منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

جلسه شصت و هفتم سلسله جلسات معرفت

بسم الله الرحمن الرحيم


اعوذ بلله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم استغفرالله ربی و اتوب الیه جلسه معرفت سه شنبه سیزدهم بهمن ماه سال هشتادو هشت را آغاز میکنیم.به مطالبی که این جلسه عرض میکنم خدمتتون توجه کافی کنید خوب دقت کنید

در جلسات قبل راجع به عالم جبروت صحبت کردیم حرف زدیم گفتیم عالم جبروت یک عالم است و لازم به تذکره که هر کدوم از این عوالم را نامهای مختلف براش گذاشتند ما بحثی روی نام نداریم، ایرادی هم به نامها نمی گیریم، چون تاکید بحث ما درباره اسم عوالم نیست ،من گاهی اوقات یک جایی قرار می گیرم تو حرمهای، به خصوص تو حرمهای بزرگ و اماکن متبرکه یک لحظه احساس میکنم چه قدر الان خوبه اینجا و اون موقع میفهمم که یک خوبی حتما از اون جا رد میشه، یا یک خوبی کنار ما نشسته، می پرسند گاهی اوقات البته به ندرت از دهنم در میره میگم ذوق میکنم مثل بچه ها ذوق میکنم با ذوق که میگم از من می پرسند کی بود کی بود من می گویم که من نمی دونم کی بود، من اصلا با اسم کسی کار ندارم، فقط مهم برام این بود که خوب بود خوب بود خدا رحمت کنه حاج آقا را به قول حاج آقا خوشمزه بود، آدم خوشش میآید. ما با اسم خیلی دعوا نداریم نروید بگوئید تو که گفتی این اسم پس چرا حالا این را گفتی اسامی مختلفه زیاده، اما مهم اینه که چگونگی این عوالم را بشناسیم و اینکه چطور میتونیم بهشون برسیم و میتونیم این عوالم را درک کنیم این مهمه اصل کار این قسمته الغرض گفتیم ماهیات محسوسات، معقولات، مفردات، مرکبات ،جواهر، اعراض همه اینها را گفتیم در عالم جبروت بودند اگر درسهای جلسات قبلتون را به خوبی یاد گرفته باشید و به خوبی حفظ کرده باشید گفتیم همه این ها در عالم جبروت بودند اما پوشیده و مختصر مجمل جمع و جور پوشیده و مجمل از هم دیگه جدا نشده بودند تفکیک نشده بودند به هم پیوسته بودند به همین دلیل عالم جبروت را میگویند دوات یک اسم دیگه باهاش بشناسیم دوات که می دانید چیه همه میشناسین دوات را، چون پوشیده جمع و جور به هم پیوسته از هم جدا نشده است بهش میگویند دوات، عالم جبروت را دوات عالم کبیر میگویند، که همون عالم هستی است پس اگر عالم کبیر دوات داره عالم صغیر هم باید دوات داشته باشه نمی شه که چون گفته بودیم یادتتون هست گفته بودیم عالم صغیر نسخه کوچک عالم کبیره عالم صغیر هم دارای دواته، دوات عالم کبیر شد عالم جبروت دوات عالم صغیر چی میتونه باشه؟ به نظر شما چی میتونه باشه؟ نطفه، وای به حال اونهایی که نطفه بچه بسته میشه بعد حکم میگیرند که عیب نداره هنوز روح ندمیده بکشیدش سقطش کنید دوات عالم صغیر نطفه چرا چون هر چی که در عالم صغیر موجود میشه همه اونها در نطفه موجود بودند اما پوشیده و مجمل بودند یادتونه راجع به بچه و چگونگی بسته شدن نطفه صحبت کردیم گفتیم تا چه مدت نطفه همه چیز را در خودش داره نیاز به دریافت از بیرون نداره پس آن چیزی را که عالم صغیر نیاز داره همه اش در نطفه وجود داره اما پوشیده و مجمله از هم دیگه جدا نشدند مثل دوات عالم کبیر به همین دلیل نطفه را میگویند دوات عالم صغیر حالا که دوات عالم صغیر دوات عالم کبیر هر دو تا را شناختیم بدانیم که این دو تا دوات کاتب دارند قلم دارند لوح دارند همه اش هم با خودشونه همراه خودشونه هر دو تا کاتبها کتابت از کسی نیاموختند بلکه کتابت با ذات هر دو تا کاتب همراهه با خودشه حالا که دواتها را شناختیم بدانیم که به دوات عالم کبیر خطاب آمد بشکاف دوات عالم کبیر خطاب آمد بشکاف به یک طرفه العین شکافت دو شاخه شد سوره قمر آیه 50:

وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كلََمْحِ بِالْبَصَر

"فرمان ما جز یک فرمان نیست چون چشم بر هم زدنی "

یک شاخه شد عقل اول که قلم خداست یک شاخه شد فلک اول که عرش خداست گفتیم دوات دریای کل بود چرا چون جامه صافی و بالاتر از هر چیزی بود، شامل محسوس و معقول بود وقتی به فرمان شکافت رسید عقل اول و فلک اول پدیدار شد، عقل اول که قلم خداست مخصوص معقولات صاف ، پاکیزه، فلک اول که عرش خداست مخصوص محسوساتی که بالاتر از هر چیزیه.

عرش خدا لوح عالم کبیره، ای عزیز بدان این را، عظمت و بزرگواری عقل اول که قلم خداست و فلک اول که عرش خداست جز خدا هیچ کس نمی دونه هر چی بیایی براش قدر و قیمت تعیین کنی باز هم اشتباه کردی جز خدا هیچ کس این عظمت را بزرگی را نمی دونه. انبیا عقل اول را مرتبه عالی براش قائل شدند، به نامهای مختلف هم عقل اول را خواندند هیچ چیزی را داناتر از عقل اول نام نگذاشتند میگویند آدمی که عزیزه ،اشرف مخلوقاته به واسطه عقل اوله، خطا با عقله ،ثواب با عقله، عقاب هم به واسطه عقله، حالا من و شما که خودمون را خیلی عاقل میدونیم کجائیم؟ کجائیم؟ اینها جای فکر داره.

انبیا میگویند معقولات از عقل اوله، محسوسات از فلک اول، معقولات از عقل اول پدیدار شدند محسوسات از فلک اول پدیدار شدند، عقل اول و فلک اول هر دو از عالم جبروت آمدند و موجود شدند، از دریای جبروت این دو تا جوهر به ساحل وجود رسید برای همین عقل اول را جوهر اول عالم ملکوت هم می گویند، فلک اول را جوهر اول عالم ملک میگویند، باز مرور میکنیم گفتیم چون دوات بشکافت دو شاخه شد، عقل اول و فلک اول پدیدار شد، عقل اول دریای نور بود ،جز خدای تعالی کسی بزرگی این دریا را نمی دونست ،عقول و نفوس هنوز پدیدار نبودند، فلک اول دریای ظلمت بود بزرگی این دریا را هم جز خدا کسی نمی دونست تو این دریا افلاک و انجم هنوز پدیدار نشده بودند، عقل اول که قلم خداست بهش خطاب آمد که بر خود و بر این فلک اول بنویس در یک طرفه العین نوشت یس آیه 82:

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيًْا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون

‏" فرمان او هرگاه چیزی را اراده کند تنها این است که به او بگوید باش موجود می شود."

پس میشود عقول و نفوس و طبایع از عقل اول پدیدار شدند افلاک و انجم و عناصر از فلک اول پدیدار شدند، طبقه بندی شدند از هم دیگه جدا شدند اینها از هم جدا نبودند از هم دیگه جدا شدند سوره انبیا آیه 30:

أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ حَىّ‏ٍ أَ فَلَا يُؤْمِنُون‏

"آیا کسانی که کافر شدند ندیدند که آسمانها و زمین بسته بودندما آنها را شکافتیم هر چیز زنده ای را از آب پیدید آوردیم پس آیا ایمان نمی آورند"

یعنی عقل اول اینها نوشت که پیدا شدند اینها که آمدند اونچه با خود دارند از خودشون داشتند با خودشون آوردند وقتی آوردند مفردات عالم تمام شد، این قدر این مرحله ظریفه، این قدر این مرحله ظریفه، که من چه قدر وقته دارم بهش فکر میکنم نمی دونم بیش از یک ساله، بیش از یکسال فقط بهش فکر میکنم چه قدر روزانه خیلی از واقع روزانه چندین ساعت تا بفهممش مفردات عالم که تمام شدند شدند آبا و امهات قلم خشک شد چرا که قلم، قلم مفردات بود ،قلم آبا و مفردات بود مفردات که آبا و امهاتند تمام شدند کار قلم تمام شد.

کس را به حقیقت ازل راه نشد بر سر فلک هیچ کس آگاه نشد

زین راز نهفته هر کسی چیزی گفت معلوم نیست و سر کوتاه نشد

فکر نکنید فقط همینه که گفتم با یک نقطه فهمم این را گفتم شما بگردید اونهایی که دریای فهمند ببنید چی می فهمند تمام نشد.

خب بدانیم که عالم کبیر سه تا سموات داره سه تا ارض، اون هم سه تا سموات و سه تا ارض خاص، مخصوص یکی سموات و ارض خاص در عالم جبروت، یکی سموات و ارض خاص در عالم ملکوت و یکی سموات و ارض خاص در عالم ملک، سوره طه آیه 4 و 5 و 6 :تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاوَاتِ الْعُلىَ(4)الرَّحْمَانُ عَلىَ الْعَرْشِ اسْتَوَى‏(5)لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنهَُمَا وَ مَا تحَْتَ الثرََّى‏(6)

" نازل شده ای است از طرف آنکه زمین و آسمانهای بلند را آفرید(4) خدای رحمن بر عرش استیلا یافت(5) آنچه که در آسمانها و زمین است و آنچه میان آن دو و آنچه زیر خاک است از آن اوست.(6)"

آیه چهار سموات و ارض اول، آیه پنج سموات و ارض دوم، آیه شش سموات و ارض سوم را بیان میکنه، در عبارت ما تحَْتَ الثرََّى ، الثرََّى عبات از مزاجه و در تحت مزاج عالم مرکباته، در عالم مرکبات باز سه تا سموات داریم سه تا ارض که با هم دیگه میشوند چند تا شش تا، آیه 4 سوره حدید داریم:

هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّةِ أَيَّامٍ ثمُ‏َّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ ....(4)

" او کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر عرش قرار گرفت..."

میگویند مراد از این صحبت و این سخن انسان کامل است، انسان کامل،انسان کامل موقع نزول از سه تا سماوات و سه تا ارض میگذره می آید پائین،از بالا سه تا سماوات و سه تا ارض را میگذره میآید این پائین ترین نقطه،برای عروج باز سه تا سماوات و سه تا ارض را طی میکنه تا بره به عرش،هموار بشه یعنی از عقل اول میآید باز هم به عقل اول میرسد و دایره تمام میشود. عقل اول بر عرش هموار گردید، انسان کامل هم بر عرش هموار گردید، قرار گرفت، تفسیر این آیه را با یک آیه دیگر میکنم آیه 5 سوره سجده:

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلىَ الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فىِ يَوْمٍ كاَنَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ(5)

" امور را از آسمان به سوی زمین تدبیر میکند سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما می شمارید به سوی بالا میرود."

حالا نگاهی میکنم به سوره تین آیات 1،2،3 گفتم باید آیات را یک خرده قشنگتر نگاه کنیم یک چیزهای ظریفی داره وقتی بهش دستت میرسه این قدر شیرینه این قدر زیباست که حد نداره

وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ(1)وَ طُورِ سِينِينَ(2)وَ هَاذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ(3)

" سوگند به انجیر و زیتون به طور سینا به این شهر امن"

ما چه قدر این سه آیه را خواندیم نخواندیم چند دور قرآنی است الان دور ششم هستیم نه لااقل این سه صفحه هایی که هر روز همه با هم دیگه داریم می خوانیم حالا غیر از قرآنهایی که شخصی ختم میکنیم این دور ششم است دیگه، حالا این جوری نگاه کنیم تین عبارت است از دوات است که دریای کل و جامع نور و ظلمته، هر دو باهم زیتون عبارت از عقل اول است که قلم خداست، طور سینین فلک اول است که عرش خداست و هذا بلد الامین عبارت از انسان کامل است که زبده و خلاصه موجوداته، جامع علومه مجمع انواره، براش نام بلد گذاشتند به این دلیل که انسان کامل "مصر جامع" است، یعنی حدی میان دو چیز، این خیلی جمله عظیمیه خوب دقت کنید، انسان کامل مصر جامع است، یعنی حد میان دو چیز، اگر این را خوب بتونید درکش کنید هضمش کنید اون موقع می بینید که دو دریای شور و شیرین چطوری کنار همند بدون اینکه علی الظاهر چیزی باشه، قاطی هم هم نمی شوند، به تمام اوصاف حمیده، اخلاق پسندیده آراسته است، حالا امین چرا میگویند گفتیم که هذا بلد الامین، بلد را معنی کردیم امین را معنی میکنیم امین میگویند برای اینکه انسان کامل خوف اون را نداره که از راه برگرده، ناقص بمونه انسان کامل به شهری رسیده که خدا تو سوره آل عمران آیه 97 بهش اشاره میکنه:

...وَ مَن دَخَلَهُ كاَنَ ءَامِنًا ....(97) "هر که وارد آن شود ایمن است" .

مطب زیاد بود پشت هم هم گفتم می دونم ولی صبر داشته باشید چون چاره ندارم نمی تونم وسطش فاصله بذارم خیلی هم زود هفته بعد نه هفته بعد سه شنبه کلاس تعطیل میشه چون ما دیگه نیستیم سفر مشهدیم بعد می خوریم به سمنو پزون بعد میخوریم به جریانات عید بعد میخوریم به سه شنبه قبل از سال نو که باید تعطیل کنیم و الی آخر برای همین مجبوریم ک به یک جایی برسیم بعد اونجا وایستیم.

خب تا اینجا بحث کردیم راجع به دوات عالم کبیر یک چیزهایی رو گفتیم، شناختیم باهاش آشنا شدیم روش غور میکنیم، تعمق میکنیم بهتر می فهمیم، فوری نپرسید من این را نفهمیدم توضیح بده، باید بفهمید باید حسش کنید. قبل گفتیم که نطفه دوات عالم صغیره بدان وقتی که نطفه در رحم قرار میگره مدتی که میگذره خطاب بهش میآید، بشکاف، اون هم شکافته میشه یک شاخه میشه طبیعت که قلم عالم صغیره، یک شاخه میشه علقه که لوح عالم صغیره، ابتدای اعضای انسانی از این علقه است، خلق الانسان من العلق، فقط همین نیست ها حالا یک کمی از اون را من می دونستم شما بروید بقیه اش را ببینید، ببینید برای من هم بیاورید.

پس نطفه دریای کل بود شامل محسوس بود معقول بود، عقلیات و حسیات وقتی شکافته شد یک شاخه شد طبیعت یک شاخه شد علقه، طبیعت خاص شد برای معقولات، علقه خاص شد برای محسوسات، به طبیعت که قلم عالم صغیره خطاب آمد بر خود و بر این علقه که لوح عالم صغیر است بنویس نوشت وقتی نوشت چی بوجود آمد تمام اعضای اندرونی و بیرونی انسان پدید آمد به تدریج ظاهر شد و به کمال رسید یعنی طبیعت اینها را نوشت که پیدا آمدند و اینها که پیدا آمدند اونچه که با خود دارند از خودشون دارند با خودشون آوردند، نمیدونی وقتی خواستی بیایی اینجا چه کوله بار قشنگی بهت دادند اومدی، خبر نداری از اون سه تا سموات و سه تا ارض که اومدی از هر کدوم رد میشدی تو هر کدومش چی چی ها زیر بغلتون گذاشتند و شما چه خیانتی بهشون کردید شما نه من بیچاره، من درمانده، من بی نوا، که امروز میفهمم هر چه بر سر بزنم کم کوفتم، نمی دانید چه چیزهایی گذاشتند زیر بغلتون باهاش اومدید پائین، این بود بیان دوات و قلم و لوح عالم کبیر، دوات و قلم و لوح عالم صغیر.

عزیزان من بدانید دوات عالم کبیر مبدا نزوله، دوات عالم صغیر مبدا عروجه، چرا که در عالم کبیر اول عقله آخر طبیعت، تو عالم صغیر اول طبیعته آخر عقل، باز این هم از اون چیزهای گفتنیه که اگر خوب بهش فکر بکنید خیلی بخچه تون پر میشه، عالم کبیر یک عالم بود، چون تمام شد قلم عالم کبیر خشک شد اما عالم صغیر بی حساب و بی شمار است یک دونه دوتا نیست هر عالمی که تمام میشه قلم اون عالم خشک میشه یکی دیگه شروع میشه، پس قلم مطلق عالم صغیر هرگز خشک نمی گردد همیشه خواهد نوشت ،از آن جهت که این کلمات هرگز به نهایت نخواهند رسید، مصداق حرفم سوره کهف آیه 109:

قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (109)

"بگو اگر دریا برای کلمات پرودگارم مرکب می گشت بی شک دریا تمام میشد پیش از آنکه کلمات پروردگارم تمام شود هر چند دریای دیگری نیز کمک بیاورید."

کلمات عزیز چی کار دارید میکنید چی کار دارید میکنید؟!،این سخن امروزم اما بگذارید پند امروز را هم بدهم بروید به یقین بدان در این عالم خوشی نیست جلسه قبل دو نفر از دوستان آمدند زیر گوشم برای همین بیماری که امروز از دنیا رفته گفتند گفتم رهاش کنید بذارید خودش تصمیم بگیره چی کار کنه گفتند "کماست"، برای ما کماست ،برای خودش کما نیست خودش میدونه چی می خواهد گفتند هیچ کاری نمیشه کرد، گفتم خیلی خوب،نخواستم روش را زمین بگذارم گفتم برای سلامتیش صلوات میگیرم اون هم نشد از یادم رفت از دینا رفت کجا رفت مگر فرزانه طلا رفت؟ فرزانه هر دفعه این جاست پیش شما مینشینه درس را گوش میده گاهی اوقات هم می خنده مگر رفت؟ کجا رفت؟ به یقین بدان در این عالم خوشی نیست طلب خوشی نکن، که دنیا بی جهت آفریده نشده هر چه دنبال خوشی بگردی به سادگی پیدا نمیشه چرا که تو این عالم امن و امان نیست کسی که نمی دونه که ساعتی دیگه چه میشود، چون باشه، کجا باشه، او را امنیت و امانی خواهد بود یا نه، وقتی امنیت نیابه خوشی می یابه؟ پندار خوشی، است و پندار خوشی هم به جایی باشد که عقل نباشد، به یقین بدان هر که را عقل باشد به یقین بداند در این عالم خوشی نباشد در عالمی که ممکن است که نبی معصوم را زندان کنند در آتش اندازند که چنین کردند، ممکن است ولی های بی گناه بی شماری را بر دار کنند تا هلاک کنند، که کردند، دو روز دیگه میخواهیم اربعینش را بگیریم باز بر سر بکوبیم عزا بگیریم، یا ممکنه شخصی در قدیم میگفتند پادشاه چون تنها پادشاه ها پولدار بودند الان میگویند فلانی میلیارده آدم خوبی هم هست ها نه اینکه آدم بدی باشه همه میلیاردها آدم بدی نیستند کلی هم پزشک دم دستشه با همه پزشکهای حاذق که طبابت میکنند با یک تب هلاک میشه بارها چنین شده باز هم خواهم شد، حالا امنیت با خوشی کجاست؟ هر که را ذره ای عقل باشد میداند در این عالم امنیت و خوشی به طور کامل نیست، هزار نقش برآرد زمانه و نبود یکی چنان که در آئینه تصور ماست.

عزیزان من می باید ساخت و سازگاری کرد باشد که از این دیار به سلامت بگذریم، ان شا الله، سخن امروز به پایان رسید همه شما را تا نشستی دیگر و روزی دیگر به درگاه حضرت حق می سپارم دست حق به دنبال شما یا علی مدد با نثار صلواتی برای شادی و سلامی آقا امام زمان.

 

 

 

 

نوشتن دیدگاه