پرسش و پاسخ شماره صد و یازدهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 1024
بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از پرسش و پاسخ نکته ای را یادآوری کنم :
دفتر سال 87 را نگاه می کردم یکی از چیزهایی که در سال 87 خیلی تذکر داده بودند انضباط بود، حتی به شخص بنده تذکر داده بودند که خودت منضبط باش اگر تو منضبط نباشی بقیه چطور می خواهند منضبط باشند. انضباط ، نظم یا پایبند بودن به یک سری مقررات در هر زمانی و در هر شکلی انسان را موفق می کند. خیلی از مشکلات ما در زندگی بخاطر نداشتن نظم به سرمان می آید. خانم یا آقایی که ازدواج می کند باید قوانین ازدواج را بداند، قوانین ازدواج را فقط در سنت ها و رسم و رسومات نوشتند؟ همه را دور بریز. امروز دختر و پسرها نمی توانند براساس سنت قدیم ازدواج کنند مگر خیلی پولدارها، اما قوانین ازدواج در دین ما و در سنت پیغمبر نوشته شده است. یک دختر و یک پسر وقتی می خواهند ازدواج کنند اول قانون دین خود را بدانند که اگر قانون دین خود را بدانند خیلی از اتفاقات نامشروع و بدی که در جامعه اتفاق می افتد دیگر اتفاق نمی افتد چه در مورد آقایان چه در مورد خانم ها. در زما ن حیات همسرم نه تنها سعی می کردم حرمت او را نگه دارم، بلکه به قانون مرد بودن و شوهر بودن او احترام بگذارم، و همچنین در جامعه آبروی او را حفظ کنم، چگونه؟ خودم را حفظ کردم، از زشتی ها و پلیدی ها دور نگه داشتم، به گناه نزدیک نشدم و..... . الان اصناف دچار بسیاری از خطاها هستند، خیلی از این مال ها حرام است، چرا؟ چون هیچ کدام قانون فقه اسلامی را در داد و ستد بلد نیستند، نمی دانند شرع کجا را حلال و کجا را حرام می گوید، حلال و حرام قاطی است. متأسفانه ما خیلی چیزها را نمی دانیم، خیلی چیزها را می دانیم و اجرا نمی کنیم! شما پدر و مادرهای جوان قبل از بچه دار شدن اصلاً ببینید قوانین دین در مورد اولاد چه می گوید، این ها را بشناسید بعد بچه دار بشوید. هیچ چیز به این سادگی نیست که آن را نگاه می کنیم، گاهی اوقات زشتی های جامعه آن قدر آزار دهنده است که خوبی های بسیار زیاد در دنیا را از جلوی چشم آدم کور می کند و می برد، سعی کنید کار نیک کنید و نماز برپا دارید. نمی توانی در حسینیه بیای و بروی، در کارهای حسینیه مشارکت کنی و اولین دستور خدا برپا داشتن نماز را که در مورد کلیه پیغمبران خود این دستور را داشته است را زیر پا بگذاری ، نمی توانی و نباید بکنی .
صحبت از جمع: نکاتی از جلسات پیش که فرمودید؛
امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: آن کسی که بگوید خدا در چیست خداوند را در چیز دیگری پنداشته است و کسی که بپرسد در درون چه چیزی قرار دارد حتماً جایی را خالی از او در نظر گرفته است. این از دستورات امیرالمؤمنین (ع) برای خداشناسی است .
در صورتی که خداوند در همه چیز هست و با همه چیز فرق دارد و در همه چیز و همه کس و همه اطراف ما وجود دارد و این که می گویند عالم محضر خداست پس ما در محضر خدا گناه نکنیم .
شعری از مولانا است در رابطه با آقا امام زمان :
جمله بی قراریت از طلب قرار توست
طالب بی قرار شو تا که قرار آید
ان شاالله خداوند این بی قراری های ما را برای آقا امام زمان پاسخ دهد .
صحبت از جمع: در رابطه با افرادی که فرمودید برای رضای پروردگار شکنجه و سختی می بینند و صبر و تحمل پیشه می کنند و منتظر پاداش هستند از مواردی که یادم آمد جوانانی هستند که فرصت ازدواج ندارند و برای آن که دامن آن ها پاک بماند سختی و رنج زیادی را تحمل می کنند به خصوص در این عصر و زمانه که همه چیز خیلی راحت در دسترس است، این که بتوانی خودت را حفظ کنی به مراتب خیلی سخت تر از چندین سال پیش است. بنابراین خداوند حتماً این افراد را می بیند و پاداش به جایی را نصیب این ها خواهد کرد. مطلب دیگر در مورد کن الهی، یادم می آید تعداد زیادی از افراد سر ساعت ده شب به دنیای کن الهی وصل می شدیم و طلب فراوانی یا شفای عاجل بیماری را می کردیم و این وصل شدن چون در سر ساعت مقرر همه با هم درخواست یک چیز را می کردیم انرژی بالایی را به دنیای کن الهی ساطع می کردیم وگرنه همه در هر لحظه ای می توانیم به این دنیا وصل شویم و از خداوند طلب کنیم .
استاد: آن زمان وقتی مطرح کردیم ، یک ساعت و زمان خاص گذاشتیم مثل مراقبه ای که هر شب داریم، کاملاً هم امکان پذیر بود هنوز هم امکان پذیر است اما امروز معتقدم به این که اگر هر کسی صحیح پیش بیاید، در هر لحظه ای و در هر شرایطی اگر واقعاً خالص باشد، با همان قدرت به آن عالم دست پیدا می کند، منتها این مهم است که شما این همه زمان را چگونه گذراندید، چه قدر گذراندید، اگر زمان خود را خوب و بالا گذرانده باشید به طور حتم چنین جوابی را می گیرید و گرنه بله ، هر کاری، هر دوره ای، هر ذکری یا هر عملی وقتی به طور دسته جمعی و جماعت در یک تایم کاملاً معین انجام می شود مطمئن باشید جواب بسیار بالایی دارد اما مفهوم آن، این نیست که در خلوت شما این امکان وجود نداشته باشد. پس امروز اگر شما بخواهید می توانید با همان وضعیت و همان شرایط به عالم کن الهی وارد شوید. من در عالم کن الهی یکی از چیزهایی که خیلی تجربه کردم برکت زمان است. هر کجا که خواستم زمانم برکت پیدا کرده است هر کجا که گیر کردم و مستأصل شدم؛ بازی نیست که آدم بخواهد بازی کند، امتحان کند؛ ببیند درست است یا غلط؛ نه، این ها زمانی به شما جواب می دهد که شما دچار استیصال هستید. من در هر استیصالی، زمان خواستم به من دادند. گاهی اوقات که نماز می خوانم به خصوص الان که تنها هستم و کسی در خانه نباشد اگر بگویم خدایا تلفن زنگ نزند، موبایلم زنگ نزند، اف اف را هم کسی نزند، هیچ کدام زنگ نمی خورد، سلام آخر را که دادم شروع می کنند، این زنگ می خورد، آن زنگ می خورد، اف اف را می زنند، یکی پشت در است، اما گاهی اوقات می گویم تلفن زنگ نخورد، یادم می رود بگویم موبایل زنگ نخورد، می گوید؛ مگر خدا نمی داند؟ خدا می داند، ولی خواست خود را بر خواست تو منطبق می کند، چیزی که تو خواستی. من این ها را خیلی زیاد تجربه کردم، شما هم می توانید تجربه کنید هر لحظه در کن الهی ورود کنید، ولی یادمان باشد قلب هایی که تا لحظه قبل داشت بدخواهی می کرد، غر غر می کرد، تعجب می کنم بعضی آدم ها می گویند خدا من را بکشد از دست این دنیا راحت شوم؛ خوب بکشد. خدا این قلب را که این زبان را به کار برده است هیچ وقت به کن الهی راه نمی دهد. معمولاً می گویند دعای مادر در حق اولاد خیلی زود مستجاب می شود، دعای خیلی از مادرها مستجاب نمی شود، چرا؟ زیرا این طور فکر می کنند. خدا مادر بزرگم را رحمت کند آن زمان که زنده بود، هر کدام، هر زمان که گیر می افتادیم، مادرم می گفت: ننه نذر تو می کنم ، تو دعا کن که فلان چیز این طور شود، کمی فکر می کرد و می گفت باشد ننه. جداً گاهی به دو یا سه روز نمی کشید کار انجام می شد. پیرزنی کاملاً بی سواد، هیچ چیز نمی دانست، قرآن خواندن هم بلد نبود، معمولاً تسبیح هم دستش نمی گرفت، تنها کاری که می کرد ریز ریز برای خودش صلوات می فرستاد. پس این مهم است که شما چطور زندگی می کنید .
صحبت از جمع: شما برای یگانگی، گل های روی کاشی را مثال زدید و این که خداوند که یگانه هستند، هر کدام از انسان ها هم در جای خود یگانه هستند. کسی را دیدم که وجود خود را آن طور که هست پذیرفته است، احساس کردم یکی از خوشبخت ترین آدم هایی بوده است که دیدم، چون خود را پذیرفته است هیچ وقت هم نیاز پیدا نکرده است که بخواهد برتری طلبی کند، هیچ وقت هم خود را کمتر از بقیه ندیده است، در جهت بهبودی خود تلاش می کند اما هیچ وقت نیازی نبوده است که بخواهد سلطه جویی کند و از آن چیزی که هست احساس بدی داشته باشد و تنها کسانی می توانستند در لحظه زندگی کنند که خود را پذیرفته بودند و این انسان ها بعضاً با عقاید مختلف، در سطوح کاری و مالی مختلف بودند، اما یک وجه مشترک داشتند واقعاً در لحظه زندگی می کردند. در پروژه ای کار می کردم، نگهبانی آن جا بود که سطح زندگی پایینی داشت و همیشه دوست داشتم در وقت آزادم بروم و با او گپ بزنم، احساس می کردم این آدم چه قدر در الان است و حس او خوب است، شاید بدهی هم دارد، وضعیت مالی خوبی هم ندارد، گرفتاری زیادی هم دارد، اما آن چه که بود همان را دوست داشت و با آن جلو می آمد. فکر کنم این، از یگانگی که شما گفتید دور نبود .
استاد : به طور حتم همین طور است .منتها یک چیزی را در نظر بگیرید، گاهی اوقات آدم ها همان چیزی که هستند می پذیرند که همینی که هست ولی چه طور پذیرشی؟ پذیرشی با دریایی از غر، می پذیرد که من پول ندارم، می پذیرد که من بدبختم، می پذیرد که من حمایت گر ندارم و... این را پذیرش نمی گویند. مفهوم پذیرش این است: امروز پا ندارم، ولی وقتی پا ندارم چه اشکال دارد؟ چشم که دارم که ببینم لذّت ببرم. امروز چشم ندارم که ببینم، چه اشکال دارد؟ گوش که دارم بشنوم و می شنوم و زیبا هم می شنوم. هر چیزی را در همان لحظه اگر لذّت داشته باشد لذّت آن را می برد، اگر غم داشته باشد غم آن را می کشد، زیرا هر دو تای این ها خوب است. من و تو برای آن که دنیای ما ساخته شود و پیش رویم، هم به آن لذّت احتیاج داریم، هم به آن غم. هم برای آن که بچشیم و ببینیم، وقتی نداریم این است، اما وقتی داریم آن است. اگر فقط لذت را بفهمیم همیشه باید این جوری باشد، همیشه هم زندگی این طوری که نیست، آدم های خوشبخت آدم هایی هستند که آن چه که هستند را پذیرفتند اما مفهوم آن، این نیست که تلاش نمی کنند برای این که بهتر باشند. این اگر از آن جدا شود دیگر آدم های خوشبختی نیستند .
صحبت از جمع: با توجه به صحبت شما در مورد سنگ ها و گدازه های آتشِ آتشفشان ها، به نظرم رسید بقیّه موجودات مثل گل ها یا درختان هم می توانند روح های خوبی باشند که در دنیا وجود دارند، خیلی پهنه وسیعی هست مثلاً درخت ها خیلی زیاد هستند ولی یک خورشید داریم، یک ماه داریم، این همه ستاره، اگر همه آن وجودهایی باشند که به شکلی به دنیا برگشتند در دنیای خیلی عجیبی زندگی می کنیم .
