فریاد های گوش خراش جلوه گری
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 234
بسم الله الرحمن الرحیم
یک روزی نه چندان دور در گذشته سخن از تماشاخانه دنیا کردم، خیلی قبل تر از آن سخن از سالن نمایش کردم، عده ای در سالن نمایش نشسته بودند و نگاه می کردند عده ای بر سِن تئاتر نقش شان را ایفا می کردند، آنهایی که نقش خود شان را کامل ایفا می کردند بدون عیب و ایراد، از یک در کوچکی که بغل سِن نمایش بود خارج می شدند، آنهایی که نقشش شان را کامل نمی توانستند اجرا کنند بعد از زمان مقررشان از پله ها کنار سن نمایش پائین می آمدند و دوباره می نشستند حالا بعد چه در انتظارشان بود، نمی دانم؟ آنهایی که نشسته بودند و منتظر فرصت طلایی ایفای نقش شان بودند کنار اینها بودند، از آن روز بارها به این صحنه ای که در یک سیر صادقانه داشتم اندیشیدم، بارها و بارها، من هرچیزی را که گذر می کنم عبور می کنم به دست فراموشی نمی سپارم شاید سالها بعد گاه هر روز یا یک روز درمیان برمی گردم و به آن نگاه می کنم امروز می بینم در دنیا آنقدر فریادهای بلند به گوش می رسد که امکان شنیدن و درک کردن را از آدم می گیرد، در میان آدمها و صداهای بلندی که از وجودشان به گوش می رسد خیلی چرخیدم، و بسیار کار سختی بود آخرالامر فاصله گرفتم، هر چه از شنیدن این صداها فاصله گرفتم آدمها و نقش هایشان و تصاویری که از خودشان می ساختند بزرگتر و واضح تر می شد، آنچه که تا امروز درک کردم چنین است، دنیا تماشاخانه ایست با یک صحن بزرگ نمایش که هرآدمی با توچه به نقشهایی که خودش انتخاب کرده بر این صحن بزرگ به ایفای نقش می پردازد، آدمها در ایفای نقش شان از ابزارهای متعددی مثل گریه، خنده، فریادهای بلند، ضرب و شتم، قساوت یا مهربانی، انس، الفت و دوستی ها و و و ... بهره مندند، نقش شان را با این اسباب و ادوات ابراز می کنند، اما جالب اینجاست همه مان هم اینکار را می کنیم فکر نکنید شما مستثنی هستید یا او مستثنی ست، خیر، اما جالب اینجاست که عده بسیار معدود وکم، به این نتیجه و درک رسیده اند که اینها فقط نقشهای موقتی ست، بعد از اتمام آن دیگر نه صدایی نه ایفای نقشی، نه هیچ چیز دیگری باقی نمی ماند و از ایفای نقش خارج می شوند و به ماهیت آدم بودن صِرف خود بر می گردند، مثال میزنم: خانمی در نقطه ای از زندگیش نقش مادری را بر داشته به ایفای نقش مادری پرداخته، اما باید درک کند که این نقش با همه زوایایش دائمی نخواهد بود، بالاخره باید به آنچه که هست برگردد، اما جمع کثیری بعد از برداشتن نقشها و ایفای نقشهای خود در باور نقش خویش باقی می مانند و چون هیچ جایگاهی ندارد و صرفاً یک نقش است و برای داشتن و نمایش دادنش فریادها می کشند، فکر می کنند اینگونه می توانند خودشان را در آن نقش زنده نگه دارند، دنیا می شود هیاهو فریادها ی بی صدا و باصدا که اگر گوش جان باز کنید شما را کَر می کند، چون نقش را خود می پندارند با فریادهای بی امان به دنیا ابلاغ می کنند "من هستم" مرا ببینید مرا بفهمید مرا ارج بگذارید، زهی خیال باطل، بودن واقعی هر کس نیاز به فریاد و قال و مقال ندارد، چون بودن آدمها فریاد خودش را بدون آنکه به دیگران تحمیلی باشد همراه دارد، ساده تر بگویم، زیبایی چهره یا ناموزونی اندام یا هر چیز دیگری در انسانها هر کدام فریادی ست که در جهان هستی کشیده می شود احتیاجی به کلام، صدایی که از حلقومی بیرون بیاید نیست، آنچه که مهم است آدمی در هر لحظه باید بودن خودش را درک کند، نوع بودنش را پذیرش کند، یعنی چه؟ عرض میکنم، همه انسانها دوست می دارند شخصیتی داشته باشند، مملو از خصایص زیبا و همه پسند، یعنی هر خصلت نیکویی را در بالاترین حد آن داشته باشند، صد البته خواستی ست زیبا و رو به رشد اما آیا آنچه را که می خواهد دارد؟ یا برای اثباتش بایدتظاهر به داشتنش بکند؟ مثلاً بخشندگی یا سخاوتمندی، از خصایص همه پسند است، آدمی خصلت نیکو را می پسندد در حالیکه از صمیم قلبش نه از خطا و اشتباهات دیگران می تواندبگذرد، می گوید من بخشنده ام، من می گذرم، اما فی الواقع از ته قلب هیچ چیزی را در دیگران نمی تواند ببخشد، نه از آن چیزی را که دارد و خودش را مالک آن دارد می تواند به دیگری بدهد و دیگر به خاطر نیاورد، لباس زیبا بوده، برایش کوچک شده به کسی بخشیده لباس تا پاره شود هر وقت به تن طرف ببیند می گوید چقدر این لباس به تو می آید چقدر خوشحالم که این لباس را به تو دادم، نتیجه اینکه نمیتواند از خاطرش بیرون ببرد و به واقع سخاوتمند باشد، نتیجه فریادی سخت و رسا سر می دهد از بخشنده بودن، از سخاوتمندی، از موارد ظهورش در خودش به نمایش می گذارد، در حالیکه اینطور نیست، آنوقت چه اتفاقی می افتد؟ در جهان هستی دو فریاد سخت و سهمگین پخش می شودیکی آنکه از حلقوم او خارج می شود و دروغ می گوید و جدیت می کند تا همه باور کنند، دیگری از عمق قلب و عملش خارج می شود این فریاد به مراتب سخت تر است آنچه را که زبانش می گوید فریاد دوم تکذیب می کند حال ببینید دنیا در خودش چه چیزهایی را نگه می دارد؟ من در بعضی از زمانها احساس می کردم که در مغزم ازدحام سختی اتفاق می افتد به دنبال صدا می گشتم . مثل اینکه آدم های بسیاری در سرم حرف می زنند . حرف می زنند . گفتگو می کنند . من به دنبال صدا می گشتم . گاهی اوقات حتی فکر می کردم که این صدا در بیرون من است یا پشت سرم است که نمی بینم . اما علی الظاهر در بیرون هیچ چیزی نمی شنیدم . به همین دلیل برای سلامتی خودم نگران شدم . تا زمانیکه در این سیر فریادهای دوگانه را در جهان هستی شنیدم. به دلیلش تازه پی بردم . آن وقت دیگر برای خود به تنهایی نگران نشدم . بلکه متوجه شدم این فریادهایی که می تواند نباشد چطور بشریت را در معرض انواع بیماری قرار داده است و آدم ها به آن واقف نیستند .
چه کنیم ؟ چه کار کنیم واقعاً ؟ باید به آن فکری کرد . ننشستیم اینجا حرف بزنیم که فقط بگوئیم اینجوری و آنجوری هست و نیست . هر دردی درمانی دارد . آیا بهتر نیست که هر انسانی همانی باشد که هست . یک جلوه ی دروغین را فریاد نکند . آقا شما حسودی . خانم شما حسودی . چرا داد می زنی که نیستی ؟ چه اشکال دارد بگو آره حسودم . و حسادت خصلت خوبی نیست . و آنقدر این را تکرار کند از داشتن حسادت خجالت بکشی . نه اینکه خجالت نکشی بلکه برای پوشاندن آن فریاد کنی کی می گوید من حسودم . من اصلاً حسادت ندارم . می دانید که بهترین جلوه ها و خصائصی که عمقی نباشد و از عمق آدم بیرون نیاید . و فقط یک پوسته ظاهری داشته باشد. فریادهایش برای جلوه گری خیلی سخت تر و گوش خراش تر است . خیلی سخت تر و گوش خراش تر است . اقلاً ساکت باش . اقلاً نگو . اگر نمی توانی ببخشی فریاد بخشنده بودن سر نده . اگر نمی توانی افرادی را که نزدیک تو هستند و به تو نیازمند هستند حداقل بعنوان یک بچه معلول نگاه کنی ، لااقل داد نزن . هستی می بیند و می شنود . آنچه را که می گویی و آنچه را که انجام می دهی . اگر یک کسی دارای یک خصلت نازیبا باشد فقط به اندازه وجودش ، چون وجود باید خیلی کوچک باشد که نا زیبایی را انتخاب کند ، به اندازه ی وجودش که آنقدر کوچک است ،که آن نازیبایی را انتخاب کرده است فریاد بودن دارد . فریاد این آدم کوچک که می گوید من نازیبا هستم می گوید دروغ می گویم ، نه اینکه فریاد کند و بگوید نه نمی گویم ، این فریادش به مراتب کوچک تر و حقیرتر و کمتر از آن کسی است که نازیبایی را می پوشاند و به زیبایی فریاد می زند . می دانید ، آن کسیکه کوچک است و نازیبا را انتخاب کرده است پوسته اش توخالی نیست ، پوسته اش ظاهری نیست . لااقل اگر به او بزنی صدایی طبل عزا را نمی دهد و مهم تر خیلی زود متوجه حقیر بودن خصلت نازیبایش که فریادی حقیرتر دارد را خواهد شد . و با یاری پروردگار قدم بر اصلاح آن برخواهد داشت. در طبیعت عده ی کثیری هستندکه کیسه بر دست می چرخند ، از هیچ کسی نمی پرسند چرا زباله می ریزی . اما هر زباله ای که بر زمین ریخته شده جمع آوری می کنند . و طبیعت را از چنگال زباله ها رها می کنند چراکه می خواهند طبیعتی سالم تر داشته باشند . چرا ما عزممان را جزم نکنیم تا جهان هستی را از شر فریادهای بی ثمر و مضر نجات دهیم . یک دور دیگر می گویم . چرا ما عزممان را جزم نکنیم تا جهان هستی را از شر فریادهای بی ثمر و مضر نجات دهیم . چطور ؟ هر کسی در هر لحظه ای همانی باشد که هست . همان باشد که هستش . عصبانی هستی ، خب بگو عصبانی هستم . لزومی ندارد که بگویی من هرگز عصبانی نمی شوم . و چون عصبانی هستی مجبوری به مراتب فریادی بلندتر بکشی تا نشان بدهی که عصبانی نیستی . مسخره به نظر نمی آید ؟ اگر در لحظه همانی که هستیم باشیم دیگر نیازی نیست فریاد تبلیغ سر دهیم . تبلیغ وقتی اتفاق می افتد که یک چیزی کاذب است و حقیقی نیست . و چون کاذب و توخالی است باید فریاد بزنی تا به گوش همه برسد . به چشم همه عیان شود . اما توخالی است و زود از هم می پاشد.
خب این گفتگوی من . حالا شما بگوئید و من گوش کنم .
صحبت از جمع : چطور می توانم این کاری را که گفتید انجام بدهم ؟ یعنی مثلاً حسود هستم چطور آن را مدیریت کنم تا این فریاد را مهار کنم ؟
استاد : نیازی نیست که مهارش کنی . همانی که هستی فریاد بزن بعد حالت به هم می خورد . چون تو حسادت را شناخته ای. چرا اعلام می کنی که حسود نیستم ؟ چون می دانی که حسادت زشت است . حسادت بوی بدی دارد . طعم خوبی ندارد . و اگر در آن لحظه که حسادت بالا گرفته است برای تو و تو بخواهی در همان حسادتت بایستی و نخواهی یک چیز دیگری را جلوه بدهی از تعفن آن حالت به هم می خورد . خود به خود خارج می شوی . کار ساده ای نیست می دانم . ولی می شود . امتحان کن .
صحبت از جمع : من در نقش مادری چطور می توانم زمانی این نقش را رها کنم؟
استاد: نقش مادری از جمله نقش هایی است که این طور شنیدید که از زمانی که بچه به دنیا می آید شروع می شود یعنی مادر با بچه اش متولد می شود و این ادامه خواهد داشت تا پایان لحظات آخری که در دنیا زندگی می کنیم من هم قبول دارم اما یک چیزی را فراموش نکنید مادری شامل بخش های مختلف می شود شامل قصه های گوناگون می شود قصه ای که هر مادر دارد در شیرخوارگی در خرد سالی کودکی نوجوانی جوانی برای بچه ها در هر کدام اینها نقش مادر با همدیگر فرق می کند اگر شما بخواهید بچه ی خود را در نقش شیرخوارگی خود نگه دارید امکان پدیر است؟ باید این را بگویید امکان پذیر است ؟ نمی شود اگر تصور کنید نوجوان شما می تواند همچون دوره ی کودکی از نقش مادری شما بهره مند شود این هم خطا است چون در دوران کودکی احوالاتی دارد بچه که مادر باید در نقش مادری پاسخگوی آن احوالات باشد خودش را لوس می کند آویزان مادر باشد به شکل های مختلف می خواهد کنار مادر باشد و بالعکس در نوجوانی فکر می کند دارد استقلال پیدا می کند ازآن لوس بازی ها خبری نیست اگر شما بخواهید او را ببوسید بوسیدن هم نمی پذیرد می گوید مگر من بچه هستم؟اینجا نقش مادر عوض می شود باید در نقش جدیدش حرکت بکند نقش مادر که مرحله به مرحله عوض می شود حالا شما فرض کنید دختر یا پسر شما به سنی می رسد که تشکیل خانواده می دهد ایا شما همچنان باید همچون دوره نوجوانی یا جوانی مراقبت کنی که خوب بخورد خوب بخوابد گرمش نشود سردش نشود سردی نداشته باشد گرمی نداشته باشد و هزاران مطلب دیگر نه نمی شود اگر جایی از شما مشاوره بخواهند در نقش مادر می توانید مشاوره بدهید.اگر جایی نخواستند شما خیلی هم ناراحت بودید می توانید دوستانه یاداوری کنید که اگر بیرون می روید ممکن است سرد باشه نمی توانی بازهم امر کنی همان طوری که دوره ی نوجوانی دستور می دادی بپوش برو مریض می شوی .آیا در این سن هم شما می توانی این کار را انجام بدهی؟پس می بینید که حتی نقش مادری فصل به فصل پایان دوره اش می رسد فصل اول تمام فصل دوم تمام فصل سوم تمام و خلاصه تا جایی که انسان به پایان دوره زندگی دنیایی اش قدم می گذارد.پس یقیقناً باید نقش ها تغییر کند خواهر وبرادری هم همین طور است هیچ فرقی نمی کند بسیاری از مشکلات خانوادگی امروزه که بوجود می اید خواهر بزرگ یا برادر بزرگ یک روز بزرگ خانواده بوده خواهر و برادرها زیر پوشش او بودند آیا همچنان باید این طور باقی بماند هرگز در سنین بعدی این برادر نقش برادر یا خواهر بزرگ تبدیل می شود به دوستی مهربان بخشی محبت ،نقش عوض می شود اشتباه نکنید محبت چیز دیگری است نقش چیز دیگری . این است آن نقشها ، که باید دانه دانه بشناسیم ، اجرایش کنیم به پایان دوره اش رسید عین لباس میماند در می آوریم . شما روپوش تنت میکنی میروی مدرسه ، مفهو مش این است که چون شاگرد مدرسه هستی در رختخواب هم با همان اونیفورم بروی ؟ نه در منزل دختر یا پسر خانه هستی . دیگر لباس باید عوض بشود . نقشها مثل لباسها هستند .
صحبت از جمع: به نظرم برای رشد همه جانبه می باید نقشهای خودمان را خوب بشناسیم و آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم درهر نقش دهها و صدها وظیفه وجود دارد که باید آنها را دقیق بشناسیم . یعنی وظایف زیر مجموعه نقشها هستند . هر انسان در طول زندگی نقشهای متعددی پیدا میکند و در هر نقش صدها وظیفه هست . امام علی میفرمایند : شکر هر نعمت ، شناخت وظیفه آن نعمت و عمل به آن است .
استاد : دوست عزیز کاملا کلام شما متین و کلام آقا امیر المومنین بر جان ما نشست . من هم حرف شما را کاملا قبول دارم . اما اگر اینچنین بخواهیم نگاه کنیم و بیان کنیم متاسفانه یک عده میترسند که ای وای این همه نقش ، اینهمه وظیفه ، من اصلا یادم نمیماند . خوب دقت میکنید ؟ نه اینطور نیست . همه نقشها دارای یک زیر مجموعه وظایف هستند و درش شکی نیست و باید هم اجرابشود چون اصلا آمدیم که اینها را تحقق ببخشیم . اما راه دارد . راه خیلی ساده ای دارد . اگر شما در هر لحظه ، در همان نقشی که هستید به وظایفتان نگاه کنید و عمل کنید مطئنا آدم موفقی میشوید ، چون در هر لحظه 10 وظیفه که ندارید . وقتی شما با فرزندتان عتاب و خطاب میکنید اگر پدر یا مادر از در وارد بشود چه اتفاقی می افتد ؟ در همان عتاب و خطاب میمانید ؟ هرگز . تا آنجا نقش مادری و تربیت بود . وظیفه دار بودید که بد و خوبی را آشکار کنید . در لحظه از این جایگاه به جایگاه دیگری تبدیل میشوید . شما دیگر اولادی هستید که پدر و مادرتان آمده و می بایست در جایگاه اولادی نسبت به پدرو مادر انجام وظیفه کنید . ببینید چقدرظریف است ! و خیلی جالب است که تمام اینها در کسری از ثانیه عوض میشود . ما عوض نمیشویم نقشمان است که عوض میشود . همان زمانی که عصبانی هستید فرضا از دست بچه ها ،اگر همسرتان وارد بشود و شما با همان عتاب و خطاب با ایشان گفتگو کنید ، بطور حتم شما هر دو نقش را خراب کردید . نه نقش همسری را درست ادا کردید و نه نقش مادری را . اما وقتی که از لحظه و در ثانیه از نقش مادری خارج میشوید و به نقش همسری وارد میشوید و به نقش همسری که وارد میشوید آنجا یک زیر نویس دارد . آنجا مهم این است که ما خودمان را آماده کنیم این زیر نویسها را ببینیم . همسر آمده خسته است سلامی علیکی و همراهی برای اینکه بتواند به یک مرحله امنی از آسایش برسد بنشیند و بعدا میتوان از نقش مادر بودن و مشکلاتی که طی کردیم گفتگو کنیم . خیلی ظریف است .
صحبت از جمع: من یک هفته است با دورویی خودم درگیر هستم . با دورویی خودم در کنار همکارانم چطور کنار بیایم ؟
استاد : دورویی متاسفانه از آن سری گفتگوهایی است که همه مردم با آن درگیر هستند . اگر شما بخواهید با بحث دورویی رو برو بشوید یک حرکت بسیار شجاعانه داشته باشید از خودتان شروع کنید . از خودتان و از ساده ترین چیزها در خودتان شروع کنید . مثل خوردن ، ما خیلی از مواقع خیلی ازچیزها را اصلا دوست نمیداریم ولی برای اینکه یا کلاسمان پایین می آید یا به ما میگویند : این نمیخورد چون خسیس است یا خیلی چیزهای دیگر یا خیلی از این یا یا یاها . چیزی را که دوست نمیداریم میخوریم . بزرگترین خطا را در مورد خودمان میکنیم . یا مثلا من ماهی خیلی دوست دارم . ولی ماهی که میخورم دوست میدارم که خرد کنم و روی سبزی پلویم با اجازه شما با پنجه های مبارکم بخورم . غیر از این هم ماهی خیلی به من نمی چسبد . خب ، در یک مهمانی خیلی رسمی قرار گرفتم . این کار را شایسته نمیدانم . مجبور نیستم این را بخورم . غذای دیگری را میخورم . اما این را با زجر نمیخورم . در مورد رنگها ، خوردنیها و پوشیدنیها در مورد پوشیدن وسایلی که ما خیلی از مواقع آنها را انباشته میکنیم برای اینکه کلاسمان بالا برود نه برای اینکه دوستش داریم . اولین دروغ را به خودمان میگوییم . اولین دورویی را با خودمان پیدا میکنیم . این گسترش پیدا میکند به بیرون از ما . شما برای اینکه در میان همکارانتان از بحث دورویی در امان قرار بگیرید و بتوانید با ان مقابله کنید ابتدا با خودتان مقابله کنید . این مقابله با خود آرام آرام دست شما را باز میکند و چون شما عادت میکنید به اینکه همانی که میخواهید باشید ، باشید . همانی که میخواهید بخورید ، بخورید . یا همان کاری که میخواهید بکنید ، بکنید عملا در مقابل دیگران هم اینچنین رفتار میکنید . چرا ؟ چون شما در خلوتتان اینطور بودید . طبیعی است که در بیرون از این خلوت هم خواه ناخواه تبعیت خواهید کرد . امتحان کنبد . ضرر ندارد . من آنچه را که به شما عرض میکنم مطمئن باشید یکبار امتحانش کردم ، ده بار امتحانش کردم شاید هزار بار برای خودم امتحان کردم . چون منم خیلی مبادی هستم حالا بد نشود حالا زشت نشود و حالا طوری دیگر فکر نکنند و در این زمینه خیلی هم آسیب دیدم اما دیگه امروز این آسیبها را اصلا نمی پذیرم .
سوال: شما فرمودید این نقشها موقتی است و به ماهیت آدم بودن خود برمی گردند لطفا بیشتر توضیح دهید.
استاد: یک مادر مرحله به مرحله و سکانس به سکانس نقش های او عوض میشود از زمان بارداری و شیر خوارگی بچه تا آخر تا انتهای عمرش، اما هر کدام از این نقشها یک جایی پایان میپذیرد و وقتی پایان میپذیرد مفهوم آن این نیست که شما نیستید،شما انسان هستید شما آدم هستید یک آدم حتی می تواند در لحظه بدون نقش فقط یک آدم باشد. ما باید به ماهیت اولی خود به ماهیت اصلی خود یعنی آدم بودنمان برگردیم که یک آدم یکسری اسماء الهی را آموخته است و باید در جهان هستی تجلی بدهد حالا می تواند این تجلی را در نقش مادری همسری دوستی همکاری و همسایگی و الا آخر ارائه کند پس ما قبل از اینکه مادر باشیم یا مادر بشویم یا مادر متولد شویم ما آدم بودیم و هر لحظه می توانیم برگشتی به آدم بودنمان بکنیم.
در این دوره ای که گذراندید که بسیار سخت بود و انشاالله در فرصت بعدی راجع به این چند ماهی که گذراندیم مفصل صحبت خواهیم کرد چون اصلا نباید به سادگی از روی آن عبور کنیم و اگر این چند ماه را خوب نشناسیم و ندانیم که چه اتفاقی افتاد و آنچه را که لازم بود از آن درس بگیریم ولی نگرفته باشیم دوباره خواهیم داشت و من اصلا دوست ندارم دوباره تکرار بشود بنابراین شما برای من بگویید چون دوست دارم از شما بشنوم که شما در این مدت سه یا چهار ماه چکار کردید
صحبت از جمع : زمانی که من در قرنطینه بودم فرصت خوبی بود تا بیشتر فکر کنم به گذشته و به در واقع آن احوالاتی که در طول زندگی داشتیم و اتفاقاتی که افتاد و بطور کلی یک نگاه مجددی به زندگی داشته باشم در واقع این خانه نشستن ها و به کار نرفتن ها و یک نکته ای که من خیلی به آن فکر کردم اینکه شما از سالها قبل میگفتید که زمان روشنگری است در واقع زمانی هست که همه آدمها به ماوراء طبیعت توجه می کنند و شرایطی پیش می آید که ما باید خودمان را در این شرایط پیدا کنیم و من خیلی وقت ها فکر میکردم که فرمایش شما را ایمان داشتم که درست است و من خیلی دنبال نشانه های آن می گشتم و وقتی این بیماری کرونا بوجود آمد واقعا تبلورعینی فرمایش شما بوده است و می بینیم که از حواشی دور خود بیرون آمدند و به اجبار در خود محبوس شدند و خیلی از چیزهایی که ارزشمند بود بی ارزش شدند و یک بنده خدایی نوشته بود که آن بنده خدا رفته چقدر خرج لب و بینی و.. کرده که چقدر پز بدهد و حالا باید با یک ماسک روی آن را بپوشاند این واقعا نکات مهمی است که این بحث کرونا باعث شد در دیدگاه ها تغییراتی بوجود آید حداقل برای من که اینطوری بود و باعث شد توجه بیشتری به خالق هستی داشته باشیم و زمان ظهور امام زمان همه دانشها و تکنولوژیها و همه ابزارها از کار می افتد و در واقع زمان ظهور ایشان یک شکل دیگری پیدا می کند این باورش خیلی سخت است اما این بحث کرونا نشان داد که خیلی راحت است که اگر خداوند بخواهد این اتفاق به سادگی می افتد و انشاالله منتظر ظهور آقا امام زمان هستیم.
استاد: همین طور که می فرمایید کرونا یا این ویروس بسیار بسیار ریز و افسونگر خیلی کارها کرده است و حالا مانده است که آدمها به آنچه که اتفاق افتاده است کامل واقف شوند و خیلی چیزها پیش آمده است . من نگاه میکردم به قول شما اشاره کردید حالا این در مبحث خانم ها بود در مبحث آقایان هم همینطور بود که چقدر آدم ها هزینه لباس ها و کارهای مختلف کردند و مجبور شدند همه اینها را بپوشانند چقدر در بحث خوراک دچار مشکل شدند و در زمان ماه رمضان خیلی مصیبت بود که بابا ماه رمضان است شما روزه نیستید اشکال ندارد روزه خواری عیان در خیابان نکنید و نخواستند بفهمند اما بلاجبار حتی آب خوردن هم راحت نبود من که بیرون نرفتم ولی حدس می زنم بساط بیرون مثل همیشه پهن نبود مگر سیگار کشیدن . به هر حال روزگار عجیبی را گذراندیم و من متاسفم که بگویم هنوز تمام نشده نه از جهت خود ویروس کرونا این یک بخش قضیه هست . در کنار آن مسائلی که در آینده پیش خواهد آمد متاسفانه بار بسیار سنگینی است که باید امسال را طی کنیم و اگر فرجه ای داشته باشیم به سال بعد وارد شویم . اما همان طور که فرمودید من از خیلی قبل گفتم آماده شوید دیر می شود. هنوز هم خیلی ها گوش نمی کنند من بعضی ها را رصد می کنم و می بینم هنوز در خوش خیالی های خود بالا و پایین می پرند . بلعکس یک عده هم خوب پیش می روند . یک چیزی را که من در این مدت خیلی روی آن تکیه کردم این بود . به یک نفر که خیلی دچار مشکل شده بود گفتم عزیز من به من نگو به او بگو به خودش بگو . من که اشاره به سمت بالا می کنم این برای مردم و برای عموم مفهوم دارد اما اگر بخواهم صحیح اشاره کنم به قلبم اشاره می کنم به خودش بگو . مگر نگفت من اینجا هستم . مگر نگفت من در عرش نمی گنجم ولی در قلب مومن می گنجم . پس به خودش هر چه می خواهی بگو . ما زیاد حرف زدیم متاسفم که خیلی زیاد حرف زدیم هنوز هم خیلی حرف می زنیم . نقش های اضافه مان و نقش های بیخودی مان ادعای زیادی آورده از ادعا نمی خواهیم دست بکشیم . ادعاها پوچ و توخالی و بی ارزش هستند اما بودن ما همان چیزی که هستیم حتی اگر بسیار کوچک هم باشد ارزشمند است . چقدر در خانه هایتان نشستید و حسرت خوردید از اینکه دیگر نمی توانید عروسی بروید دیگر جشن تولدی نیست تا شما را دعوت کنند . نخوردید ؟ حالا بدتر از آن نگاهی به سرزمینهایی که علیه خشونت و علیه حق کشی و علیه تبعیض نژادی بلند شدند بیاندازید حیرت انگیز است . من و شما خیابان می رویم و بارها اطرافمان را مواظب هستیم کرونا به ما نزدیک نشود . یک شیشه الکل و ماسک و دستکش همراه همه مان است اما مردم این دیار به جایی رسیدند که کرونا را هم به هیچ گرفتند نگاه کنید . نگذارید این بلا سر ما هم بیاید .
صحبت از جمع : اگر نمی خواهیم ادعایمان را کنار بگذاریم چون این تنها دارایی مان است و نمی خواهیم تنها دارایی مان را از دست دهیم .
استاد : متاسفانه سال های زیادی است که دارایی هایمان را غلط انتخاب کردیم و امروز تنها سرمایه و بالاترین سرمایه ما ادعاهایمان است و بدون ادعا هیچ هستیم . یک تکه از فیلیمی را تماشا می کردم که یک عربی از بچه ها اسم هایشان را که از آن دیار بودند می پرسید که تو می خواهی چکاره شوی . یک نفر می خواست دکتر شود و یکی می خواست مهندس شود و یکی می خواست معلم شود و آخر سر پیرمرد گفت پس که می خواهد این سرزمین ها را آباد کند . ما یادمان رفت که سرمایه انسان ها زمین و طبیعتشان است و اگر کاری می خواهند بکنند باید برای اینها بکنند و کسانی که توی این طبیعت دارند زندگی می کنند و باید ادامه حیات وجود داشته باشد . امروز متاسفانه ادعاهایمان زیاد است هنوز هم هست متاسفم .
این را یک بار دیگر هم گفتم باز هم تکرارمی کنم شمس می گفت : ما باور کردیم خداوند ما را از بالا می بیند اما او در واقع ما را از درون می نگرد . اگر هر کدام ما باور کنیم که یک خدایی در درون قرار دارد و با ما به طور دائم زندگی می کند حتی وقتی ما خوابیم او بیدار است و به همه چیز نگاه و نظر می کند حتی جرئت نمی کنیم در رویاهایمان در جاهایی حضور پیدا کنیم که بد و مستهجن است حتی این را جرئت نمی کنیم . تولستوی یک چیز جالب می گوید: که اگر می خواهی شخصیت یک انسان را بشناسی به حرف های دیگران که درباره او می زنند توجه نکن که دیگران درباره او چه می گویند . ببین خود او درباره دیگران چگونه صحبت می کند. اگر این حرف را باور کنیم هرگز درباره کسی بد نخواهیم گفت و بد نگاه نخواهیم کرد و کلام نامربوطی به کار نخواهیم برد و کسی را مسخره نخواهیم کرد . که مسخره کننده مسخره ترین موجودی است که می تواند در کنار ما قرار گیرد . اگر از چیزی ناراضی بودید خارج شوید نیازی به بودن و مسخره کردنش نیست .
صحبت از جمع : من یاد زمانی افتادم که هر سه شنبه به جمکران می رفتیم و بعد این سه شنبه ها تبدیل به جلساتی شد و به دنبال آن یاد خطبه ای از نهج البلاغه از امیر المومنین افتادم که در خصوص حسرت یارانی بود که از دست داده بودند و آن خطبه این بود این خطبه رو که خیلی کوتاه است خدمتتان می خوانم که ببینیم الان امام زمان حسرت چه کسانی را می خورد همان جوری که جدش امیرالمؤمنین (ع) وقتی آن یاران را از دست داد این خطبه را برای مردم خواند ، امیرالمؤمنین ( ع) می فرمایند : کجایند آن مردمی که به اسلام دعوت شان کردم پذیرفتند و قرآن را می خواندند و نیکو در می یافتند و چون به جنگ بسیج می شدند چنان با شوق تمام به حرکت می آمدند که ماده شتری مشتاقانه به سوی فرزندش می رفت شمشیرها را ازغلاف ها برمی کشیدند و فوج فوج و صف به صف به اطراف زمین می تاختند برخی هلاک شدند و برخی نجات می یافتند نه زنده بودن زندگان را به یکدیگر مژده می دادند نه مرگ کشتگان را تسلیت ، از بس از خوف خدا گریسته بودند دیدگانشان سفیدی گرفته بود شکم ها یشان از روزه داشتن لاغر شده و لب ها یشان از دعا خشکیده و رنگ شان از شب زنده داری زرد شده و بر چهره هایشان گرد خشوع نشسته بود اینان برادران من بودند که رفتند شایسته است که تشنه ی دیدارشان باشیم و از جدایی شان دست حسرت به دندان بگزیم . این درد دلی بوده است خطبه ای که امیرالمؤمنین (ع) برای کسانی که باقی مانده بودند خوانده اند ولی برای ما هم می تواند یک الگویی باشد که اگر دوست داریم روزی امام زمان مشتاق دیدار ما باشد باید چه خصوصیاتی داشته باشیم امیدوارم خداوند به حق آبروی پیغمبر (ص) کمک مان بکند و همه ی ما عاقبت به خیر باشیم و رو سفید از این دنیا برویم.
استاد : درست می فرمایید چه روزهایی جمکران رفتیم و چه برکت هایی از آن روزها نصیب ما شد اما شاید که خیلی قدر ندانستیم که بار بعدی که خواستیم جمکران را شروع کنیم دیگر فرجه ای پیدا نکردیم ان شاء ا... خداوند یکبار دیگر نگاه پر از مهر و پر از بخشندگی اش را به مردم دنیا بکند و اجازه بدهد که یکبار دیگر آدم ها بتوانند از برکاتی که از دنیا می تواند به آنها برسد بهره مند بشوند پایان بخش گفتگوی امروزم را با سروده ای از اقبال لاهوری به پایان می برم:
دیوانه و دل بسته ی اقبال خودت باش سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
شکر را فراموش کردیم فقط یک بار یاد آوری می کنم یک سجده ی شکری را خیلی قبل مدتی قبل به دوستان توصیه کردم که هر کس دوست می دارد پایان هر نمازش این سجده ی شکر را به جا بیاوردسه مرتبه شکرا لله و چهار مرنبه الحمدالله آنهایی که می دانند حتما انجام بدهند و انقدر محکم بگیرند که فکر کنند جزء نمازشان است سجده ی شکر را از دست ندهید چون هیچ چیزی به اندازه ی شاکر بودن بنده را به مدارج بالا هدایت نمی کند شکر سبب می شود که انسان نعمت ها را بشناسد و از ضاله ها دوری کند دیگر ضلالت و نقمت را نعمت نداند . هفته ی آینده یکشنبه خورشید گرفتگی می شود بنابراین خواهش می کنم به این نکته توجه فرمایید گرفتن ها بد است پس در ایام گرفتگی تلاش کنید به هیچ کار جدیدی دست نزنید هیچ مطلب جدیدی را آغاز نکنید مراوده ی نو ای را شروع نکنید معامله ای را انجام ندهید خوب است یک دو سه روز از قبل آن که تازه می خواهد شروع بشود و یک دو سه روز از بعد از خورشید گرفتگی رعایت کنید . نماز آیات را هم فراموش نکنید حتی اگر متوجه خورشید گرفتگی ها و ماه گرفتگی ها نشدید شما به طور روتین هر شب جمعه همانطور که فاتحه برای امواتتان می فرستید یک نماز آیات را جزء برنامه بگذارید که ان شاء ا... چون به طور حتم خیلی بیشتر از اینها نماز آیات باید می خواندیم که نخواندیم پس بنابر این به این نکته توجه کافی بکنید . در پناه خدا باشید تندرست و سالم باشید ان شاء ا... دریچه های روح تان به روی نور و روشنایی و آگاهی کاملا باز باشد سرشار از نور قرار بگیرید و روزهای پیش رو را با طمأنینه و آرامش بیشتری طی کنید یادتان باشد که امسال همانطور که وقایع بیرونی بسیار سهمگین و سخت است دائم حکایت از زلزله و طوفان آتش سوزی و... همان اندازه که در بیرون از این مسائل بسیار قرار دارد همین طوفان ها درون ملک وجودتان هم در حال اتفاق است عصبانی شدید خودتان را کنترل کنید کلام من را به خاطر بیاورید: ایست و صلوات . اگر از چیزی بد ترسیدید به همچنین اگر از چیزی یکباره خروش بد کردید به همچنین اگر دچار حسادت شدید همچنین اگر در جایی مجبور به گفتن دروغی بودید فوری به خاطر بیاورید و دروغ را ترک کنید خلاصه وجود شما ملک وجودتان با اجازه تان سخت در معرض زلزله ی بسیار سهمگینی است که این زلزله بر خلاف زلزله ای که در طبیعت روی زمین رخ می دهد دارای دو جنبه است هم ویران کننده است هم سازنده ویران کننده برای آنکه آنچه را که پوشالی و خیالی و ظاهری است می شکند پایین می ریزد و سازنده برای اینکه آن هسته ی سالم و پوشیده و درست عیان می شود پس مراقب زلزله های وجودتان باشید.که با عوامل بیرونی آلوده نکنید.