جلسه هفتاد ام سلسله جلسات معرفت
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سلسله جلسات معرفت
- بازدید: 2282
بسم الله الرحمن الرحيم
با نام و یاد حضرت دوست جلسه معرفت سه شنبه بیست و چهارم فرودین ماه سال هشتاد و نه را آغاز میکنیم،یا علی مدد چه قدر این جمله قشنگه،آدم وقتی میگه انگار همه جونش پر از قوت میشه، همه جونش پر از قوت میشه، بحث امیر المومنین خیلی زیباستها، وجود مبارک امیرالمومنین خیلی پشت گرمیه، ولی وقتی میگی یا علی، این علی نام برتر خداونده، اون وقت می بینی که بالاترین، دیگه از اون بالاتر تو دنیا پشتیبان نیست پشتیبانته چون صداش کردی برای همین خیلی می چسبه خدا رحمت کنه حاج حسین را هر وقت پای تلفن میگفتم خب کارمون تموتم شد حرفمون تموم شد میگفتم یا علی حاج آقا یا علی مدد خدا بیامرز از پشت تلفن میگفت بابا علی یارت باشه مدد کارت باشه مدد کارت باشه نگهدارت باشه هر دو عالم کنارت باشه، برای اینکه امیرالمومنین دستش را بگیره اون علی که از اعلی آمده اون را در جوار خودش حفظ کنه اجماعا صلوات.
تبه گردد سراسر مغز بادام گرش از پوست بخراشی گه خام
بادام که رو درخته خامه نرسیده اگر پوستش را شروع کنی خراشوندن مغز بادام چی میشه؟ هنوز شیره دیگه خراب میشه به همه چیز شبیه است جز مغز بادام.
تبه گردد سراسر مغز بادام گرش از پوست بخراشی گه خام
ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست، می خواهم با شعر های شیخ محمود شبستری یک کلاس معرفت جدا داشته باشیم.
اگر مغزش بر آری بر کنی پوست ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست
وقتی پخته شد باید چی کار کنی؟ پوستش را میکنی، وقتی پوستش را کندی تازه چیه نیکوست .
شریعت پوست مغز آمد حقیقت میان این و آن باشد طریقت
حالا بروید فکر کنید ،الان وقته بادومه چاغاله ها را ببینید ،وقته بادومه چاغاله ها را اگر شروع کنید مغزش را خراشوندن دیگه نمی توانید بخوریدش خوب امتحانیه یکی از این بادام خامها را بردارید این طوری خراش بدهید پوستش را تا بخواهد به اون مغزه مثلا مغر برسه آب داره یک چیز هجوی میشه.
شریعت پوست مغز آمد حقیقت میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالک نقص مغز است چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است
پس تو را خدا زودتر از موعد دنبال بعضی چیزها نروید اول پخته شوید بعدا.
چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغز و پوست بشکست
بروید به یقینتون برسید وقتی رسیدید دیگر نیازی نیست به بال و پر کوبیدن خود به خود پوستتون میشکنه مغز خوب و گوارا چی میشه بیرون میاد اون وقت لازم هم نیست هی بگوئید این منم این منم این منم ها چون خودش میگه لازم به داد زدن نیست
وجودش اندر این عالم نپاید برون رفت و دگر هرگز نیاید
خب سخن امروز را با شناخت ملائکه سماوی آغاز میکنم ملائکه سماوی جملگی صافند و پاک دارای علمندو طهارت ملائکه هر آسمانی که طبقه اش بالاتره اون ملائک پاکتر و صاف تر علم و طهارتشون بیشتر پس آدم به ریاضتها و تلاشهای بسیار وقتی انجام بده پاکتر و صافتر میشه علم و طهارتش بیشتر میشه مناسباتش با ملائکه سماوی بیشتر میشه تا به جایی میرسه که در پاکی و صفا از ملائکه سماوی عبور میکنه و به عقل اول میرسه بعضیها میگویند که از عقل اول نمی تونه بگذره اما از عقل اول فیض میتونه ببره عقل اول واسطه ای است بین انسان و خدای اون چون از عقل اول بزرگوارتر و دانا تر نداریم بعضیها میگویند از عقل اول هم میگذره بی واسطه با خدای خودش سخن میگه به هر حال این