منو

دوشنبه, 17 ارديبهشت 1403 - Mon 05 06 2024

A+ A A-

رسیدن به خود درونی

بسم الله الرحمن الرحیم

شخصی از ماهاریشی پرسید: ( ماهاریشی در هند زندگی می کرد) برای ساکت شدن و شناخت خودم چه چیز را باید بیاموزم؟ اگر می خواهید قدم به وادی خودشناسی بگذارید قدم اول ساکت شدن است .چون دنیای بیرون ما سرشار از هیاهوست. ماهاریشی گفت : برای رسیدن به خود درونی نیاز به آموختن هیچ چیزی نیست بلکه باید اقدام به ترک آموخته ها کنی، همان چیزهایی را که آموختی و با خودت همراه کردی. آموخته های ما برای دنیای بیرون ما خوب است، دنیای بیرون ما نیاز دارد به یک سری دانش ها از هر قماش. اما دنیای درون نیازی به آموخته های دنیایی ندارد دنیای درون معصوم است مثل کودکان اگر بخواهی به دنیای درون راه یابی باید از جنس دنیای درون شوی کودک وار و معصوم بدون حیله گری و یا زرنگی، "خوب دقت کنید" حتی بدون زرنگی که ما دردنیای بیرون وقتی یک آدمی زرنگ است آن را خیلی پسندیده می دانیم ولی دنیای درون این را هم نمی خواهد چرا؟ چون در درون بکار نمی آید، نه تنها بکار نمی آید بلکه داشتن زرنگی حتی دست و پا گیر هم می شود. در دنیای درون حمله کننده و آزاردهنده نداریم پس احساس ناامنی نکنید، هیچ ترفندی و پیشگیری برای حمله های احتمالی با ((من)) همراه نکنید شما با ((من)) می خواهید بروید به درون ، به ((خود)) برسید آنجا هیچکس به من شما حمله نمی کند، پس نیاز به اسلحه ندارید نیاز به پیشگیری و ترفند ندارید به معنای واقعی توکل کنید توکل یعنی اعتماد وقتی به خداوند توکل می کنیم این را می گوئیم ((خداوندا من به تو اعتماد کامل دارم)) وقتی نسبت به کسی اعتماد کامل داریم یعنی نسبت به او بازهستیم، هیچ راز پنهان نداریم که از او پنهان بماند هیچ چیزی را نمی خواهیم قایم کنیم هیچ حرکت دیگری نمی کنیم، دنیای درون را باید اعتماد کرد،‌ هر آنچه که در بیرون آموختیم و سیاست زندگی در مواجهه با دیگران می دانیم با آدم اینجوری باید اینجور رفتار کرد همه اینها را باید زمین بگذارید چون بدرد نمی خورد آن داخل از این خبرها نیست، شاید ۲۴ سال پیش بود یک شخصی در یکی از کلاسهای ما آخر جلسه گفت من بیش از ۲۰ سال است که به هر ده کوره ای که گفتند پیری در آنجا هست سر کشیده ام خیلی چیزها آموخته ام و آمدم اینجا شما چه می گویید؟ من فقط گفتم که هر آنچه آموخته اید پشت در این جلسه بگذارید با یک صفحه سفید وارد شوید با چشمانی گرد و پر از تعجب به من نگاه کرد گفت یعنی چه؟ گفتم صفحه سفید بیاورید تا برای شما در آن بنویسم، آن زمان گفتم می دانستم که درست گفتم شکی نداشتم اما امروز می فهمم که درست گفتم و چرا درست گفتم امروز با آن روز فرق می کند همه ی دوز و کلکها و پنهان کاریها و سیاست بازیها و حیله گریها و زرنگیها و و و همه اینها برای دنیای بیرون از شماست که مقابلتان آدمهای دیگری هستند در درونتان فقط خودتان هستید، شخص دومی وجود ندارد که برایش گارد بگیرید و با هر ترفندی هست به او بخواهید قالب شوید تا بخواهید او را قالب شوید تا حقیرش کنید یا حتی بخواهید او را بزرگ و قابل ارزش جلوه بدهید هیچ نیست فقط خودتان هستید و خودی که هرچه هست همان است خوب است همان است، ‌بد است همان است، ناقص است همان است فهیم است همان است نافهم است باز هم همان است، حالا اگر "من" شما بخواهد طور دیگری این خود درونی را جلوه بدهد امکان پذیر نیست چون "من" از این کلک ها زیاد می زند پس با خودتان رو راست باشید کلاه به دست به درونتان سر نزنید که کلاه آنجا بکار نمی آید آنجا سری نیست که بر آن بشود کلاه گذاشت، مولانا می گوید:
یا رب تو مرا به نفس طناز مده،
با هرچه جز توست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش
من آنِ تو ام مرا به من باز مده
خیلی دو بیتی زیبایی ست واقعا فکر می کنم مثل یک ذکر باید پایان هر نماز تکرار کنیم تا خداوند به ما عنایت کند.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید