منو

پنج شنبه, 13 ارديبهشت 1403 - Thu 05 02 2024

A+ A A-

کدامیک آن دیگری را آورده رنج ، ترس

بسم الله الرحمن الرحیم

در ابتدا عرض می کنم شاید شما با خودتان فکر کنید که مقوله هایی که مطرح می شود تکراری است ترس و ترس ، ترس و رنج ، قضاوت نکردن و الی آخر حق با شما است من با شما کاملاً موافقم ولی اگر شما یک ذره توجه خودتان را به جهان هستی اطراف خود بگذارید به نظر می آید خیلی چیزها تکراری است مثل تغییر فصل، بهار می آید تابستان می آید پاییز می آید زمستان باز دوباره سال از نو روزی از نو همه ی آنها منظم روی خط ممتد و تکراری می آیند ومی روند، شب و روز را نگاه کنید شب می شود بعد روز می شود ما نداریم دوتا شب باهم باشد یا دوتا روز باهم باشد الان فوری می گوید :در قطبین شش ماه شب است شش ماه روز . بله درست است ولی همان قطبین بسته به شرایط منطقه ی آنها در آن شش ماهی که قرار است شب باشد هیچ روزی ندارند یا قرار است روز باشد هیچ شبی ندارند پس بنابراین می بینیم هیچ دو روزی را نداریم بدون شب پشت سر هم بگذرانیم. یا بگوئیم حالا امروز که گذشت ، فردا روز تکراری است نیاید . نمی خواهیم تکراری داشته باشیم . درها را ببندیم که روز فردا را مشاهده نکنیم . چون تکراری است . هرگز چنین چیزی نمی شود . بلکه هر افولی و هر ظهوری در جایگاه خودش صاحب ویژگی های منحصر به فرد است . این صبح ویژگی های منحصر به فرد را دارد . این شب که تاریک می شود ویژگی های منحصر به فرد را دارد . خیلی متاسف هستم که ما در شهر زندگی می کنیم. خیلی متاسف هستم که پدر و مادر من شهری بودند . کاش دهاتی بودند . من هم در دهات بزرگ می شدم . من هم در دهات زندگی می کردم . جایی که خانه هایش یک طبقه هستند . تا می توانستم آسمان را خوب ببینم . نمی دانم . شاید هم اگر آنجور بود حرص می زدم که به شهر بیایم . هر افولی و هر ظهوری در جایگاه خودش صاحب شعور هستند منتظر هستند یک آدمی که خداوند به او گفته است اشرف مخلوقات این ویژگی ها را نگاه کند . برای یک بار هم که شده بفهمیم ، وقتی شب می شود چه ویژگی هایی دارد . وقتی صبح روشن می شود ، چه اتفاقاتی می افتد. و این طوری یک قدم به حقیقت هستی نزدیک تر شویم . پس این مقوله ها را که ما اول گفتیم تکراری ، هرچه بیشتر نگاه کنیم و هرچه بیشتر به آنها بپردازیم ، زودتر نخ های سیاه دست و پایمان رها می شود . و قبل از اینکه مهلت عمر دنیایی مان تمام شود به حقایقی که در دنیا می بایستی دسترسی پیدا می کردیم ، دست پیدا می کنیم ان شاالله .
به ترس و رنج فکر کنید از خودتان سوال کنید اول ترس آمد بعد رنج یا اول رنج آمد بعد ترس ؟ من معتقد هستم در مورد ترس و رنج تقدم و تاخر برای هیچ کدام این ها نمی شود قائل شد . نمی شود اول بگوئیم که ترس آمد و بعد رنج آمد . یا بالعکس . اول رنج آمد و بعد ترس آمد . موارد مختلفی وجود دارد که اثبات می کند یک دفعه این اول است و یک دفعه آن اول است . خیلی جاها ترس است که می آید . وقتی ترس می آید دنبال آن رنج می آید .برای مثال یک نفر می خواهد سوار آسانسور شود ، شدیداً از اینکه در آسانسور تنها باشد می ترسد . جلوی در آسانسور هم ایستاده ، می خواهد داخل برود . در آسانسور هم باز است . یک عده هم بیرون ایستاده اند .