دلنوشته شماره صد و هجدهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: دلنوشته
- بازدید: 2203
بسم الله الرحمن الرحیم
در عالم دهر بجز ریا نتوان جست و این خیلی باعث تأسف من است ، در عالم معنا بجز حلوا نتوان جست . در عجبم از این خلقِ عالم تا در پی چه چیزی سرگردانند تا فرق ریا و حلوا را درنیابند (سرگردانی باعث می شود آدم فرقی بین این دو قائل نشود) . آن روزی که پروردگار عالم ، آدم را آفرید در او از هر خصلتی ودیعه ای بنهاد تا هر چیزی را با ضدش بتواند بشناسد . خداوند رحیم و رحمان است ، همچنین جبّار و قهّار است بر همین نسبت نیز بر آدم عطا فرمود تا بتواند حتی خصلتها را با نقیضش دریابد ، هر خصلتی را در جایگاه مناسبش بروز دهد . سپس جفت آدم را از همان خمیره وی نیز خلق فرمود و بر او نیز چنین بخشش فرمود ، همه چیز را در اختیار آنان قرار داد تا بهره برند . تنها آنها را از یک درخت منع فرمود که نزدیک نشوند ، آن درخت میوه ای بس زیبا و تابناک در بَرداشت که چشم را به سوی خویش می کشید ، اما آنها به دستور الهی منع گشته بودند ، شیطان فرصت را مغتنم شمرد به اَنحاء مختلف به آنها نزدیک شده آنها را بسوی این درخت پیش راند . بطور حتم ابلیس نمی دانست که این درخت میوه اش چیست و با دست زدن بر آن چه خواهد شد ؟ شاید فکر می کرد که اگر بتواند آدم و جفتش را یکبار به سر تافتن از اطاعت پروردگار وادارد خداوند آنها را همچون خودش طرد فرموده و با هم همسفر خواهند شد . خداوندی که کمال عشق خویش را در آدم به ودیعه گزارده او را طرد شده نگه نمی دارد و با برگشت او ابلیس هم راهی برای بازگشت خواهد داشت . اما افسوس که آدم و ابلیس نمی دانستند این میوه زیبا و تابناک همان نفس است که با دست یازیدن بر آن نفس نیز جزء لاینفک وجود آدم خواهد شد و آن وقت است که صفات پروردگاری در او مخفی گشته و تا پایان جنگ با همین نفس و پیروزی بر آن از همجواری با حضرت حق محروم خواهد گشت و این زمانی بس دراز می طلبد . طی طریق در جهان های مختلف چاشنی مسیر خواهد شد ، با دست زدن آدم بر آن درخت یکباره همه چیز تغییر کرد ، تغییر کردنی که همچون یک طوفان مهیب بود ، آدم حیران و سرگشته و پشیمان فقط بر خود می نگریست و این همه تغییرات را در خود نمی توانست درک کند ، اما ابلیس تازه فهمید که راهی عبس را برای برگشت به نزد حضرتش انتخاب نموده ، ناله ای سخت و جانگداز سر داد ، رو به درگاه الهی نمود ، مهلت خواست چرا که برگشت به سلامت خویش را فقط در گمراه کردن و گمراه نگاه داشتن آدمی دریافته بود و فهمید تا زمانی که حتی فقط یک آدم مطیع و تسلیم حق وجود داشته باشد برگشت او به حریم همجواری پروردگارش محال خواهد بود ، پس مهلت خواست تا روز موعودی که خداوند برای آدمی قرار داده است . پروردگار که چیزی می دانست که بقیه نمی دانستند به او مهلت داد ، چرا که پروردگار می دانست آدمی که منتسب به صفات الهی می باشد در آخر در جدال با نفس پیروز گشته و نفس را نیز مطیع خود می گرداند و راه امید را بر ابلیس می بندد . پس آدمی را به عالم زمین که عالم اضداد نفس است فرستاد تا در جدالی خونریز صفات الهی خود را آشکار نموده و نفس را ملزم به اطاعت از این صفات الهی بگرداند ، امروز شما در کجای این جدال بزرگ قرار دارید ؟ آیا دوری از مأوا و موطن اصلی شما را به ستوه نیاورده ؟ دست بشوئید نفس را مطیع ساخته و به جنگ خویش پایان بخشید .
اگر بر روی نفسهایمان پا نگذاریم خیلی دیر می شود . امروز در حسینیه زمان نماز که می رسد همه برای نماز خواندن آماده می شوند حتی کوچکتر ها ، این زیباست ، اما واقعیت این است که در کنار این همه هماهنگی در نماز و شتاب برای نماز هنوز وقتی اذان پخش می شود شأن اذان حفظ نمی شود با اذان به عالم شهادتین وارد نمی شوند وگرنه نماز خواندن شما که خوب است اما هنوز در این جاده ای که باریک است و در آن در حرکتیم ، یک چیزهایی سر جایش نیست . در سفری که داشتیم تک تک به خودتان نگاه کنید ، هر کسی در طول آن سفر آیا حتی یک مورد نداشت که اندیشه بد کرده باشد ، سوءظن پیدا کرده باشد ، کم لطفی به یک دوست دیگر داشته باشد..... اگر داشت هنوز تیغک هایش را نبُریده است اگر بخواهیم به سفر کربلا برویم وقتی به بین الحرمین می رویم نباید تیغ داشته باشیم وقتی با تیغ می رویم هم خودتان را آزار می دهید و هم دیگران را .