جلسه سی و دوم سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2277
بسم الله الرحمن الرحيم
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم،بسم الله الرحمن الرحيم،استغفر الله ربي و اتوب اليه جلسه معرفت سه شنبه بيست ويکم آبانماه سال هشتادو وهفت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز ميکنيم .جلسه گذشته را به بحث در مورد سکوت پرداختيم و اينکه چه قدر به سکوت در مسيرمون و ادامه راهمون احتياج داريم منتها يک پرانتز اين را خاطر نشان کنم سکوت به معناي اون روزه سکوت که بعضي ها بينشون متداوله مطرح نيست صحبت ما اين نيست بحث ما در مورد سکوت يعني در خيلي از مواقع خاموش کردن زبان و خاموش کردن زبان فکر و قرار گرفتن در اختيار جهان هستي که حالا انشالله کم کم که پيش بريم به اين نکته هممون نزديکتر ميشيم.
جلسه پيش گفتيم که تنها در سکوت که انسان ميتونه دوگانگي را از ميون برداره و با خداوند عالم به يک وحدت تام وتمام برسه خداوند در تمامي آسمانها و زمينه. حتي يک آيه از قرآن ميفرمايد آسمانها و زمينها که اگر يادتون باشه تو جلساتمون راجع به اين آيه هم قبلا بحث کرده بوديم اين چيزي نيست که من بگويم بلکه نکته اي است که خداوند در کتاب حقش خودش فرموده يعقوب نبي در سکوت به اين راز بزرگ پي برد ماهميشه اين حرفها را ميزنيم اما اين حرفهايي است کليشه اي که صرف بر زبان جاري ميشه و از حد زبان هم اون ور تر نمي رود متاسفانه و اين بد است براي هر انساني يک زمان ، يک تايم به خصوص ميرسه که اين راز يا اين واقعيت يااين حقيقتي که به صورت کلام بيان کرد و تا حد زبانش باقي ماند يکباره از زبان به همه ابعاد وجودش کشيده ميشه تک تک سلولهاش اين حقيقت را مشاهده ميکنه اون آغاز پريدنه آغاز جهيدنه . يعقوب نبي درسکوت به اين راز بزرگ پي برد در لحظه اي که نور الهي بهش تابيده بود دريافت که بيرون هيچ چيز نيست مگر بيان تصويري که در داخل شکل گرفته آنچنان منقلب شد که فرياد زد خداوند مسلما دراينجاست حال آنکه من از اين موضوع بي خبر بودم.
ما دائم ميگوئيم خدا از رگ گردن به ما نزديکتره اما چه قدر حسش کرديم چه قدر باورش کرديم ميگه خيلي مي خواهي من الان داد بزنم زلزله ببيني چطور مي دوي فرار ميکني . اين خانه خداست اين هم در آسمانهاست خودش را نشون مي داد قلبش را نشون مي داد درون سينه اش را نشون ميداد که اين خانه خداست و در آسمانهاست . از اينجا از قلبت به آسمون برو از اينجا از مغز به آسمون نمي شه رفت يادتون باشه. خيلي قشنگه يادتون هست راجع به خواب ديدن حرف ميزديم مي گفتيم هيچ چيزي در بيرون نيست و بلکه همه چيز تصويري است . آنچه که در بيرون مي بينيم تصويري است که از درون داره که در بيرون تجلي ميکنه يعقوب نبي در آن مکاشفه نردباني را مشاهده کرد که زمين را به آسمون متصل ميکرد و روي اين نردبان فرشتگاني پائين مي آمدند فرشتگاني بالا ميرفتند و اين برايش مفهومش اين بود که افکار خداوندي است گوهر ذهن به شکل تغيير شکل پيدا ميکردند سپس مجدد به همون انديشه ناب و اصيل برميگشتند همين الهام بر حضرت عيسي (ع) هم واقع شد . آسمانها در برابرش کنار رفتند و قانون بزرگ و خارق العاده بيان و ظهور و تعبير بر اون آشکار شد . قانوني که ميگه افکار و انديشه هاي سرچشمه گرفته شده ازانديشه الهي براي ظاهر شدن و شکل گرفتن از حالت نامعمولي خودش بيرون ميآيد اين قانون با چنان حالت کامل و بي نقصي بر او ظاهر شد که بيدرنگ متوجه شد که امکان تغيير دادن و تبديل کردن تمامي اشکال با تغيير دادن تماي حالتهاي گوناگون اون در ذهن ، امکانش وجود داره . ابتدا وسوسه شد که تمامي اشکال سنگ را اشکالي را که به شکل سنگند را تبديل به نان کنه مردم گرسنه بودند اگر سنگها تبديل به نان بشه خيلي زيباست . اما همون موقع اين الهام و آگاهي بهش وارد شد و دريافت که سنگ مثل هر شکل قابل رويت ديگري که در روي زمين وجود داره از خداوند سرچشمه ميگيره سنگ بيان و تعبير واقعي انديشه الهي است هرچيز خواستني که هنوز شکل و فرم نگرفته تو همين عصاره و ماده الهي حضور داره آماده خلق شدن و خروج پيدا کردنه تا بتون هر خواسته و آرزويي را برآورده کنه. ماده ي لازم و تشکيل دهنده نون در دسترس آدمي است چرا سنگ را نان کنيم ماده لازم و تشکيل دهنده نان در دسترس آدمي است اون هم به مقدار نامحدود چرا که اين ماده يا جوهر هرچيز که ما قبلا از اون تعبير به مايه نخستين کرديم .- تو اون جلسات خيلي قبل معرفت- ميتونه اين مايه نخستين به نون تبديل بشه ميتونه به سنگ تبديل بشه هنگامي که انسان خواهان خيره خواسته اش با خداوند يکي است . يادتونه يک دفعه تعريف ميکردم يک زيدي به من ميگفت يک ليوان آب بگذار جلو بايد به آب متمرکز بشوي و آب شيرين بشه يادتون هست راجع به اين صحبت کردم اين همون قصه است ماده خدايي که در عالم هستي است و ما را احاطه کرده سرچشمه پايان ناپذيري داره هر آنچه که براي برآوردن ساختن آرزو و خواهش هاي خير خواهانه لازم باشه در اختيار آدم ميگذاره کافي است بياموزيم از آنچه که خداوند از قبل براي ما خلق کرده بهره ببريم . همه مردم دنبال يک شفا بخش ميگردند مرضشون را خوب کنه اما همه غافلند که شفابخشي در نهادشونه نمي توانند استخراجش کنند نمي تواندد بيرونش بياورند چون باور نکردند و به اون ماهيت الهي خودشون نرسيدند. حالا ببنيم که با سکوت چه ارتباطي داره اگر بپذيريم که در دنياي سکتوتمون به اين نقطه برسيم که با خدايمون داراي وحدتي بسيار زيبا بشويم و دوگانگي از ميان برداشته بشه اون وقت مي بينيم که بر اساس ايمانمون همه چيز به وقوع مي پيونده خوب توجه کنيد چيز کوچولويي نگفتم به شما. شما فقط در بدون هياهو بودن و در سکوت ميتونيد با خداتون يگانه بشويد چون وقتي هياهو ميکنيد موجوديت بيرونيتون را داري ابراز ميکنيد اما وقت سکوت ميکنيد همونطور که اول جلسه گفتم کل هستي يکپارچه است داراي وحدته شمائيد که جدا مي کنيد حسين ، آقاي حسين پور اگر من سکوت کنم و حرف نزم ذهنم را هم بهش دستور بدم ساکت ، ساکت ، در اين سکوت فاصله بين اين دو نفر نيمي بنيم. اين ها يک تکه ميشوند در سکوت شما با خداي خودتون يگانه ميشويد وحدت پيدا ميکنيد و وقتي داراي وحدت شديد دويي از بين ميره کي ميمونه اوني که از اول بود خوب اوني که از اول بود من بودم يا خدا ؟ من کي بود کجا بود بگرديد پيداش کنيد اين ذره هم چسبيد به بقيه ذرات عالم هستي و باهاشون يکي شد وقتي به اين نقطه برسيم براساس ايمانمون همه چيز به وقوع خواهد پيوست . اون هفته جمعه خيلي حال خواهرم بد بود پاي تلفن که به من گفت ماهم اينجا منزل مادر مهمان بوديم نماز ظهر و عصر را که ميخوندم بين دونماز شروع به دعا کردن کردم يک حال خيلي خيلي خيلي زيبا اتفاق افتاد خيلي زيبا . در يک لحظه ديدم دستها يکي ميشه اون موقع که دستها يکي ميشه هرچي بخواهي همون ميشه چون خواست تو زير پوشش خواست الهاي ميره و او مي خواهد وقتي او مي خواهد اتفاق ميافته. ذکر شروع کردم براشون ختم ذکري را شروع کردم وقتي اومدم پائين بهشون گفتم خوب ميشه تموم شد و مشکل حل شد نشد؟ اما مهمه اينه که چه قدر بتون نگه داره خشمگين ميشه ؟ عصباني ميشه ؟ گفتم خشم نکنيد گفتم غضب نکنيد خوب چرا ميکنيد پريد مرغش پريد. ياد نگرفتيم که حتي عصبانيت ديگرون روي ما نبايد تاثير بگذاره من هم اين اشتباه را ميکنم من هم مثل شما هستم ها اما فرقم با شما اينه که من نمي گويم که من عصابي نشدم من ميگويم که باز هم من مقصرم .
به عبارت ديگر همه چيز براي شخصي که ايمان داره معتقده ممکنه. ممکنه. انسان با عبادت و تعمقي واقعي ميتونه با انديشه الهي ارتباط برقرار کنه اون وقت شيوه بيان و تعبيري واقعي ايجاد ميکنه ميگه بشو ميشه. پيوندش مداوم و هميشگي است با اون واقعيت جهان هستي با اون حقيقت جهان هستي. درحال حاضر متاسفانه ما با اعتقادات نادرستمون شيوه بيان و تعبيري غلط ساختيم بشر مجبوره انديشه هايش را تجديد کنه زندگي بهش ببخشه يک جور ديگري کنه تصورات بدون کمالش را به سوي کمال و کامل شدن ببره افکار بشري را به افکار الهي تغيير بده اين وظيفه ماست . اينجا جمع ميشويم براي همين اين قرآن را هم مي خونيم براي همين که به اين نقطه برسيم اون وقت وقتي که به اون کمال حرکت ميکنه تازه لزوم شناخت خدا برايش روشن ميشه . خدا را حس ميکنه تلاش ميکنه با خدا ارتباط برقرار کنه و در نهايت اين اتحاد و وحدت با خدا از درون و بيرون برايش ايجاد ميشه تو اين راستا سکوت از اهميت زيادي برخورداره از ابزار بسيار ضروري راهه بايد نيروي تخيل را وادار به سکوت کرد.
مي گه آخه چه طوري تو بيرونت رو ساکت کن خود به خود وقتي بيرونت ساکته از درون هم به سکوت مي رسي. مي خواستم راجع به تجربه اي بگم ديدم نه بهتره که گفته نشه . خوب وقتي که نيروي تخيل رو وادار به سکوت کرديم به انديشه هاي الهي اجازه مي دهيم که ضمير آگاه و ذهن ما را روشن و پر نور کنه . انديشه هاي الهي مثل خورشيدي مي ماند که اتاق تاريکمان را روشن کنه جهانمان را روشن کنه . انديشه خدايي مثل هواي تازه اي مي ماند انشااله فردا صبح وقتي اذان مي گويند بيدارين اذان رو گوش مي کنيد حالا مي تونيد قبل اذان هم يعني تو طول اذان که نماز نمي خوانيد اگه به نافله مشغول نباشيد نماز نمي خونيد مي تونيد پنجره رو باز کنيد ببينيد هواي تازه چطوري هجوم مي آره به هواي بسته خفه و سنگين داخل خونتون .انديشه هاي خدايي همچون هواي پاکي که تو يک محل بسته و خفه نفوذ مي کنه به داخل افکار آدم نفوذ مي کنه در آن موقع فکر اعظم و فکر کوچک با هم ادغام ميشه يکي ميشه و با کمک آن همه چيز واحد و يگانه ميشه ناپاکي و نا خالصي فقط از طريق جدايي فکر کوچيک از فکر اعظم بدست مي آيد . ما وقتي مي تونيم فکر بد بکنيم ما وقتي مي تونيم بد خواهي کنيم که اين فکر کوچيک از آن فکر اعظم ، بي نهايت بزرگ جدا شده شروع کرده به منم زدن. پاکي و اصالت از وحدت اين دو به وجود مي آيد. اينه وحدت الهي و وحدت تمامي چيز ها با او . در مکاشفه يعقوب نبي فرود آمدن فرشته هاي الهي از نردبان ضمير آگاه آدمي به نشانه پارگي اين وحدت و بالا رفتن اين فرشته ها به نشاني باز سازي اين وحدت است . بهش فکر کنيد خوبه براتوتن پايين آمدن فرشتگان الهي از روي نردبان ضمير آگاه آدمي به نشاني پارگي وحدت است و بالا رفتن فرشتگان به نشاني بازسازي اين وحدت است . وظيفه اصلي روح در بدن هر آدمي اينه که با همه چيز اطرافش ادغام و در هم آميخته بشه تا به اين نتيجه برسه که تمامي موجودات مرئي و نامرئي از خداوند متعال سرچشمه مي گيرند خلاصه بگم که بايد برسيم به اين نقطه که هويت بشر هرگز گم نخواهد شد و بشر الهي جاوداني و هميشگي است بشر الهي . براي رسيدن به اين نقطه بايد يک جايگاهي يک مسجدي تو هر مرام و مسلکي يک معبدي من چه ميدونم يک غاري درست کرد براي خداوندي که در درون ماست براي خداوندي که در درون ماست. تا روح مقدس الهي ضمير آگاه ما رو پر کنه و اوهام مربوط به گناه ، بيماري ، بدبختي از بين بره اين فقط در سايه سکوت به وجود مي آيد شکل ييروني اش را بهتون دادن گفتم سجاده هاي نمازتون جايگاه نمازتون جايگاه پاکيزه سعي کنيد هميشگي ، با لباس مخصوص خودش در فضاي مخصوص خودش . يک دکتر خيلي مومني را مي شناختم دکتر "کايروپراکتيک" بود مي آمد پيش من با هم صحبت مي کرديم تازه از امريکا آمده بود ايجا کارش نمي گرفت مي خواست برگرده مي گفتش که خانمم خيلي نارحته و مي گه بريم خانومش خيلي زنه مومنه اي بود ، اين مخالف بود . من اولش خنديدم گفتم دکتر چرا مخالفي تو سالها اونجا زندگي کردي حالا چطور شد که اونجا بده؟ برگشتش گفت که فلاني من در امريکا که بودم با افراد زيادي رفت و آمد داشتم به دليل شرايط شغليم همه مثل من نبودند من در آپارتمانم ، درِِ يک اتاقم هميشه قفل بود اگر هم قفل نبود دوستاني که اونجا مي آمدند و مي رفتند جرات نمي کردند تو او اتاق برند گفتم چرا ؟ گفت جون همه مي دانستند اون اتاق نماز منه اين ها با سگ زندگي مي کنند موي سگ با لباسشون مي آرند با کفش تو خونه ها راه مي روند سيستم زندگيشون اينجوري ولي من جايگاهي رو مي خوام براي اينکه نماز بخونم حالا من يک اتاق براي خودم اختصاص داده بودم و تعليم داده بودم نيان ولي خانمم با يک اتاق قانع نميشه .
حتي تو اون ور دنيا تو سرزميني که شايد به اين جور مسائل مثل ما اهميت نميدهند ايشان براي خودش داشت ما تو اين اين ور دنيا تو سرزميني که ما مساجد مقدس داريم اين نکته رو اصلا رعايت نمي کنيم . بدو بدو تو دستشويي آب مي گيريم اين ميشه وضو آبها چليک چليک ميکنه حالا آقايون رو ميگم خانمها رو نمي گن با زير پيراهني شون جاي مهرشون رو خشک ميکنند بعد مي گن اين مهره کجاست ؟ ميزاره اينجا بخونه نميشه ، اه ، ميره اون ور ، نشد ديگه مي خواهيم بريم بشينيم سر نماز سکوت کنيم وقت بگزاريم زمان بگزاريم سکوتون رو از نمازتون شروع کنيد از تو سجاده هاتون شروع کنيد بگذرين از اينکه من که تو سجاده هم برم اگه خودم هم باشم اينهاي ديگه نمي گزارند چراغ اتاقم رو روشن خاموش ميکنند داد و بي داد مي کنند ميان ميگن مامان خانم نمازت تمام شد کارت دارم من مي خوام سکوت کنم ساکت باشم بياييد يواش يواش همديگر را عادت بديم سکوتمان را از جا نماز هامون شروع کنيم نيمدانم صحبت هاي امروزم چقدر قابل هضم بود چقدر قابل باور بود براي شما ولي خوب به هر حال حرکتي رو شروع کرديم و بايد تلاش کنيم از جهات مختلف صحبت کنيم تا ابهامات از بين بره اميدوارم کلام امروزم رسا باشه.
يادتونه اوايل کلاس معرفت چقدر راجع به دونه هاي گياهان صحبت کردم چقدر هم خوشمزه بود نبود ؟ آدم خوشش مي آمد امروز باز هم مي خواهم برم سراغ دونه خردل .
ميگن دونه خردل ريزترين دونست تو دونه هاي گياهي اما همين دانه خردل به جهت همون ايماني که درشه ، ايمان کجا بود دانه ست . نه عزيزم اون هم داره خدا اونجوري گذاشته که من و تو نگاه کنيم ايمان رو ياد بگيريم چون دونه خردل با همه ريزيش باور کرده يک درخت بزرگ مي شه اون قدر بزرگ ، بوتش اونقدر بزرگ ميشه که پرنده ها روش لونه ميسازند . اگه باور نکرده بود نمي شد اما من و شما باور نکرديم . بريم از دونه خردل ياد بگيريم نميشه ؟ به خدا ميشه نگرشتون رو به همه ي چيز هاي پيش رونده ، باز شونده ، گسترده شونده عوض کنيد خوب نگاه کنيد . همون طور که دونه خردل مي تونه از خودش گياهي رو بيرون بده به اون بزرگي به همون اندازه هم لازمه که ما از قدرت درونيمان براي بيان بزرگترين ماهيت وجوديمان آگاهي پيدا کنيم و تلاش کنيم حضرت عيسي (ع) مي فرمايند اگر همچون دانه خردل ايمان داشته باشيد مي توانيد به کوه بگوييد از اينجا برو و دور تر قرار بگير و کوه براستي اطاعت خواهد کرد . اون وقت ديگه هيچ چيز به نظرتون غير ممکن نخواهد بود . خوب حالا که به دانه خردل اشاره کردم بياييد به دونه ها نگاه کنيم همه شما مدرسه رفتيد و همتون راه رضا خدا اين معلهاي خوش انصاف دبستاني در درس علوم دونه لوبيا دادند گفتند خيس کنيد جوانه زدن و حرکت هاشو بيارين نشون بدين اگر هم نيارين نمره علومتان را صفر ميدهم و بيچاره بچه هايي که دونه هاي لوبياشون رو گذاشتند از سر بازي گوشي خشک شد سوخت جوانه نزد . ما هممان جوانه زدن لوبيا رو ديديم نيديم؟ ديديم لوبيا وقتي کاشته ميشه براي اينکه رشد کنه و بالا بياد بايد از دونه بودنش دست بکشه . ميتونه لوبيا هنوز دونه باشه و جوانه لوبيا بشه بياد بالا ؟ نمي تونه لوبيا براي رشد کردن و بزرگ شدنش بايد از لوبيا بودنش دست يرداره پوسته اش رو مي ترکونه ، لوبيا بودنش گم ميشه ، محو ميشه ، به همون نسبت هم لازم ما از خودمون دست بشوريم اگه ما از خودمون دست نشوريم به تکامل نمي رسيم براي اينکه دانه رشد کنه پوسته اش از بين مي ره از هم دريده مي شه . ما هم در آغاز رشد مون بايد پوسته محدوديت هامون رو از هم بدريم همش ميگه نمي شه چرا نمي شه؟ همش ميگه نمي شه .
حتما ميشه . تو بخواه تا بشه اما در جهت خير در جهت شر هم بخواهي ميشه اما تو يک دانه توپ تخم مرغي شر فرستادي و در خواست کردي يک توپ بزرگ به سوي خودت بر مي گرده . شرنخواه .
وقتي تکامل باطني ما به پايان برسه ما اجبارا عين اون دونه خردل که درختي شد ما هم اجبارا در زيباييمون به تقليد از يک گل زيبا شکوفا خواهيم شد . اين قانون نه تنها براي يک فرد براي يک ملت قابل اجراست . نه تنها براي يک ملت براي کل جامعه بشريت قابل اجراست .
حالا مي بينيد شما پنجشنبه ها چيکار ميکنيد شما هر پنجشنبه ذکري زيبا رو انتخاب مي کنيم شما از صبح تا شب ذکر مي کنيد در جهت يک آرزو بزرگ خير براي کل بشريت و چقدر زيباست خيلي قشنگه اگر اين توانايي هاي فردي رو شکفا کنيم به صورت گروهي و دسته جمعي در بياريم مسلما کاري خير خواهانه و بزرگ در جهت اصلاح و بهبود عمومي انجام داديم.
ما هممون شاکي هستيم از چي؟ از نظامي که در ادارات ما حکم فرماني ميکنه همومن بد و بيراه ميگيم. نمي توانيم همه با هم نيت کنيم و اين نظام به قول شما مخرب رو به يک نظام خير خواهانه تبديل کنيم؟نميشه؟ ميشه جرا نميشه اما کو اون باوري که دستش را بگزارد در دست من پاش سر نخوره پاش نلغزه قبول کنه جلو بياد. يا علي مدد اميد وارم که فکر کنيد و بزودي پوسته هاي لوبياتون رو بترکونيد. ديگه نخواهيد که لوبيا باشيد بلکه جوانه اي زيبا و درختي شکوفا باشيد انشاالله
خوب يا علي مدد جلسه معرفت امروز رو با نثار صلواتي براي شادي آقا موسي بن جعفر به پايان مي بريم.
گاهي اوقات امتحان کنيد اما خود نمايي نکنيد يک نفر مي بيني که خيلي سرش درد مي کنه شما هم نمشناسيش تو اتوبوس است تو يک اداره اي است . بشينين کنارش دست هم بهش نزنيد شروع کنيد براش طلب نور کنيد طلب خير کنيد اين نور طلبي تون رو ادامه بدين خيلي سريع مي بينيد که طرف مي خنده امتحان کنيد و لذت ببريد . لذت ببرين از اون ذره خدايي که در وجود تک تک شماست و تا امروز ازش بهره نبرديد چون کاري خدايي نکرديد بايد کاري خدايي کرد تا بهره اش مشخص بشه.