یک سوال چالش برانگیز بخش ششم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 191
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا از مطلب پیش تا به حال به حوزه دوست داشتن و دوست داشته شدن فکر کردید ؟ نزدیک شدید یا خیر ؟ این قصّه را از یاد نبرید این قصّه ، قصّه زندگی شماست تا روزی که زنده اید .
و اما بعد : آیا می دانید این حوزه اصلاً نیاز به یک تفکر جداگانه از روند زندگیتان ندارد ؟ می پرسید یعنی چه ؟ می گویم ، مثل این که وقتی لقمه غذا را با دست بالا می برید نیازی به اندیشیدن نیست ، بلکه دهان خود بخود برای بلعیدن باز می شود ، چرا ؟ چون سیستم بدن چنان هوشمند و قدرتمند طراحی شده که منتظر تفکّر برای آن که غذا را چه باید کرد نمی ماند ، پاسخ درخور می دهد . برای آدمی در حوزه عواطف و احساسات هم قلب چنین طراحی شده که با مشاهده هر آنچه که قابلیت توجه و مهرورزی داشته باشد بطور خودکار مِهر می ورزد . در چنین حیطه ای هم فقط محبت می تواند ورود نماید . می بینید خداوند چقدر سیستم انسان را زیبا و کامل و هوشمندانه آفریده ، حال شاید با خود بیاندیشید پس چرا از اول در جامعه انسانی ما خیلی شاهد این ماجرای جاری و لطیف نیستیم ؟ می دانید که در آدمی عقل و نَفس هم مقرر گشته ، عقل هر چیزی را که مواجه شود بررسی می نماید . عقل کارش این است ، با هرچه مواجه شود بررسی می کند ، سود و زیان آن را معین می نماید ، این کار عقل است . نَفس چون وابستگی کامل به جسم و خواهش های جسم دارد در مواجه با مسائل دنیوی بر اساس خواهش هایش بررسی می کند ، سود و زیان مقرر می کند . سپس میان عقل و نفس مناظره ای سخت اتفاق می افتد هرکدام سعی در پیروزی بر دیگری دارد ؛ نفس اصلاً به مأموریت عقل نگاه نمی کند ، برایش مهم نیست ، عقل اصلاً برایش مهم نیست که نفس چه می گوید و چه می اندیشد ، مناظره ای سخت بوجود می آید هر کدام سعی در پیروزی بر دیگری دارد ، غافل از این که افق دیدشان محدود است ، در این کشمکش هیچ کدام به خواسته های طرف مقابل نمی اندیشد فقط سعی در پیروز میدان گشتن خود دارد . عقل به داده هایش که بر اساس دستورات صحیح برنامه ریزی شده پافشاری می نماید . نفس تکیه بر جسمی دارد که تحت نفوذ غرایض مختلف است معتقد است که باید خوراک این غرایض تأمین شود کاری به چگونگی آن ندارد ، حال ببینید چه کارزار مهیبی است ؟ اگر در این میدان هر پرچم داری در جایگاه خویش نماند و داخل در حیطه دیگری شود دیگر هیچ چیز درست نخواهد شد . عقل برود در میدان نفس و، نفس برود در میدان عقل ، چه هرج و مرجی می شود ؟ جسم نیازهایی دارد ، برای گرفتن نیازهایش آماده در این میدان است ، نفس خود شیرینی می کند ، نیازهای جسم را به نام خودش برآورده می کند ، حتی افراط هم می کند تا بیشتر دیده شود ، مورد تحسین و تمجید قرار بگیرد . عقل در حیطه نفس ورود می کند او را با تحکّم حتی خشونت ، سعی بر کم شدن و تعدیل شدن می کند اما همیشه پیروز نیست ، با تکرار شکست ها بالاخره عقل عقب نشینی می کند پس تکلیف چیست ؟ پروردگار عالم قلب را راهنمای هر سه اینها قرار داده تا بر آنچه که از هر کدام خروج می نماید با ملاطفت جاری اش حُکم راند آنها را تعدیل نماید ، با خوراک محبّت و عشق هرکدام را از جایگاه تهاجمش عقب رانده مجبور به شنیدن و اطاعت می کند ، و چون عقب نشست بر آنچه که کرده بود می اندیشد از کرده های غلط شرمنده و پشیمان می شود و در آخر صلحی زیبا بین جسم و نفس و عقل برقرار می گردد که قلب نظاره گر بر آن است ، آنها را زیر پوشش عشق و محبّت استتار نموده از بلایای بعدی محفوظ می دارد . بیایید درهای قلب هایمان را برای مخلوقات پروردگار بدون قید و شرط و توقعی باز نگاه داریم . در گفتگوی امروز من با یکی از دوستان این سه مورد جایگاه هایشان را نشان می داد ، او دلش می خواست مهربان باشد چون قلب دارد ، همه شما این طور هستید قلب دارید ، دلتان می خواهد مهربان باشید اما نفستان می گوید آخرش چه ؟ پس تو این وسط چکاره ای ؟ چه چیزی نصیب تو شد ؟ هیچکس به حرف تو گوش نمی دهد ، هیچکس تو را آدم حساب نمی کند ، عقل می گوید ساکت شو ، این الان نباید هیچ حرفی بزند چون درست نیست ، هر کدام پرچمشان را برداشته اند و در جاهای نابجای این میدان می چرخند قلب است که اینها را دور هم جمع می کند . قلب هایتان را باز کنید الان وقت باز کردن قلب های شماست ؛ محبت جاری تان را به میان دیگران هدایت کنید هیچ چیزی از شما کم نمی آید هر چه شما بیشتر محبت می کنید بیشتر صاحب محبت می شوید حتی اشتباهات دیگران را با محبّت تذکر بدهید ، خطاهای دیگران را محاکمه می کنید با محبت محاکمه کنید که طرف حُکم خود را زیر عشق جاری شما بپذیرد این آن چیزی است که باید امروز جاری بشود.