منو

پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu 05 02 2024

A+ A A-

در وادی عرفان قدمی بزنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

مردم در عصر حاضر به صورت شعاری هم که شده همه می خواهند وارد عرفان شوند . ماشاالله بازارعرفان ها با اسامی مختلف هم داغ است . اما فی الواقع از عرفان چیز زیادی نمی دانند . اما از ژست عرفان و عرفان گرایی خوششان می آید ، تبلیغش را هم می کنند . اما واقعیتش اینطور نیست . هرکسی به وادی عرفان قصد ورود کند باید بداند که عرفان حیطه ای جدا از زندگی روزمره نیست . انسان لازم نیست به یک کوه برود ، به یک دره برود ، در تنهایی زندگی کند . یا صرفاً با وحوش روبرو باشد . عرفان بر پایه ی تغییرات پارامترهای درونی انسان استوار است . امروز به دو مورد اشاره می کنم. اولین قدم ، صبور بودن است . صبوری تعریفی فراتر از این تعریف عمومی جامعه ی ما دارد . در قرآن به صراحت داریم که خداوند فرموده است از صبر و صلاﺓ در سختی ها مدد بجوئید . در تفاسیر صبر و صلاﺓ را به اصطلاح آقا رسول الله و آقا امیرالمومنین معرفی می کنند . چون این دو بزرگ عالم هستی با همه ی رشادت ها و بزرگی هایشان ، می شود صبر را در مقابل شداید و سختی ها لابه لای مسائل زندگی شان مشاهده کرد و نوع برخوردشان را دید . صبر با تحمل فرق می کند . صبر ، پذیرش مسائل سخت است نه تحمل مسائل سخت . صبر ، پذیرش مسائل سخت است . با وجود آرامش . نه با خودزنی . درحالیکه مسائلی مثل مرگ و میر ، از دست دادن همه ی دارایی ها ، شنیدن بهتان های بزرگ از سمت و سوی نزدیکان و.....، واقعاً کشنده است .و ساده نیست . اما انسان صابر ، صبر کننده ، به خدا توکل می کند . از خدا مدد می جوید . و تسلیم آن چیزی می شود که بر او وارد شده است . پس یک صابر ، یک صبر کننده مشخصه ای دارد . توکل به خدا . از خدا کمک درخواست کردن . و تسلیم شدن بر آن چیزی که درحال حاضر به او وارد شده و او دارد تحملش می کند. تسلیم حق بودن به دو دلیل است . حالا من تسلیم خدا نباشم . چه می کنم ؟آیا می توانم روند فصل های سال را عوض کنم ؟ آیا می توانم زندگی آدم ها را تغییر دهم ؟ اما تسلیم حق بودن به دو دلیل برای یک عارف که می خواهد در حیطه عرفان قدم بگذارد لازم است . یکی اینکه این درسی است که باید بیاموزیم. یعنی تسلیم بزرگی شویم که خالق ماست . و خالقی جز او وجود ندارد . دوم اینکه همانا خدا پس از تعلیم گرفتن درس از سوی من آن را برمی دارد . چی را ؟ آن سختی را . آن رنج را . آن درد را . آن وقت است که دوره ی سختی را در یک آرامشی طی خواهیم کرد . من بارها گفته ام اگر کرونا نداشتم شاید سه یا چهار روز بعد از حاج آقا زنده نمی ماندم . یک وقت به خودم آمدم و دیدم همه چیز روی سرم آوار شد . دیگر زنده ماندن به چه درد می خورد ؟ یک هفته گذشت و در آن حال بد به خودم گفتم ، تو که نمی توانی الان بمیری . اراده اش دست تو نیست . پس توکل به خدا کن. از خدا صبر طلب کن . آرامش طلب کن . و اگر خدا به دادم نرسیده بود ، نمی دانم چه کار می کردم . مهم این است . تسلیم خدا شویم. که درسمان را پس دهیم . و دوم مطمئن باشیم وقتی تسلیم می شویم ، خدا به بهترین وجه ممکن حتی در سختی به داد ما می رسد . امکان نداشت یک همچین سختی به من وارد شود و اقوام و فامیل ها و آشنایان ، یک دهم شما بتوانند به من محبت کنند . شما آدم های با محبتی هستید . شکی نیست . اما به اختیار خودتان که نبودید . خدای شما ، شما را حرکت داد . هم شما امتحانتان را پس دادید . هم به من رسیدگی کردید . آنقدر این روابط ریز و مویرگی و زیبا است که باورنکردنی است .
درس دوم : امروز قضاوت نکردن در جامعه چه در بیرون خودتان توسط این زبان که دائم انجام می دهیم . چه در درون توسط ذهن . هردوتایش را انجام می دهیم. خیلی کار سختی است ولی راهی غیر از این وجود ندارد . ذهن و چشم و گوش و زبانی که لحظه های عمرش را در بررسی کردن و قضاوت نمودن همه ی آنچه که پیش روی عمرش می باشد گذرانده است دیگر در لحظه های زندگی اش نمی تواند دمادم حضور داشته باشد . آن کسی که دهانش ، گوشش ، چشمش ، ذهنش به طور دائم در حال قضاوت بوده است ، وقتی به او می گویی در لحظه حضور داشته باشد ، نمی تواند . دیگر لحظه برایش معنی ندارد . اگر این لحظه را به زور وادارش کنی تا بفهمد به لحظه ی بعدی دست پیدا نمی کند . لحظه ی بعدی اش نیست می شود . عارف کسی است که تک تک لحظات عمرش حضور دارد. پس قرار شد صبور باشیم . تسلیم باشیم. بدون قضاوت ببینیم و بشنویم. هروقت به مادرم اینها را می گویم ، به من می گوید معنی اش این است که اصلاً این دهان را ببندیم . چشمانمان را هم ببندیم. گوش هایمان را هم ببندیم ؟ اتفاقاً بالعکس . همه را باز کنید و با همه ی آن اقرار کنید چی می بینید ؟ چی می شنوید؟ نه اینکه قضاوت کنید آنچه که من شنیدم حتماً منظور اینطور بوده است . آنچه که من دیدم حتماً منظور این شکلی بوده است . نه . قرار شد صبور باشیم . تسلیم باشیم . بدون قضاوت ببینیم و بشنویم . و هرآنچه که در جهت رشد و تکامل است دریافت کنیم. انسان های بزرگ و آگاه فقط آگاهی دهنده هستند . بعضی ها می روند بعضی از این کلاس های استادان بزرگ . سالیان است که می رود و می آید . یکی از آنها که رفته بود و از این فرافکنی های روح هم می کردند ، شفابخشی هم می کردند . چندسال پیش یقه ی من را در یک مهمانی گرفت .گفت : من اینجوری می کنم . من فلانی را دیدم . من کلاس فلانی رفتم . شما چی فکر می کنی ؟ گفتم من اصلاً راجع به شما فکر نمی کنم. من با شما می گویم سلام . حال شما . خوبید ؟ زندگی تان خوش می گذرد ؟ یک محاوره ی معمولی . من اصلاً راجع به هیچ چیز ، هیچ فکری نمی کنم. آخر سر که دیدم کلافه شد ، گفتم استادی که هنوز شاگردش یاد نگرفته که در مورد دیگران فکر نکند استاد نیست . انسان های بزرگ و آگاه فقط آگاهی دهنده هستند . قضاوت نکنید . صبور باشید . تسلیم خدا باشید . این ها آگاهی نیست ؟ من هم استادی راهنمایی ام می کند . من فقط گوینده اش هستم . پس انسان های بزرگ و آگاه فقط آگاهی دهنده هستند . این ها فقط تنها کاری که در مورد انسان های دیگر می کنند یک جرقه در وجودشان می زنند تا چه اتفاقی بیافتد ؟ هرکدام ما یک منجی در درونمان است . یک نجات دهنده در درونمان است . انسان های آگاه ، تنها کاری که می کنند یک جرقه می زنند . مثل نوک کبریت که می کشید . یک جرقه می زنند تا منجی درون انسان های دیگر بیدار شود یا بیدار است . فعال شود . این کلام را می خواهم برای شما در دوتا گفتار باز کنم.
1-اگر خودتان را عارف می دانید و آگاه می دانید ، یادتان باشد هیچ قضاوتی در مورد هیچ چیز نکنید . اولین قضاوتی که کردید عین آن مجسمه ها و آن بت هایی که در خانه ی کعبه بود یکی یکی سرنگون شد . همان طور سرنگون می شوید . اگر خودتان را عارف و آگاه می دانید هیچ قضاوتی در مورد هیچ چیز نکنید . قضاوت شما در حد فهمتان است . شاید فهم شما کامل نبود . مطمئن هستید که فهم شما کامل است ؟ مطمئن هستید که همه چیز را می دانید ؟
2 – برای دیگران بدون قضاوت تلنگری برای باز شدن فهمشان کفایت می کند . می گوید می خواستم طرف روشن شود . با قضاوت تو ؟ عارف کسی است که با تلنگری منجی درون فرد مقابل را بیدار می کند . فعال می کند . لازم نیست تو قضاوت کنی تا منجی درون او فعال شود . اگر شما داری تلاش بیشتری می کنی خود شما هم هنوز کامل بیدار نشدید . یادتان هست راجع به یکی از این عرفا گفتم که در مسجد نشسته بود یکی آمد و گفت رهایی را به من نشان بده من چه کار کنم که رها شوم ؟او یک کلمه حرف نزد بلند شد و ستون مسجد را بغل کرد شروع کرد داد زدن :آی هوار آی مردم به داد من برسید این ستون من را ول نمی کند طرف آمد گفت: چه کار می کنید ؟شما به ستون چسبیده ای .عارف گفت :من هر چیزی که لازم بود گفتم و از مسجد بیرون آمد. او تلنگر خود را زد مهم نیست چه کسی به شما تلنگر می زند مهم تلنگر درست است روی اسامی آدم ها مجادله نکنید این استاد خوب است آن استاد بد است این استاد این طوری است آن استاد آن طوری است سر اسامی آنها منقلب نشوید به خاطر بسپاریم که هر گفت و گویی آزمایشی است از جانب پروردگار که شما امروز راجع به آن حرف می زنید و فردا اتفاق می افتد یا فرداهای های دیگر هر اتفاقی به موقع خودش خواهد افتاد دلار می شود 200 هزار تومان الان 200 تومان است ؟حرف اضافه برای چی می زنید ؟چرا فضا باز می کنید از جهان هستی برای اینکه اسکناسی بی ارزش برای خودش پلکانی در آسمان بالا برود هر اتفاقی به موقع خودش خواهد افتاد پس قضاوت نکنید صبور باشید .کم صبرها، قضاوت کننده ها ،متاسف ها ،سقوط می کنند و خیلی هم بد سقوط می کنند یعنی درست با ملاج پایین می آیند از درجه و منزلت آدم بودن و شان آدمی به پایین می افتند آن وقت دیگر سخت می توانند خودشان را پیدا کنند برخیزند و ادامه مسیر بدهند .
دو بیت از هاتف اصفهانی می گویم:
گر فاش شود عیوب پنهانی ما ای وای به خجلت و پریشانی ما
ما غره به دینداری و شاد از اسلام گبران متنفر از مسلمانی ما

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید