منو

یکشنبه, 16 ارديبهشت 1403 - Sun 05 05 2024

A+ A A-

ستونهای نور کجا هستند و چگونه کار می کنند ؟

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند در سوره رعد آیه 2 و سوره لقمان آیه 10 به ستونهایی اشاره میکند ستونهای افراشته ای که با چشم های ما قابل دیدن نیست .در مشاهده ای به آن رسیدم و آن ستونها را پیدا کردم، ، که در آن حالت می شود دید و اینکه این ستونها چه می کنند. این برای من خیلی جالب بود، شما می دانید که ما خود عالم هستیم، من عالمم، تو عالمی، و فی الواقع از این که تکثّر وجود دارد، تعداد وجود دارد، این مجازی است،در واقع همه اش یک دانه عالم است. و گفتن این سخت است، تمام این وجودهایی که در عالم می چرخند فی الواقع یک دانه هستند و آن یک دانه مرکز هستی است و همه چیز بر آن بنا شده است.
دکتر طب سوزنی ام در صحبت هایی که با بیمارانش می کرد شنیدم مثلاً به یک x می گفت شما کلیه ات مشکل دارد، روی این دو نقطه ای که نشان می داد، می گفت روی این دو تا دانه لوبیا را به این فرم بچسبان یا مگنت بچسبان مثل لوبیا به این شکل با چسب، فقط دو ساعت نه بیشتر، بعد قشنگی اش اینجا بود می گفت اگر شرایط کار شما اجازه داد مثلاً از این ساعت تا این ساعت مخصوص کلیه است، بچسبان. هر کاری کردم این را هضم کنم، نمی شد. اصلاً برای من قابل هضم نبود. یکبار سوال کردم ولی باز نفهمیدم، من هم دوست ندارم کسی بفهمد که من نفهمیدم پس سکوت می کنم تا یک روزی بفهمم و بالاخره فهمیدم. چند روز پیش بود، در یک زمانی در خانه تنها بودم و سکوت برقرار بعد از اینکه خیلی کار کرده بودم، خیلی زیاد و احتیاج به خوابیدن داشتم ولی دیدم نمی توانم بخوابم همانطور که نشسته بودم چشم هایم را هم گذاشتم و این صحنه را مشاهده کردم.
صحنه ای که مشاهده کرده بودم اینجوری بود :فکر کنید من تنها روی کره زمین هستم، چون من یک عالم هستم، من تنها روی کره زمین هستم بر بالای سرم آسمان افراشته، آسمانی که هیچ ستونی به چشم نمی آید، کلام خدا. اما با ستونهای افراشته نادیدنی برپاست. این ستونها کجا هستند باز من نمی دانستم. وقتی خوب نگاه کردم دیدم از آسمان مثل لوله، لوله هایی از نور به سمت زمین است و پایین می آید. لوله های نور از کجا می آمد پایین؟! وقتی به آسمان نگاه کردم سیارات و ستاره ها را دیدم هر کدام اینها مأمور یک ستون بودند. شاید هم ده تا از اینها بودند من با دید کوچک و محدود خودم می توانستم اینقدر ببینم و بعد خیلی قشنگ بود که این ستونها می آمد پایین، مثلاً می رسید به قلب من، من مرکز عالم هستم، می آمد روی قلب من می نشست و من احساس می کردم که چقدر آرام شد، چقدر سبک شد، چقدر راحت شد، راحتی اش را می فهمیدم. من اصلاً نفهمیدم چقدر زمان بردم، ستون بعدی که می آمد دیدم روی ریه های من است و جالب تر کجا بود، این ستونها بودند نه اینکه نباشند اما چطور و چه اتفاقی می افتاد، خیلی ملایم، خیلی ملایم انگار زمین می چرخید یا آسمان، نمی دانم. یکی از اینها خلاصه می چرخید، شاید هم هر دو با همدیگر، نتیجه این می شد که این ستون که روی قلب من بود تایمی می ماند و بعد تایمی می رفت، آرام آرام می رفت، ستون بعدی روی ریه هام بود مثلاً، ستون بعدی همین شکل روی معده ام بود. خیلی اتفاق عجیبی بود. با خانم دکتر صحبت کردم گفتم شما این را می گفتی ممکن است به من بگویی که زمانها آیا برای همه به اصطلاح اندامهای بدن هست یا نه؟ می خواستم یک چیزی را دنبال کنم، ایشان این را برای من نوشت و گفت: کیسه صفرا نیمه شب تا دو نصف شب زمان انرژی گیری و ترمیم اش است. کبد دو تا چهار صبح، ریه چهار تا شش صبح، روده بزرگ شش تا هشت صبح. می بینید آنهایی که به موقع صبح بلند می شوند تخلیه روده شان هم خوب است، معده هشت تا ده صبح، طحال ده تا دوازده، قلب دوازده تا دو بعد از ظهر، روده کوچک دو تا چهار بعد ازظهر، مثانه چهار تا شش بعد ازظهر و کلیه ها شش تا هشت شب، اینقدر را برای من نوشت، برای من اینقدر هم بس است چون من نمی خواهم روی اینها کاری انجام بدهم یا دستوری به کسی بدهم من این کارها را که نمی کنم. شاعر می گوید:
مه و خورشید و فلک همه درکارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
من نگاه کردم دیدم با این ستونهای افراشته، چه اتفاقی می افتد مگر زمین چرخش ندارد زمین می چرخد، من که اینجا هستم این ساعت قلبم را پمپ پاژ می کند، تمیز می کند، کارم را انجام می دهد. با این گردش آرام آرام این ستون، یک ذره می رود آنطرف تر روی یک عده دیگر، و و و ..... می چرخد تا 24 ساعت و این گردش ادامه دارد. ستون هست، هُوف نمی کند بالا برود،فقط آرام آرام می چرخد.
ستارگان خدا و سیارات در خدمت من و شما هستند بطور دائم اندامهای مارا دارند تسویه می کنند و اصلاح می کنند. پس چرا ما اینقدر مریض هستیم؟
یک دلیل بیشتر ندارد یا می بینیم و ولش نمی کنیم، یا مثل من می بینی و می دانی که باید ولش کنی بسته بندی اش می کنی می گذاری یک جایی آن زیرها ، غافل از اینکه هست آنکه نرفت پس چکارش کنم؟ دست بقچه اش کن برو، اما بهش برنگردی اگر دوباره بهش برگردی دست بقچه ی تواست، برای تو است. من دیگر آزاد کردم، من اصلاً مشکل ندارم. کواکب، کهکشانها، ستارگان، سیارات در خدمت من و شما هستند که این عمر کوتاه زمینی را به نحو احسنت بگذرانیم چون وقتی برگشتی به نقطه صفر رسیدی با آگاهی بالا می روی من نمی دانم وقتی به نقطه صفر می رسم می میرم، بمیرم اصلاً مهم نیست، مهم این است که به آگاهی برسم به آن آگاهی ناب دست پیدا کنم بی آگاهی دنباله مسیرم را نروم اگر با آگاهی بروم این خط طولانی یال کوه را چشم به هم زدنی رفتم و تمام شده دیگر چیزی نیست که مرتب بخواهم چال کنم.
خیلی صحنه قشنگی بود و واقعاً نمی دانم چقدر بر من گذشت چون نه شروعش ساعت را نگاه کردم و نه انتهایش مهم برای من آن چیزی بود که اتفاق افتاد و آن فهمی که به من داده شد.
بعد دیدم که به دوستان می گفتیم ده شب یا دوازده شب بنشینند برای تمرکز، من نمی دانستم یعنی چه؟ ولی می دانستم یک اتفاقاتی می افتد. حالا از این ستونهای نادیدنی خدا بهره ببرید، جسم تان را اصلاح کنید، ساعتهایی را که به شما دادم شاید زمان خوبی باشد در هر کدام چند دقیقه ای هم که شده متمرکز بشوید دستتان را روی آن قسمت از بدن بگذارید یا حائل کنید یا به آن فکر کنید و از درگاه حق تقاضا کنید که جسم شما را اصلاح کند، جسم ناتوان شما را.
خیلی قشنگ است که خداوند در سوره واقعه قسم می خورد به مقام ستارگان و خداوند درقرآن مطرح کرده و قسم بزرگی است، همیشه فکر می کردم چرا قسم بزرگی است؟ ما اشرف مخلوقات هستیم از ما بالاتر که نیست چرا؟ ( مواقع النجوم ) به این دلیل.
این ساعتها را من تعیین نکردم چون این علم بسیار بسیار کهن چین است مال من نیست. من این رؤیتی بوده که کردم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید