منو

دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon 05 06 2024

A+ A A-

چگونه آدمی در عالم تعادل قرار می گیرد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

ورود به عرصه ی آگاهی الزاماتی با خود می آورد .انسان ها به دنیا می آیند تا دو عالم را با هم زندگی کنند ،عالم ماده و عالم معنا .دو عالمی که هر کدام آن یکی را حمایت می کند یا بهتر بگویم برای رسیدن به نقطه ای که خود خودت باشی و زندگی کنی از هیچ کم و کاستی نهراسی به آن نیاز دارید. عالم مثل آسیاب می ماند به نوبت می چرخد گهی در چرخش، عالم ماده رو است و عیان است گاهی عالم معنا بالا هست و عیان است، عالم معنا باید در عالم ماده ورود کند تا تجلی پیدا کند و نشان داده شود منتها هر کدام به نوبت؛ هیچ کدام به آن یکی برتری و پیشی بی مورد نمی گیرد وگرنه از حیطه ی هوشیاری و مسیر آگاهی خارج می شود مثلاً یکی در بیابان می نشیند ،جنگل می نشیند روزی دوتا و سه تا بادام می خورد و سعی می کند عالم معنای او بسیار رشد کند ولی باید این دو عالم با همدیگر برود. به کره ی زمین نگاه کنید بدون اینکه در این کهکشان به یک ریسمانی یا به یک جایی وصل باشد کاملاً متعادل و پابرجا است ،زمین پایین نمی افتد در این کهکشان این طرف و آن طرف نمی رود سرجای خودش است درحالی که درون آن پر است و ناشناخته. در درون زمین بسیار ناشناخته وجود دارد، روی کره زمین را هم همه می دانیم پر از موجودات زنده .خیلی ها آدمی را عالم کبیر نامیدند اگر چنین باشد باید آدمی در عالم تعادل قرار بگیرد برای متعادل بودن لازم است درون و بیرون با هم در تعامل باشند کل جسم از اعضای داخلی و بیرونی ماده محسوب می شود و عالم ماده را تشکیل می دهد اما عاملی در درون آدمی وجود دارد که عطیه ی الهی است برای این عالم ماده عالم معنا را می سازد همان طوری که عالم ماده ی آدمی از بدو تولد ساخته و پرداخته می شود و رشد می کند عالم معنا هم بایستی با استفاده از تجربیات جسم یعنی عالم ماده تجربه کند و وسعت بگیرد پس یقیناً به این نکته می بایستی توجه بالایی کرد، صد البته اگر آدمی تعالیمی که خداوند در دنیا برای او مقدر فرموده بکار ببندد آنچه که باید بکند ، بکند و آنچه که از او نهی شده نکند و دوری کند این اتفاق به طور کامل خواهد افتاد عالم ماده و عالم معنا با همدیگر در تعادل قرار می گیرند ،مگر اینکه آدمی از صراط مستقیم مسیر کج کند ان شاءالله چنین نباشد.

آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین

ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درا

ای هفت گردون مست تو ،ما مهره ای در دست تو

ای هست ما از هست تو در صدهزاران مرحبا

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید