منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره دوازدهم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 1125

بسم الله الرحمن الرحیم 

سوال: این مطلب را علامه حسن زاده راجع به عدم فرمودند : وجود است که مشهود ماست ، ما موجود هستیم و جز ما همه موجودند . ما جز وجود نیستیم و جز وجود را نداریم و جز وجود را نمی یابیم و جز وجود را نمی بینیم . وجود را در فارسی به هست و هستی تعبیر می کنیم ، در مقابل وجود عدم است که از آن به نیست و نیستی تعبیر می شود . و چون عدم نیست و نیستی است پس عدم هیچ است و هیچ چیز ، چیزی نیست که مشهود گردد و اگر بحثی از عدم پیش آید به طفیل وجود خواهد بود پس وجود است که منشاء گوناگون است و هر چه که پدید می آید باید از وجود باشد نه از عدم . من بدیهی تر از این درس چیزی نمی دانم . سؤال من این در باب عدم این است که شما فرمودید نیست و نیستی نمی شود ولی اینجا گفتند نیستی است . و اگر ممکن است راجع به طفیل هم توضیح دهید .
استاد : در مورد وجود و عدم ما تعدادی جلسات صحبت کردیم آن کسانی که کلاس های معرفت در سی جلسه اول حضور داشتند و آن کسانی که همت آن را دارند بروند و این مطالب را دوباره بخوانند می توانند مراجعه کنند و یک بازخوانی جدید داشته باشند .همه چیز در عالم مقابل هم را دارد به اصطلاح می گوییم هست و نیست ، وجود و عدم . وجود را تعریف کردیم که خیلی واضح است همه چیز در عین است یعنی قابل مشاهده است ، تعریف کردن وجود راحت است . بحث عدم بسیاری از استادان و بسیاری از معلمان از روی آن می گذرند می گویند هست ، نیست . نیست هم برای ما معنی دارد ، یعنی نیست . یعنی واقعاً چیزی نیست . اما در دایره وجود ، من یک تعریف دیگری هم برای عدم دارم . عدم آنجایی که به آن می گوییم نیستی یعنی هیچی نیست . تصور کنید یک جایی است که همه چیز داخل آن هست ولی اصلاً نیست . چون نمی توانید آن را ببینید ، هیچ چیزی را نمی توانید از آن را دریافت کنید . اما وقتی اراده الهی تعلق می گیرد از آن می آید و وجود پیدا می کند ، ما به آن عدم می گوییم . اما وقتی مربیان می خواهند درس بدهند خودشان را گیر نمی اندازند می گویند : وجود ، عدم ؛ هست ، نیست . ولی نیست یک چیز دیگر است و عدم یک چیز دیگر . تا شما داخل آن نروید نمی فهمید . وقتی من تعریف روی آن می گذارم همه برای آن تصور می کنند ، تصور اصلاً قابل بحث نیست . یک چیزی است که شما نمی توانید تصور آن را بکنید چون خودتان از آنجا آمدید . ذره ای که از آن تو بیرون آمده است چه طوری می تواند آن را تصور کند نمی تواند . تعریف آن ساده نیست باید راجع به آن حس کنید و جلو بروید . من تلاش کردم حس های شما را به کار بگیرم تا حس های شما را نداشته باشم نمی توانم بیشتر از این جلو بروم چون درکی از آن نیست .
صحبت از جمع : آیه قرآن داریم که می فرماید : خداوند هر چه را که اراده کند بگوید باش خلق می شود . این چیزی که خلق شده است قبلش در عدم بوده است . یعنی هر چه را که خدا خلق کرده است هست و آنچه را که خلق نکرده است نیست است یعنی عدم .
استاد : تعریف خیلی قشنگی بود ، فهم آن را چه کار می کنید ؟ ببینید من هم شاید مثلاً ده سال پیش که روی عدم و وجود کار می کردم می گفتم عجب تعریفاتی ، عجب چیزهایی ولی واقعیت آن این است آنچه را که تعریف می کنند اگر نفهمید به درد نمی خورد . و آنچه را که می خواهیم بفهمیم آن قدر بزرگ است که با این مِلک کوچک نمی توان فهمید ، پس چاره چیست ؟ مِلک خود را بزرگ کنید آن وقت می توانید بفهمید . من وقتی به اینجا رسیدم ، هر چه تلاش کردم ، از دیگران پرسیدم و دیدم فایده ای ندارد این را می خوانم آن را می خوانم جواب نمی دهد یک دفعه و یک جایی همین که الان گفتم به من گفته شد مِلک شما کوچک است مِلک خود را بزرگ کن . شما شهرداری می روید می گویید نود متر زمین دارم می خواهم خانه بسازم ، می گویند نقشه خود را بیاور . می گویی من می خواهم داخل آن برج بسازم ، آدم را بیرون می کنند شما مگر دیوانه هستید ، در نود متر برج ؟ اما یکی می گوید ده هزار متر زمین دارم ، بیست هزار متر زمین دارم می خواهم برج بسازم استقبال هم می کنند چون زمین بزرگ است می شود داخل آن همه کاری کرد . مِلک کوچک پذیرش عدم را نمی تواند داشته باشد . اگر می خواهید عدم را بفهمید مِلک خود را بزرگ کن ، یک دفعه هم امکان پذیر نیست به مرور زمان ذره ذره عوض می شوی بعد یک دفعه نگاه می کنید و می بینید چقدر بزرگ هستی . بزرگی را شب بخوابید و صبح بلند شوید امکان ندارد ، اتفاق نمی افتد . شب می خوابید صبح بلند می شوید ، اعتقادات شما پشت و رو می شود این امکان دارد ولی بزرگ شدن مِلک امکان ندارد . باید برای آن خرج کنید تا به جواب برسید .
اما در مورد طفیل . طفیل یعنی این که یکی صدقه سر یکی دیگر می خورد ، طفیل اضافه نیست ، اضافه منظور نمی شود .
صحبت از جمع : در خصوص لغت طفیل اسم مصغر است یعنی اسم کوچک شده از طفل که صیغه مصغر از آن ساخته شود طفیل می شود . یعنی همراه کوچک در واقع چیزی که فرع بر چیز دیگر. محور و اصل آن دیگری است طفیل در حقیقت بسته به آن است ، وابسته به آن است . درخصوص بحثی که مطرح شد این نکته باید گفته شود که : در علم منطق که وظیفه آن تعریف است یعنی هر کسی که بخواهد تعریف جامع و استانداردی را ارائه کند باید از علم منطق استفاده کند یا درک شهودی . علم منطق می گوید یک سری از مفاهیم غیرقابل تعریف هستند ، آنها چه هستند ؟ آنها بدیهیات هستند یعنی بحث عرفان هم نیست یک علم کاملاً زمینی و عقلی است ولی می گوید که یک سری واژه ها قابل تعریف نیستند . تعریف یعنی آنچه را که معرفت و شناخت ندارم را برای من بشناسانید یا من را به آن معرفت برسانید . بدیهیات همان طور که فرمودید اینها قابل تعریف نیستند یعنی یک گزاره کاملاً علمی است . وقتی وجود قابل تعریف نیست کار سخت تر می شود . یُعرَفُ الاَشابِهَ اَضدادِها یعنی چیزها را بشناس به ضدش . شب و روز ، تاریکی و روشنایی . نکته دیگر این که در قرآن عبارت لَم یَکُن شَیئاً مذکوراً هست که خدا خطاب به انسان می فرمایند : تو چیز قابل ذکری نبودی . یا ما غَرَّکَ بِرَّبِکَ الکَریم ، چه چیز تو را به پروردگارت مغرور کرد . گزاره مرتبطی هست با همین بحث عدم و وجود و حالا فرق هست بین مفهوم و معنا . معنا آن چیزی است که شما اراده می کنید . مفهوم آن چیزی هست که من از کلام شما دریافت می کنم هر وقت معنا و مفهوم منطبق شد فرایند انتقال موفق انجام شده است . اما اگر اختلالی در این وسط بود باید به نسبت آن اختلال معنا تبدیل به مفهوم نشده است یعنی من فهم نکردم آن چیزی را که شما اراده کردید و همه گرفتاری ها و اختلافات به فاصله بین معنا و مفهوم است .
