منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه شصت و پنجم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه بيست و دوم ديماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.
يکي از مسائلي که خيلي بايد رعايت کرد وزين بودنه گاهي اوقات آدمها وزين بودن را با خيلي جدي بودن و بد اخلاق بودن و اخمو بودن عوضي ميگيرند،وزين بودن مفهومش هيچ کدوم از اينها نيست بلکه مفهومش اينه که در هر لحظه و ثانيه از اوقات و ايامتون نظارت کامل بر خودتون داشته باشيد، ما از بچگي وقتي مي خنديدم به ما تذکر ميدادند صداي دختر خانم را، صداي زن خانه را نبايد از پشت ديوار و کوچه کسي عبور ميکنه بشنوه و من هميشه تعجبم بر اين بود يعني مسلمانها نبايد بخندند آخه اين چه معني داره بعد که به مرور بزرگتر شدم ديدم نه مفهموش نخنديدن نيست بلکه همون موقع که داري ميخندي به خنده ات هم نگاه کني خنده اي نکني که هر صوتي از گلوگاه شما خارج بشه که به هر چيزي شبيه باشه جز صداي آدميزاد حالا قديمي ها مي گفتند گناه داره به عنوان گناه داره جلوي همسران و دخترانشون را ميگرفتند اما کسي به اينها توضيح نمي داد بابا اينجا مسئله گناه نيست مسئله نظارت و مراقبت بر تمامي اعمال و لحظاتتونه چطور موقع نماز خوندن تلاش ميکنيد تار موتون بيرون نمونه اين تلاش را بايد هميشه بکنيد اين تلاش را بايد دائمي داشته باشيد،آقايون موقع نماز خوندن هيچ وقت با لباس خيلي کم و به اصطلاح خودمون لختي سر نماز نمي ايستند چرا، همون را بايد هميشه داشته باشند هيچ فرقي نمي کنه.
به هر حال حالا که داريم آروم آروم با عالمهايي آشنا ميشويم خوبه که به اين عالمها توجه هم بکنيم اينها چيزهايي نيست که با يک فرمول دست بياد ،من که فرمول نديديم هيچ فرمولي براش پيدا نکردم حالا اگر کسي تو اين عالم آمد ادعا کرد من فرمول دارم برويد ازش بگيريد من که فرمولي براش ندارم.
خب يک بحثي را کرده بودم چند جلسه پيش درباره عطر،ادکلن، از دوستان خواهش کردم که بوي خوش مصرف کنيد اما قاعده اي داشته باشيد براي خودتون و انعکاسش وقتي به من برگشت خيلي جالب بود به من گفتند الان به هر کي ميگيم بيا عطر بزن خوشبو باش ميگه من گفتم حرامه، من کي گفتم مسلمانهاي خدا بوي خوش استفاده کنيد هميشه خوشبو باشيد علي الخصوص در نمازها خوشبو باشيد اما محض رضاي خدا عطر آنقدر به خودتون بزنيد که اوني که بغل دستتون ايستاده از شدت عطر شما سرفه نکنه، حواسش پرت نشه، مرد و زن به گونه اي از عطر استفاده کنيد که در کوچه و خيابان راه را که عبور ميکنيد مردم را بي اختيار با چشمشون دنبال خودتون نکشيد که اين بو از کجاست اما در عين حال از کنار شما کسي عبور ميکنه بوي بد بدن شما او را آزار نده و در ثاني بوي بد را عطر از بين نمي بره اگر جايي نياز به شستشو داشته باشه شش تا شيشه ادکلن هم بريزيد بالاخره اون بوي بد از اون زير مياد بيرون وگرنه عطر استفاده کنيد چرا نه اتفاقا يادم رفت يک عطر براي من آوردند عطر امام رضا خيلي هم خوشبوست گذاشتم تو جانماز گفتم اين سري که مي روم پائين اين عطر امام رضا را ميبرم از اون سر تا اون ته به همه واجب ميکنم عطر امام رضا را بزنيد که اين جا نيفته من با هيچ چي مخالف نيستم جز حرامهاي کتاب خدا من با هيچ چي مخالف نيستم اما در همه چيز قاعده را رعايت کنيد يک تعادلي را رعايت کنيد بقيه مشکلات قابل حله.
خب صحبت امروزمون را با اين دو سه بيت آغاز مي کنيم که خيلي هم بي مناسبت نيست :
اي عاشقان اي عاشقان هنگام کوچ است از جهان
صحبت من اين نيستش باز تلقي نکنيد داره ميگه يک زلزله در راهه، يک سيل تو راهه، يک بلاي آسماني تو راهه که همه ما را با هم مي خواهد بکشه، نه من اين را نمي گويم اولا نمي دونم من با عالم غيب هيچ کاري ندارم اگر از شما مي گويم شما عالم غيب نيستيد شما عالم زمينيد من از عالم غيب چيزي نمي دونم و اگر بدانم به شمانمي گويم، خيلي رک به شما نمي گويم ،چون امانتدارم اما مي دونم وقت کوچ است از جهان ديگه وقتش رسيده از اين جل و پلاس هاي روي زمين بکنيم جدا شيم جاي ما يک جاي ديگر است اينجا نيست.
اي عاشقان اي عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم ميرسد طبل رحيل از آسمان
يک ساربان بر خواسته،قطارها آراسته
از ما حلالي خواسته چه خفته ايد اي کاروان
اين بانگهااز پيش و پس بانگ رحيل است و جرس
هر لحظه اي نفس و نَفس سر ميکشد در لا مکان
هفته گذشته در مورد سه عالم جبروت و ملکوت و ملک صحبت کرديم، هر کدومش را با اسامي مختلف شناختيم. عالم جبروت را به نام عالم ماهيتها شناختيم، عالم ملکوت را به نام عالم مفردات شناختيم و عالم ملک را به نام عالم مرکبات، امروز بازهم به اين سه عالم که همراه همند، در هم پيچيده اند با همند و از هم جدا نمي شوند مي پردازيم ملک را عالم شهادت هم مي گويند، عالم حسيات هم مي گويند، ملکوت را عالم غيب مي گويند عالم عقلي هم مي گويند، جبروت را عالم غيب غيب ميگويند،خيلي کلمه جالبيه ميگه ما خودمون غيب را نفهميديم تو مي گويي غيب غيب، قشنگيش هم به همينه ديگه غيب خودش چيه که غيب اونه، غيب اونيه که تو من و شما روانه و ما نمي بينيمش امروز ميگوئيم که تو حاج آقا نيست يک جاي ديگه است يکي مدعي ميشه ديدمش پيش ما بود، يکي مدعي ميشه ديدمش تو مسجد نماز ميخوند، اون غيبه؛ غيبه اين غيب ميشه عالم جبروت, به عالم جبروت عالم فطرت هم ميگويند، چه قدر اين کلمه را بکار برديم يک ميليون بار که انسان فطرتا خداشناسه، خداپرسته،اما هيچ وقت هم ندانستتم يعني چي فقط جمله رابکار برديم عالم جبروت را عالم فطرت هم ميگويند، عالم فطرت عالم خيلي بزرگيه خيلي بزرگتر از ملکوت خيلي بزرگتر از ملک، توي اون خلقان بسيارند خلقان کي هستند،اصل موجودات ،تخم موجودات و جالبيش کجاست اين خلقان همانگونه که هستند هستند تغيير نمي کنند امروز يک اصطلاح ديگر هم مي خواهم بگويم نشنيديد مي گويند بي مايه فطيره، فطير يعني چي هر چي که بي مايه است مي گويند فطير ببينيد خيلي از جملات هست که ما ساليان شنيديم و بکار برديم اما نداستيم چيه تعريفش روش هست بي مايه يعني فطير، هر چيزي که مايه اي توش نباشه ميگويند فطير، عالم ملک و ملکوت مايه دارند چرا، چون از عالم جبروت پديد اومدند از اونجا بدست آمدند اما عالم جبروت مايه نداره چرا چون جبروت مبدا کل است، الان فوري يقه من را ميگيره يعني خدا؟ کوتاه بيا گوش کن اين قدر دنبال واژه نگرد مبدا کل را که ميگوم برو تفکر کن مبدا کل چه شکلي ميشه شکلي داره؟ من گفتم مايه نداره شکلي داره؟ بالاي اين عالم ديگه هيچ چيز نيست .عظمت و بزرگي عالم جبروت در فهم هيچ کس نمي گنجه شما ممکنه قسمتيش را بفهميد اما حد و حدود را نمي فهميد چون حد و حدود نداره اولين باري که در مدرسه معلم دبستان درس داد و گفت نقطه اثر نوک تيز مداد بر روي کاغذ است من اين را گذاشتم رو کاغذ، بعد ميگفت نقطه نه عرض داره نه طول داره نه ارتفاع من نگاه ميکردم مي ديدم اگر خط کش دقيق بگذارم بالاخره يک چيزي داره وقتي اولين بار به معلم دبستانم گفته آخه خانم وقتي اين را خط کش ميذاري هم از اين وري داره هم از اون وري، طول و عرض مي خواستم بگم بلد نبودم گفت اه بچه چه قدر حرف ميزني فکر کن نداره ديگه گفتم فکر کن نداره يعني چي گفت اصلا نداره براي اينکه شما بفهمبد اين جوري ميگيم گفتم ا مگه ميشه
آخه من يک ميليون نقطه ميذارم با مدادم مگه ميشه نباشه خب هست که بعد اومد مشکلم را دوبل کرد، خط از ميليونها نقطه به چسبيده به وجود مي آيد، اي بابا اون يکي که هيچ چيز نداشت تو گفتي هيچ چيز نداره من اينجوري گذاشتم تو بفهمي وگرنه اين هم نيست خب چطوري ميليون چيزي که هيچ چي نيست به هم چسبيد خط را درست کرد معلمهاي ما چون بلد نبودند نمي تونستند اين را شرح بدهند ما هم همين جوري خونديم اومديم بالا اون وقت تو سن و سال من هنوز نمي فهمه خط يعني چي خط هم داراي طوله هم داراي يک پهنا ميگه نه نيست طول داره بابا من اثبات ميکنم داره من با مداد ميکشم با اين خط کشهاي مدرج بسيار دقيق مياورم به شما نشون مي دهم اين قدر ميکرون اين قدر آنگستروم عرض داره ميليونها واژه رياضي را کشف کردند درک کردند اثبات کردند بر اساس همين خطي که هنوز نمي تونند کاريش بکنند يکي بياد به من جواب بده بابا من بلد نيستم من نه خط مي فهمم نه نقطه يکي بياد اين را به من نشون بده اينه جبروت اينه من تعريفش ميکنم يک تعريفه به شما ميگويم ولي به قول معلم دبستانم که ميگفت بچه چه قدر حرف ميزني همينه ديگه فکر کن خب آخه نپرس همينه ديگه نپرس فکر کن فکر کن ،جالب نيست .
عظمت و برزگيه عالم جبروت در فهم هيچ کس نمي گنجه عالمي است نا محدود و دريايي است بيکران بي حد و حصر عالم ملک در کنار عالم ملکوت به نسبه مثل قطره است در مقابل دريا، عالم ملکوت در کنار عالم جبروت مثل قطره است در مقابل دريا و عالم جبروت با اين عظمت پر از خلقان ما مي آئيم شمارش ميکنم ميگوئيم تو کره زمين اَ چه قدر آدم زندگي ميکنه اين قطره اي است خيلي ريز تر از قطره در مقابل درياي عظمت و بزرگي عالم جبروت که پر از خلقانه بي حساب و بي شمارند، اونهايي که تو عالم جبروتند از عوالم ديگر هيچ خبري ندراند و قشنگتر اينکه بي خبرند از اينکه ميشه مقابل خدا عصيان کرد اونها عصيان را تو عالم جبروت نمي شناسند اونها هر کدومشون کاري دارند، هر کي هر کاري را که توش وارده ميتونه انجام بده کار ديگرون را نمي تونه انجام بده خيلي قشنگه مثل ماآچار فرانسه نيستند ديديد بعضي را راجع به هر چي حرف ميزني اوستاست راجع به پزشکي ميگي بهت نظر ميده، مهندسي ميگي بهت نظر ميده، لوله کشي ميگي بهت نظر ميده، نقاشي ميگي بهت نظر ميده کي به تو گفت تو اين همه کار را بلدي ؟
اون عالم خلقهايي که اونجا هستند هرکسي کاري داري و فقط هم کار خودش را ميکنه، کار ديگري را نمي تونه بکنه البته اينجا توجه عالم عالم ماهيته ها عالم جسم نيست ها فوري با اينجا مقايسه نکنيد اون عالم عالم ماهيته نه عالم جسم هر کدوم ماهيت جداگاه اي دارند ماهيت گرگگ ماهيت گوسفند نمي شه ماهيت گوسفند هم ماهيت گرگ نميشه هيچ گرگي نمي تونه گوسفندي بکنه هيچ گوسفندي هم نمي تونه گرگي بکنه از همين جا به همه چيزها قياس کن برو جلو، يک کتابي را باز کردم هر چي ورق بزني جا داره منتها به شرطي که حوصله اش را داشته باشي هي ورق بزني نگاه کني.
ماهيت گرگ يک صفتي داره، ماهيت گوسفند هم يک صفتي داره، صفات و ماهيت ها دگرگون نمي شوند مبدل نمي شوند، حالا اوني که فکر ميکنه گرگ را مياره تربيتش ميکنه گوسفندش ميکنه امکان پذير نيست او را ماهيت گرگي را دادند ماهيت گرگي صفاتي را در بر داره و اون فقط ميتونه اون صفات را داشته باشه.
همين طوري هم که با خودشون مي آورند همان طوري هم با خودشون ميبرند قديمي ها يک اصطلاح جالبي داشتند من اينها را ميگويم ببينيد چه چيزهاي را ما شنيديم بهش تفکر نکرديم ميگفتند طبعي که با شير بياد با مرگ ميره احتمالا شنيديد درسته هيچ وقت بهش فکر کرديد يعني چي ميگه آره گفتيم اوني که خسيس زائيده شده خسيس هم مي ميره ،کي همچين حرفي زد اين همون قصه است اون ماهيتي که در وجودشه با خودش از عالم جبروت آورده همون را هم برميگردونه عجب تکليفي به گردن ماست حالا چرا ما خيلي از مواقع ديگران را بي دليل ناسزا مي دهيم فحش مي دهيم بدو بيراه ميگوئيم قضاوت ميکنيد نه، پشت سرمان را نگاه کنيم چه طومار بلندي است از قضاوتهاي نا به جاي ما چه کرديم خب اما صفات نفس و صفات جسم دگرگون ميشوند مبدل ميشوند به همين دليل هم دعوت انبيا و تربيت اوليا قرار داده شده براي اينکه صفات نفس و صفات جسم را دگرگون کنند تغيير بدهند با تربيت و هدايت اين صفات قابل تغييرند و فابل ترقي، اونچه که صفت ماهيت آدمي است هرگز دگرگون نشود مبدل نگردد به اين دوتا جمله اخر من خوب توجه کنيد چون حرفم را با همين مي بندم والسلام براي امروز کافي است آنچه صفت ماهيت آدمي است هرگز دگرون نشود مبدل نگردد،اما صفات جم آدمي نفس آدمي مبدل شده دگرگون ميگردد اگر من و شما امروز تونستيم بفهميم صفات ماهيت آدمي يعني چي اون وقت خيلي از چيزها را مي تونيم اصلاح کنيم.
گامهايي را داريم برمي داريم خوب حرکت کنيد کمک زيادي ميکنه به شناخت ماهيت شما،ماهيت منظورم اين نيست که مي گويند اون اصلا ماهيتش اينه که آدم بد جنسيه نه اصلا اين صحبت را نمي کنم ماهيت شما در عالم جبروت چي بوده آمديد اون عوض نميشه اون چيزي که تغيير ميکنه در روي زمين صفات نفس شماست و صفا ت جسم شما، ولي در نهايت اگر قرار باشه برگشتي داشته باشه همان ماهيت ابتدايي برميگرده بالا حالا جلسات بعد اگر فرصتي باشه ان شا الله صحبت ميکنم حتي راجع به عالم عدم مگه نيستي هم عالم داره بله پر از خلق داره پس چطور ميشه عدم صبر کنيد آروم آروم قدم رو ،اين هفته تکليف هفته شما پيدا کردن صفات ماهيت آدمي است، فکر کنيد بهش، فکر کنيد پيدا کنيد، ببنيد موفق ميشويد بالاخره يک چيزي براي شما به وجود ميآيد در اثر تفکر بعد اون تفکر شما را ما بررسي ميکنيم ببنيم به جواب درستي رسيديد يا نه صفات ماهيت آدمي صفات جسم ادمي صفات نفس آدمي.جبروت جايي خارج از شما نيست ها نردبان هم ني خواهد، نردبانش در درون شماست که چطور بالا برويد و به جبروتتون دست پيدا کنيد، هر کس به خودش نگاه کنه کسي به بغل دستيش کاري نداشته باشه صفات ماهيت ادمي را در خودتون جستجو کنسد امروز خيلي متاسف شدم وقتي جمله آخر را مي نوشتم خيلي متاسف شدم چرا گاهي اوقات بعضي از آدمها را بد گفتم با چه اجازه اي من چه جسارتي داشتم به بعضيها بد گفتم گفتم اين اصلا آدم نميشه تو کي بودي همچين حرفي زدي به چه چيز خودت نگاه کردي و اين حرف را زدي چه قدر متاسفم براي خودم و تازه متوجه شدم چه قدر از قافله عقبم پس پسم حالا حالا ها بايد بدوم تا برسم حالا بعدا صحبت ميکنم چه چيزهايي ميآيد همون جوري بر ميگرده، چه چيزهايي ميآيد و دوباره برگشت ميکنه معدوم ميشه،از بين ميره بعد آدم نگاه ميکنه ميبينه که اِ من براي اونهايي که قرار بود بياد همونطور هم برگرده هيچ تلاشي نکردم اما براي اونهايي که قرار بود بياد يک چيزي باشه و بعد از اينکه بر ميگرده معدوم ميشه چيزي ازش نمي مونه چه قدر براي اونها تلاش کردم دويدم چه قدر براي اونها مايه گذاشتم، خيلي قشنگه باز هم ميگويم به بچه هاي نوزاد نگاه کنيد انگشتهاي پاشون را که پيدا ميکنند اين قدر قشنگ باهاش بازي ميکنند پا را ميکشه بالا گاهي اوقات جاي پستونک ميذاره دهنش بعد مادرها چه قدر قشنگ ميخندند مادربزرگها چه ذوقي ميکنند حالا دختر يا عروسشون را صدا ميکنند بيا نگاه انگشتش را پيدا کرده من و شما چي را پيدا کرديم هنوز که هيچ چيز را اين که نشد زندگي که حاج آقا رفت کو حاج آقا بعد خاکسپاري خيلي هنر کنيم يادي ازش ميکنم ماهم عن قريب خواهيم رفت خب بيائيم بشناسيم وقتي رفتيم چه بخشي از ما ميره بالا همون جوري هم مي ره بالا رو اون بايد کار کنيم اصلا به ما اين لباسها را دادند اين بدن را دادن که رو اونها کار کنيم ما نفهميديم اون را ول کرديم رو اين لباسها داريم کار ميکنم هي تند تند لباسها را خوشگلش ميکنم نمي دونم گاهي اوقات هم شايد من اشتباه کنم خيلي هم خودم به حرفي که ميزنمم تکيه ني کنم من هم آدميزادم مثل همه آدمها و قابل اشتباه سعي ميکنم که اشتباه نکنم سعي ميکنم ولي افسوس ميخورم همون اندازه که به پوست صورتت ميرسي ساعتها زير دست آرايشگر ميشيني حالا که ديگه آقايون هم دارند ما شاالله يک وقتي بود صفحه ميذاشتند براي خانمها اما الان آقايون هم دارند خيلي دست کمي ندارند همون اندازه که به اين بخش زحمت ميکشي به بخش تويي هم زحمت کشيدي؟کار کردي ؟امروز حاج خانم يک جمله خيلي قشنگي گفت باهاش حرف زدم بهش تسليت گفتم اولين بار از دهان ايشون شنيديم گفت چه نخوردنها داشت و به جاش خوراند.
حاج آقا آدم پولداري نبود هموتون اين را خوب را ميدانيد نه حقوق ثابتي داشت نه حق بازنشستگي داشت چه روزهايي را من ديدم که تو ده با همون دستهاي پينه بسته اش براي يک خانواده بي سرپرست خاک و خل ده را ميکند و آجر آجر رو هم ميذاشت ميگفت بابا نمي توني پول بياري براي اينها آجر بخرم عملگي و بنائيش را ميکنم بيائيم يک قدري به جاي اينکه اين همه به اين لباسها بپردازيم رفته کفش خريده شيکه مي ذاره تو کمد با کفشهاي داغونش تو خيابون ميره چلاق ميشه چرا ميگه آخه مهماني مي خواهم برم کفش مي خواهم تو به کفشه مي پردازي يا به پات يک ذره فکر کن من اينها را مثال ميزنم تا شما جايگاه مقايسه را پيدا کنيد به پات اهميت ميدهي يا به کفشه ؟ اثاث داره داره خفه ميشه جا نداره تکون بخوره خب بابا زياده بده يک بنده خدايي استفاده کنه ميگه نه چرا نه؟ ميگه شايد يک روزي مهمان بياد خب مهمان آمد بيا از در خونه من بگير بابا مهمان آمد بيا از در خونه من بگير نه زشته خيلي بده جسم و روحش حمال اثاثه،حالا باز يگ چيزي بگويم شب کلي با من دعوا ميکنند اما من اعتقادم اينه من شرايع مذهبي را دوستدارم معتقدم بايد بارور شود نه باربر تو جوني پسر من علم امام حسين را رو شکمت نکش رو قلبت بکش اگر تو قلبت کشيدي رو شکمت هم بذار برو اما تا تو قلبت نشکيدي حق نداري رو شکمت بذاري بري کلام مقايسه است برويد با اين مقايسه هايي که گفتم فکر کنيد و واقعا براي خودتون مقايسه کنيد ببنيد چه قدر دستيابي کرديد به عالم ملکتون ملکوتتون و جبروتتون.
يادتون يک روزي از من پرسيديد عالم جبروت و لاهوت و ناسوت را تعريف کن فرزانه خانم اينجا بود با چه اوقات تلخي سر بلند کرد گفت شما سوالي ميکند که ساليان عمر خيلي از بزرگان دويدند بهش نرسيدند چيزهايي که اينجا مي شنويد کوچولو نگيريد ها به خدا من کوچولو هستم ولي صاحب سخن کوچک نيست ها، من کوچکم اقرار ميکنم من کوچکم صاحب سخن نيستم فقط اورنده کلامم والسلام نامه کلام اما عزيز من جان من صاحب سخنتون بزرگه کوچک نگيريد برويد ببينيد کلامي که راجع به جبروت و ملک و ملکوت گفته ميشود آيا به اين سادگي به شما گفته ميشود هيچ جاي ديگه پيدانمي کنيد پس قدرش را بدانيد. گرگ،صفت ماهيت گرگي را داره آزار رساندنه، در امان نبودن مردم از دستشه و گوسفند درست بلعکس اما صفت نفس گرگ مردم گريزي است، در ميره از جلو مردم گوسفند برعکسش سرش را ميندازه پائين ميره تو جمعيت ميگويند فلاني مثل گوسفند ميمونه اين جمله ها را همين جوري بکار نبريد جدي جدي هم همينه چون گوسفند از کسي نمي ترسه کسي هم که همين طوري ميره براي اينه که حول و هراسي نداره اون وقت شما فکر ميکنيد تحقيرش هم کرديد ميگوئيد مثل گوسفند سرش را مي اندازه ميره پائين اما اين صفات را ميشه عوض کرد ماهيت گرگي را نمي شه عوض کرد ماهيت گوسفندي را نمي شه عوض کرد خيلي چيزهايي هست گوسفند اين جا را با نژاد ديگر پيوند مي دهند گوسفند ديگري ايجاد ميشود اما باز هم گوسفنده ميتوانند تغييرش بدهند خب به قدر کافي امروز سخن گفتيم کلام من اينجا به پايان رسيد ان شاالله براي امروز روشن تر از دفعه پيش شده باشه چون هفته بعد مي خواهيم باز مطالب گسترده تري را بيان کنيم همه شما را به درگاه حضرت حق ميسپارم و براي شما آرزو ميکنم روزهاي پيش رو براي شما بيست و چهار ساعتش بيست و چهار ساعت باشه و بهره وريش ميليونها برابر چون اين خيلي مهمه که چه قدر از ساعاتتون بهره وري ميکنيد يا علي مدد.

بسم الله الرحمن الرحيم



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم استغفر الله ربي و اتوب و اليه جلسه معرفت سه شنبه بيست و دوم ديماه سال هشتاد و هشت را با نام و ياد حضرت دوست آغاز مي کنيم.
يکي از مسائلي که خيلي بايد رعايت کرد وزين بودنه گاهي اوقات آدمها وزين بودن را با خيلي جدي بودن و بد اخلاق بودن و اخمو بودن عوضي ميگيرند،وزين بودن مفهومش هيچ کدوم از اينها نيست بلکه مفهومش اينه که در هر لحظه و ثانيه از اوقات و ايامتون نظارت کامل بر خودتون داشته باشيد، ما از بچگي وقتي مي خنديدم به ما تذکر ميدادند صداي دختر خانم را، صداي زن خانه را نبايد از پشت ديوار و کوچه کسي عبور ميکنه بشنوه و من هميشه تعجبم بر اين بود يعني مسلمانها نبايد بخندند آخه اين چه معني داره بعد که به مرور بزرگتر شدم ديدم نه مفهموش نخنديدن نيست بلکه همون موقع که داري ميخندي به خنده ات هم نگاه کني خنده اي نکني که هر صوتي از گلوگاه شما خارج بشه که به هر چيزي شبيه باشه جز صداي آدميزاد حالا قديمي ها مي گفتند گناه داره به عنوان گناه داره جلوي همسران و دخترانشون را ميگرفتند اما کسي به اينها توضيح نمي داد بابا اينجا مسئله گناه نيست مسئله نظارت و مراقبت بر تمامي اعمال و لحظاتتونه چطور موقع نماز خوندن تلاش ميکنيد تار موتون بيرون نمونه اين تلاش را بايد هميشه بکنيد اين تلاش را بايد دائمي داشته باشيد،آقايون موقع نماز خوندن هيچ وقت با لباس خيلي کم و به اصطلاح خودمون لختي سر نماز نمي ايستند چرا، همون را بايد هميشه داشته باشند هيچ فرقي نمي کنه.
به هر حال حالا که داريم آروم آروم با عالمهايي آشنا ميشويم خوبه که به اين عالمها توجه هم بکنيم اينها چيزهايي نيست که با يک فرمول دست بياد ،من که فرمول نديديم هيچ فرمولي براش پيدا نکردم حالا اگر کسي تو اين عالم آمد ادعا کرد من فرمول دارم برويد ازش بگيريد من که فرمولي براش ندارم.
خب يک بحثي را کرده بودم چند جلسه پيش درباره عطر،ادکلن، از دوستان خواهش کردم که بوي خوش مصرف کنيد اما قاعده اي داشته باشيد براي خودتون و انعکاسش وقتي به من برگشت خيلي جالب بود به من گفتند الان به هر کي ميگيم بيا عطر بزن خوشبو باش ميگه من گفتم حرامه، من کي گفتم مسلمانهاي خدا بوي خوش استفاده کنيد هميشه خوشبو باشيد علي الخصوص در نمازها خوشبو باشيد اما محض رضاي خدا عطر آنقدر به خودتون بزنيد که اوني که بغل دستتون ايستاده از شدت عطر شما سرفه نکنه، حواسش پرت نشه، مرد و زن به گونه اي از عطر استفاده کنيد که در کوچه و خيابان راه را که عبور ميکنيد مردم را بي اختيار با چشمشون دنبال خودتون نکشيد که اين بو از کجاست اما در عين حال از کنار شما کسي عبور ميکنه بوي بد بدن شما او را آزار نده و در ثاني بوي بد را عطر از بين نمي بره اگر جايي نياز به شستشو داشته باشه شش تا شيشه ادکلن هم بريزيد بالاخره اون بوي بد از اون زير مياد بيرون وگرنه عطر استفاده کنيد چرا نه اتفاقا يادم رفت يک عطر براي من آوردند عطر امام رضا خيلي هم خوشبوست گذاشتم تو جانماز گفتم اين سري که مي روم پائين اين عطر امام رضا را ميبرم از اون سر تا اون ته به همه واجب ميکنم عطر امام رضا را بزنيد که اين جا نيفته من با هيچ چي مخالف نيستم جز حرامهاي کتاب خدا من با هيچ چي مخالف نيستم اما در همه چيز قاعده را رعايت کنيد يک تعادلي را رعايت کنيد بقيه مشکلات قابل حله.
خب صحبت امروزمون را با اين دو سه بيت آغاز مي کنيم که خيلي هم بي مناسبت نيست :
اي عاشقان اي عاشقان هنگام کوچ است از جهان
صحبت من اين نيستش باز تلقي نکنيد داره ميگه يک زلزله در راهه، يک سيل تو راهه، يک بلاي آسماني تو راهه که همه ما را با هم مي خواهد بکشه، نه من اين را نمي گويم اولا نمي دونم من با عالم غيب هيچ کاري ندارم اگر از شما مي گويم شما عالم غيب نيستيد شما عالم زمينيد من از عالم غيب چيزي نمي دونم و اگر بدانم به شمانمي گويم، خيلي رک به شما نمي گويم ،چون امانتدارم اما مي دونم وقت کوچ است از جهان ديگه وقتش رسيده از اين جل و پلاس هاي روي زمين بکنيم جدا شيم جاي ما يک جاي ديگر است اينجا نيست.
اي عاشقان اي عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم ميرسد طبل رحيل از آسمان
يک ساربان بر خواسته،قطارها آراسته
از ما حلالي خواسته چه خفته ايد اي کاروان
اين بانگهااز پيش و پس بانگ رحيل است و جرس
هر لحظه اي نفس و نَفس سر ميکشد در لا مکان
هفته گذشته در مورد سه عالم جبروت و ملکوت و ملک صحبت کرديم، هر کدومش را با اسامي مختلف شناختيم. عالم جبروت را به نام عالم ماهيتها شناختيم، عالم ملکوت را به نام عالم مفردات شناختيم و عالم ملک را به نام عالم مرکبات، امروز بازهم به اين سه عالم که همراه همند، در هم پيچيده اند با همند و از هم جدا نمي شوند مي پردازيم ملک را عالم شهادت هم مي گويند، عالم حسيات هم مي گويند، ملکوت را عالم غيب مي گويند عالم عقلي هم مي گويند، جبروت را عالم غيب غيب ميگويند،خيلي کلمه جالبيه ميگه ما خودمون غيب را نفهميديم تو مي گويي غيب غيب، قشنگيش هم به همينه ديگه غيب خودش چيه که غيب اونه، غيب اونيه که تو من و شما روانه و ما نمي بينيمش امروز ميگوئيم که تو حاج آقا نيست يک جاي ديگه است يکي مدعي ميشه ديدمش پيش ما بود، يکي مدعي ميشه ديدمش تو مسجد نماز ميخوند، اون غيبه؛ غيبه اين غيب ميشه عالم جبروت, به عالم جبروت عالم فطرت هم ميگويند، چه قدر اين کلمه را بکار برديم يک ميليون بار که انسان فطرتا خداشناسه، خداپرسته،اما هيچ وقت هم ندانستتم يعني چي فقط جمله رابکار برديم عالم جبروت را عالم فطرت هم ميگويند، عالم فطرت عالم خيلي بزرگيه خيلي بزرگتر از ملکوت خيلي بزرگتر از ملک، توي اون خلقان بسيارند خلقان کي هستند،اصل موجودات ،تخم موجودات و جالبيش کجاست اين خلقان همانگونه که هستند هستند تغيير نمي کنند امروز يک اصطلاح ديگر هم مي خواهم بگويم نشنيديد مي گويند بي مايه فطيره، فطير يعني چي هر چي که بي مايه است مي گويند فطير ببينيد خيلي از جملات هست که ما ساليان شنيديم و بکار برديم اما نداستيم چيه تعريفش روش هست بي مايه يعني فطير، هر چيزي که مايه اي توش نباشه ميگويند فطير، عالم ملک و ملکوت مايه دارند چرا، چون از عالم جبروت پديد اومدند از اونجا بدست آمدند اما عالم جبروت مايه نداره چرا چون جبروت مبدا کل است، الان فوري يقه من را ميگيره يعني خدا؟ کوتاه بيا گوش کن اين قدر دنبال واژه نگرد مبدا کل را که ميگوم برو تفکر کن مبدا کل چه شکلي ميشه شکلي داره؟ من گفتم مايه نداره شکلي داره؟ بالاي اين عالم ديگه هيچ چيز نيست .عظمت و بزرگي عالم جبروت در فهم هيچ کس نمي گنجه شما ممکنه قسمتيش را بفهميد اما حد و حدود را نمي فهميد چون حد و حدود نداره اولين باري که در مدرسه معلم دبستان درس داد و گفت نقطه اثر نوک تيز مداد بر روي کاغذ است من اين را گذاشتم رو کاغذ، بعد ميگفت نقطه نه عرض داره نه طول داره نه ارتفاع من نگاه ميکردم مي ديدم اگر خط کش دقيق بگذارم بالاخره يک چيزي داره وقتي اولين بار به معلم دبستانم گفته آخه خانم وقتي اين را خط کش ميذاري هم از اين وري داره هم از اون وري، طول و عرض مي خواستم بگم بلد نبودم گفت اه بچه چه قدر حرف ميزني فکر کن نداره ديگه گفتم فکر کن نداره يعني چي گفت اصلا نداره براي اينکه شما بفهمبد اين جوري ميگيم گفتم ا مگه ميشه
آخه من يک ميليون نقطه ميذارم با مدادم مگه ميشه نباشه خب هست که بعد اومد مشکلم را دوبل کرد، خط از ميليونها نقطه به چسبيده به وجود مي آيد، اي بابا اون يکي که هيچ چيز نداشت تو گفتي هيچ چيز نداره من اينجوري گذاشتم تو بفهمي وگرنه اين هم نيست خب چطوري ميليون چيزي که هيچ چي نيست به هم چسبيد خط را درست کرد معلمهاي ما چون بلد نبودند نمي تونستند اين را شرح بدهند ما هم همين جوري خونديم اومديم بالا اون وقت تو سن و سال من هنوز نمي فهمه خط يعني چي خط هم داراي طوله هم داراي يک پهنا ميگه نه نيست طول داره بابا من اثبات ميکنم داره من با مداد ميکشم با اين خط کشهاي مدرج بسيار دقيق مياورم به شما نشون مي دهم اين قدر ميکرون اين قدر آنگستروم عرض داره ميليونها واژه رياضي را کشف کردند درک کردند اثبات کردند بر اساس همين خطي که هنوز نمي تونند کاريش بکنند يکي بياد به من جواب بده بابا من بلد نيستم من نه خط مي فهمم نه نقطه يکي بياد اين را به من نشون بده اينه جبروت اينه من تعريفش ميکنم يک تعريفه به شما ميگويم ولي به قول معلم دبستانم که ميگفت بچه چه قدر حرف ميزني همينه ديگه فکر کن خب آخه نپرس همينه ديگه نپرس فکر کن فکر کن ،جالب نيست .
عظمت و برزگيه عالم جبروت در فهم هيچ کس نمي گنجه عالمي است نا محدود و دريايي است بيکران بي حد و حصر عالم ملک در کنار عالم ملکوت به نسبه مثل قطره است در مقابل دريا، عالم ملکوت در کنار عالم جبروت مثل قطره است در مقابل دريا و عالم جبروت با اين عظمت پر از خلقان ما مي آئيم شمارش ميکنم ميگوئيم تو کره زمين اَ چه قدر آدم زندگي ميکنه اين قطره اي است خيلي ريز تر از قطره در مقابل درياي عظمت و بزرگي عالم جبروت که پر از خلقانه بي حساب و بي شمارند، اونهايي که تو عالم جبروتند از عوالم ديگر هيچ خبري ندراند و قشنگتر اينکه بي خبرند از اينکه ميشه مقابل خدا عصيان کرد اونها عصيان را تو عالم جبروت نمي شناسند اونها هر کدومشون کاري دارند، هر کي هر کاري را که توش وارده ميتونه انجام بده کار ديگرون را نمي تونه انجام بده خيلي قشنگه مثل ماآچار فرانسه نيستند ديديد بعضي را راجع به هر چي حرف ميزني اوستاست راجع به پزشکي ميگي بهت نظر ميده، مهندسي ميگي بهت نظر ميده، لوله کشي ميگي بهت نظر ميده، نقاشي ميگي بهت نظر ميده کي به تو گفت تو اين همه کار را بلدي ؟
اون عالم خلقهايي که اونجا هستند هرکسي کاري داري و فقط هم کار خودش را ميکنه، کار ديگري را نمي تونه بکنه البته اينجا توجه عالم عالم ماهيته ها عالم جسم نيست ها فوري با اينجا مقايسه نکنيد اون عالم عالم ماهيته نه عالم جسم هر کدوم ماهيت جداگاه اي دارند ماهيت گرگگ ماهيت گوسفند نمي شه ماهيت گوسفند هم ماهيت گرگ نميشه هيچ گرگي نمي تونه گوسفندي بکنه هيچ گوسفندي هم نمي تونه گرگي بکنه از همين جا به همه چيزها قياس کن برو جلو، يک کتابي را باز کردم هر چي ورق بزني جا داره منتها به شرطي که حوصله اش را داشته باشي هي ورق بزني نگاه کني.
ماهيت گرگ يک صفتي داره، ماهيت گوسفند هم يک صفتي داره، صفات و ماهيت ها دگرگون نمي شوند مبدل نمي شوند، حالا اوني که فکر ميکنه گرگ را مياره تربيتش ميکنه گوسفندش ميکنه امکان پذير نيست او را ماهيت گرگي را دادند ماهيت گرگي صفاتي را در بر داره و اون فقط ميتونه اون صفات را داشته باشه.
همين طوري هم که با خودشون مي آورند همان طوري هم با خودشون ميبرند قديمي ها يک اصطلاح جالبي داشتند من اينها را ميگويم ببينيد چه چيزهاي را ما شنيديم بهش تفکر نکرديم ميگفتند طبعي که با شير بياد با مرگ ميره احتمالا شنيديد درسته هيچ وقت بهش فکر کرديد يعني چي ميگه آره گفتيم اوني که خسيس زائيده شده خسيس هم مي ميره ،کي همچين حرفي زد اين همون قصه است اون ماهيتي که در وجودشه با خودش از عالم جبروت آورده همون را هم برميگردونه عجب تکليفي به گردن ماست حالا چرا ما خيلي از مواقع ديگران را بي دليل ناسزا مي دهيم فحش مي دهيم بدو بيراه ميگوئيم قضاوت ميکنيد نه، پشت سرمان را نگاه کنيم چه طومار بلندي است از قضاوتهاي نا به جاي ما چه کرديم خب اما صفات نفس و صفات جسم دگرگون ميشوند مبدل ميشوند به همين دليل هم دعوت انبيا و تربيت اوليا قرار داده شده براي اينکه صفات نفس و صفات جسم را دگرگون کنند تغيير بدهند با تربيت و هدايت اين صفات قابل تغييرند و فابل ترقي، اونچه که صفت ماهيت آدمي است هرگز دگرگون نشود مبدل نگردد به اين دوتا جمله اخر من خوب توجه کنيد چون حرفم را با همين مي بندم والسلام براي امروز کافي است آنچه صفت ماهيت آدمي است هرگز دگرون نشود مبدل نگردد،اما صفات جم آدمي نفس آدمي مبدل شده دگرگون ميگردد اگر من و شما امروز تونستيم بفهميم صفات ماهيت آدمي يعني چي اون وقت خيلي از چيزها را مي تونيم اصلاح کنيم.
گامهايي را داريم برمي داريم خوب حرکت کنيد کمک زيادي ميکنه به شناخت ماهيت شما،ماهيت منظورم اين نيست که مي گويند اون اصلا ماهيتش اينه که آدم بد جنسيه نه اصلا اين صحبت را نمي کنم ماهيت شما در عالم جبروت چي بوده آمديد اون عوض نميشه اون چيزي که تغيير ميکنه در روي زمين صفات نفس شماست و صفا ت جسم شما، ولي در نهايت اگر قرار باشه برگشتي داشته باشه همان ماهيت ابتدايي برميگرده بالا حالا جلسات بعد اگر فرصتي باشه ان شا الله صحبت ميکنم حتي راجع به عالم عدم مگه نيستي هم عالم داره بله پر از خلق داره پس چطور ميشه عدم صبر کنيد آروم آروم قدم رو ،اين هفته تکليف هفته شما پيدا کردن صفات ماهيت آدمي است، فکر کنيد بهش، فکر کنيد پيدا کنيد، ببنيد موفق ميشويد بالاخره يک چيزي براي شما به وجود ميآيد در اثر تفکر بعد اون تفکر شما را ما بررسي ميکنيم ببنيم به جواب درستي رسيديد يا نه صفات ماهيت آدمي صفات جسم ادمي صفات نفس آدمي.جبروت جايي خارج از شما نيست ها نردبان هم ني خواهد، نردبانش در درون شماست که چطور بالا برويد و به جبروتتون دست پيدا کنيد، هر کس به خودش نگاه کنه کسي به بغل دستيش کاري نداشته باشه صفات ماهيت ادمي را در خودتون جستجو کنسد امروز خيلي متاسف شدم وقتي جمله آخر را مي نوشتم خيلي متاسف شدم چرا گاهي اوقات بعضي از آدمها را بد گفتم با چه اجازه اي من چه جسارتي داشتم به بعضيها بد گفتم گفتم اين اصلا آدم نميشه تو کي بودي همچين حرفي زدي به چه چيز خودت نگاه کردي و اين حرف را زدي چه قدر متاسفم براي خودم و تازه متوجه شدم چه قدر از قافله عقبم پس پسم حالا حالا ها بايد بدوم تا برسم حالا بعدا صحبت ميکنم چه چيزهايي ميآيد همون جوري بر ميگرده، چه چيزهايي ميآيد و دوباره برگشت ميکنه معدوم ميشه،از بين ميره بعد آدم نگاه ميکنه ميبينه که اِ من براي اونهايي که قرار بود بياد همونطور هم برگرده هيچ تلاشي نکردم اما براي اونهايي که قرار بود بياد يک چيزي باشه و بعد از اينکه بر ميگرده معدوم ميشه چيزي ازش نمي مونه چه قدر براي اونها تلاش کردم دويدم چه قدر براي اونها مايه گذاشتم، خيلي قشنگه باز هم ميگويم به بچه هاي نوزاد نگاه کنيد انگشتهاي پاشون را که پيدا ميکنند اين قدر قشنگ باهاش بازي ميکنند پا را ميکشه بالا گاهي اوقات جاي پستونک ميذاره دهنش بعد مادرها چه قدر قشنگ ميخندند مادربزرگها چه ذوقي ميکنند حالا دختر يا عروسشون را صدا ميکنند بيا نگاه انگشتش را پيدا کرده من و شما چي را پيدا کرديم هنوز که هيچ چيز را اين که نشد زندگي که حاج آقا رفت کو حاج آقا بعد خاکسپاري خيلي هنر کنيم يادي ازش ميکنم ماهم عن قريب خواهيم رفت خب بيائيم بشناسيم وقتي رفتيم چه بخشي از ما ميره بالا همون جوري هم مي ره بالا رو اون بايد کار کنيم اصلا به ما اين لباسها را دادند اين بدن را دادن که رو اونها کار کنيم ما نفهميديم اون را ول کرديم رو اين لباسها داريم کار ميکنم هي تند تند لباسها را خوشگلش ميکنم نمي دونم گاهي اوقات هم شايد من اشتباه کنم خيلي هم خودم به حرفي که ميزنمم تکيه ني کنم من هم آدميزادم مثل همه آدمها و قابل اشتباه سعي ميکنم که اشتباه نکنم سعي ميکنم ولي افسوس ميخورم همون اندازه که به پوست صورتت ميرسي ساعتها زير دست آرايشگر ميشيني حالا که ديگه آقايون هم دارند ما شاالله يک وقتي بود صفحه ميذاشتند براي خانمها اما الان آقايون هم دارند خيلي دست کمي ندارند همون اندازه که به اين بخش زحمت ميکشي به بخش تويي هم زحمت کشيدي؟کار کردي ؟امروز حاج خانم يک جمله خيلي قشنگي گفت باهاش حرف زدم بهش تسليت گفتم اولين بار از دهان ايشون شنيديم گفت چه نخوردنها داشت و به جاش خوراند.
حاج آقا آدم پولداري نبود هموتون اين را خوب را ميدانيد نه حقوق ثابتي داشت نه حق بازنشستگي داشت چه روزهايي را من ديدم که تو ده با همون دستهاي پينه بسته اش براي يک خانواده بي سرپرست خاک و خل ده را ميکند و آجر آجر رو هم ميذاشت ميگفت بابا نمي توني پول بياري براي اينها آجر بخرم عملگي و بنائيش را ميکنم بيائيم يک قدري به جاي اينکه اين همه به اين لباسها بپردازيم رفته کفش خريده شيکه مي ذاره تو کمد با کفشهاي داغونش تو خيابون ميره چلاق ميشه چرا ميگه آخه مهماني مي خواهم برم کفش مي خواهم تو به کفشه مي پردازي يا به پات يک ذره فکر کن من اينها را مثال ميزنم تا شما جايگاه مقايسه را پيدا کنيد به پات اهميت ميدهي يا به کفشه ؟ اثاث داره داره خفه ميشه جا نداره تکون بخوره خب بابا زياده بده يک بنده خدايي استفاده کنه ميگه نه چرا نه؟ ميگه شايد يک روزي مهمان بياد خب مهمان آمد بيا از در خونه من بگير بابا مهمان آمد بيا از در خونه من بگير نه زشته خيلي بده جسم و روحش حمال اثاثه،حالا باز يگ چيزي بگويم شب کلي با من دعوا ميکنند اما من اعتقادم اينه من شرايع مذهبي را دوستدارم معتقدم بايد بارور شود نه باربر تو جوني پسر من علم امام حسين را رو شکمت نکش رو قلبت بکش اگر تو قلبت کشيدي رو شکمت هم بذار برو اما تا تو قلبت نشکيدي حق نداري رو شکمت بذاري بري کلام مقايسه است برويد با اين مقايسه هايي که گفتم فکر کنيد و واقعا براي خودتون مقايسه کنيد ببنيد چه قدر دستيابي کرديد به عالم ملکتون ملکوتتون و جبروتتون.
يادتون يک روزي از من پرسيديد عالم جبروت و لاهوت و ناسوت را تعريف کن فرزانه خانم اينجا بود با چه اوقات تلخي سر بلند کرد گفت شما سوالي ميکند که ساليان عمر خيلي از بزرگان دويدند بهش نرسيدند چيزهايي که اينجا مي شنويد کوچولو نگيريد ها به خدا من کوچولو هستم ولي صاحب سخن کوچک نيست ها، من کوچکم اقرار ميکنم من کوچکم صاحب سخن نيستم فقط اورنده کلامم والسلام نامه کلام اما عزيز من جان من صاحب سخنتون بزرگه کوچک نگيريد برويد ببينيد کلامي که راجع به جبروت و ملک و ملکوت گفته ميشود آيا به اين سادگي به شما گفته ميشود هيچ جاي ديگه پيدانمي کنيد پس قدرش را بدانيد. گرگ،صفت ماهيت گرگي را داره آزار رساندنه، در امان نبودن مردم از دستشه و گوسفند درست بلعکس اما صفت نفس گرگ مردم گريزي است، در ميره از جلو مردم گوسفند برعکسش سرش را ميندازه پائين ميره تو جمعيت ميگويند فلاني مثل گوسفند ميمونه اين جمله ها را همين جوري بکار نبريد جدي جدي هم همينه چون گوسفند از کسي نمي ترسه کسي هم که همين طوري ميره براي اينه که حول و هراسي نداره اون وقت شما فکر ميکنيد تحقيرش هم کرديد ميگوئيد مثل گوسفند سرش را مي اندازه ميره پائين اما اين صفات را ميشه عوض کرد ماهيت گرگي را نمي شه عوض کرد ماهيت گوسفندي را نمي شه عوض کرد خيلي چيزهايي هست گوسفند اين جا را با نژاد ديگر پيوند مي دهند گوسفند ديگري ايجاد ميشود اما باز هم گوسفنده ميتوانند تغييرش بدهند خب به قدر کافي امروز سخن گفتيم کلام من اينجا به پايان رسيد ان شاالله براي امروز روشن تر از دفعه پيش شده باشه چون هفته بعد مي خواهيم باز مطالب گسترده تري را بيان کنيم همه شما را به درگاه حضرت حق ميسپارم و براي شما آرزو ميکنم روزهاي پيش رو براي شما بيست و چهار ساعتش بيست و چهار ساعت باشه و بهره وريش ميليونها برابر چون اين خيلي مهمه که چه قدر از ساعاتتون بهره وري ميکنيد يا علي مدد.

 

 

 

نوشتن دیدگاه