منو

سه شنبه, 18 ارديبهشت 1403 - Tue 05 07 2024

A+ A A-

همسفر حق جویان عالم باشیم

بسم الله الرحمن الرحیم

امروزمان خیلی خاص است یک لبه تیز تیغ است . اگر پایت را درست روی این لبه تیز تیغ بگذاری تا آخر آن ایمن می روی ، اگر یک ذره اشتباه بکنی پایت را پاره می کند که حالاها حالاها گرفتارش می شوی ، باید مراقب بود .
گاهی اوقات پسندیده است که آدمی قدری بنشیند . به هیچ چیزی در گذشته فکر نکند ، برای آینده اش هم هیچ تدبیری نیندیشد . (به خودش می گوید : مگر می شود ؟ بله می شود امتحان کن . تمرین کنید این طوری لحظه هایتان را می توانید از هم جدا کنید . هیچ مدیتیشن کاری به پای من نمی رسد ، آنها به آدم ها اصوات می دهند ، من یاد می دهم . لحظه هایتان را مثل اثر تیز مداد از هم دیگر جدا کنید .) در همان لحظه ، در زندگی دنیاییش به سر بِبَرد مثل الان ، همه شما امتحان کنید ، تجربه ای بیندوزید . خیلی زیبا و حیرت انگیز خواهد بود ، چون بر خلاف تصور ما که لحظه را خیلی کوتاه می دانیم و فی الواقع هم این تصوّر ما اشتباه نیست چون واقعاً هم کوتاه است اما در پهنه دنیا ، همان لحظه و زمان کوتاه به اندازه یک زندگی کامل دنیایی در خودش یک دنیا وقایع کوچک و بزرگ دارد . از شما چه پنهان من هنوز به اربعین فکر می کنم ، خیلی زیاد هم فکر می کنم . حالا می گویم چرا ؟ آنچه که در آن بُرهه زمانی اتفاق افتاد ارزش تعمّق کردن را دارد . از صفحه روشن تلویزیون هر لحظه یک جُنب و جوشی شور آفرین و میزان بسیار زیادی از محبت و عشق به نمایش گذاشته می شد . آن روزهایتان یک طور دیگر نبود ؟ شما که برای اربعین نرفته بودید ولی آن قدر در شور و هیجان بودید مثل آن که با پیاده روهای اربعین در حال قدم زدن بودید . از گوشه و کنار این کره خاکی آدم های متفاوت با ایدئولوژی های متفاوت به سوی کربلا و صحن و سرای مولا روان بودند . شاید خیلی از آنها از عمق وجود نمی دانستند که چرا می روند ! اما آنچه که مهم بود روان بودن انسانها از همه راه ها و مسیرهای مختلف به سوی یک مرکز واحد بود ، واقعاً زیبا بود . اما نکته مبهم برای بنده کجا بود ؟ از طفولیت در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم ، علی رغم مذهبی بودنمان و علاقه شدیدی که به امام حسین(ع) و کربلا داشتیم چرا هیچ وقت این موج عظیم را در حال پیاده روی به سوی کربلا ندیدم ، شما دیدید ؟ هیچ کسی ندیده بود ، نشنیده بود حالا چطو این طوری می جوشند ؟ می جوشند ، می خروشند و می آیند . اولین پاسخ ایجاد شده در ذهن این است : سایه تلخ حکومت ها روی مردم مانع از این حرکت خود جوش می شد ، الان دیگر از دست حکومتها خارج شده است ، پس می جوشد . من هم قبول دارم ، حرف بدی نیست ، ما گفتیم رُب اما نه به این غلیظی ، تا این حد خیر ، من پذیرش نمی کنم . هر روز یک زمانی را اختصاص دادم و به تلویزیون نگاه می کنم تا وقایع دنیا را ببینم . وقایع دنیا به ما هر لحظه زلزله نگاری می کند اگر حواسمان باشد . به تلویزیون نگاه می کنم می بینم حرکتهای مردمی در سراسر دنیا جوشیده است ، از زمین برخاسته اند . هر کدام در پی هدفی فریاد می زنند ، حالا جالب کجاست ؟ اگر خواسته شان را برآورده کنند باز هم می جوشند . این را برای همسرم می خواندم ، می گفت : نه دیگر ، مگر یمن شروع نکردند ؟ گفتم مگر جنگ یمن تمام شد ، باز هم می جوشند . مردم در گوشه و کنار دنیا به دنبال حرکتند ، حرکت . اما هنوز خیلی ها نمی دانند به کدام سو حرکت کنند ؛ اما از درونشان فهمیدند دیگر زمان نشستن نیست . همه این صحنه ها در تلویزیون ها ، حتی در میان مردم خودمان مرا به فکر فرو برد تا چند روز پیش که جوانی را ملاقات کردم ، از جمله کسانی بود که تحت نظر یک رهروی دیگر راه جسته بود . حالا آمده بود تا بلکه خط رابطی بین ما و خودشان بشود . نمی دانم ، شاید به این بلندی فکر نکرده بود . آمده بود تنها در پی این که کمکی از ما بگیرد برای ادامه راهشان ، باز نمی دانم اما مهم نیست . مرا با کنجکاوی نگاه می کرد و با خودش فکر می کرد من چطور می توانم این ارتباط را برقرار کنم ؟ اصلاً برقراری این ارتباط امکان پذیر هست یا نه ؟ او حرفی نزد اما دل من هم وصل می شود همان موقع به او گفتم : نگران نباش ، مدتی است که حق جویان عالم به حرکت در آمدند ، از هر سو و هر گوشه و کنار ، هر راه و بیراه با شتاب دارند می آیند . شاید هم خودشان ندانند چرا ، ولی مهم این است که دارند می آیند تا به هم پیوند بخورند ، تا با هم یکی بشوند درست مثل مویرگهای خونی یک بدن . مویرگهای خونی هر کدام در یک راستای خودشان هستند ، در راستاهای مختلف به سر می بَرند اما واقعیت این است که خون درون این مویرگ ها همه حرکت می کنند می رسند تا در قلب ، مرکز حیات بدن انسان به هم پیوند بخورند ، غیر از این است ؟ خون ها جای دیگر هم می روند ؟ مویرگهایی که خونی هستند خون هایشان را کف پا جمع می کنند ؟ همه به سمت قلب می روند و از آنجا شروع به پخش شدن می کنند . حق جویان نیز چنین هستند . حرف های من اشکهای آن جوان را سرازیر کرد و من فهمیدم که هم پاسخ افکار سرگردان او را دادم و هم چراهای مبهم خودم را روشن کردم . آدمی بخواهد یا نخواهد ، سرگردان باشد یا راه یافته باشد ، خواب باشد یا بیدار باشد در هر صورت رو به یک سو دارد ؛ رسیدن به خلیفه خدا ، شرکت در برپایی خلافت او بر روی زمین . حال عده ای می رسند یا بهتر بگویم باید همه برسند ، می رسند ، می بینند و سپس عده ای سر ، باز می زنند و به سوی دیگری آواره می شوند . برای آن ها کاری نمی شود کرد و کاری هم با آنها نداریم . کلام خود را جمع بندی می کنم : امروز سالروز روزی است که مولای ما پس از شهادت پدر بزرگوارشان به امامت رسیدند . پدر 28 ساله بودند که دنیا را ترک کردند ، او را شهید کردند ؛ فرزند خردسال بود . پس از شهادت پدر در سنین خیلی کم به امامت همه امت منسوب شدند . مسئولیتی بس سنگین را در طی بیش از 1200 سال بر عهده گرفتند . در طی همه این سالها انسانهای بی شماری به دنبال آقا گشتند . بعضی ها هم به حضور آقا تشرّف یافتند ولی این خیلی متفاوت است . از عطش و دلسوختگی که امروز به صورت یک موج فراگیر و خیلی داغ به حرکت در آمده است . تصورم بر این است که این موج داغ و عالم گیر فقط با تشرّف یافتن تک آدم ها به حضور آقا خاموش نمی شود و می شود پی برد یا بهتر بگویم معتقدم از وظایف حق جویان و مشتاقان ولایت است که هر روز یک آتش جدید افروخته و به خیل این شعله های برپاخاسته بیفزاید ، اجازه ندهد که حتی لحظه ای این شعله ها کمی فروکش نماید . شاید از خود می پرسید آخر چگونه ؟ چطور؟ من هم اول بار از خودم پرسیدم آخر چطور می شود همچنین کاری را کرد ؟ آنچه شعله می آفریند فهم است ، فهم به چه ؟ اگر سردتان نباشد ، سرما حس نکنید ، شعله آتش برایتان معنی و مفهومی جدی خواهد داشت ؟ هیچ وقت ! پس آدم ها باید به سرمای وجودشان و اطراف شان واقف شوند تا دنبال آتش بگردند . آدم ها باید درک کنند که بی عدالتی در جوامع بزرگ این کره خاکی حکمفرماست ، بیداد می کند . ما وقتی اینجا می گردیم ، رئیس مان خیلی آدم بدی هست اصلاً در کارش عدالت نیست ، وزیرمان فلان است ، رییس فلان جا یک طور دیگر است ، او همچنین است . بابا این عدسی ات را وایدش را بزرگ کن ، باز کن ، کلی همه جا را نگاه کن ، همه جا همین طور است . رسیدیم به جایی که دیگر با انقلاب کردن در کشورهایی که تحت ستم هستند چیزی عوض نمی شود ، قدری نگاه کنید دیگر‍ ! همه تان ماشاءالله بچه های چهار، پنج ساله نیستید . این سال هایی که پشت سر گذاشتید نگاهی کنید به این کشورهایی که می شناسید ببینید چه خبر است . دیگر فقط با انقلاب مشکل حل نمی شود بلکه قدرت مطلقه دنیای خاکی ما به اذن پروردگار یکتا فقط می تواند همه سایه های سیاه را بی اثر کند . اگر این در کُنه وجودتان جا نگیرد هیچ وقت نمی توانید منتظر باشید . اصلاً انتظار معنی ندارد چون همیشه یک آدمی هست که بیاید روی کار اوضاع را دگرگون کند ، خب ما را بس ، اینطور است ؟ ما را بس ؟ باید بشر به جایی برسد که دریابد هیچ چیزی دیگر نمی تواند اثر کند مگر آمدن ایشان و ظاهر شدن شان و نگاه شان بر تمامی این کره خاکی . بیایند و همه عالم را طبق وعده الهی زیر پرچم حق و عدالت جمع بفرمایند . پس متصل به هم و با فهمی راستین قدم بر می داریم و هر کس را که در میانه راه دچار تردید و دو دلی دیدیم برمی داریم و او را هم در این حلقه جای می دهیم ، انشاءالله . تا دیر نشده است عزمتان را جزم کنید خیلی زود فرصت تمام می شود . چه کسی می داند ظهور چه موقع هست ؟ ظهور دفعتاً اتفاق می افتد و به محض اینکه اتفاق افتاد توبه از هیچکس پذیرفته نمی شود و دیگر وقت حساب و کتاب می رسد ، آن موقع می خواهید چکار کنید ؟ من نمی دانم . ان شاءالله همه مان این فرصت های طلایی را بشناسیم و از آن بهره ببریم .

 

 

 

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید