پرسش و پاسخ شماره یازدهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: پرسش و پاسخ
- بازدید: 1073
بسم الله الرحمن الرحیم
صحبت از جمع : قیام بعد از رکوع چه نکته یا سرّی دارد ؟
استاد : چرا ما رکوع می کنیم ، قیام می کنیم و بعد سجده می رویم . این ها چیزی نیست که در هیچ کتابی راجع به آن به عنوان یک نص قرآنی نوشته شده باشد . اگر هم شما به مطلبی برخورد کنید بطور حتم مکاشفات آدمهای بزرگ است یا توضیحاتی است از جانب ائمه(ع) . بنده به این نکته تا این جا رسیدم که وقتی ما به رکوع می رویم در عمل کمر خم می کنیم و خاصیت آدمیزاد این است که در مقابل بزرگتر از خودش کمر خم می کند که در اصطلاح به آن تعظیم می گوییم . وقتی به زیارت قبور ائمه می رویم موقع ورود یا خروج تعظیم می کنیم . این خواست قلبی ماست که به بزرگتر از خودمان سر فرود می آوریم و پذیرش می کنیم . اما چرا برمی خیزیم ؟ وقتی برمی خیزیم تازه متوجه می شویم به آن بزرگی که تعظیم کردیم ، ما از آن بزرگ هستیم . وقتی شما به رکوع رفتید ستایش کردید و تسبیح گفتید آن خدایی را که آن قدر بزرگ است و بزرگتر از شما ، قابل مقایسه نیست با هیچ چیزی و هیچ کسی ، وقتی از رکوع برمی خیزی و قیام می کنی می بینی تو اصلاً در آن خدایی ، بیرون نیستی و وقتی این هیجان و ذوق به شما غالب می شود بی اختیار به خاک می افتی . سرت را به خاک می گذاری که خدایا ! چطور تو را شکر کنم با این همه بزرگی ، مرا از این خاک آفریدی ولی من از جنس تو هستم . با این که جسمیت جسم مرا از این خاک قرار دادی ولی من موجودیتم را الان در تو دیدم . من چطور تو را سجده نکنم ، چطور در مقابل تو به خاک نیفتم ؟ این می شود آن جنبه شهودی . این حال و حس هم همیشه به انسان ها دست نمی دهد . امیدوارم که در همه نمازها برای همه ما ، در همه رکوع ها این حالت دست بدهد اما واقعیتش این است که اگر این حالت دست بدهد همه ما می رویم و می چسبیم به نماز و دیگر از نماز جدا نمی شویم . گاهی هست برای این که یادت باشد کجا ایستادی ، یادت باشد چه داری می گویی ، برای چه این کار را انجام دادی . این را خدا به ما عطا می کند ، جنبه کشف و شهود آن است ، حالا شما بگردید بقیه اش را پیدا کنید .
ادامه صحبت از جمع : یک حالت فعل و انفعال و دیالوگی واقع می شود که به واسطه آن تعظیم و رکوع تو برافراشته می شوی و قیام می کنی ، یعنی ارزش پیدا می کنی از آن خاکساری که کردی به آن قیام می رسی و بعد آن شعف به تو دست می دهد و به سجده می روی . شاید هم نَفَختُ مِن روحی یا آن جنبه توحیدی که باطن این عمل دارد باعث شده از جهت احکامی این رکن شود یعنی این قدر مهم است . یک نوع خودشناسی می شود و باعث می شود که فرد بفهمد که چقدر مهم است.
استاد : دقیقاً همین طور است ، مرحله به مرحله نماز یک نوع کلاس است ، فلش راهنماست و شما را به یک سمت و سوی بسیار زیبایی دعوت می کند به شرط آن که بدانید و درکش بکنید . اما وقتی نماز می ماند برای آخر وقت ، این که نماز نیست خودت هم متوجه نمی شوی که چه خواندی . اما وقتی نماز را به جا و به وقت خواندی آن وقت این احوالات هم خواه نا خواه هر دفعه در یک نقطه ای متوجه می شوی . خوش به حال آن بزرگی که در تمامی نکته های نماز ، تمامی احوالات اتفاق می افتد اما ظرفیت و گنجایش خیلی بالا می خواهد . می شود به دست آورد به شرط آن که از خیلی چیزها بیرون بزنیم . متأسفانه ما از دنیا بیرون نمی زنیم و این عیب ماست .
دنیا در این چهارتا خلاصه می شود : خوردیم ، نوشیدیم ، لذت بردیم ، بس است دیگر . تو می خواهی همه اش را دندان بزنی ، نمی شود که همه دنیا را به تو بدهند و تو دائم دندان بزنی ؛ آن وقت دنیا دندان گیرت می شود و تو در آن می مانی ، باید یک جایی خودت بگویی بس است دیگر . و این بس است دیگر خیلی جالب است اگر در جانتان جا بیفتد خیلی جاها به دادتان می رسد . مثلاً : تشریف بردیم سفر و وعده های غذایی خیلی کامل خواهد بود ، حالا چند روز سفر بودیم و به قدر کافی غذاهای گوشتی خوردیم و تنوع خوراک داشتیم و نوشیدنی های مختلف خورده شده است وقتی برمی گردیم نباید به خودمان بگوییم خوردیم ، لذت بردیم ولی بس است دیگر یک مقدار هم مرخصی . یک چند روزی در منزل به خوردن غذاهای بسیار ساده و کم کالری اکتفا کنیم تا سلامت جسممان را به دست بیاوریم . همان قدر که غذاهای گوشتی مفید است به همان اندازه هم می تواند شما را قسی القلب کند و شما را از فضاهای روحانی دور کند . بنده حتی در مِزاح کردن هم همیشه یک نکته ای را پنهان می کنم که این نکته برای شاگرد اول هاست ، بگیرند و استفاده کنند ، آن کسی هم که همیشه وقتی من صحبت می کنم می خندد و با فرد کناریش هم صحبت می کند مطلب را از دست می دهد . نماز نکات زیبایی دارد اگر خوب به آن نگاه کنیم . مثلاً چرا دستها را بالا می گیریم و قنوت می گوییم ، جالب اینجاست که قنوت مستحب است ، اگرخوانده نشود نماز را باطل نمی کند ، چرا ؟ همه این چراها جواب دارد منتهی برای کسانی که یک چیزهایی را تمام کردند و دائم نمی گویند نقطه سر خط . امروز به یکی از دوستان گفتم که من اصلاً و ابداً دنیا را دوست ندارم ، واقعاً برای من بی ارزش است ، تنها چیزی که مرا نگه می دارد این است که مبادا مسئولیتم را انجام نداده باشم و بروم ، شما به مسئولیتهایتان فکر نمی کنید ؟ یکی فرزندانش را بزرگ می کند و می گوید مسئولیتم را تمام کردم ، یکی پدر و مادرش را نگهداری می کند ....... ، نه خیلی کارهای دیگری در دنیا هست که به آنها نپرداخته ایم ،. یک چیزهایی برای آدمها مهم است بعد که تمام می شود دیگر هیچ چیزی ارزش ندارد .
صحبت از جمع : فکر می کنم منظور از این صحبت شما این است که دنیا دو جنبه یا دو وجه داشته باشد ، یکی اَلدّنیا مَزرَعه الآخره که دنیا مزرعه آخرت است از این حیث دنیا دوست بودن خوب است، چون عاقبت و آخرتش ، چشم اندازش آخرت است اما آن قسمتی که به ابعاد پائین تر دنیا یا امیال فرو دست می پردازد که آن هم به اندازه خودش خوب است ، آنجاست که می گوئیم ، خدایا دنیا را همّ اکبر ما قرار مده آنرا غایت آمال ما قرار مده .
استاد : دقیقاً همین طور است ، من گاهی اوقات که بسیار عصبانی ، کم حوصله یا بیمارم ، در صفحه تلگرامم یک کانالی آمده که زیباترین مناظر دنیا را قرار می دهد ، آنها را نگاه می کنم و بسیار لذّت می برم اما هیچ وقت به خودم نگفتم ای کاش من آنجا بودم ، ای کاش ، در قانون چیزهای مادی من یک کلمه منفور و مردود است . با دیدار آن تصویر به همه آنچه در آن است می رسم و می چشم و لذت می برم ، اگر دریاست از آب آن می نوشم و در آن غلت می زنم ، اگر صحراست در آن قدم می زنم ، اگر جنگل است در آن راه می روم و بهره ام را می برم بیشتر از این نمی خواهم از دنیا نیازم نیست . اما فقط در یک مورد می گویم که ای کاش هوشیارتر بودم و الان زیر چادر امام زمانم(عج) بودم اینجا چکار می کنم . ولی باز هم گفتم با اینکه دنیا را دوست ندارم اما همیشه فکر می کنم مسئولیتهایی هست که باید انجامشان دهم به همین دلیل هنوز به دنیا چسبیده ام باید همه اینها را طی کرده و بعد بروم نمی شود همین طوری رفت . من نمی گویم دنیا را دوست نمی دارم چون افسرده هستم ، اصلاً افسرده نیستم من دنیا را دوست ندارم ، جلوه مادی دنیا را دوست ندارم جلوه حقیقی آن را دوست دارم از جلوه حقیقی دنیا بهره می برم ، پس هیچ وقت افسرده نمی شوم . اما یک نفر بگوید من دنیا را دوست ندارم آخر و عاقبتش تیمارستان است اگر دنیا را دوست ندارید بجای آن چه چیزی را دوست می دارید ؟ اگر جای آن چیز دیگری را دوست نداشته باشید بیمارید . دنیا همیشه قید و بند می آورد اگر به آن دست بدهید شما را به دنبال خودش می کشد . "من دنیا را دوست ندارم ، جلوه مادی دنیا را دوست ندارم جلوه حقیقی آن را دوست دارم" این یک جمله فارسی است و تا به یک فهم عمیق تبدیل شود کلی راه است و تا به فهم نرسد معنی پیدا نمی کند ، هر کسی دوست دارد معنی آن را پیدا کند.
صحبت از جمع : صحبتی که می فرمائید "دنیا را دوست ندارم" حمل بر این نشود که یک موضوع ذوقی و سلیقه ای است و اتفاقاً مستند به روایت آیات است و این به ذهن می رسد که حُبّ الدُنیا رأس کُلّ خَطیئه ، یعنی دوست داشتن دنیا سرچشمه همه بدیهاست . نمی فرماید که دنیا سرچشمه همه بدیهاست می فرماید دوست داشتن دنیا نکوهیده است .
استاد : در حالی که دوست داشتن جزء سیره اهل بیت است اما دوست داشتن را برای شما معنی می کند و می گوید این را دوست نداشته باشی و به آن نپردازی باید یک چیز دیگری دوست داشته باشی ، آن وقت می گردید تا یک چیز دیگر با ارزشی برای دوست داشتن انتخاب کنی . چرا این قدر سفارش می شود به اینکه دختران و پسران ما درست و پاکیزه زندگی کنند ، چون پسری که با دختری معاشرت ندارد ، یعنی یک معاشرت غیر سالم ندارد او رو می کند به یک چیز سالم ، اما اگر به یک چیز ناسالم رو کند بنا بر وعده قرآن که زنان زنا کار برای مردان زناکار و مردان زنا کار برای زنان زنا کار ، پس قطعاً پسر یا دختری که خیانت کرده است نمی تواند صاحب یک جفت سالم و پاکیزه بشود . اگر کسی قبلاً دچار این اشتباه شده یک دوره سالم زندگی کند ، از حوائج جنسی اش دوری کند ، استغفار بگوید ، توبه کند و سعی کند توبه اش را نشکند تا دیر زمانی که خداوند از او قبول کند . دوست داشتن در وجود انسان است خداوند این حس را در وجود همه ما گذاشته است چون خداوند خودش هم عاشق و هم معشوق است بنابراین ما را هم مثال خودش آفریده ، ما هم ، هم عاشقیم ، هم معشوق ، عاشقیم بر خداوند و معشوقیم برای خداوند چون ما را دوست می دارد . دوست داشتن نباید سرکوب شود باید جهت دار باشد چه چیزی را بخواهد و دوست داشته باشد .