نهایت مقامات آدمیه همانهایی که هی داریم می دویم بهش برسیم ها این نهایت مقامات آدمیه حالا علامت این بالاترین مقام چی هست هیچ چیز از ملکوتو جبروت و ملکوت و ملک و مبدا اول بر او پوشیده نیست هم را به چشم می بینه تمامیت اشیا حکمت و طبیعت و خاصیت و حقیقت همه چیز ر ا میدونه چه جوری همون جوریه که از اول میدونه هم میدونه هم می بینه همونجوری که دیگران تو خواب ارواح اولیاء و ملائکه را میبینند با اونها سخن میگوینداز اونها یاری یخواهند بعضی های را دیدید می آیند میگویند من خواب زیاد میشنوم می آیند میگویند تو خواب دیدم خدمت آقا رسول اکرم بودم دوستی میگفت بین خواب و بیداری دیدم که آقا امیر المونین نشستند حاج آقا هم کنارشون بعد حاج آقا من را صدا کردند گفتند با ما بیا اینجا خیلی خوبه اینجا خیلی خوشمزه است تو خواب خیلی ها روح انبیا و اولیا و ملائکه را میبینند و با اونها صحبت میکنند اما چنین بشری توبیداری میبینه این را بهش میگویند معنی وحی کشف الهام یک چنین کسی که به این مقامات رسیده بهش میگویند انسان کامل هر کس به این احوالات رسید حالا خیلی از ماها میگوییم من تو بیداری امام حسین را دیدم بیدار بودم ها نشسته بودم اینجا تو بیداری آقا ابوالفضل را دیدم تو بیداری خانوم حضرت زهرا را دیدم ثانیه ای بود ها ولی این طور دیدم او طور دیدم ایشون این جور گفتند این جور شنیدم اما اگر فی الواقع ما ببینیم بعد از ان دیدار باید به اینجا برسیم چون هر کس که به این مقام رسید اهل عالم ازاون مدد میگیرندکمک دریافت میکنند خب شما که دیدید همه مردم میتونند از تو کمک دریافت کنند تو می توانی کمکم کنی به بقیه حواسها با منه قشنگ, تو عالم سفلی هر کس کمکی و مددی را بخواهد تو هر کاری می تونه کمکش کنه همتش را به هر کاری بذاره یادتونه یک وقتی می خندید این آقای مسئول صندوق حسینیه باید یک یا علی بگه برای صندوق حسینیه بازهم میگوئید آقای حسین پور یا خیلی گرفتار شدی حالا خیلی گرفتار شدی باید همتش را رو هر کاری بذاره اون کار شکل بگیره کی اونی که به اون مقامها رسیده چه تو کار آخرت چه تو کار دنیا اگر بعد از وفات همچین فردی به سر قبرش بروید برای فاتحه گفتن و زیارتش و ازش مدد بخواهید بازهم مدد میده دیدید مردم می روند سر خاک شیخ حسنعلی اصفهانی حاج آقا نخودکی تو مشهد اما افسوس آدابش را بلد نیستند همه می روند ها بعضی ها میگویند من هر وقت مشهد میروم سر قبر شیخ جعفر مجتهدی میروم حتما سر میزنم یکی میگفت هر وقت هر چی ازش خواستم بهم داده بعضی ها هم می گویند ما هر چی می رویم فایده نداره چرا؟خب تو آدابش را بلد نیستی کسی که زیارت میره تمام چیزهایی که در ذهنش هست را میریزه بیرون حتما هم لازم نیست بره بچسبه اونجا بقیه را هم خفه کنه از همون دور می ایسته دستش به سینه می ذاره با احترام کامل می ایسته به چیزی جز فردی که اونجا خوابیده فکر نمی کنه بهش سلام میده ادای احترام میکنه فاتحه ای میده و بعد از اون میگه من مشکلم اینه و اگر فرد اونی باشه که ما میگوئیم اگر کسی که ایستاده کمک معرفتی بخواهد سوالی داشته باشد در دم به قلبش جواب وارد میشه اگر حاجت دنیایی بخواهد وقتی از اونجا خارج میشه با گذشت زمان کوتاهی حاجتش را میگیره هنوز شاگردهای شیخ رجبعلی خیاط شب جمعه ها تو ابن بابویه سر مزارش مراسم دارند یا جمعه صبح ها هنوز آش میدهند آش می پزند به نیتش می دهند فکر میکنید اونها دیوانه اند؟ می روند اونجا جواب میگیرند، پیمونه ظرفشون به جای اینکه این قدر باشه این قدره، برای همین می روند متوسل ایشون میشوند تا جواب بگیرند، خب حالا اگر روح اونی که دعا میکنه مثل منه، اگر پیش خدا من دعا کننده از دور ایستادم ادای احترام میکنم پیش خدا قرب و منزلتی داشته باشم اونی که اون زیر خوابیده میدومنه مستقیما خدمت پروردگارعرض میکنه بار پروردگارا این بنده تو چنین خواستی داره چه قدرش را مجازیم براش بگیریم، اما گاهی اوقات دعا کننده یا درخواست کننده قرب و منزلتی پیشخود خدا نداره هنوز نرسیده اما یک ارادتی خدمت ابولفضل دارده، اون مرده می دونه، بلافاصله دست به دامان آقا ابولفضل میشه، میگه یا ابولفضل این غلامته خیلی دوست داره می بینی که چی کار میکنه برات یک فکری براش بکن حضرت ابولفضل دعا میکنه براش نزد خدا، خیلی جالب بود دو سال پیش قبل از اینکه آقا آرش بره خدمت وظیفه، یک روز به حاج آقا زنگ زدم با هم حرف بزنیم گفت بابا خوب شد زنگ زدی باهات کار داشتم، گفتم بفرمائید، حاج آقا گفتش اون پسرت که نوکر ابولفضله اسمش چیه؟ من خندیدم گفتم آرش، گفت ا آرش خب، برو به آرش این پیغام رو برسون، اسمش را هم بلد نبود، حتی اسمش را نمی دونست شاید اگر آرش را هم بدون من می دید نمی شناخت پس چی شد از کجا دید؟ از کجا پیدا کرد؟ یک چیزهایی این وسط اتفاق می افته بابا هوشیارها زود میفهمند زود میفهمند، چه اتفاقی داره میافته اینها اتفاق میافته وجود داره فقط هم برای یک نفر نیست به همه ما فرصتش را می دهند حالا چه جوری از فرصتش استفاده میکنیم اون خیلی مسئله است اون برمیگرده به خودمون چطور بهره می بریم ازش، حالا از این به بعد میرویم دیدار بزرگان سر خاکشون یک خرده هوشیارتر برویم حواسمون را جمع کنیم که کجا رفتیم برای چی رفتیم واصلا چی می خواهیم و یا اصلا وظیفه مون چیه. ای عزیز بدان هر بلایی، هر عطایی، هر بخششی، که از عالم غیب روانه بشه تا به عالم شهادت برسه قبل از اینکه به این عالم برسه بر دل انسان کامل پدیدار میشه، اگر دیگران تو خواب می بینند اون در بیداری می بینه، بعضی از سالک ها از روحانیون و کروبیان فیض قبول میکنند، سیمشون مستقیم وصل نمی شه اگر اونها نباشند سیمشون مستقیم وصل نمی شه، به اونها وصل میشوند بعد مطلب دریافت میکنند، یعنی روحانیون که به معنای روح های روحانی است بحث لباس نمی کنم ها تو هیمن لباس روحانی هستند، روحانیون و یا کروبیان وقتی از عطایی یا بلایی با خبر میشوند آنگاه از اون استاد یا راهنما عکسش که افتاده رو دل اون، اون عکس به دل سالک هم نقش میبنده می فهمه، بعضی از سالک ها هم هستند که بدون واسطه خبر قبول میکنند، خودشون وصل می شوند، لازم نیست که از اون استاد و یا اون راهنمای بالای سرشون نقش را قبول کنند، می خواهم کار کنید کار کنید این دلهای شما این نقش ها را بگیره، عکس بگیره، عکس بگیره، خبر بیاره، تا بفهمید تو عالم چه خبره، این قدر تو عالم خبرهاست و اما چه قدرجالبه همه این جمله را می گویند اما هیچ کس نمی دونه چه خبره ازش برسی چه خبره میگه میگویند خبرهایی است یک خرده فشار بیاری میگه والله نی دونم من هم تو تاکسی شنیدم، خب بابا ببین و بگو دیگه، گرچه که اگر ببینه دیگه دهنش را باز نمی کنه، دلش نمی خواهد دهنش را بازکنه. خلاصه دنیا دریای عالم غیبه غیب، دل انسان کامل آینه، هر چی که از دریای عالم غیب غیب روانه میشه تا به ساحل وجود برسه عکسش تو دل انسان کامل نقش می بنده، انسان کامل از اون با خبر میشه، هر کی به انسان کامل نزدیک میشه هرچی تو دلش نقش داره اون نقشها میافته تو دل انسان کامل، تونل که نمی زنه که این طوری میشه آینه، هر چی تو دلش باشه تو دل ای انسان کامل نقش میبنده و قابل رویته.
اما به غیر سالکها انسانهایی هم هستند که دلهاشون ساده و بی نقش است اونهایی که دلهاشون ساده و بی نقشه به دلهای اونها هم خیلی چیزها میافته، از احولات آینده خبر میدهند، از اندرون مردم خبر میدهند و خیلی چیزهای دیگه و شما تعجب میکنید این نه نماز میخونه، نه حجاب میکنه، هیچ کدوم از ظواهر ظاهری دین را رعایت نمی کنه این پس چطوری میتونه بفهمه؟ دلش بی نقش است لازم نیست اول پاک کن بیارند پاکش کنند تا بتونند یک نقشی توش بندازند خالیه خالیه، هیچ وقت نقشها را نگه می داره هر چی میآید نگاهش میکنه بعد این جور میاندازه دور، نه مثل ما که میگیریم قرصش میکنیم بده بچه بده اون ماژیک را دورش هم خط بکشم مبادا ابعادش به هم بخوره ساده است. میگویند به دل حیوانات هم نقشها بسته میشه، عکسها می افته چون دل حیوانات هم ساده و بی نقش است برای همین حیوانات هم از خیلی مسائل ما را با خبر میکنند بعضی از آدمها میفهمند بعضی از آدمها نمی فهمند. ما هر وقت یک بلا به خانوادمون نزدیک میشه اگر ماهی داشته باشیم حتما ماهی مون میمیره یک دونه گاهی دو تا گاهی سه تا با هم دیگه اون ماهیی که می میمره اگر شب قبل ما هوشیار بودیم خوب نگاهش میکردیم تقلایی خاصی میکنه تو آب ،یک چیزی ورای همیشه، اون بلا را میبینه داره میاد من نمی بینم همین جوری می روم می خوابم اما اون می بینه، خلاصه این ظهور نقشها به کافر بودن و مسلمون بودن خیلی ارتباط نداره ظهور عکس به دل ساده و بی نقش نیاز داره، این ظهور مطالب تو آدم کامل اتفاق میافته تو آدم ناقص هم اتفاق میافته تو صالح هم اتفاق میافته تو فاسق هم اتفاق میافته، ولی در صالح سبب میشه که کارهاش صالح تر بشه، صلاحیتش بیشتر بشه، مردم بیشتری ازش سود ببرند و در فاسق بلعکس باعث ضرر و زیان بیشتر میشه، که بسیایر دیدیم کارت چاپ میکنه فال میگیرم، سر کتاب باز میکنم، خیلی کارهای دیگه میکنم، داشتم یکی از این کارها را تا دو سه ماه پیش داشتم الان نمی دونم چی کار کردم اینها را نمونه داشتم ها به درد من که نمی خوره چون من با این افراد کار ندارم ولی به هر حال تو آدمهای نادرست تو آدمهای گمراه وقتی اتفاق میافتته گمراهیشون بیشتر میشه .
اهل شریعت میگه ملائکه سماوی با بعضی از آدمها حرف میزنند بهشون میگوید ما ملکیم ما رسول خدائیم برای کاری آمدیم تو قرآن قصه اش را داریم موارد مختلف بهش برخورد کردیم قصه های قرآنی را خوب میشناسیم تو احادیث هم زیاد بهش اشاره شده ،اونهایی که اهل حدیث خوندنند خوب می دونند اونهایی هم که اهل حدیث خوندن نیستند بروند بخونند یاد بگیرند همش که نمی شه ما بخونیم به شما بگیم شما بخونید به ما بگوئید. اما خیلی از وقتها هم هست که به آدمهای ظاهر نمی شوند صداشون میاید صداشون شنیده میشه از یک احوالاتی خبر میدهند این چنین آوازی را آواز هاتف میگویند، هاتفی ندا در داد چه قدر شاعران درباره هاتفانی که ندا در داده اند مطلب گفته اند، حالا اگر این القای مطالب در بیداری باشه اسمش هست الهام، الهام گرفتن، اگر تو خواب باشه میگویند خواب راست،خواب درست، اگر ملائکه بر انبیا ظاهر شوند سخن خدا را به انبیا برسونند بهش میگویند وحی، این سخن اهل شریعت بود در بیان وحی و الهام و خواب.
اهل حکمت چی میگه، اهل حکمت میگه که آدمی سه تا قوت داره قوه ادراک، قوه عمل، قوه خیال، بعضی ها هر سه تا قوه شون قویه تو آدمها ،تو بعضی ها هر سه تا قوه ضعیفه بلعکس، تو بعضی ها یکی قویه یکی ضعیفه، خب میگویند هر که قوه خیالش قوی باشه این صورت ها را زیاد می بینه خوب به حرفهام توجه کنید هر کس قوه خیالش قوی باشه این صورتها رازیاد می بینه تصویر کننده این صورتها تو اندورن این بیننده است تصویر کننده مصورش تو اندرون این بیننده است، همونطور که تو خواب صورتها را میبینه تو بیداری هم میتونه ببینه، خدا رحمت کنه یک بزرگی الان هم زنده است بنده خدا ،خب آدم زنده هم رحمت می خواهد یک بزرگی یک وقتهایی که با من کار داشتند حتی من خواب بودم خیلی لحظه ای می دیدم صدام که میکردند یک وری هم می ایستادند خب من تو خونه با حجاب کامل که نمی گردم و ایشون هم که زنده است می شه دید عجیب هم نیست خیلی هم ربط داره به اینکه شما آدم قدرتمندی هستید حالا نیائید بگوئید وای من دیشب فلانی را دیدم تو خونه من این تو خونه ما چی کار داشت، اولا به سادگی نمی بینید بی خودی خیال پردازی نکنید برای خودتون، ولی اگر هم دید خیلی کار خارق العاده ای هم نکردید، ولی همونطوری که در خواب صورتها را می بینه تو بیداری هم می بینه، منتها تو خواب جمیعت بسیاره همه کس را میتونه ببینه اما تو بیداری فقط یک نفر را می تونه ببینه، مثل میگویم ها بنده در خوابم می روم میبینم فلان عالم ربانی در یک باغی نشسته عده زیادی دورش نشستند خب همه این را میتونم ببینم اما اگر در بیداری اون عالم ربانی را ببینم استطعات جسمیم و روحیم بیشتر از اینکه خودش را ببینم نیست خودش را میبینم حتی اگر همون جور که تو خواب بوده اونهای دیگر هم دورش بودند اونهای دیگر را به سادگی نی تونم ببینم خیلی کم میگویند میشه که آدم تو خواب تشنه بشه، نشده تو خواب تشنه شوید؟ نه اینکه خواب ببیند تشنه شدید ها تو خوابید تو همون حالتی که خواب هستید شدیدا تشنه اید و خواب میبینید یک فردی قدح در دست چه آب خوب و گوارایی میده شما هم می خورید وقتی بیدار میشود لذت اون آبی که خوردی هنوز تو وجودته بعد کی تا کی میشه صبح بشه هوا روشن بشه تلفن را بگیرم بهش بگم خواب من را تعبیر کن حالا دیگه انصاف نداره شاید این بنده نخوابیده الان داره بیچاره یک ساعت میخوابه یا داره صبحانه می خوره این اتفاقات بسیار افتاده. در بیداری هم چینین چیزی می تونه اتفاق بیفته شما نشسته اید تشنه هستید بسیار زمان کوتاهی میبیند که ظرف آبی برای شما آورده شد و شما سر کشیدید لذتش براتون می مونه اهل حکمت میگه که چه در خواب چه در بیداری تصویر کنده این صورتها و این آب تو اندرون بیننده است، میگه قوه خیال و وهم صورت انگیزند صورت درست میکنند، تو اندرون و بیرون آدمها، میگویند وهم مردم را میتونه تشنه کنه، گرسنه کنه، بیمار کنه حتی به مردن برسونه، خیلی هم بی ربط نمی گویند میشه و بلعکس خلاصه میگویند وهم اثرهای قویی داره از وهم و تخیل پرهیز کنید شما فکر نکنید، شما فکرتون را خالی کنید، می خواهم امروز این را بگویم شما فکر نکنید شما فکرتون را خالی کنید. دو شب پیش تکه ای از فیلمی را میدیدم برای طرف کلی صحبت کرد و ال کرد و بل کرد و گفت اینجور یک لیوان دستش بود و لیوان پر از آب پر از مایعی نمی دانم چی بودگفت لیوان خالی بیار این هم اینجوری کرد آبش را ریخت زمین نمی گفت این را خالی کن منظورش این بود برای پذیزش یک حرف درون خالی بیار. وهم در مقابله عقل اغلب اوقات هم تو آدمها وهمشون به عقلشون غالبه اونهایی که خیلی می ترسند،اونهایی که وسواس دارند، حتی اونهایی که دچار افسردگی میشوند، بد خیالها ها ،شکاکها، تمام این ها از وهم بلند میشه دیدید بارها میگوید رفتم فلان جا حالا طرف وسیله ای دستش بوده نمی خواسته ببینید بالاخره آدمها تو خانه هاشون مسائل خودشون را دارند آروم می بره میذاره اون ور، میگه من می دونم اون یک چیزی را برد اون جا قایم کرد میگه من میدونم اون یک چیزی را از من پنهان کرد در حالیکه اگر واقعیت امر را بهش نشان بدهند میبینه هیچی چیزی نبود که به این مربوط باشه اما این وهم، این خیال واهی باعث شد که شاید روزها، هفته ها وماه ها ضجر بکشه، هیچ کس هم باعثش نیست ،خودش مقصره کسی دیگری هم این وسط مقصر نیست. اهل حکمت میگویند این صورت ها مال ملائکه سماوی نیست ملائکه سماوی همیشه تو مقام خودشونند به کار خودشون مشغولند به کار دیگری نمی توانند مشغول شوند اما ملائکه سماوی گفتیم پاکندو صاف داری علمند و طهارت و هرکس با ریاضت و عبادتها خودش را پاک و صاف کنه علم و طهارت حاصل پیدا میکنه وا و را با ملائکه سماوی مناسبتهابتهایی پدید آید، دوستی هایی پدید آید پیوندهایی به وجود آید، چه طور این ملاقات در بیداری سبب الهام میشه و در رخواب سبب خواب راست و با تعبیر حکما در تعبیر مصور شدن ملائکه معنی دیدن خضر و الیاس پیامبر را از این جا تعبیر میکنند به این دلیل معنی می کنند، تا دیدن صورت نورانی دیدید توخواب میگه صورتی را دیدم که به من کمک میکرد ولی همش نور بود، یا مثل ماه بود شما که حالا اینها را میدانید گفتیم انسان وقتی به این مراحل میرسه با ملائکه سماوی می شوند مثل دو تا آینه مقابل هم که هر چه در ملائک سماوی علم هست و دانسته واخبار هست بر دل انسان کامل پدیدار میشه خب شاید شما بگوئیم ملائکه از فردا و فرداها خبر ندارند چون عالم غیب نمی دونند، درست میگوئید اما مطلب کجاست ملائکه تو عالم غیبند اصلا خود عالم غیبند و در عالم غیب روز گذشته و سال گذشته و فردا و پس فردا و سالهای آینده مفهوم نداره همه چیز ازابتدا بوده تا اون جا هم خواهد بود و همه هم هویدا است و اطلاعاتشون دمادم به روز عالم، غیب مثل عالم اضداد نیست علم شهادت عالم اضداده ضد و نقیض هاست زمان و بعد زمان پیش ماست که معنی میده ما که تو عالم شهادتیم تو عالم غیب هر چه بود و هست و خواهد بود حاضره پس ملائک سماوی از همه چیز با خبرند، بنابر این اونچه که معین شده از عالم غیب به عالم شهادت بیاد از عالم غیب ملائکه سماوی می دانند و وقتی مقابل من و شما انسان کامل قرار میگیرند عین اون چیزی که می دانند به ما منتقل میشه اون خبری که ما دانستیم شاید در بعد زمانی کم یا زیادی به عالم شهادت وارد بشه و همگان با خبر میشوند. خب حالا می خواهم یک چیزی را بگویم درباره خواب و بیداری و خواب دیدن البته یک چیزی میگویم که دردسر خودم میشه بعدا.
خواب و بیداری عبارت است از اینکه روح آدمی از راه حواس بیرون می آید وقتی بیرون میآید کارهای بیرونی را انجام میده کارهای بیرونی را ساز و برگ و میده سامان میده این را بهش میگویند بیداری، وقتی به اندرون میره حواس معزول میشه عزل میشه دیگه کاری نداره میره کارهای درونی را انجام بده اون میشه خواب، حالا که خواب و بیداری را دانستیم سبب خواب دیدن دو چیزه، یکی از حواس اندرونی است، یکی از ملائکه سماوی، اونیکه از حواس درونی است از خیال و حافظه نشات میگیره، خیال خزانه داره مشترکه، یادتونه راجع به این خزانه ها قبلا حرف زدم تو کلاس های معرفت، حافظه خزانه دار وهمه خوب خزانه داری هم هست خوب نگه می داره تو خودش هر دوشون خزانه دارند تو روزگارهای دراز خیلی چیزها یاد گرفتند چه صور صوری و ظاهریش و چه حالت معنویش همه تو خزانه اند هر وقت طلب بشوند بیرون می آیند خدا رحمت کنه پدر بزرگم را بهش میگفتیم باباجون مثلا دیشب خواب دیدم بابا برام دو جفت دو جفت کفش خریده خب بچه بودیم می خندید میگفت شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه، شتر دانه ها پنبه را دوست داره وقتی تو خواب میبینه کیف میکنه گاهی زیاد زیاد میخوره گاهی دانه دانه میخوره، ما را می خندوند و مسخره می کرد که خوابت تعبیرش اینه دلت کفش میخواهد خواب کفش دیدی خواب دیدم بابا جون روز جمعه بود بابا کباب حاضر کرده، باز دوباره همین را به ما غالب میکرد خدا بیامرز، حالا گاهی اوقات خواب ها مال حواس اندورنیه پس چیزهایی که یاد گرفتیم و حفظ کردیم همه را خزانه دارهای یاد میگیرند و حفظ میکنند در وقت نیاز اونها را عرضه میکنند اگر زود عرضه کنند میگوئیم زود یادش اومد اگر دیر عرضه کنند میگویند دیر یاد اومد اگر گاهی اوقات اصلا عرضه نکنند میگویند طرف دچار نسیان شده فراموشی شده و این جور مواقع معلومه خزانه دارها خلاف میکنند مطالب را بالا نمی دهند تمارض میکنند نمی خواهند کارشون انجام بدهند خب این همه ما کار انجام ندادیم تمارض کردیم خب یک دفعه بذاریم اونها تمارض کنند نمی شه میشه دیگه گاهی خزانه دارها بدون اینکه طلب کنیم عرضه می کنند اون وقت مردم می گویند فلان چیز یا فلان کس با خاطر ما اومد به یاد ما اومد ببیند قصه نمی گویم ها دارم اینها را میگویم دیگه نیایی بگویی من خانه بودم یکدفعه دختر خاله ام به یادم اومد خب دختر خاله ات مرده است یا زنده اگر مرده باشه یک جواب باید بدهم اگر زنده باشه یک جواب باید بدهم این اون خزانه دارت بوده بدون اینکه تو بخواهی یک چیزی را این جوری تکون داده فرستاده بالا همش دنبال تعبیرش نباش که هم خودت را خسته میکنی هم تعبیر کننده نگاه کن برو دیگه، دنیا محل نگاه کردن مگر نیست محل تماشا کردنه خب تماشا کن برو دیگه اگر سودی داشت سودش را بردار برو، یادمون باشه احوال گذشته مثل صورتهای خوب ،مثل جمع هاییی که دور هم بودیم مثل صحبتهای که با یارهامون کردیم به خاطرمون می آید اکثرا هم همینطوریه این هم فکر بی فایده است خیلی دنبال این نباشید که فایده داره فکری بی فایده است اندیشه ای است بی معنی یک دوستی بود همیشه سن بالا خواب میدید هر چی خواب میدید تو سن بیست سالگی بیست و پنج سالگی تو اون خونه اربابی تو اون خونه ای که همه خدمتکارها در خدمتش بودند همش تو اون خونه خواب میبینه بعد هم همش می آید میگه تعبیر کن پدرم در آمد آخه من چطوری بگویم این خواست دل توست که می آید بالا تو هنوز هم آرزو میکنی که تو همون سن باشی تو همون شرایط باشی عزیز من نمی شه فراموش کن دیگه تموم شد دیگه ،نشد؟