استاد : همین طور است . گاهی اوقات به دروازه عدم که نگاه می کنم ، وقتی می گویم دروازه شما یک تصوراتی برای خود می چینید که انگار واقعاً دروازه ای هست ولی نه دروازه ای به آن شکل نیست ولی به آنجا که نگاه می کنم گاهی اوقات هراس می کنم جرأت نمی کنم بیشتر از این جلو بروم چون گستره آن خیلی بزرگ است . ما از دایره هستی عالم وجود را دیدیم فکر می کنیم همین است حالا ببین آن کسی که هنوز به عالم وجود وارد نشده است چه خبر است .
صحبت از جمع : برداشت من از عالم عدم این است ، مثل این که یک فرزندی در یک خانواده ای به دنیا می آید و خواهر و برادر ندارد . از طرف دیگر یک فرزندی در یک خانواده ای به دنیا می آید که خواهر و برادر دارد . خواهر و برادر آن کسی که تک فرزند است در عالم عدم است . یعنی همه آن چیزهایی که امکان دارد وجود داشته باشد ولی وجود ندارد . یعنی حکمت خداوند است که تعیین می کند از عدم به وجود بیاید یا نیاید .
استاد : بله . همین طور است .
ادامه صحبت از جمع : آیا همه آن چیزهایی که ما تصور می کنیم می تواند در عالم عدم باشد . یعنی در عالم عدم است ؟
استاد : نه این طور نیست . ما در عالم وجود دو عالم داریم . عالم مُلک که عالم مادی است و یک عالم ملکوت داریم که من به آن عالم هاله ها می گویم ، شما این طور بشناسید . البته برای خیال های خوب ، خیال های تربیت شده و نه هر خیالی . بحث ما روی آن خیال هایی است که تربیت شده اند . خیال های تربیت شده هر آنچه را که تصور کند قطعاً موجودیت دارد . حالا یا واقعاً در عالم مُلک موجودیت دارد ، چطور که خیلی اختراعات و اکتشافات به همین شکل اتفاق افتاده است . یا نه اثرات هاله ای آن در عالم ملکوت وجود دارد ، هنوز به زمین نیامده است و این می تواند متصور شود ، می تواند خیال کند . خیال با وهم زمین تا آسمان با هم فرق دارند . ولی خیال های تربیت شده ، بله . به همین دلیل هم هست که قدیمی ها می گفتند که از هر چیزی که بترسی به سرت می آید . یکی از اشکالات مادر یکی از آشنا های بنده همین بود . معمولاً وقتی بچه هایش می خواستند شهرستان برای دیدنش بروند یا مثلاً می خواستند از خارج کشور به ایران بیایند به ایشان نمی گفتند . چون خودشان می گفتند شب ها تا صبح خوابم نمی برد . فکر می کنم قطارش از ریل خارج می شود . اتوبوسش تکه تکه می شود . هواپیمایش سقوط می کند و... . و همیشه در تصورش می آمد که بالاخره یک نفر از آنها می میرد و این اتفاق افتاد ، بالاخره این اتفاق افتاد . به همین دلیل می گویم ، خیالاتی را که مضر است پرورش ندهید . چون این خیالات ، خیالاتی است در حد مادیت به این خیالات جامه عمل می دهد ، جامه مادی به آن می دهد و این کار را نکنید ، خیلی بد است . من از آب می ترسیدم ، از این که به استخر یا به دریا بروم می ترسیدم اما علی رغم اینکه این هراس را داشتم و به هیچ کسی هم نمی گفتم ، با لباس کامل هم به دریا رفتم می خواستم ببینم آنجا چه خبر است ، نمی شود که من بترسم ، من هیچ وقت از ترس هایم صحبت نمی کنم . حتی به شدت هراس داشتم که به استخر بروم ولی بالاخره رفتم . و همین ممارست من در این رفتن ها و پیگیری کردن هایم باعث شد تا ریشه ترسم را پیدا کردم . دیدم آن زمانی که سه ساله بودم و به داخل حوض افتادم و من یک بار به طور کامل تمام آن احوالاتی را که زیر آب بر من گذشت همه را دوباره در این سن دیدم ، همه را مشاهده کردم و ریشه ترسم را پیدا کردم . حالا دیگر ترسی وجود ندارد ، بیائید و تصوراتتان را اصلاح کنید . اگر هم خواستید تصور کنید ، تصورات خوب داشته باشید ، خیلی خوب ، تصورات خوب را هم افراط نکنید . به طور مثال می گویم من برای یکی از دوستان ثروت بی حد و اندازه را تصور می کنم . به من چه ربطی دارد که این کار را می کنم . شاید که در تقدیر ایشان و با شرایط ویژه خودش اصلاً ثروت صحیح نباشد . بعد من متصوّر می شوم ، می آورم و به او می دهم . مگر تو خدا بودی این کار را کردی ؟ بعد هم او کتک می خورد و هم چوب حسابی اش را من می خورم ، دخالت نمی کنم . پس حتی در خوب طلبیدن ها نیز افراط نکنید . وقتی شما می آئید و می گوئید بچه من کنکوری است یا می خواهد ازدواج کند یا فلان کار را شروع کند ، دعا کن که حتماً بشود . غیر ممکن است کسی از شنیده باشد که بگویم باشه ، همیشه می گویم دعا می کنم آنچه که به صلاح اوست و رضای خداوند در آن است همان اتفاق بیافتد . برای بچه های خودم هم همیشه همین طور دعا کرده ام . شما هم همین کار را انجام دهید .
سوال : عدم در چه عالمی است ؟
استاد : اگر عدم قابل نشان دادن بود به آن نیستی نمی گفتند . ما نمی توانیم آن را نشان دهیم . حتی نمی توانیم بگوئیم که آیا در عالم مادی وجود دارد .
ادامه صحبت از جمع : تصور بنده این بود که همه چیز در مُلک خداوند هست حالا بعضی ها به امر خداوند خلق می شود و بعضی ها نه .
استاد : همان است .
اداره صحبت : حالا آن کجاست ؟
استاد : در همان جایی که نباید خلق بشود .
ادامه صحبت : آنجا کجاست ؟
استاد : ما از آنجا تعریفی نداریم . چون ما الان از جنس عدم نیستیم . اگر ما از جنس عدم بودیم دسترسی پیدا می کردیم . من قبلاً عرض کردم که گاهی اوقات به یک چیزهایی نزدیک می شوم مِن جمله همین موضوع ولی می ترسم ، خیلی می ترسم ، برمی گردم . شاید مِلک من کوچک است و هنوز آن قدر بزرگ نشده است . حتی چند سال پیش یکبار در یک رؤیایی داشتم ، سحرگاه آمدند و من را با عجله می بردند . گفتم من بدون همسرم هیچ جایی نمی روم . چون قانون اعتقادی من این است که بدون ایشان هیچ کجا حضور پیدا نمی کنم . اگر یک جایی هم مجبور باشم باید اجازه اش را داشته باشم . باید ایشان اجازه بدهند و بعد من بروم ؛ هرگز نشده که تصمیمی را بگیرم و یا کاری را انجام بدهم بدون اطلاعش و بدون اجازه اش و بدون حضورش . من را می بردند و من هم همسرم را می کشیدم و می بردم . درحالی که هردوی ما خواب بودیم . گویا ما را از خواب بیدار کرده بودند و می بردند . به دهانه یک کوه ، مثل دهانه یک کوه آتشفشان . چرا می گویم آتشفشان ، برای این که وقتی به آن دهانه نزدیک شدیم داخلش روشن بود ، التهاب و گرما داشت . تمام آن کسانی که من دیدم مرد بودند زن ندیدم و با لباس های فرم در رنگ های مختلف . مثل کاراته بازها که چه می دانم کمربندهای سیاه و سفید و زرد و قرمز دارند ، یک هم چنین چیزی بود و کمربندهای متفاوت که بسته بودند ، این افراد خدمت می کردند . به من گفتند که می خواهیم تو را به اینجا ببریم . گفتم من حرفی ندارم که بیایم ولی بدون همسرم نمی توانم بیایم . گفتند ایشان نمی تواند بیاید ولی تو می توانی بیایی . گفتم اینجا کجاست ؟ گفت آنجایی است که همه آنهایی که نیستند ، هستند . ولی من وسوسه نشدم برای اینکه بدانم قانون شرع خدا را زیر پا کنم . گفتم من بدون ایشان نمی روم ، بی اجازه اش هم نمی روم . گفتند خب اجازه بگیر . هرکاری کردم بیدارش کنم بیدار نشد . همین طور ایستاده خوابیده بود ، هرکاری کردم بیدار نشد که حداقل اجازه بگیرم و چون نتوانستم اجازه بگیرم نرفتم . من این را دیدم . حالا این کجاست ؟ نمی دانم . آن عالمی که دنبالش می گردید و می خواهید آدرس بگیرید ، آدرس ندارد .
سوال: برای مواردی که قبلا از همسرمان اجازه گرفته بودیم باید دوباره موقع انجام اجازه بگیریم؟
استاد : من خودم حقوق بگیر هستم و چون حقوق می گیرم شرع اجازه می دهد گاهی اوقات به اندازه حداکثر حقوقم از کل مالمان برای چیزهایی که فکر می کنم یا انتخاب می کنم خرج کنم . به ایشان گفتم که فلان کار را انجام بدهم یا فلان چیز را به فلانی بدهم و ایشان بارها به من گفتند که آتش هم به مالمان بزنی ، به شما ایراد نمی گیرم . بنده حتی از سهمیه خوراک منزل وقتی به یک بنده خدایی می بخشم حتماً به ایشان می گویم . چون آدم ها هر روز تغییر می کنند و چون تغییر می کنند اگر در آن روزی که من می خواستم آن کار را انجام بدهم و فکر می کردم که قبلاً اجازه اش را گرفته ام ، تغییر کرده بود و حالا مخالف بود من چکار کنم ؟ من به هیچ عنوان از اینکه اجازه می گیرم خجالت نمی کشم و حتماً افتخار می کنم . چون این کار من اجرای حکم خداوند است و هر کسی حکم خدایش را اجرا می کند باید بسیار سرافراز باشد . به حرفم خوب فکر کنید امشب یک چیزی مطرح شد و یک چیزی گفتم که به درد خیلی ها می خورد .
سوال: وقتی شما هر مسئله ای را از همسرتان اجازه می گیرید می توانیم بگوییم که ایشان هم به همان اندازه پا به پای شما هستند و درک و ظرفیت لازم را دارند . حالا اگر خانمی باشد که بخواهد کار خیر و خوب هم انجام دهد ، طبق شرع باید از همسرش اجازه بگیرد ولی اگر همسرش درک و آگاهی لازم را نداشته باشد باید چه کند ؟ نباید آن کار را انجام دهد ؟
استاد : دوست عزیز رئیس اداره شما درک کافی را ندارد که قدر کار شما را بداند و به اندازه حقتان به شما بدهد خیلی کمتر به شما می دهد آیا این اِهمال و خطای رئیستان موجب می شود که از مشتریانی که به شما مراجعه می کنند رشوه بگیرید ؟ یا در انجام کارشان کم بگذارید که سودی شامل حالتان بشود به این عنوان که این رئیس حق مرا نمی دهد ، چه کار کنم زندگیم باید بگردد ، می شود ؟
ادامه سوال: منظور شما این است که تکلیف از گردن آن شخص برداشته نمی شود ؟
استاد : از گردن چه کسی ؟ خانمی که همسرش مانند او رفتار نمی کند به نظر من هر کجا می رود باز هم باید به همسرش بگوید ، چون این حرکت غلط مرد سبب نمی شود که عین آن رفتار را خانم هم تکرار کند ، شما وظیفه خودت را انجام بده او در رفتارش مختار است اصلاً مهم نیست شما از این دید نگاه می کنید که او زور می گوید من هم جوابش را بدهم ولی دنیا اصلاً این طوری نیست . دنیا شامل این قصه است که ما آمدیم و یک سری وظایف بر گردن ماست و هرگز موقعی که ما را بررسی می کنند نمی گویند اشکال ندارد تو این کار را انجام دادی چون فلان کس با تو این طور بود . من وقتی نماز می خوانم نماز ایستاده ام با نماز نشسته ام را در مورد خودم بررسی می کنند ، نمی گویند که تو نماز نشسته خواندی برای این که بلند و کوتاه نشوی ، رو به مردها خودت را نشان ندهی . می گوید برو یک جای دیگر نماز بخوان ولی قانون نمازت را اجرا بکن . شرع آنچه را که می گوید به صلاح ماست ، ما انجام می دهیم طرف مقابلمان انجام نمی دهد ، ندهد . چه کسی ضرر می کند ؟ او . شما فکر می کنید ما ضرر می کنیم ولی ما ضرر نمی کنیم چون ما همیشه یک جاده صاف و روشن و بدون دست انداز پیش رویمان است مال او هست که باید دائم بپوشاند و نگران باشد که وای چه می شود ؟ چه کار کنم ؟ یا در قبال رفتارهای زشتش هم توبیخ دنیایی و هم آخرتی را تحمل کند ، شرع خیلی قشنگ به ما می گوید و حدود را معرفی میکند به شرط اینکه عناد نکنیم ، ما عناد می ورزیم و گردنکشی می کنیم انگار که شرع آن دشمنی است که مقابل ما ایستاده هر طوری هست باید بر زمینش بزنیم ، نه این طور نیست ، دستور شرع برای شما و مصونیت شماست . من حجاب می کنم اما در مقابل من ، همسرم با خانمهای بی حجاب معاشرت می کند ، دست می دهد و خیلی مجالستهای سنگین تر، من به او تذکر می دهم ، من راضی نیستم این از جانب من ، بقیه را هم باید به خدا جواب بدهد یک حق الناس و یک حق الله بر گردن اوست . حق الناس او من هستم که دارد مرا آزار می دهد ، حق الله هم که خداست ، می گوید مگر دستور نداده بودم اجرا کنی ؟ پس تو چه کار می کردی ؟ خب بگذار او دوبله عذاب بکشد . آیا جایز است من هم حجابم را بردارم با مردها مجالست حرام کنم ، دست بدهم که لج او را در آورم ؟ اینجاست که من ضایع می شوم و در این بین سودی نمی کنم .
صحبت از جمع : سؤالی که ایشان پرسیدند دو وجه پیدا می کند ، یکی این که آیا زمانی که طرف مقابل من درکی از یک موضوع ندارد من دست به فعل حرامی بزنم مانند مثالی که شما زدید این که یک نفر آداب معاشرت با خانمها را رعایت نمی کند باعث نمی شود بنده حجابم را رعایت نکنم چون احکام فارغ از روابط مورد بررسی قرار می گیرد ، تو چه کاره بودی و چه کاری انجام دادی ؟ ولی حالت دیگری که اینجا پیش می آید این است که مثلاً : من به عنوان یک خانم حقوق بگیر هستم می توانم شرعاً در حقوقی که می گیرم دخل و تصرف کنم با وجود اینکه این اختیار را دارم به همسرم می گویم من این مقدار از هزینه زندگی را به خانم یا آقایی انفاق کردم . حالا سؤال این است که اگر همسر من این درک را ندارد یا اصلاً کاری با درک نداریم ، اعتقادات دینی ندارد و انفاق را امری مسخره می داند آیا من موظفم چون او دوست ندارد با وجود این که شرع به من این اجازه را داده که پول خودم هست می خواهم صرف انفاق کنم ، باز هم موظف هستم از همسرم اجازه بگیرم و او بگوید : نه این کار را انجام نده ؟
استاد : خیر تا حدی که شرع شما را مجاز دانسته بهره ببرید بیشتر از آن حد را اجازه نداریم که بگوییم او اعتقاد ندارد من برای آخرتم انجام می دهم . سهم خودت را انجام بده اگر نمی خواهی که او بداند چون آزارت می دهد ، اذیت می کند و مانعت می شود ولی سهم خودت را ببخش نه بیشتر . خیلی از جوانان اینها را نمی دانند قدیم ها حمام که می رفتیم طولانی مدت بود و در حمام برای مردان و زنان بطور جداگانه دلاّک بود که می آمدند شخص را می شستند ، کیسه می کشیدند ، لیف می زدند و خلاصه از این دست کارها انجام می دادند و پولی می گرفتند ، قدیمی ها می گفتند اگر خانمی بخواهد برای پدر و مادرش خیرات بدهد می تواند از همسرش بخواهد پول دلاک بدهد او هم پول را می گیرد ولی وقتی به حمام رفت خودش شستشو را انجام می دهد ، زحمت را خود خانم می کشد و پول دلاک را در جیبش می گذارد و شب جمعه خرما می خرد و خیرات پدر و مادرش می کند ، از شیر مادر حلالتر است و هیچ ایرادی ندارد . شما خانمها حد و حدود حقتان را نمی دانید من خیلی متأسفم چون اگر می دانستید آقایان از دست شما بیچاره بودند . آقا موظف است که برای همسرش پارچه بخرد بدهد بدوزند نمی تواند اجبار کند که خودت بدوز هزینه خیاط وظیفه آقاست خانم هزینه را می گیرد خودش لباس می دوزد و هزینه خیاط را در جیبش می گذارد با آن پول همه کاری می تواند انجام دهد و به اجازه همسرش هم نیازی ندارد عین اینکه بنده معلم هستم کار میکنم و حقوق می گیرم اما با آن حقوق چه می کنم ؟ همه را در جیبم می گذارم یا در زندگیم هم خرج می کنم ؟ اگر همه را در جیبم می گذارم تمام وظایف منزل بر عهده خودم است دیگر حق نداری از همسرت بخواهی کاری برایت انجام بدهد ، آنچه که حیطه وظایف زنهاست بر گردن توست . اما حقوقت را با هم خرج می کنید و در هزینه های زندگی شریک می شوی ، وظیفه آقا هست که غیر از کارهای مردانه اش یک سری از مسئولیت های منزل را هم به عهده بگیرد . شما نمی دانید چقدر امتیاز دارید . همه تان خودتان را کُشتید که مساوی مردها شوید . این فمنیست ها را باید از دم تیغ گذراند چون آنها به جامعه زن ها گند زدند . اینها که حقوق نمی شناسند.
سوال: در دعا کردن اگر برای کسی مثلاً ثروت می خواهیم بگوییم خدایا ! قبل از اینکه آن ثروت را بدهی ظرفیتش را بده ، فهم و شعور استفاده اش را بده . آیا این اشکال دارد؟
پاسخ استاد : این اشکال ندارد ولی یک کمی قدم گذاشتن در حیطه خداوند سنگین است . بنده معتقدم که دعاهایمان را مختصر و مفید و جامع کنیم . بنده هم این طوری خیلی دعا کردم حتی بیشتر برای خودم که خدایا ! قبل از دادن نعمت به من ، فهم استفاده از نعمت و شناختن نعمت را عطا کن . بنده خیلی برای خودم این طوری دعا کردم اما امروز این چنین دعا می کنم : " بار پروردگارا ! بنده ، بنده توست . نیازهایش را تو می شناسی به کرمت و به فضلت نیازهایش را برآورده بفرما ." حالا این نیاز برای یکی داشتن یک خانه پنجاه متری و یک اثاث مختصر و یک زندگی کوچولو و یک آب باریکه است ، خوشبخت است ولی برای دیگری یک برج است تا توی آن برج ننشیند رنگ خوشبختی نمی بیند . اگر خداوند صلاح می داند به او بدهد الان مدت های زیادی است که روزانه حمد می خوانم و تقدیم آقا علی بن موسی الرضا(ع) می کنم . بین بنده و ایشان علقه ای است . بنده ایشان را خیلی دوست دارم البته نه این که بگویم بقیه را دوست نمی دارم . رابطه ام با هر کدام از معصومین یک شکل و یک طور خاص است ، یک جاهایی با هر کدام تاب خورده است ، گره خورده است ، با ایشان هم یک شکل دیگر . بنده سر سفره شان خیلی نشسته ام ، نون و نمک امام رضا(ع) را خیلی خوردم . حمد که می خواندم مثلاً می گفتم بار پروردگارا ! یا امام رضا(ع) شفاعت کن به این پسرم (امام رضا(ع) کاری نمی تواند بکند . شفاعت می کند که خداوند عطا کند . این نکته را یادتان نرود وگرنه مشرک می شوید .) صحت و سلامت جسم و روح ، رزق وسیع و حلال ، جفت مؤمن ، مهربان و پاکیزه و بچه هایی صالح و سالم( چون صالح بودن بچه مهم تر از سالم بودنشان است . ناسالمی را می شود تحمل کرد ناصالحی بدبختی می آورد .) خداوند عطا کنند . بعد یک دفعه نگاه کردم به خودم گفتم تو چکار می کنی ؟ برای خدا و امام رضا(ع) برنامه می نویسی ؟ یعنی آنها به اندازه تو درک ندارند که فرزندت چه نیاز دارد ؟ چرا این طوری محدود می کنی ؟ امروز وقتی حمد می خوانم می گویم یا علی بن موسی الرضا(ع) حمدی تقدیم حضورتان می کنم فرزند مرا را زیر بال خود بگیرید . شفاعت کنید آنچه که به صلاحش هست . حالا هر چه امام رضا(ع) برایش صلاح می داند همان را به او بدهند . دقت کردید ؟ هیچ کدام از آن دعا کردن ها ایراد ندارد . ما داریم آرام آرام این جاده پهنی که داخلش بودیم را یواش یواش جمع و جمع ترش می کنیم چون به قله که می خواهیم برسیم دامنه پهن است . هرچه شما در این دامنه و به سمت بالا می روید یال کوه جمع می شود تا برسید به نوک کوه که یک ذره می شود باید آن داخل جا بگیرید . ما عملاً برای دعا کردن ، گویش انسان با خدا ، گویش انسان با امام و همچنین گویش آدم ها با یکدیگر را مسیر می دهیم . خیلی خیلی مهم است وگرنه هیچ ایرادی هم در آن گفتگوی شما در دعا کردن وجود ندارد ولی اگر بهترش را می خواهید این است . پسرم می آید می گوید فلان کار را چکار کنم ؟ می گویم شما می توانید این کار را انجام ندهید یا شما می توانید در این حد انجام دهید . می گوید نشد جواب درست به من بده . می پرسم خب چه جوابی بدهم ؟ می گوید بگو اگر امیرالمؤمنین(ع) بود چکار می کرد ؟ آخر مگر تو امیرالمؤمنین هستی ؟ باز می گوید نه تو جواب مرا بده . می گویم اگر امیرالمؤمنین بود نمی کرد ، خیلی ساده . امیرالمؤمنین(ع) در صحرا زیر آفتاب یک سطل آب جوش بغل دستش یک تکه نان خشک می خورد . عربی آمد به ایشان گفت می گویند آقایی است در کوفه که در خانه اش نان تازه می دهد و آب گوارا ، خانه اش را بلدی ؟ امیرالمؤمنین آدرس را داد . مرد آدرس را پیدا کرد گرفت و خورد بعد با خود گفت بروم به این بیچاره بگویم آن هم بیاید بخورد ، آن آب و نان سفت چه هست می خورد . آمد و گفت اینها چه هست می خوری ؟ بیا برو خانه علی ، ببین چه نان و آب گوارایی می دهد . حضرت خندیدند گفتند من علی هستم . گفت اگر شما علی هستید پس چرا خودت اینها را می خوری و آنها را می دهی به مردم ؟ گفت برای اینکه بنده حاکم این امت هستم . شما مجاز هستید خوب بخورید اما حاکم باید با پایین ترین سطح جامعه بخورد تا بفهمد افراد یک جامعه که تحت حکومتش هستند چه می خورند . ولی همین مسئله به ما خط می دهد ، می گوید اگر می خواهی امیرالمؤمنین شوی باید آن طوری عمل کنی . ولی نگو اگر تو شیر و شکر خوردی حرام است ، اگر چرب و شیرین خوردی حرام است ، ما نگفتیم حرام هست . گفتیم اگر می خواهی امیرالمؤمنین شوی پا روی نفست بگذار . ولی می خواهی یک آدم معمولی در جامعه باشی ، صحیح هم زندگی کنی ، حلال و حرامت را مراقب باشی ، به کسی ظلم نکنی ، ریا نکنی ، حسد نکنی ، دروغ نگویی ، همه اینها را اجرا کن ، خوب هم هست . به یک خانمی گفتم ما بچه یتیم زیاد داریم نمی خواهید کمک کنید ؟ گفت مادر من مؤسس مجموعه ای است که عهده دار چهارصد ، پانصد تا یتیم است . از بچه چهار پنج ماهه در بساطش است که بزرگ کرده است و الان هجده سالش است اما تابعیت از احکام شرع ندارد . ما اصلاً مانعشان نمی شویم ، کارتان را بکنید ، به من چه مانع شان شوم . اگر از بنده پرسیدند بالاتر از این خیرخواهی و زیبانگری چیست ؟ آن وقت آن را می گویم . الان دوست دارد در همین حد باشد ، خب باشد . خودتان انتخاب می کنید افق نگاهتان کجا باشد . افق نگاهتان را خوب انتخاب کنید . پایین نگاه دارید پایین را می مانید ، بالا را ببینید بالا می روید .

نوشتن دیدگاه