استاد: ما بیشتر از این پیش نرفتیم، جرأت و جسارت آن را نداشتم اگر شما داری پیش برو، نگاه کن و به ما بگو. ما که خیلی گفتیم در دنیای عجیبی زندگی می کنیم شما در این سال ها باور نکردید، شک نکنید .
صحبت از جمع: وقتی می خواهم با امام زمان (عج) صحبت کنم احساس می کنم خیلی کوچک هستم، خجالت می کشم احساس می کنم هیچ وقت مورد قبول نیستم .
استاد: می دانید مشکل شما چیست؟ مشکل شما این است کوچکی خودت را می بینی بزرگی آقا را نمی بینی .
ادامه صحبت از جمع: می دانم آقا خیلی بزرگ هستند ولی این حس را اصلاً نمی توانم از خودم دور کنم .
استاد: خودت داری می گویی می دانم فقط می دانی، دانستن با فهمیدن دو تا است، ما خیلی چیزها را می دانیم، مثلاً می دانیم نوشابه نباید بخوریم به این سادگی، می دانم اما تا سر میز شام می نشینیم اگر نوشابه باشد اول نوشابه می خوریم. این دانستن وقتی که آن فهم را نمی آورد که اصلاً نخوریم؛ من هم گاهی اوقات می خورم اما وقتی دارم می خورم آن قدر می فهمم که حس می کنم همین طوری دارد می شوید و می رود اما مثل آب نه! دانستن تا فهمیدن دو تا مرحله جدا است، شما می دانی آقا بزرگ است ولی باید بفهمی که بزرگ است. مادر بچه کوچک را دعوا هم می کند، تنبیه هم می کند، گریه می کند و می دود و دوباره بر می گردد و مادر خود را بغل می کند، چرا ؟ چون می داند مادر او مهربان است، به طور ذاتی و فطری می داند، او در بدن مادر بوده است می داند که او مهربان است، حتی وقتی او را دعوا می کند. من می دانم وقتی خطا می کنم آقای من خیلی بزرگ است، آقای من خیلی مهربان است، می روم به او می گویم: می دانم که کار بد کردم، سرم پایین، من بد هستم، من کوچک هستم، من زشت هستم، اما تو بزرگ هستی، تو مهربان هستی، من را زیر بال خود بگیر، خسته ام. آن وقت ببین چه طوری بال و پر باز می کنی. امتحان کن، باور کن آقای شما آن قدر بزرگ است که من وشما، یک ذره خیلی زشت و بد پیش او نمی آییم، آن وقت مشکل شما حل می شود. در گفت و گوی با امام زمان (عج) خیلی از مواقع انسان ها منتظر پاسخ صدایی چون صدای خودشان هستند، نباشید، اگر باشید باختید، چون امام زمان (عج) را، هم اندازه خودتان دیدید؛ از لحاظ هیکل بزرگ نیستد؛ از وسعت وجود بزرگ است، آن قدر وسیع است که ما هر طرف رو کنیم، او همان جا است و ما را می بیند. این را باور کنید واز آن بهره ببرید. تا این سن رسیدم خیلی از جاها با همه وجودم اشک ریختم، با همه وجودم از آن چه که اتفاق افتاده گله مند بودم و هیچ کس ندید، وقتی می گویم هیچ کس، یعنی خواهر و برادرم هم ندیدند، پدر و مادرم هم ندید، من بودم و او، تنها یار صمیمی من. این طوری باشد، آن وقت دیگر هیچ کس راز شما را نمی شنود، دیگر هیچ کسی عیب شما را نمی داند، به هر کسی بگویی من این خطا را کردم، این گناه را کردم، یک روزی یک جایی علیه شما به کار می برد، اما او این کار را نمی کند. این دوستی، مودت و عشق را از دست ندهید، اگر می خواهید از دست ندهید نمازهای خود را خوب نگه دارید، نمازهای خود را خوب بخوانید تا بعد بفهمید من چه گفتم. من هم نماز می خوانم گاهی اوقات خیلی جالب نیست ولی می فهمم که جالب نیستند مهم این است .
صحبت از جمع: در باغ، کنار رودخانه نشسته بودم، به رودخانه و جاری بودن آن نگاه می کردم، به خودم گفتم چطور می شود که مثل این رودخانه جاری باشم و ذهنم راحت و خالی باشد؟ نگاهم به درختان افتاد دیدم چقدر سرسبز و شاداب هستند در عین حال شاخه های خشکیده هم در آن ها وجود داشت؛ در جایی که ما هستیم درخت های خشکیده را خشکه زنی می کنند؛ وقتی به درون خود رجوع کردم دیدم من هم زنده هستم و زندگی می کنم ولی چیزهایی مثل درگیری ذهن، حسادت و قضاوت در وجودم هست که باعث می شود رشد نکنم .
استاد: طبیعت معلم خیلی خوبی است، بالاترین معلم در دنیا است، اگر ما بتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم .
صحبت دوستان: قبول دارید که زندگی در این دنیا با زیبایی و زشتی همراه است؟
استاد: زندگی کردن در این دنیا تجربه ای است که تلخی، زشتی، مرارت، زیبایی، آسایش، امنیّت و خوشی را باهم دارد. شما به طبیعت نگاه کنید؛ روز و شب داریم ، آیا کلاً روز داریم؟ آیا کلاً شب داریم؟ سرما و گرما داریم، کلاً سرما نداریم، کلاً گرما هم نداریم. باد می وزد، طوفان می شود، آسمان آرام و آبی و صاف هم می شود، یعنی اگر این هست، آن هم هست، اما اگر من الان که این جا طوفان می وزد، این طوفان را تجربه کنم و بلافاصله به سوی جای دیگری که آن جا طوفان می وزد رجوع کنم، چه اتفاقی می افتد؟ من همیشه در طوفانم، هیچ وقت فرصت این که آسمان صاف را ببینم نخواهم داشت. تصور کنید یک موشک قاره پیما داشتیم، خیلی هم سریع می رفت، این جا که روز به پایان می رسید سوار می شدم، آن طرف کره زمین که دارد روز شروع می شود آن جا می رفتم، آن جا که تمام می شد سوار می شدم برمی گشتم، من هیچ وقت شب را نمی دیدم. زندگی متشّکل از همه چیز باهم است، در همان سختی ها هم، شما می بایستی زیبایی ها را مشاهده کنید، منتها به شرط این که نگاه شما این نباشد که اَه، همه آن بدبختی، همه آن سختی، همه آن مشکلات، اولاً تفکیک کنید، مشکلات را شما درست کردید یا بقیه، آن چه که دیگران درست می کنند، می توانید از کنار آن عبور کنید، عبور کنید. بدون این که آسیب ببینید. اما آن چه که خودتان درست کردید، نمی توانید به راحتی عبور کنید، مگر این که آن را نگاه کنید، آن را اصلاح کنید و بعد بروید، یا باید تمام مدت در همان مشکلات باقی بمانید، درغیر این صورت هیچ راه دیگری ندارید. خانمی به من می گفت خرج شوهرم را می دهم، حمام می برم، دکتر و دوای او را انجام می دهم، مشکلات او را حل می کنم، به من بهتان می زند، حرف های زشت هم می زند، من را کتک هم می زند، یعنی با سیخ اعتیاد کتک می زند، آن را داغ می کند و خانم را می زند، خانمی که تازه زایمان کرده و بچه او 10روزه است! اگر این خانم فکر کند که طی سالیان زیاد این کار را کرده است، همه این ها بدبختی است و جز این بدبختی راه دیگری وجود ندارد، در آن می ماند، آن وقت یک زندگی فقط بدبختی است، اما الان یاد گرفته است خود را از این بدبختی نجات بدهد، راه دیگری وجود دارد. بیا بیرون، مگر نه این که تو کار می کنی و خرج این مرد را می دهی، کار کن خرج خودت را بده، سایه نحس او را از بالای سر خود بردار، خدا به تو اجازه داده تو چرا زیر بار ذلّت و بدبختی می مانی؟ این را خدا به تو نداده، دنیا هم به تو نداده است. در محیط کار خود کار می کنی، این محیط کار را اول نگاه کن ببین اگر با تو بد هستند تو چه کار می کنی؟ اول از همه به اصلاح خود بپردازید، چون به طور حتم افراد روبروی ما وقتی عزم دشمنی با ما می کنند، یک چیزهایی را در ما مشاهده می کنند که این کار را شروع می کنند، می خواهد ضعف باشد یا نادانی و بی اطلاعی باشد، هر چه می خواهد باشد، یک چیزی در ما وجود دارد که طرف می داند می تواند به ما تعرض کند، اول دنبال آن باش، ببین این ها چیست، در تو چه چیزهایی وجود دارد، از هم ردیف های خود سؤال کن، از خانواده و دوستان خود بپرس، خودت نگاه کن، این ها را اصلاح کن، وقتی این ها اصلاح شد، نگاه می کنی آیا محیطی که در آن کار می کنی برای تو آرام شد؟ کار خود را ادامه می دهی، نشد، کار خود را رها کن، تلاش کن یک جای دیگر کار انجام بدهید. اما این که تو اشکالات خود را برطرف نکنی و صرفاً جای خود را عوض کنی، هر کجا بروی آسمان همین رنگ است، راهی ندارد. سختی های دنیا به همان اندازه آسایش دنیا زیباست. خانم ها وقتی باردار می شوند کم سختی نمی کشند، چرا باردار می شوند؟ چون زیباست. چرا زایمان را تحمل می کنند؟ چون زیباست. چرا آقایان زیر بار بچه دار شدن می روند؟ چون برای آن ها زیباست، پول درمی آورند همه را باید خرج کنند، صدای بچه را باید تحمل کنند، خانم او اگر مریض بود باید کهنه بچه را هم عوض کند، بچه را هم شستشو کند، هزار تا کار باید انجام بدهد، ولی چرا قبول می کنند؟ چون زیباست. شما اگر این طور دنیا را ببینید، آن وقت سراسر زشتی نمی بینید. من طبیعت را برای شما مثال زدم برای این که طبیعت در مقابل شما گارد نمی گیرد و شما راحت می توانید راز و رمز طبیعت را کشف کنید و اگر کشف کردید آن وقت است که می توانید در بیرون و میان انسان ها آرام آرام این نکات کشف شده خود را تطبیق بدهید و از آن استفاده کنید. دیروز با برادرم صحبت کردم عصبانی بود، می گویم چرا عصبانی هستی؟ می گوید از دست این کارگرها، صبح بیا مشغول کار شو تا عصر پول خوب هم بگیر و برو. گفتم مگر چه شده؟ گفت می گوید صبح نمی آیم ظهر به بعد می آیم، می خواهم به او بگویم اگر از فردا صبح نیامدی دیگر نیا. گفتم عجب بابا تو بیکاری؟ بزار صبح برود کار خود را انجام بدهد ظهر پیش تو بیاید، چون دیر آمده به او بگو یک ساعت از آن طرف هم اضافه تر بمان، کار من را ردیف کن، یک سینی چای هم برای او ببر کِیف کند بخورد، رفاقتی کار تو را دو برابر انجام می دهد، بد است؟ حالا گیریم به او گفتی دیگر نیا، از فردا باید دنبال کارگر بیفتی. نگاه خود را به انسان ها، به شرایط آدم ها، عوض کنیم، اگر ما در سختی هستیم آنها هم در سختی هستند، اگر ما مشکل داریم آن ها هم مشکل دارند، بیایید هر دو طرف را ببینیم، آن وقت سختی ما از بین نمی رود، ولی سطح سختی ما فروکش می کند، آب می شود .
صحبت از جمع: در آیات مختلف قرآن داریم: یسبح لله ما فی السماوات وما فی الارض، سبح لله ما فی الارض، یعنی هر چه در آسمان و زمین است تسبیح پروردگار را می گوید. منتها درکش برای ما سخت است درخت، کاکتوس، آتشفشان، می فرماید: یسبح الرعد، رعد هم دارد تسبیح می گوید، یعنی هر چه هست دارد تسبیح می گوید. اگر در مجلس روضه که همه روضه می خوانند، من دست بزنم، هم صدای آن ها من را اذیت می کند، هم دست زدن من آن ها را اذیت می کند، زندگی ما در دنیا مثل همین است که برویم مجلس روضه دست بزنیم، این ها همه دارند تسبیح می گویند، سبحان الله می گویند من راه می روم اسم خودم را صدا می زنم، این با دنیا ناهمگون است. طبیعت با شاخه ای که توی سرم می خورد و میخی که کت من را پاره می کند و... به من طعنه می زنند که به خودت بیا سبحان الله بگو. اگر در این دنیا بخواهیم راحت باشیم باید با این دنیا هماهنگ باشیم وگرنه در بهترین ویلا با بهترین امکانات با درختان زیبا و رودخانه روان هم که باشیم، شخصی وسواسی به جان ما می اندازد و همان جا را هم نمی فهمیم. اما اگر هماهنگ باشیم خداوند می فرماید: رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَـارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ ٱللَّه یعنی آدم هایی هستند که در بازاری که همه دنبال پول هستند و این که کلاه سرشان نرود، هیچ کدام از این ها، نمی تواند آن ها را ازذکر خدا غافل بکند. اگر انسان به درجه ای برسد که بفهمد که هر چه در این آسمان و زمین هست تسبیح می گویند و بتواند خود را با این هماهنگ بکند خیلی از سختی ها و بیماری ها به او راحت تر می گذرد. منتها انسان باید بفهمد چه کسی را تسبیح کند .
استاد: دقیقاً همین طور است، در یک سالی که گذشت بیماری آن چنان تمام تار و پود بدن من را از هم باز کرد که هنوز هم جا نیامده است، یکی از مزایا و عنایات آن این است؛ چون هر بار از که در رختخواب خواستم تکان بخورم دیدم همه جا می چرخد به هیچ طرف نمی توانم بروم، اوایل که باید دستم را می گرفتند و می بردند؛ آرام آرام به این جا رسیدم همیشه نمی توانم آدم دور و برم داشته باشم که دو نفری من را با خودشان تا سرویس بهداشتی بکشند و ببرند، این وضع نمی تواند این طوری باشد. یواش یواش روی خودم که سوار شدم هر تکانی که خوردم، گفتم: بسم الله الرحمن رحیم، دوباره از آن طرف می خواستم تکان بخورم، می گفتم: به نام خدا، در این یک سال به اندازه تمام عمرم بسم الله گفتم، به قدر همه عمرم به نام خدا گفتم، به امید تو گفتم، اصلاً نمی توانم از آن جدا شوم. شما هر حرفی را به من بزنید توجه کنید، بگویید ما هفته دیگر این کار را می کنیم، همان وسط حرف یا اول آن می گویم: ان شاءالله، توی خانه هر کدام از بچه ها هرچه می گویند، پای تلفن حرف می زنند، می گویم: ان شاءالله، یعنی شیطان در کار شما وارد نشود. خدا دستور داده است بگوییم ان شاءالله، چرا می گویم ان شاءالله؟ چون سختی آن را کشیدم، هر کجا تعیین کردم باید چنین شود با کلّه زمین خوردم، گفت یادت رفت بگویی ان شاءالله؟ اگر من به تو اجازه ندهم، تو می توانی این کار را بکنی؟ پس چه موقع می خواهی این را بفهمی؟! الان در رختخواب غلت هم که می خواهم بزنم در همان خواب و بیداری می گویم خدایا به امید تو، غلت، نه این که از جایم بلند شوم راه بیفتم، خیلی این اتفاقاتی را که گذراندم راحت نبود، درس های بزرگی هم گرفتم. با خدای خودتان متصل شوید، یکی شوید، او را حس کنید، او را درک کنید، چون او شما را درک می کند، نیاز به این هست که شما خدا را درک کنید، وگرنه که او شما را درک می کند، اگر درک تان نمی کرد، شما الان زنده نبودید، یک تکه گوشت بی حاصل که فی الفور هم متعفن می شود این وسط می افتادید. خدا را درک کنید. همه عالم خدا را تسبیح می گوید الاّ آدمیزاد! تو هم تسبیح گو باش، با عالم حرکت کن ببین که آیا سدّ راهی برای تو می آید؟ چیزی شما را از کار می اندازد؟ مشکلی برای تو بوجود می آید؟ تسبیح خدا بگویید. خیلی ساده بگویم، اصلاً راهی ندارید. گفت دلم می خواهد یک گناه کنم امام معصوم گفت: باشد بکن چه اشکالی دارد تو هم دلت می خواهد، برو یک جایی گناه کن که خدا نباشد! ببین جایی را پیدا می کنی که خدا نباشد؟ اگر جایی را پیدا کردی که خدا نباشد، هر طور می خواهی فکر کن، هر کاری می خواهی بکن، پیدا نمی کنی، وقتی پیدا نمی کنی همراه شو، گردنکشی نکن، هم ساز شو. عالم هستی یک موسیقی بسیار زیباست یک موسیقی بسیار دلنواز است آرشه ویولن خود را روی سنگ نکش، صدای این سمفونی، این صدای ملکوتی را به هم نزن، اگر بزنی اول خودت کر می شوی بعد بقیه. با جهان هستی همسو شو. شما را به گیاهان، به عواملی که فطری در جهان حرکت می کنند هدایت کردم، برای این که از آن ها بیاموزی. من از آن ها می آموزم، خیلی قشنگ است؛ درخت گوجه سبز داریم وقتی گوجه ها آمد ریز و سفت و ترش و تلخ بود، دست می زدی کنده نمی شد، باید به زور می کندی، وقتی که رسیده شد افتاد؛ این به من درس می دهد، می گوید: مثل آن گوجه رسیده، مثل آن میوه رسیده تو هم بیفت، گردنکشی نکن، گندگی نکن، خودت و بزرگ نبین. من نمی بینم، وقتی نمی بینم خیلی هم راحت هستم، چرا؟ چون شما بودید بودید، نبودید سرتان سلامت، شما را خیلی دوست دارم دلم می خواهد همیشه هم شما را ببینم ولی این که نخواهید این جا باشید اصلاً و ابداً من را ناراحت نمی کند اگر ده برابر این هم این جا باشید من را خوشحال نمی کند، به من چه مگر مال من است شما مهمان آن کسی هستید که شما را دعوت می کند حالا دعوت کننده خود را می شناسی سر وقت بیا ده دقیقه زودتر بیا، بگو امروز بروم اگر جارو می خواست یک جارو هم من بزنم. اگر دعوت کننده تان را می شناسید اگر نمی شناسید سرتان سلامت برای خاطر من هم نیا، چون من نمی خواهم، من شما را می خواهم، دوست دارم نه به عنوان این که شاگرد حسینیه من باشید، نه من وجود دارد، نه حسینیه من وجود دارد، این جا صاحب خود را دارد، دعوتنامه دارد، هرکس توانست می آید، هرکس نتوانست بیاید سرش سلامت، آمدن شما من را از شعف دیوانه نمی کند، نیامدن شما من را از اندوه به قبرستان نمی فرستد. قرار است حرف بزنم یک نفر باشد حرف می زنم، یک نفر هم نباشد ضبط می کنم پخش می کنم برای آن هایی که می خواهند. ولی یادتان باشد، این جا صاحب دارد، شما برای صاحب آن می آیید صاحب خود را بشناسید، برای صاحب خود حرکت کنید، برای صاحب خود کار کنید، با صاحب خود حرف بزنید. آن هایی که می خواهند شروع کنند با امام زمان (عج) حرف بزنند، آرام آرام به این راه می افتند که چرا امام زمان (عج)؟ چرا با خدا حرف نزنم؟ فرقی نمی کند چون هر دو آن ها می شنوند، شما با خدا حرف می زنید امام زمان (عج) می شنود، شما با امام حرف می زنید خدا می شنود، دست تو را باز گذاشته که در آسایش و امنیّت با او حرف بزنید .
صحبت از جمع: در جنگل بودیم و با توجه به فرموده شما که هرکدام یک درخت را بغل کنید، درخت را بغل کردیم احساس آرامشی که به من و دوستان مستولی شد را نمی توان وصف کرد واقعاً به وجود ما جاری شد و انرژی که در آن درخت بود که تجلی قدرت خدا بود را گرفتیم و چقدر زیبا و قشنگ بود .