شد دیگه این ها که به خاطر میآوریم بی معنی است حالا هی تو یادت بیار مادر شوهرت اینجوری گفت مادر شوهرم این جوری اذیت کرد برادر شوهرم فلان جا حق ما را خورد نداد، صد دفعه دیگر هم به یاد بیاری دردی از تو دوا نمیکنه هر دفعه یک پایه جونت را میکنه میره، خراب میکنه والسلام این ها بی معنی اند پس دیگر تعبیر نداره این احوال بیداریه حالا اگر تو خواب هم به شما عرضه داشتند ممکنه تو خواب خیلی چیزها را ببینیدهیچ کدومش اعتباری نداره حالا جالبترش اینه تو بدن چهار نوع خلط داریم خلطهای چهارگانه اخلاط اربعه مثلا اگر صفرا صفرا را همه می شناسند چون می شناسند صفرا را مثال میزنم صفرا اگر در بدن آدم غالب بشه قوه خیال همه چیز را برای آدم زرد نشون میده تو خواب هم همه چیز را زرد میبینه می دونید من تا حالا چند دفعه شنیدم که می گویند من راه میروم یک توده زرد رنگی جلوی من راه میره، همه چیز را زرد میبینه مثلا گل زرد میبینه، انجیر زرد میبینه بابا انجیر سیاه هم داریم انجیر سیاه ببین نه همه چیز زرده لباس زرد میبینه مکان پر از آتیش که شعله میکشه میبینم این ها معناش اینه که خلط صفرا به بیننده غالب شده مصلحت آن است که دفع صفرا کند چیزهایی بخورد که صفراش را ببره و از بین ببره مثال میگویم البته اینها را میگویم تو را به خدا بعدا با خوابهای جزئی من را درگیر نکنید اگر تو بدن صفرا کم باشه گل را زرد میبینه چه تو خواب چه تو بیداری اگر صفرا قویتر باشه انجیر زرد میبینه اگر باز هم قویتر باشه لباس زرد میبینه اگر خیلی خیلی قویتر باشه یک جای پر از آتیش که شعله میکشه می بینه، اگر گل زرد ببینه خیلی نگران نباشید چون خیلی زود مریض نمیشه مگر اینکه یک پله بالاتر بره اگر یک ذره آبغوره بی نمک بخوره یک خرده آش سبزی بخوره آش گشنیز بخوره این صفرای کم از بین میره، اما اگر انجیر زرد ببینه می خوره به به دو لپی هم می خوره، اگر یک دونه انجیر بخوره یک بار تب میکنه، اگر دو تا بخوره دو تا تب میکنه اگر شکمو باشه بیست تا بخوره بیست بار تب میکنه وضعش خیلی خرابه، اگر جامه زرد پوشیده باشه یرقان میگره، دیگه یرقان معرف حضور همه است اگر جای پر از آتیش ببینه که شعله میکشه جگرش داغه داغه داغ، اگر به خودش نرسه هلاک میشه میمیره این بخش کوچکی بود گفتم فقط درباره یک مورد یک اشاره کوچک اما بر میگردم به این که وقتی تو خواب حواس معزول میشه اندرون جمع میشه دل صاف و آینه ای و بی غش شده اون تصویر گره خوابید اون وقت ملائکه سماوی دل میدهند به دلش روبروی هم می نشینند و به به چه صفایی چه حضوری چه کیفی چه لذتی اون موقع هر چی در ملائکه معلوم باشه تو دل این نقش میبنده، عکسش ظاهر میشه، هر چی اون میدونه این هم می دونه، هر چی اون فهمیده از عالم غیب این هم از همون ها با خبر میشه، این خواب دیدن صاحب اعتباره تعبیر هم داره خوابی است درست و راست البته بخش قبلی هم گفتیم خواب بدی نیست ها چون بخش اخطار دهنده خوابه خیلی خوبه که بهش توجه کنید ولی خوابهایی که پایه و اساسی دارند بر اساس این حالت اتفاق می افته که امیدوارم رای تک تک شما اینگونه باشه پند هفته خسته تون کردم شرمنده ام عفو بفرمائید به بزرگواری خودتون پند آخر عزیزان من بدانید به هر طریقی زندگانی کنید خواهد گذشت سختی های زندگی شما بچه های معلول شما هستند هیچ کس بچه معلولش را بیرون خونه نمی تونه بذاره پاره جگرش را از خودش جدا نمی تونه بکنه بارش را با خودش میکشه با سختی هاتون کنار بیائید با سختی ها تون سازش کنید چه خبرتونه شما نیامدید که مهمانی عزیزم شما نیامدید که توی دنیا فقط خوش بگذرونید که، اومدید اینجا تک تک لحظه های سخت، مشقت بار و مشکل و بد را تجربه کنید، چرا چون جسم تو کثیفی ها را در خودش داره و.لی وقتی این جسم را گذاشتیم واز این جسم دیگه خبری نبود اون موقع زندگی یک شکل دیگر میشه تمام نمی شه یک شکل دیگر میشه عزیزان من بدانید که به هر طریقی زندگی گنید خواهد گذشت اگر به صلاحیت و کم آزاری، کم آزاری هم به دیگران هم به خودتون بگذرونید بسیار بهتر است ان شا الله التماس دعا به همه شما خدمتگزار تک تک شما هستم از من دلگیر نشوید کوچکم ضعیفم توانم کمه برای همین گاهی اوقات قصور می کنم از من دلگیر نشوید فقط من را دریابید همراهی کنید که بتونم در کنار شما باشم و با شما و از حضور شما لذت ببرم والسلام نامه تمام دست حق به همراه شما.