منو

دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon 05 06 2024

A+ A A-

آیا فرهنگ ما را بیگانه کرده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز صبح کلیپی را دیدم خیلی هم جالب بود، من معمولا هرچیزی را که می بینم تمام نمی شود چون به دنبالش گفتگو خواهم داشت و صحنه هایی را خواهم داشت و این ارزشمندی بسیار بالایی ست، نمی دانم چند سال پیش بود در آن سالها در حسینیه مطالب زیادی به دوستانمان توصیه کردم،‌گاهی گفتم دفتری بیاورید و بنویسید از دیگران چه توقعی دارید؟ از همسرتان از دخترتان از پسرتان از همسرتان از همسایه تان از کاسب محل از همکارتان و الی آخر. بعد گفتم در آن بنویسید از خودتان چه انتظاری دارید؟ اگر یادتان باشد گفتم ساده بخورید؟ به عبارتی عنصر عنصر خوردن را آغاز کنید حتی گفتم من هم همینطور می خورم سالاد که می کشم مثل بچه کوچک ها دانه دانه می خورم اول کاهو می خورم بعد خیار می خورم بعد گوجه و بعد آنهایی را که مانده تک تک می خورم وقتی می خورم اول مزه میکنم باهم قاطی نمی کنم،‌ هنوز هم همین کار رو می کنم برای خرید لباس گفتم در شان خودتان لباس بخرید ولی وقتی می خرید قبلی ها را ببخشید نظیر این گفتگوها زیاد داشتیم برگردید در مقالات سایت اینها را مطالعه کنید چون اگر در شما جاری نشده واقعا دیگر خیلی دیر است و باید بزودی جاری شود گرچه که خیلی دیر کردیم ولی هرجا جلوی ضرر را بگیرید منفعت است،‌ عنوان کلیپی که صبح دیدم این بود، فرهنگ چگونه ما را بیگانه می کند آنچه را که ایشان فرهنگ نامیده من برایش چنین نامی قائل نیستم با این نام نمی نامم من برعکس می گویم خودخواهی ها، منیتهای سنگین، حسادتها، چشم داشتن به دست دیگران که چه دارند همه اینها بدتنرین ضربه و مسئله است در این قصه ی آدمیزاد فرهنگ اگر در مفهوم اصلی خودش باشد جامعه را ارتقا می بخشد نه اینکه جامعه را به ذلت و سختی دچار می کند یا به بیگانگی برساند، بیگانگی از هر نوع آن انسان را در یک بُعد توخالی و شکست خورده می کند و انسانی که دچار سرخوردگی و شکست می شود به سوی افسردگی و ناامیدی میرود در جامعه ی امروز ما بودن رستوران ها و فست فودها که خوب است . اما این یک شرطی دارد . به شرط آنکه وجود این فست فودها و رستوران ها و چنان و چنان ها را نشانه ی تمدن ندانیم . همه ی این ها ابزار هستند . ابزارهایی که به کارها سرعت می بخشند . زمان بیشتری برای تفکر در دنیا و اموردنیا را برای انسان ایجاد می کنند . آن وقتی که می خواهد برود وسیله بخرد . بیاورد . بشوید . خرد کند. بپزد . آماده کند . و آن وقت که می خواهند بنشینند و بخورند . در حداقل زمان در یک رستوران می خورند و همان مواد غذایی به بدنشان می رسد . این یعنی تمدن ؟ نه . این یعنی یک ابزارخوب . حالا اگر واقعاً کیفیت غذاها و وسایلی که به کار بردند خوب باشد . اما همین ابزارها وقتی وجودشان در مرتبه ی ، اصل واجب قرار بگیرد ، چه پیامدی خواهد داشت ؟ سفره های صمیمی و پر از محبت خانه ها که در آن بشقاب سبزی تازه با ترب های نقلی قرمز دیگر کم و کم و کم رنگ تر می شود . تا جایی که در بسیاری از خانه ها دیگر خانواده نیستند . هرکسی یا بیرون غذا خورده و یا می آید در خانه و می رود سر قابلمه و یک بشقاب غذا می کشد و در فر برقی گرمش می کند و روی مبل می نشیند . لم می دهد . تلویزیون را می گذارد و خودش را به یک فیلمی مشغول می کند . می خورد و بر می دارد و می برد . و در آخر کار از آن نگاه های گرم و پرمهری که زبان آن را همراهی می کرد برای اینکه از غذا تعریف کند ، تشکر کند ، قدردانی کند دیگر خبری نیست . ابزاری که قرار بود در خدمت انسان باشد ، برعلیه انسان به حرکت در آمد. ماشین ها تکنولوژی روز هستند . در خدمت بشر هستند . بسیار هم عالی هستند . اما در رابطه های انسانی برای خودشان جا باز کردند . انسان ها را دور از همدیگر نگه داشته اند . می دانید چطوری ؟ لباس های چرک شسته می شود . پهن می شود . خشک می شود و در جای خودش قرار می گیرد . افراد خانواده دوباره آنها را می پوشند . دوباره آنها را چرک می کنند . دوباره آنها را در سطل رخت می اندازند و دوباره این مسیر تکرار می شود . و در پایان هر بار هیچ پیام قدردانی در این میان رد و بدل نمی شود . چرا ؟ چون ماشین دیگر ابزار محسوب نمی شود . خداوندگار خانه است . اصل ماجرا است . چه کسی این قرارداد را می نویسد و اجرا می کند ؟ الا خود آدم ها ؟. هیچ کسی از هیچ کجا نیامده کتاب فرهنگ بیگانگی را با خودش نیاورده است . بلکه هر شهر و دیاری در خودش این خاصیت را دارد . و خودش در گردش چرخ و فلک دنیا از لایه ی زیرین به بالاترین ارتفاع می رسد . آنجا شکایت هم می کند که زمان آدم ها را عوض می کند و این فریبی بیش نیست . زمان آدم ها را عوض نمی کند . اصلاً زمانه عوض نمی شود . این آدم ها هستند که خودشان ، خودشان را عوض می کنند . روز زن می آید . روز مرد می آید . روز ولنتاین می آید . همین طوری این ها را در کتاب ها وارد می کنند . برایش تاریخ می گذارند . اما هیچ کسی اهمیت نمی دهد که این روزها برای چه عنوان شده است ؟ آمده تا چه چیزی را از زیر خاکستر زمان و جهل آدمی که مدفون کرده است بیرون بکشد ؟ برای این بخش هیچ تحرکی نیست . جوک های بسیار ساخته می شود . جوراب های آقایان سوراخ است . نشان می دهد که روز پدر نزدیک است . جوراب فروش ها کارشان رونق می گیرد . هزار و یک مدل . اما هیچ کسی فکر نمی کند که روز پدر یعنی چی ؟ خیلی از اولادها روز پدر و روز مادر یک دسته گل و یک کادوی گران قیمت با پول کلان می خرند و با یک اسنپ می فرستند خانه ی پدر و مادرشان . عصر حاضر را می گویند عصر هوشیاری و آگاهی . یعنی چی ؟ آیا مفهوم آگاهی این است که در پی این شویم که لایه لایه ی حیات را ورق بزنیم ؟ بیائیم در آن جستجو کنیم و آنهایی را که تا امروز ندیدیم پیدا کنیم و ببینیم . نمی دانم . شاید هم قسمتش این طوری باشد . و حتماً هم هست . چنان که خیلی ها می توانند ببینند . اما یک چیز را خیلی خوب فهمیدم و آن این است که رابطه ی من را با خودم جستجو کنم . چرا ؟ برای اینکه در توهمات من باقی نمانم . اگر موفق شدم به دنبال این رابطه آن وقت رابطه ی من را با تمام موجودات عالم که بیرون از من هستند حتی عناصر طبیعت پیدا می کنم . این است عصر هوشیاری . حتی می خواهم بگویم رابطه ی ما با اشیا ، تکنولوژی ، تجملات حتی خوردنی ها و آشامیدنی ها و پوشیدنی ها ، همه و همه ، باید این رابطه را پیدا کنیم راهی جز آنچه که عرض کردم نیست . من خودم به شخصه یادم می آید ، بارها هم به بچه ها در حسینیه گفته بودم که هروقت ماشین لباس شویی من کار می کند و تمام می شود به جهت اینکه دیگر نه می توانستم داخل حمام پای تشت رخت بنشینم ، نه پایش را داشتم و نه کمر و نه گردنش را . ماشین لباسشویی نجاتم داده بود . وقتی لباس های شسته و تمیز را به من تحویل می داد با دستم ماشینم را نوازش می کردم . هنوز هم این کار را می کنم . از اینکه برای من این کار را انجام داده ، تشکر می کنم . ولی امروز خیلی متاسفم . می دانید برای چی متاسفم ؟ چرا بعد از هر قدردانی از ماشین لباسشویی ام از آن آدمی که تلاش کرده بود درآمد بیشتری داشته باشد و از درآمدش وسیله ی آسایش من را فراهم کند ، چرا از او قدردانی نکردم. با اینکه خدا می داند همیشه از همسرم تشکر می کردم . برای اینکه به من فکر می کند و سعی می کند آسایش من را فراهم کند . اما امروز فکر می کنم شاید کم بوده . ماشین لباسشویی من خوب ماند . شاید زیادی از آن قدردانی کردم و به آن انرژی خوب دادم . شاید اگر همین قدر انرژی را به همسرم می دادم دوام بیشتری می آورد . من نمی دانم . ولی لازم است که به آن فکر کنیم . امروز می فهمم قدردانی ها و انرژی های خوب و بالا خیلی از مواقع کارسازتر از کیلو کیلو قرص و مواد شیمیایی عمل می کند . تا دیر نشده به خودمان بیائیم . در روابط زناشویی مان ، خانم ها و آقایون ، همدیگر را دریابید . دیر است . بیشتر از آنچه که فکر می کنید دیر است . خلاصه امروز تکلیف سنگینی بر شانه های ما است . چرا ؟ چون می بایستی روند غلط سالیان درازی را که پشت سر گذاشتیم را آشکار کنیم . آن را بفهمیم و در نهایت برایش کاری کنیم . تا میراثی بد برای آینده ها نگذاریم .

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید