منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه شصت و ششم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


با نام و یاد دوست جلسه معرفت سه شنبه ششم بهمن ماه سال هشتادو هشت را آغاز میکنیم
معشوقه عیان بود نمی دانستم با ما به میان بود نمی دانستم
گفتم به طلب مگر به جایی برسم خود تفرقه آن بود نمی دانستم
همه چیز پیش شماست، هم چیز با شماست، همه چیز در شماست، این قدر این در و اون در نزنید، پیش این و پیش اون نروید همیشه با شماست، همیشه با شما بوده، بخواهید ونخواهید بعد از این هم با شماست، پس بیابیدش بیابیدش و برای یافتنش خودتان را دوست بدارید، خودتان را دوست بدارید خودشیفتگی را نمی گویم،با خود شیفتگی مخالفم ولی خودتان را دوست داشته باشید شما محترمید شما عزیزید شما با ارزشید شما خیلی خوبید خیلی دوست داشتنی هستید چرا این قدر خودتون را کوچیک می بینید و برای اینکه کوچکی را پنهان کنید دیگران را میکوبید و سعی میکنید کوچک بشوند و اما بعد
گفتیم و شنیدیم از عالمهای جبروت و ملکوت و ملک و به طور حتم هنوز هم خیلی از دوستانمون براشون عالم جبروت معنای واضحی نداره و کلاسمون امروزمون از ابتدا حرف الان من را ثابت کرد صبح نوشتم ولی ظاهراً خیلی بی راه هم ننوشته بودم البته این طبیعیه چرا که ما تو همه سالهای عمرمون هر کدوممون تو هر سنی که هستیم و هر چی سنهامون بیشتره وضع بدتره، چون عادت کردیم به اونچه در ظاهر دیده میشه قابل لمسه اموراتمون را بگذرونیم، به عبارت بهتر همیشه پامون را رو زمین سفت گذاشتیم، زمین را احساس کردیم، هیچ وقت تجربه نکردیم چطوری میشه با پاهامون روی هوا راه بریم، امروز که این را می نوشتم یادم اومد از بچگی خدا رحمت کنه از پدر بزرگم میشنیدیم او را جع به شمس و مولانا میگفت از خیلی ها این صحبت را راجع به دو نفر دیگر شنیدم و و و. میگفت شمس روی آب راه میرفت به مولانا گفت بگو یا شمس و بیا ،همونطور که میگفتند ومیرفتند مولانا گوش کرد ببینه شمس چی میگه دید میگه یا الله این گفته پدربزرگم بود حالا کجا خونده کجا شنیده بود نمی دونم گفت چرا خودم نگویم یا الله گفت یا الله افتاد تو آب. من همیشه اینها را شنیده بودم امروز با خودم فکر کردم چرا راستی هیچ وقت فکر نکردم با خودم بیا تو هم امتحان کن ببین میتونی رو آب راه بری. چرا شماامتحان نمی کنید؟ چرا شما متحان نمی کنید؟
تو گروه مدیتیشن ،ایران چیزی که دارم تعریف میکنم یک خانم مهسا نامی بود حدود بیست سال هیجده سال پیش به من گفتند این را میبینی گفتم خب گفتند وقتی مینشیند به مدیتیشن از روی زمین نشسته بلند میشه خندیدم اون موقع خندیدم یعنی چی امروز با خودم گفتم چرا هیچ وقت نخواستی از زمین بلند شی تو که باور داری میشه امتحان کنید ضرر نداره فقط تو رو خدا یک جای صاف باشید که اگر ول شدید بد جور زمین نیفتید گردن من را نگیرید نرید دم پرتگاهی لب کوهی جایی وایتید نه تو خونه تون اون هم روی زمین اون هم تو اتاق خودتون در محضر دیگرون این کار را نکنید شعار هم ندید نمایش هم اجرا نکمیند برای خودتون تجربه کنید. به همین دلیل که اینها را هیچو قت تجربه نکردید درک این مسایل یک خرده برا مون مشکله اما نگران نباشید.باید ادامه بدهیم و دست از فهمیدن نکشید.
نباید فراموش کرد که حس را به عالم جبروت راهی نیست عقل در درک عالم جبروت سرگردانه با عقلتون در درک عالم جبروت نروید و تلاش نکنید جبروت را با عقلتون اثبات کنید نیمشه اثبات دو دو تا چهار تا ریاضی تفرماییدفایدخ ندارخ. حس شما را به عالم ملک و عقل شما را به عالم ملکوت راهنماست اما عشقه که شما را به عالم جبروت میبره چرا؟ چون عالم جبروت خودش عالمه عشقه جبروت خودش عالمه عشقه خلقانی که در عالم جبروت هستند هه بر خودشان عاشقند. مرآتی می خواهند یک نمادی یک آیینه ای مرآتی می خواهند تا جمال خدشون را ببنید صفات خودشون را مشاهده کنند. مفرادت و مرکبات عالم مرآت اصل جبروتند مراتب این وجه مملو از عشقه هر مرتبه ای که می آید اون مرتبه مرآت مرتبه ما قبل خودشه و مرتبه ما قبل بر خودش عاشقه بر مراتش هم عاشقه پس این وجود مملو از عشقه سالک .وقتی به مرتبه عشق رسید به آتیش عشق سوخته شد، پاک میشه صافی میشه ساد میشه بی نقش میشه اون موقع اون را با اهل جبروت مناسبتی است اون وقت نمی آید بگوید جبروت را معنی کن جبروت را تعریف کن. خودش از اهل جبروت و با اهل جبروت بده بستوون داره. اهل جبروت بسیار ساده و بی نقشند آئینه دل سالک را با اهل جبروت مناسبتی پدید میآید اون موقع بر عالم جبروت اطلاعاتی می یابه هر چیز که از عالم جبروت روانه این عالم میشه پیش از اینکه به این عالم برسه سالک بر اون اطلاع حاصل میکنه چنان که دیگران در خواب میبینند او در بیداری میبینه. البته این دیدن ها با این دو تا چم سر نیست بلکه با چشم سِر است چشم باطن. سالک وقتی به مرتبه عشق رسید آئینه دلش صاف وپاک و بی نقش میشه جام جهان نما میشه آئینه گیتی نما میشه تا هر چیزی که از دریا جبروت روانه ساحل وجود میشه قبل از رسیدن به ساحل وجود عکسش بر دل سالک پدیدار میشه اما بعضی از سالکها ها هستند که آئینه دلشون با اهل جبروت چندان مناسبتی ندارند یا ا هنوز پیدا نکردند چرا که اهل جبروت ساده و صاف و بی نقشند اما آئینه دل اینها با عقول و نفوس سماوی نقش دارند عقول و نفوس سماوی با اهل جبروت مناسبت دارند نه اینکه بی مناسبت باشند عکس عالم جبروت اول در عقول و نفوس سماوی پدید میاید اون موقع در دل سالک پیدا میشه یکسره عبور نمیکنه. پس هر نقشی که در عقول و نفوس سماوی ،آسمانی پیدا میسه عکسش بر دلهای سالکان که با هر کدوم اونها مناسبتی دارند پدیدار میشه این حالت برای بسیاری در خواب اتفاق مبافته و برای عده ی قلیلی در بیداری عالم قشنگیه.
یک کتابی میخوند از یک فرقه ای و یک مذهبی به اصطلاح خارج از مذهب ما که در مورد راهنما ها صحبت میکردند خیلی جالب میگفتند. این ور دنیا، اون ور دنیا داره اتفاق میافته به محض اینکه مقدر میشه این از اینجا می فهمه عوامل پیشگو البته اونهایی که درست حرکت میکند عده ای این چنین هستند. قابل توجه شما این ظهور نقش در دل سالک به کفرش و به تسلیمش و مسلمان بودنش وابستگی نداره به علمش به داناییش وابستگی نداره این ظهور به یک دل ساده بی نقش وابستگی داره در کامل و ناقص هم این طوریه در خَیّر و شریر هم اینطوریه اگر در خیر این نقوش بر دل صاف و بی نقشش پدیدار بشه خیر اون زیاد میشه به واسطه اون مردم زیادی به سود میرسند وا گر بلعکس در شریر پیدا بشه می دانید راجه به چی حرف میزنم همون اندازه که آدمهایی هستند که وقتی بهش میگویی، خدا رحمت حاج حسین را حاج آقا فلانی مریضه میگفت ای بابا چرا بابا چی شده میگفتیم چی شده میگفت میگیم سرش بزنه دکترش. به بعضیها میگفت بهشون میگیم به دکترش سرش بزنه تو بعضیها هیچ چیز نمی گفت. اون موقع که می گفت به دکترش میگیم سر بزنه بعضیها استنباطش این بود که منظورش اینه که من به امام زمان میگویم بره سر بزنه نه اون، اون موقع رو اون دل صاف و بی نقشش فوری نقش میشد که این شفاش تو راهه، دقت کردید بلعکسش میشه آدمهایی که به دنبال کارهای شر میروند که اگر که دلهاشون را بی نقش بکنند از شرها بهشون فرستاده میشه و به همین واسطه سختیشون به مردم زیاد میرسه. خب برگزدیم به سه عالمی که داشتیم.
عالم ملک را میگویند عالم اضداد عالم ملکونترا میگوید عالم ترتب . ترتب یعنی پشت سر هم قرار گرفتن مرتب بودن با نظم قرار گرفتن پس و پیش نبودن عالم جبروت عالم وحدته در عالم جبروت اضداد و ترتبی وجود نداره حالا فوری میگه پس چطری قرار میگریند اونجا جسم نداریم که ترتیبی داشته باشند چون اونجا عالم وحدته همه داشت و همه نداشت مرتبه ذات هم مثل عالم جبروته همه داشت و هیچ نداشت عالم جبروت پاک و صافی و ساده و بی تقشه، نام و نشان نداره، شکل و و صورت نداره ،در عالم ملکوت ترتب یا پشت سر هم قرار گرفتن پدید آمد عقول و نفوس و طبایع پپدا شد .مراتب کروبیان و روحانیان ظاهر شددر عالم ملک اضدادپدیدار شد آتیش و آب خاک، پارسال و امسال ،دیروز و امروز، فردا آینده و خیلی چیزهای دیگه. ای عزیز بدان در عالم جبروت شهد و حنظل یکسانه یک طمع داره تریاق و زهر تریاق میدانید یعنی چی یعنی پاد زهر کلمات را بکار میبرم عمدا می توانم بگویم پاد زهر می خواهم گوشها آشنا. بشه تریاق و زهر توی یک ظرف پرورش میکنند حالا الان میگه تو که میگی تو عالم جبروت جسمیت وجود نداره مثاله، باز و مرغ با هم زندگانی میکنند گرگ و گوسفند با همند روز و شب نور و ظلمت یک رنگ دارن ازل و ابد دیروز و امروز و فردا هم خونه اند ابلیس را با آدم دشنمی نیست نمرود و ابراهیم با هم در صلحند فرعون را با موسی سر جنگ نیست.
دو تا وحدت میشناسیم اونچه که در عالم جبروت در اول بود باز و مرغ یک جان. گوسفند و مرغ یک جا هستند نه دشمنی نه جنگی نه تبعیضی همه چیز یکپارچه و یکسانه این وحدتی بود پیش ا زکثرت. اما وحدتی هم داریم بعد از کثرت . وحدت اولیه قابل فهم است از اول همه چیز یک پارچه بوده یک تکه بوده از هم جدا نبود بعد جدا شدند اومدند به عالم زمین عالم ملک وبعد کثرت به وجود آمده. اما این وحدت دومیه که بعد از کثرت به وحدت میرسیم این خیلی کار داره اگر سالک به این وحدت دومیه برسه بهش میگویند موحد میگویند از شرک خلاص شد راحت شد .حکما از وحدت اول با خبرند خوب هم سخن میگویند اما از وحدت دومی مشکل دارند اما اینها را بگوئیم اگر کثرت نبود توحید را نمی شناختیم چرا؟ چون معنی توحید یکی کردن است یکی ر ا نمیشه یکی کرد خب یکی خودش یکیه اما وقتی چیزهای بسیار وجود داره میشه یکی کرد چیزهای بسیار را یکی کردن به دو طریقه توحید عملی و توحید علمی یعنی از طریق علم و عمل.حالا برین روی اینها فکرکنید اینها دارم پاراگراف پاراگرافهای کوچک می گویم که باید بهش فکر کنید هر کی توحید را به نهایت برسونه به این نقطه می رسه که گرچه خوب دقت کنید چی میخواهم بگویم هر کی توحید رابه نهایت برسونه به این نقطه میرسه مشخصه اش اینه گرچه نمرود با ابراهیم در جنگه ، موسی با فرعون در جنگه اما همه را یکی میبینه. الان علم بلند نکنید که پس فرق آدم خوب و بد چیه فکر کنید ببنید چیه. همه را یکی میگیره چون توحید به نهایت برسه مقام وحدت به وجود می آید. البته نگفته نمونه چیزهایی که گفتم سخن کوچکی نیست با کلام هم فراهم نمیشه بلکه باید اون رافهمید تا وقتی فهمیدید در خویشتن خویشتون محققش کنید راه دیگری نداره هیچ دفترچه یاداشتی نمی تونه یادداشتش کنه این نکات یاد داشتش تو صفحه وجودته اگر بتونی صفحه اش را پیدا کنی یا داشته باشیم اونی که ما شریر و شقی میدانیم از ما جدا نیست اون هم پاره ای از ماست آیا کسی دوست داره به قسمتی از وجودش شریر و شقی بگویند هیچ وقت کسی دوست نداره هرگز. اگر درکنار شما افرادی هستند که به نظر شما بدند اونها را . ناسزا نگوئید یادتون بیاد که اونها با شما چه نسبتی دارند
آقا برادرش آدم بسیار بدیه کلک اندازه حقه بازه سر مردم را کلاه میذاره خودش هم باور داره اما به محض اینکه میگویند اون برادر حقه بازت رگ های گردنش می زنه بیرون می گه چی گفتی؟ به بردار من چی گفتی؟ اونی هم که با تو معامله میکنه تو بدش می گی اون هم همین طوری ها می دونی این طوری میگی اون همه بردارته همون که با تو گوشت و پوستش یکیه. اما سخته قبولش باورش سخته میگه خواهرم اذیت میکنه من می دونم ولی اون توی وحدتی که تو می خواهی بهش برسی جا داره چسبیده به تو می خواهی چه کار کنی تکلیفت را از حالا معین کن راهی نداری مگر بپذیریش مگر باهاش پیوند بخوری اگر ما تو عالم ملک این چنین فکر کنیم اون وقت شکل جهان هستی و روابط اون شکل دیگری میشه پس خلاصه بگوئیم هر چیز که در عالم جبروت پوشیده و مجمل بود حالا در عالم ملک ظاهر شده مفصل شده به همین دلیل جبروت را میگویند لیلهُ القدر لیلهُ الجَمعه بروید به این کلمات فکر کنید چرا لیل ؟فکر کنید ملک را یوم القیامه، یوم الجمعه، یول فصل ،یوم البعث اینها اسمهاش بروید ببنید چرا ماهیات موجودات همگان به یکبار در عالم جبروت بودند و تقدیر هم را تو عالم جبروت کردند اندازه هم چیز در عالم جبروت معین کردند و اون جمله که در عالم حبروت مقدر گردانیده شدند پوشیده و مجمل بودند حالا تو عالم ملک ظاهر شدند مفصل شدند ار عالم اجمال به عالم تفصیل اومدند.
و اما نصیحت امروز من به گوش گرفتم شما هم بشنوید به گوش بگیرید برای من که خیلی خوب بود خیلی کارساز بود.باهاش مخالفت نکنید نگوئید من این جوری نیستم من این جوری فکرنمی کنم من هیچ وقت این جوری نبودم حتما بودی که امروز اینجایی باید بشنوی همین طور که من حتما بودم که باید میشنیدم من هم حتما بودم که شندیم نبودم که به من نمی گفتند پس تو هم بودی قیافه نگیر .
بدانید که در اندیشه آدمی تمنای حاکمیت ،پیشوایی و جاه طلبی و مشابه اینها همیشه بسیار بوده و در تفکرات هر آدمی بالاخره یکیش گنجانده شده یکی پست نمی خواهد اما دوست داره معلم همه باشسه مثل من بدبخت ولی من نه به خدا من دوست ندارم من اصلا معلم هیچ کس نیسم ولی یکی دوست داره هر جا میشنیه تو هر جمعی قرا میگره به همه معلمی کنه یکی دوست داره هر جا میره کارمیکنه رئیس باشه .من یکی را سراغ داشتم هرجا خونه میخرید اجرا میکرد طبقه آخر میگفتم چرا؟ میگفت تحملش را ندارم کسی بالاتر از من باشه باورتون میشه خدا میدونه بعدیک وزن خیلی خیلی سنگین داشت بعد چهار پنج طبقه با پله میرفت خب تو میمیری که میگفت من طاقت ندارم کسی بالا سرم باشه خلاصه هر کسی یک دانه اش راداره اگر که هماش را باهم نداشته باشه آدم دانا میاد اینهارا از خودش دور میکنه ریاضت میکشه ذکر میکنه خودش راتبنیه میکنه. یک هفته گفتیم حرف بد نزنید دروغ نگوئید هر کی گفت گوشه لبش را گازبگیره هفته بعد همه آمدند که گوشه لبمون زخمه .آدم دانا همه کاری میکنه همه اینها را از خودش دور میکنه آخرین چیزی که از بین میذه دوستی جاهه، مقامه. آدمها به این بلا گرفتارند در جهنم بایستها من ازدواج میکنم بایست عروسیم فلان جا بشه خب باشه نمیتوه بگیره حالا چهار سال عقد کرده بمون به کسی چه .تو جهنم بایست ها میمیره. من شب می خواهم بخوابم بایستی تو آشپزخونه ام یک استکان کثیف هم نداشته باشم خوب نداشته باش همه میروند می خوابند تو تا سه بدو بعد میری بخوابی اینقدر بدنت خسته است که جون میدی تا صبح. خواب نیمری که خوب تو جهنم را انتخاب کردی خب بمون من بایستی که صبح بیدار میشوم صبحانه ام ای جوری این جوری خورم غیر این نمی خور م خب نخور شکم گشنه برو این شکم هی قار و قور کنه اسید ترشح کنه دردسرت میشه درد معده میگیری.
یک مورد خیلی جالبی داشتم جوانی داشتم بهش گفتم که نماز بخون قول داد گفت باشه می خونم بعد یک مدتی دیدم ناله میکرد گرفتارم اسیر شدم نگاهش کردم خندیدم گفت چرا میخندی ؟ گفتم برای اینکه تو نماز نمی خونی گفت نه میخونم گفتم نمی خونی گفت نه به خدا میخنم گفتم مثلا امروز که اصلا نخوندی اومدی به اذان مفعغرب داشتیم نزدیک میشدیم. گفت من بایستی نماز صبحم را بخونم اگر نماز صبحم را نخونم دیگر اصلا هیچ کدام از نماز هام را نمی خوانم. جهنم بایستها مونده این بایستها آتش حسد را در وجود آدم خیلی جاها شعله ور میکنه هر کسی در حد خودش فکرمیکنه که بهتر از او کسی نمی دونه کسی نمی اندیشه کسی ذکر نمی کنه حالا تو قصه خودمون بهتر از اون کسی نماز شب نمی خونه بهتر از اون کسی صلوات نمی فرسته بهتر از اون کسی ذکرهای متعدد نداره بهتر از اون کسی مردم را راهنمایی نمیکنه و و و همین جا میشه که همنشین شیطون میشیم شیطون میگه راست میگی عزیزم تو بهترینم چون من کنار تو ام تا وقتی که تو فکر میکنیم بهترینی من هم نشین تو ام من هم همراه تو ام تو میحط کارش فکر میکنه هیچکی به اندازه این وظیفه شناس نیست اون همیشه اینجوریه انگشتش به سمت دیگرونِ، اون همیشه از کارش میدزده این اون کاررا میکنه، این وقتش را حروم میکنی این به کار مردم رسیدگی می کنه . پس خودت چی؟انگشت اشاره ات به سوی خودت نمی ره؟ تا وقتی این رانداری بمون همون جا در نمیای که. این طایفه تو هر محفلی بشیند از اعمالشون تعریف میکنند. ریا نباشه همیشه نمازمون را اول وقت میخونیم ریا نباشه خدا قبول کنه نماز شب را اینجوری میخونم ریا نباشه برای فلانی هم نماز خوندم. ریا نباشه حج رفتم برای فلان امام هم طواف کردم خب تو برای امام طواف کردی به من چه؟ چرا به من میگی می خواهی من را راهنمایی کنی بگو فلانی رفتی حج خوبه برای امام حسن عسکری هم طواف کردن چون این آقا در طول حیاتش حج نرفته بروید شماهم انجام دهید از جانب آقا. هر جا می شینه از خودش تعریف میکنه طبعتا هم دوست داره بقیه هم از اون تعریف کنند ما شالله چه خوب خونه میگردونی ماشالله چه خوب کار میکنی ماشالله چه خوب چه شیک می پوشی هم اون رو تعریف کنند اگر این فی مابین یک نفر یکی دیگر را تعریف کنند بهش بر میخوره. امام عزیزان من خوب بدانید این را هر کجا عقل و علم کمتره این خصلتها زیاده این خودتعریفی ها زیاده عقل و علم هر کجا کمتره این ها زیاده صاحبان عقل و علم این چنین رفتار نمی کنند اگر هم یک وقت از اندیشه آنها رد شده نه اینکه به زبانشون جاری شه بلافاصله پناه مبرند به خدا تا خدا اونها را از عذاب دور نگه داره .بدانید یک نفر همه چیزها را نمی تونه داشته باشه و نمی تونه انجام بده.
دیرز پریا پیش من بود داشت نقاشی میکرد یک دفعه زد زیر گریه گفتم عمه جان چی شده چرا گریه میکنی. حالا هر روز پریا میآد به خاطر اینکه یک سوالی را پاسخ داده که هیچ کدام از بچه های پیش دبستانی نتوانستند جوا ب دهند کادو دریافت کرده و می نویسه معلمش ولی چون نمی تونه مثل این و اون و اون برگ نقاشی کنه گریه میکنه چه قدر جالبه نمی بینه که هرروز به این کادو میدهند ولی چون یک دونه برگ را نمی تونه و جالب بود که میگفت اسم پریسا و گلرخ و کی و کی از همکلاسهاش اونها میتونند برگ را خوب نقاشی کنند من چرا نمی تونم عمعه جان؟ اون وقت در گوشش زمزمه کردم عمه تو دنیا همه کار را همه کس میکنند همه کار را یک کس نمی کنه کنه؟ چرا تو فکر میکنی همه کار را تو میتونی بکنی قطعا کاری هست که یکی دیگه بهتر از تو میتونه انجام بده.
خلاصه هر کدوم بر جای خود در کارند هیچ کس در این دنیا بی کار نیست نظام عالم چنین آفریده شده پس تو تو هر مرتبه ای باشی در مرتبه ای از مراتب این وجود خواهی بود دانایان این معنی را فهمیندند مرتبه ای ر اختیار کردند که در اون مرتبه اندوه و تفرقه نباشد داناین من نه ها دانایان مرتبه ای را انتخاب کردند که اندوه و تفرقه در ا ون نباشه. آسایش و جمعیت خاطر وجود داشته باشه.
پست و مقام و پیشوایی و شغل و عمل در عالم بوده ، خواهد بود هر زمان هم به صورتی ظاهر خواهد شد توامروز خویش را غنیمت بشمار تا امکانش وجود داره آزار به کسی نرسون اذیتت به کسی نرسه که معصیتی در عالم بالاتر از ازار رساندن نیست خوب توجه میکنید به صحبتهام تا امکان برای وجود داره راحتی و اسایش به مردم برسون به همه چیز و همه کس حیوان و انسان جماد از دستت درامان باشند هیچ طاعتی در عالم بالا تر از راحتی راساندن به دیگران نیست اگر صدها رکعت نماز بخوانی و یک روی ترش به دیگری نگاه کنی یک زبان تلخ به روش ببنید صدها رکعت نمازت پرید به یقیقن بداید هرکس هر کاری میکنه با خودش مینکه. اگر ازار باشه یا راحتی باشه در هر صورت به خودش می رسونه چرا چون عالم عالم وحدته من و تک تک شما ما یکپارچه ایم شکل ظاهریمان جدا جدا ست آزار من به هر کدوم از شما یعنی ازار من به خودم زبان تلخم به هر یک از شما یعنی زبان تلخی به خودم.
از خاصیتهای این وجود، واجب بودن مکافات بر اونه پس ای عزیز بدان و آگاه باش
چو بد کردی مبا ش ایمن ز آفات که واجب شد طبیعت را مکافات
پس مواظب خودتان باشید یا علی مدد تا روز دیگر و دیداری دیگری همه شما را درگاه ایزد منان میسپارم دست حق به همراه تک تک شما برای شادی آقا امام زمان(عج) اجماعا صلوات .

 

 

 

نوشتن دیدگاه