منتظر هستند ببینند این فرد چکار می کند. اگر در نزد دیگران اعلام کند که من می ترسم که تنهایی سوار آسانسور شوم ، همه به او می خندند . مسخره اش می کنند . اگر بخندند و مسخره اش کنند ، او از این بابت رنج می کشد . برایش درد است . اگر نخواهد که دیگران بدانند مجبور است که در جمع ابراز نکند در کمال ترس که دارد قالب تهی می کند یک نفره سوار آسانسور شود . آن وقت چه اتفاقی می افتد ؟ در آسانسور به شدت رنج می کشد . در سختی قرار می گیرد . اما مواقع دیگری است که ابتدا رنج می آید مثلا یک کسی می رود در یک منزلی و خدمه می شود . خدمتکار می شود . پول ندارد . نیازمند است. باید درآمد داشته باشد . مجبور است که خدمه شود . ولی از اینکه خدمتکار یک خانه ای باشد رنج می کشد . زجر می کشد . چون دوست ندارد . در این اثنا که در یک خانه ای دارد کار می کند ، یک چیزی می شود و کارفرما سرش داد می زند و او را تهدید به اخراج می کند. حالا به حق یا ناحق . فرقی نمی کند . سرش داد می زند و تهدیدش می کند که اخراجت می کنم . او آنقدر که در رنج بوده از اینکه دارد خدمتکاری می کند دلش می خواهد همان موقع این دندان هایش را به هم فشار دهد و یک کتک مفصلی به این کارفرما بزند اما فکر بی پولی ، نیازمندی خودش و خانواده اش ، ترس از اعتراض به کارفرما را برای این فرد حاصل می کند . چون می داند که اگر این اهانت را به این کارفرما کند یا حتی اعتراض کند ، بیکار خواهد بود و بیکاری مصادف است با بی پولی . و بی پولی مصادف است با رنج بسیار . بنابراین ساکت می شود و هیچ چیز نمی گوید . این ترس جدید که از کافرما ترسید و جوابش را نداد ، یک رنج جدید هم تولید کرد . یک رنج داشت ، یک ترس دنبالش آمد ، دوباره یک رنج دیگر . و این مسیر همین طور ادامه می گیرد و می رود . پس نمی توانیم تقدم و تاخر حتمی برای ترس و رنج قائل شویم. بلکه بهتر است در هر مسیری که ترس و رنجی در آن به وجود آمده ، آن را در جای خودش بررسی کنیم. ما این ها را نگفتیم که قصه گفته باشیم ، می خواهیم به خاطر خودمان یک کاری کنیم . اگر بخواهیم یک کار اساسی انجام دهیم باید به عقب برگردیم تا به نقطه ی شروع برسیم. دیدید ، ترس ، رنج . ترس ، رنج . هی دنبال هم می آیند . یک جایی می رسد که یادت می رود اولین ترس تو چی بود؟یا اولین رنج تو چی بود ؟ اصلاً با کدام این ها شروع شد . باید برگردی و به آن نقطه ی اول برسی . و درست و عمیق آن را نگاه کنی . درست است که در ظاهر همیشه عوامل بیرونی سبب ایجاد ترس ها و رنج ها هستند ، چیزهایی که در بیرون اتفاق می افتند . اما اگر ریشه یابی کنیم ، می بینیم که ضعف های درونی خود ما است که نخواستیم آن ضعف ها را اصلاح کنیم و سبب شده که در واکنش های بیرونی ما در مواضع ضعف خودمان را احساس کنیم . و وقتی در موضع ضعف افتادیم ، حالا که این ها را فهمیدیم چه کار کنیم ؟
1_در زندگی هر فردی به تناسب نوع زندگی اش که در چه جایگاه شرعی ، عرفی یا حقوقی قرار دارد یک احکامی وجود دارد . ما کتاب قانون یا رساله نیستیم . ما چه زمانی رساله را باز می کنیم ؟ هروقت که نفهمیدیم این دست که زخم است ، حالا می خواهم وضو بگیرم چطور وضو بگیرم؟ آن وقت باید یا سراغ یک مجتهد بروم یا پیش نماز مسجد پیدا کنم یا کتاب رساله باز کنم . هر کدام این ها را ، شرع و عرف ،حقوق و قضا و همه چیز را در حد نیازمان می آموزیم . هر فردی باید با این ها آشنا شود . پدر و مادرهای امروز ، به حرف من گوش کنید . شما خیلی نسل سختی هستید . مسئولیت بزرگ و سنگینی بر عهده ی شما است . این نکته های مهم را برای فرزندانتان دقت کنید . نسل حاضر هیچ وری هستند . نه مذهبی هستند . نه بی دین هستند . نه اروپایی هستند . نه ایرانی هستند . به درد هیچی نمی خورند . تکلیفشان با خودشان معین نیست . و آن تقصیر شما پدر و مادرها است . فرزندانتان را با فرهنگی درست و اصولی تربیت کنید . یادتان باشد که مسئولیت خطیری بر عهده ی شماست . حالا خوشبختانه شما با پدر و مادرهای نسل قبل یک فرق عمده دارید . همه ی شما تحصیل کرده هستید . همه ی شما در جامعه گشتید و همه ی شما صاحب موقعیت های اجتماعی و تحصیلات دانشگاهی هستید . می توانید به کتب بسیار دسترسی داشته باشید . پس بنابراین حتماً وظیفه دارید تا درست عمل کنید . بسیاری از تحمیل های اجتماعی روی مردم و روی افراد در نتیجه ی ندانستن حدود حقوق اجتماعی است . هر تحمیلی به یقین ترسی و رنجی به دنبالش خواهد بود . هیچ تحمیلی نمی آید که همراه خودش یک ترس را یدک نکشد . اصلاً شما تحمیل را می پذیرید برای اینکه می ترسید . وقتی از این تحمیل می ترسید و پذیرشش می کنید بعد دچار رنج می شوید . برای خودتان به طور روزانه یک دفتر قرار دهید . برای هر روزتان یک ترس یا یک رنج یا هر دو باهم را بنویسید . بعد آرام آرام در زمان های خالی روزتان ، مثل مترو ، مثل تاکسی ، مثل اتوبوس برگردید و به جای اینکه مردم را نگاه کنید و هی دائم از قد و قواره هایشان متر بزنید و اندازه بگیرید ، به سمت عقب برگردید تا بروید و به نقطه ی سرخط برسید. بعد خوب بررسی کنید ، تشخیص دهید و آن موقع اگر درست بررسی کنید و تشخیص دهید می بینید که در اکثر مواقع این شما هستید و شما بودید که حقوق اجتماعی تان را نمی دانستید ، نتیجتاً ترجیح دادید بترسید وقتی ترسیدید خودتان را مچاله کردید، وقتی خودتان را مچاله کردید خودتان را در رنج دیدید و بعد شروع کردید غُر زدن، من همیشه مورد ظلم بودم و الی آخر، در حالیکه اینطور نبوده کسی که شما را به ترستان شما را زندانی کرد خودتان بودید، الان فرصتی ست تا بشناسیم و حلقه اسارت یک یک اینها را از گردن خارج کنیم، باور کنید در عرض یکماه شاید هم حتی کمتر، چون درشتها را که بر می دارید و حذف می کنید ریزها خودبخود خرد می شوند، کمتر از یکماه می توانید دفتر ترسها و رنجها و مظلوم نمایی های خودتان را ببندید، صد البته این دفتری که نوشتید پاره نمی شود، نباید پاره شود، این همراه شما می ماند منتها همراه شما می ماند در کتابخانه یا در دستتان، نه مثل یک غده در قلبتان که دمادم شما را می خورد، هی یادتان می آید وای چه رنجهایی کشیدم، وای چقدر ترسیدم، خدا چکارش کند که مرا اینقدر در عذاب گذاشت، چه کسی شما را جز خودتان در عذاب گذاشت؟ مثل اینکه بعضیها با یک مرحومی عکس می گیرند که خیلی هم از او خوششان نمی آمده، سالیان روی دیوارشان نگه می دارند وقتی این پرونده را بستید آن عکس را هم بر می دارید، لازم هم نیست پاره اش کنید، چون دیگر آن ارزشش را از دست می دهد، آن کراهت را برای تو از دست می دهد، بگذارید یک گوشه ای ولی دیگر از کسی نمی ترسید رنج هم نمی کشید، من منتظر اخبار مسرت بخش پیروزی شما بر ترسها و رنجها هستم که بشنوم.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید