نباشد نمی شود.
سوال: در صحبتی فرمودید که بچه های یمن را نگاه کنید اگر جای آنها بودید چکار می کردید؟ کمتر استرس داشته باشید و بگذارید که آینده را بسازیم منظور از ساختن آینده چیست؟ این را دوست دارم اگر ممکن هست بازکنید.
استاد: قصه این است که زندگی و پهنه زندگی یک تکه است و ادامه دار، می گردم که یک مثالی بزنم که خیلی خوب جا بیفتد. شما دیدید اینهایی را که کمپین جمع کردن آشغال دارند و خیلی آدمهای شریفی هستند و من خیلی به آنها در این رابطه احترام می گذارم در فضاهایی که خیلی بزرگ و عمومی است در حضور آدمهایی که خیلی از مواقع از لحاظ به اصطلاح شأن اجتماعی از آنها خیلی پایین تر هستند، اینها یک کیسه آشغال دستشان می چرخند و آشغال هایی را که آنها می ریزند اینها جمع می کنند. من حتی دیدم آشغالی را که زوی زمین بود این آدم برداشت و در کیسه اش گذاشت کس دیگری در کمال وقاحت این چیزی را که می خورد پرت کرد یعنی این را هم جمع کن، یعنی نه تنها شرمنده نشد از این بابت چنین رفتار زشتی را هم کرد. ولی آن آدم همچنان جمع می کند، همچنان به این کارش ادامه می دهد، امروز جمع می کند، فردا اگر باز نوبتش باشد جمع می کند، پس فردا اگر بیشتر هم ریخته باشند باز هم جمع می کند چون پهنه و عرصه این دنیا و عرصه این زمین باید پاکیزه بماند. جنگ ها همیشه آمدند و رفتند، آغازی و پایانی داشتند، خصومت ها آغازی و پایانی داشتند، و همچنین حکومت ها آغازی و پایانی دارند و اگر انسانهایی که در طول زمان زندگی می کردند قرار بود دراین آغاز و پایان یک ماجرا آنقدرخودشان را در فشارقرار بدهند تا مضمحل شوند بعد از پایان اینها دیگر زندگی ادامه نداشت و امکان پذیر نبود چون دیگر کسی نبود که این سیر را ادامه بدهد. در جایی که می توانید کاری بکنید، بکنید ولی در جایگاهی که نمی توانید کاری بکنید در جامعه انسانی استرس پخش نکنید. می دانید چقدر از زن و شوهرهای ما فضای خانه شان بغض آلود است، پر از استرس و اضطراب است فقط به یک دلیل مردها که از بیرون می آیند بطور مداوم از اخبار و کمّی ها و کاستی های بیرون گزارش می دهند. آگاه کردن همسر خوب است ولی آگاه کردن مثل اخبار می ماند، اخبار هم یک تایمی دارد وقتی اخبار تایمش تمام می شود بعد از آن آگهی، موسیقی، فیلم و گفتگو است. اگر می خواهید اگاهی بدهید داخل منزل به افراد خانواده تان در حد همان اخبار بدهید، ادامه دار نباشد، فضای خانه هایتان مسموم می شود، الآن خیلی از خانه ها فضایشان مسموم است. در سال 68 وقتی که صلح امضاء شد می دانید علیرغم اینکه صلح بوجود آمد چقدر و چند هزار آدم سکته کرد و مُرد، چند هزار آدم سکته کرد و ناقص شد، خُب چه اتفاقی افتاد؟ هیچی بعدش هم هیچی. به قول خودشان دلار سقوط کرد و چهار صبا ح بعد رفت بالا، دوباره مردم زندگی شان را انجام دادند و کی این وسط باخت؟ آن کسی که مُرد و بدتر آنهایی که از او باقی ماندند چون سایه تلخ نفرت و کینه را پخش کردند در خانه هایشان و رفتند. آیا ارزشش را دارد؟ اگر ارزشش را دارد بکنید بحث این است، خانه هایتان را مسموم نکنید، فضای جامعه را مسموم نکنید. من این را گفتم، گفتم اگر جای بچه های یمنی بودید چکار می کردید؟ خانم دارد سینه چاک می کند خودش را می کشد چرا کار برای بچه اش نیست، حق دارد نه اینکه نداشته باشد اما اگر همین خانم و بچه اش در یمن بودند و آن جنایتکارهای سعودی رویشان بمب ریخته بودند و بچه اش الآن نصفش نبود و نصفش لاجون افتاده بود چکار می کرد؟ وقتی تنگ می افتید به اینها نگاه کنید وخودتان را نجات دهید، بیایید بیرون هم بخاطر خودتان و هم بخاطر مردم جامعه تان، این مردم بخدا می خواهند زندگی کنند. این روزها که شما می بینید یک جایی تمام می شود شش ماه دیگر یکسال دیگر دو سال دیگر، ستاره شناسها می گویند در سال 2020 آغاز شکوفایی است ولی آیا من و شما به سال 2020 می رسیم با این وضع روحیه؟ با این همه تالاپ و تولوپ قلبها؟ ما نمی رسیم. من به شما این را می گویم، می گویم با تپشها و طنش های هم لااقل حرکت کنید و یک جاهایی کاملاً خاموش شوید( آف کنید ) بگذارید که شما میراث خوار آینده باشید نه اینکه کسان دیگری بیایند و میراث شما را بخورند.
سوال: در صحبت قبل تان فرمودید : "کسی می آید و از مسائل روز اقتصادی می گوید ومن سکوت می کنم." آن صحبتی که در عنوان بصری هست که وقتی به امام گفت اگر یک کلمه حرف بزنی صد تا کلمه جوابت را می دهم آقا فرمودند تو صد تا کلمه بگو من یک دانه هم جواب نمی دهم صحبت از حلم است. یا جایی است که یک نفر خدای ناکرده توهین می کند. اما امروزکسی که زندگی اش یا سرمایه مالی اش از یک مبلغی نصف شده دنبال یک مأمن و پناه است، آن خدای ناکرده قصد توهین به شما را که ندارد که ما ببریم در آن فضا که حلم بخرج بدهیم. او دنبال یک پناهی است که از شما بشنود( بطورمثال می گویم ) عیب ندارد خدا روزی رسان است توکل به خدا، بالاخره این دوران هم می گذرد. می دانید او فضایش این است و این را می طلبد بالاخره یک واقعیت است مسائل اقتصادی یک چیزی است که آدمها را درگیر می کند خیلی از آدمها پس اندازهایی داشتند و در این شرایط اقتصادی ارزش پولهایشان خیلی کم شد و اینها برایشان معضل است.
استاد: ببینید اگر امروز امام فرمودند این جمله را برایش پسوند و پیشوند نگذاشتند، یعنی یک چیزی فرمودند که همیشه لازم الاجرا است و باید اجرا شود، یک مؤمن اینگونه حرکت می کند.
ادامه صحبت از جمع: این حلم است، حلم در مقام عجله است، حلم داشته باش اگر کسی چیزی به تو گفت با حلم پیش برو اگر این باشد خُب ما می توانیم خیلی جاها حرف نزنیم و با این منطق می شود حتی در مقابل صحبت من سکوت کرد. یعنی برداشت من این است.
استاد: نه! ببینید در بحث آنطوری که امام معصوم می فرمایند من این روش را انتخاب کردم و با آن زندگی می کنم و بد هم در آن ندیدم اما مفهومش این نیست که سکوت محض می کنم و به هیچی جواب نمی دهم بسیاری از چیزها را هم پاسخ می دهم بسیاری از جاها هم که نیاز به گفتگو باشد گفتگو می کنم این مفهومش سکوت محض نیست شما در جایی لازم است گفتگو کنید ولی ما یادمان رفته هر چیزی چه اندازه ای دارد ما اندازه فراموش کردیم همانطور که خوردن هایمان را فراموش کردیم آنقدر فست فود می خوریم که کبدها داغون است آمار کبدهای بیمار در جامعه مان بسیار بالاست چرا؟ چون افراط کردن در خوردن فست فود و غیره و غیره و خیلی چیزهای دیگر. ما برای هر چیزی اندازه قائل نیستیم اگر امروز راجع به مسائل روز می خواهیم با هم گفتگو کنیم برای اینکه هوشیار باشیم اگر جایی سرمایه ای داریم به گونه ای رفتار کنیم که سرمایه مان از بین نرود گفتگوی این اندازه دارد ولی ما همیشه در حال گفتگو هستیم شما نگاه کنید فضاهاتان را وقتی دور هم جمع می شوید همه فقط راجع به اینها حرف می زنند فقط راجع به اینها صحبت می کنند دیگر هیچ بارقه ی امیدی در آینده به چشم نمی خورد ولی من به شما می گویم از خلقت آدم تا امروز از این قصه ها در طول تاریخ تا جایی که تاریخ ثبت کرده به وفور دیده شده که یک روزی شروع شده و یک روزی هم در یک جایی تمام شده و بعد از آن هم زندگی ادامه پیدا کرده است، سهم ما در این راستا چیست؟ من سهم خودم را دارم می دهم، من برای شماها بستری فراهم می کنم که در این بستر جایی را پیدا بکنید که اینقدر امن باشد و اینقدر آرامش داشته باشید که در این بستر با این همه خشونت بتوانید هم مقابله کنید وهم کنار بیایید. این وظیفه من، من سهمم را اینطوری برداشتم شما چطوری می خواهید بردارید؟ من فکر می کنم شما موظف هستید آن چه را که می شنوید را بکار ببندید با آن مقابله نکنید. در آرامش زندگی کردن و محیط خانه یا محیط همکاری را آرام نگه داشتن، از استرس و اضطراب دور نگه داشتن من فکر می کنم بزرگترین وظیفه ای است که هر کدام شما دارید و این مفهومش این نیست که شما نمی فهمید دنیا چه خبر است. شما هر روز از من آمار بخواهید من هر روز اخبار آن روز را به شما آمار می دهم، ولی من با اخبار زندگی نمی کنم شما با اخبار زندگی می کنید این بد است، شما با اخبار زندگی می کنید مثل اینکه یک توده خار داغ را بغل تان گرفتید به هیچوجه هم حاضر نیستید بگذارید زمین بعد هی خود زنی هم می کنید سوختم سوختم جزغاله شدم آخر یکی نجاتم بده هیچکس نمی تواند ترا نجات بدهد تو باید خودت، خودت را نجات بدهی ول کن این توده خار داغ را، ببینید و بگذرید، ببینید و هر کجا که مؤثر می توانید باشید به قیمت جانتان مؤثر بایستید کوتاهی نکنید، اما مؤثر باشید فقط ما یک هو کش نباشیم. ما متأسفانه درون منگنه ای قرارداریم که هم از داخل ما را فشار می دهند وهم از بیرون، و اگر توی این منگنه خودمان را حفظ نکنیم هیچکس دلش برای ما نمی سوزد پس هوش بیاییم. این همه حرف اضافه حضور را از ما می گیرد. حضور دائمی است همین الآن که من دارم حرف می زنم ببینید همه حواسم با شما است ولی توفیق خدا چرا این همه ساعت حرف می زنم و باز دوام دارم برای اینکه در آن حضور هستم. اگر شاید خداوند عنایت می کرد نشان می داد دریای وجودش را تو می دیدی که من در یک محفظه آب هستم یک فضای پر از آب روشن دستهایم را تکان می دهم و با شما حرف می زنم این یعنی حضور، من به بشریت حضور را به سهم خودم تقدیم می کنم تا در این همه تلاطم جایی برای آرامش داشته باشیم این سهم من، سهم توچیست؟ سهم او چیست؟ سهم این یکی چیست؟ هرکسی باید در این راستا سهمش را بشناسد و بردارد، چون توان من این است ولی قرار نیست توان شما هم این باشد. اصلاً مسئولیت من این است قرار نیست مسئولیت شما این باشد، مال شما یک جای دیگر است.
حالا من به شما این را می گویم خانم عزیز طوری حرکت کن که این فشارها ترا له نکند، آقایون عزیز طوری حرکت کنید که فشارها شمارا سکته ندهد دور از جان سر از تخت بیمارستان یا خاک گور در نیاورید. حرف من را دوست ندارید خودتان می دانید هر کاری می خواهید بکنید. به من ربطی ندارد ، من حرفم را زدم و وظیفه ام را نسبت به شما ادا کردم و هر روز دارم تلاش می کنم بهتر بفهمم و بیشتر در لایه هایی باشم که به درد شما می خورد و این خواست قلبی من را خدا جواب می دهد و چون جواب می دهد هر دفعه که می آیم یک چیزی در دستم است من هم به شما می گویم می خواهید بسم الله نمی خواهید سرتان سلامت کسی به شما کاری ندارد..
صحبت از دوستان: من یک حدیث خواندم از امام صادق (ع) که مضمونش این بود ، وقتی بلاها روی هم سوار میشوند امیدوار باشید به فرج و گشایشی که پشت آن است و توی این روزها که پراز دغدغه است این حدیث مثل یک معجزه سرراهم قرار گرفت و خیلی تشکر کردم بابت بودنش و دوست داشتم سهیم بشوم چون من خودم خیلی تو این روزها نگرانی کشیدم و یک چیزی که تو گفتگوهای ما یک ذره جایش خالی ست این است که اگر ما شروع میکنیم به این همه گفتن از اینجا می آید که ذهن ما می خواهد یک کاری کند که بقای ما حفظ بشود فکر میکند که اگر الان نگران باشد دقیقا آن اتفاقی می افتد که ما یک شیری در جنگل ببینیم، اگر ما شیر را در جنگل ببینیم همین طوری نمی ایستیم بگوییم به به چه سری چه دمی عجب پایی ، سریع فرار میکنیم بخاطر اینکه خطرناک است. سیستم مغز ما اینطوری نیست که بفهمد که بالا رفتن دلار با شیر فرق میکنه در هر دو صورت همان ری اکشن فیزیولوژی را در بدن ما به راه می اندازد در نتیجه ما همان رفتارها را میکنیم با اینکه ما تو آن لحظه روی مبل راحتی هستیم و دراز کشیدیم و تلویزیون فقط داره خبرش را می دهد ولی برای ما همان اتفاقات می افتد پس اگر یک جاهایی داریم اینهارا می شنویم سیستم مغزی به راه افتاده فقط یک اتفاقی که لازم است این است که این در سطح ناخودآگاه مغز است یعنی مغز به صورت برنامه ریزی شده اینطور عمل می کند حالا تفاوت انسان با سایر موجودات می آید تو قسمتی است که برای کرتکس مغز است ما اعمال اختیاری یاد میگیریم و لازم است که ما یاد بگیریم این فرآیند را خاموش کنیم چگونه می توانیم این فرآیند را خاموش کنیم؟ یکی همین حضور داشتن است یکی سرکوب نکردن این احساسات است یعنی از لحظه ای که ما تلاش کنیم نگرانی مان را سرکوب کنیم حالمان را بدتر کردیم بدون اینکه بدانیم ولی یادگیریهای جدید اگر بیاید سوار شود آن احساس می تواند باشد ولی یادگیری های جدید به ما آن آرامش را بدهد اگر ما همگی نگرانیم تا یک جایی نه اینکه کامل ، این اجازه را داریم نگران باشیم ولی این اجازه را نداریم توی این نگرانی غرق بشویم چون مسلما اتفاق بدش برای ما می افتد.
استاد: همه چیز را ببینید شما نباید نا آگاه باشید به شرایط موجود تان ولی ببینید شما سوار کشتی باشید اگر کشتی سوار شما بشود شما در قعر آب خفه می شوید دقت کردید؟ دعوا فقط این است شما سوار قایق حوادث باشید و راهبری کنید پیش ببرید در داد و ستدتان در خرج کردنتان برو بالا بیا پایین وقتی درآمد کم است تو نمی توانی زیادش کنی مگر اینکه مدیریتش کنید.
صحبت از دوستان: ما الان حالمان بد است یا جامعه ی ما حالش بد است یا کشور ما تحت فشاراست آیا ما هنوز مضطر نشدیم ؟ وقتی مضطر می شویم زنگ می زنیم پدرم مریض است بچه ام اینطوری است وامم پاس نشده ، استاد یک دعایی بکنید یا یک کمکی بکنید .چطور الان که یک جمعیت هشتاد میلیونی شیعه تو این مملکت که قسمت زیادشان محبت امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) ا تو دلشان است . اگر که صلاح می دانید ما بالاخره یک جمعی هستیم می توانیم چهارتا صلوات بفرستیم میتوانیم به دیگران محبت کنیم می توانیم این عشقی که شما می گویید را جاری کنیم و جامعه ی ما واقعا نیاز دارد و آدمها دارند منفجر میشوند. دعا که میتوانم برای کسانی که روی این زمین پا میگذارند بکنم آنقدر امواج خبری منفی توی ای سایتها و تلگرام و ... می آید که ما فکر میکنیم الان از در خانه برویم بیرون یک اتفاقی می افتد و یک سری دارند آنجا شلوغ می کنند و ما یک بلایی سرمان می آید یعنی یک جو فوق العاده روانی منفی و این کاری بود که بنی امیه کرد من تقاضایم از شما این است اگر صلاح میدانید و اگر برشما پیغامی هست که این جمع یا هر جمعی می تواند انجام بدهد دریغ نکنید این نیازی هست که ما داریم .
استاد: دست من خالی است هیچی توی آن نیست، من چیزی ندارم که به شما بدهم اما فکر میکنم که کلام دوستمان مال من است دارد به من می گوید که تو نمیخواهی که یک کاری بکنی؟ نمی خواهی یک تکانی به خودت بدهی؟ من اولین تکان را دادم اگر شما فضای دستگاه من را باز کنی و نگاه کنی یک دانه اخبار توی آن نیست چون بارها امتحان کردم دیدم که چهارتا خبر می آید من جوشش را می خورم حرصش را می خورم نگرانش میشوم هی برایش دعا میکنم بعد نصف روز بعد یک روز بعد دو روز بعد تکذیب می شود . من آمدم و این فضارا از خودم به طور کامل دور کردم اولین قدم ، خودتان را از این گل و لای بیرون بیاورید فضاهایی که در آن قدم میزنید گل ولای دارد بیایید بیرون، دلار به شما چه ربطی دارد؟ بله اگر شما دلار فروشی اگر با دلار داری داد و ستد میکنی اگر شما جنس قاچاق میکنی فلان کار را میکنی مجبور هستی قیمتش را بدانی آن هم برو کانال ارز بقیه را چرا میگردی؟ اولین حرکت پاک کردن فضایتان است خوب تمیزش بکنید که چیزی در آن نباشد شما را تحریک کند بعد از آن ، آن آقایی که همه ی ما را در دنیا اداره می کند آن آقایی که بر ما ناظراست و شاهد نگرانی های ماست از دهان یکی از ما حرف میزند پیغامش را میدهد میگوید حالا که زمینت تمیز است و پاکیزه است این دانه ها را بگیر و بپاش ، این دانه ها را هم می پاشی همان موقع سبز نمیشود ولی به مرور زمان تو هی دانه را میپاشی و می پاشی و مقاومت میکنی یک جایی نگاه میکنی میبینی یک خرمن سرسبز در اختیارت هست اگر میخواهید یک کاری بکنید اول فضایتان را تمیز کنید خواهش میکنم یک لای روبی بکنید یک شن کش به آن بندازید ببینید توی فضای شما چه کانالهایی فعال است که از دنیا رصد میکنند که ایرانیها این کانالها را به طور دائم نگاه می کنند . فضاهایتان را پاک کنید اجازه ندهید دشمن از شما سوءاستفاده کند دشمن بیرونی بدجوری از شما سوءاستفاده میکند چون هم شما را می چزاند هم اینهایی که در داخل میخواهند کاری کنند می چزاند چون به طور دائم این را اهرم میکند تو سر آنها هم میکوبد شما سرزمین تان را پاک کنید پنج شنبه در پیش است و شب گدایی کشکول هایمان را برمیداریم همه کشکول بگیرید چرا من فقط بگیرم؟ کشکول بگیرید بگویید یا امام زمان آقا جان به من بگو که مملکت شیعه ی تورا چطور یاری کنم؟ خودش می گوید چکارکنی؟ بالاخره از دهان یکی از ما بیرون می آید، به گوش من میرسونند من هم در خدمتتان هستم تحویل میدهم .