رنج ها از درون انسان می آید یا از بیرون او
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 235
بسم الله الرحمن الرحیم
سالهای گذشته در مقالات زیادی سخن از جهانهای قبل از دنیا گفتم که زندگی پس از هر دوره در جهانی، ما را با یک مرگ روبرو میکنند در جهان بعدی با یک تولد دیگر تا اینکه به زمین وارد میشویم ،نمیدانم در جهانهای پیشین چه طوری زیستیم ؟ چکار کردیم ؟ اما بودیم . لباسی بر قامت خودمان پوشاندیم تا به زمین رسیدیم و در زمین به نظر من کلفتترین و کاملترین لباس و سنگینترینش یعنی بدن را پوشیدیم .در مورد جهان زمین ، به نظر من شاید کوتاهترین زمان عمر را دارد چرا که در قرآن خداوند میفرماید : شما را میپرسند چقدردردنیا توقف کردی ؟ میگوید : نیمروزی چند ساعتی . چرا ؟یک دلیل دیگرآن این است که انسان ضخیمترین و سنگینترین لباس یا بدن را در زمین دارد. چرا همچین بدن سنگینی است ؟ به دلیل این که آدمی لباسهای قبلی یا بدنهای قبلی را تجربه کرده و آمده تا به یک نهایتی دست پیدا کند که در برگشت به سوی حق ،آن نهایت را با خودش داشته باشد یا بهتربگویم اصلا میخواهد همان نهایت بشود و چقدر جالب در حال برگشت از زمین به سوی حق یکی یکی جسمهای ظریفتر را هم به طورحتم جا میگذاریم .اول بدن رااینجا میگذاریم میدهیم دست خاک میرویم در هر جهانی باز یک لباس لطیفتر و الی آخر . بعد به جهان بعدی قدم میگذاریم. موقع پایین آمدنمان و موقع بالا رفتنما ن به سمت بالا فرقی عظیم دارد. موقع آمدن هیچ کدام از این جهان به آن جهان راخبر نداشتیم ، بیخبر بودیم . وقتی هم میمردیم از این یکی جهان سر درمی آوردیم نمیدانستیم آنجا چه خبر بوده چکار کردیم ؟ اما موقع برگشتن همه را میدانیم .مواظب بارتان باشید چقدر سنگین میخواهید بردارید ؟ پس این خیلی با همدیگر فرق میکند . آدم موقع آمدن تجربیات زیادی را کسب کرده که روی زمین می آورد. زمین جایگاه خیلی عجیبی است خیلی سخت است ، پر از درد و رنج است . یقینا هم به همین دلیل است که خداوند فرموده : انسان را در رنج آفریدیم . آیهی صریح قرآن است .در حالی که دنیا جای خیلی قشنگی است خیلی زیباست نعماتش چقدر دلنشین است همه چیزش زیباست اما خداوند فرموده انسان را در رنج آفریدیم . تفکر در همین یک آیه ، آدم را به جاهایی میبرد که درآن چراها فراوان است . چرا چرا چرا ؟ دنیا جایگاه خیلی بزرگی است . چرا جایگاه خیلی بزرگی است ؟ چون آدمی در دنیا آدمیت را تجربه میکند .آدمیت را دیدن ، لمس کردن و از جنس آن شدن آسان نیست .چرا ؟ چون همیشه همراه درد و رنج است . آدمیت را در حسین بن علی به خوبی میتوان دید اما بی درد و رنج ؟ یعنی کیفیت دنیا اقتضا میکند که آموزش بگیریم و طبیعت این آموزش همسفری با درد است . به این کرهی خاکی نمیشود وارد شد و رنج هم نکشید.چرا؟ چون در طبیعت آدمی کشمکش وجود دارد و با کشمکش و بودن در چالشها و دست و پنجه نرم کردن است که انسان رشد میکند . آدمی که بتواند رنج نکشد تک بعدی خواهد بود ، سطحی خواهد بود یا به عبارت بهتر هویتش را از جهان ماده فقط میگیرد. رنجها هستند که آدمی را از جسم بیرونش به عمق درونش میبرد و هر چه عمیقتر، رنج هم بیشتر خواهد بود .ولی به هر حال با رنج همراه خواهد بود. اما یک نکته خیلی مهم است که باید به آن توجه کرد ،و آن این است رنج از کجا آمده ؟از بیرون من یا از درون من؟ این آن چیزیست که باید به آن پرداخت فرار از رنج وجود ندارد .مگر یک سری از آنها . باز از آن یک سری هم که میخواهی فرار کنی آن هم خودش کلی رنج است ، ساده نیست . هر آدمی هر دو مدل رنج را تجربه میکند . بیرونی و درونی را، اجتناب ناپذیر است ، پارتی هم نمیپذیرد. رشوه زیر میزی را هم برای هیچکس قبول نمیکند . اینجا از این خبرها نیست چون وجود رنج به هر دو شکل از بیرون یا درون سبب رشد آگاهیهای فردی انسانها میشود . چون آدمی از اینکه در چالشی قرار گرفته رضایت ندارد هیچ آدمی وقتی در چالش می افتد و به کشمکشی ، رضایت ندارد . آن وقت چکار میکند ؟ تلاش میکند یک راه گریزی را پیدا کند که بیرون بیاید. همین تلاش سبب تکاملش میشود. باعث رشدش میشود . پس بیاییم با هم رنج هایمان را پیدا کنیم . برای همین میگویم این هفته چیزی را که میگویم برای هفتهی بعد حاضر کنید . خودتان را آماده کنید . راهی نداریم . بیاییم با هم رنج هایمان را پیدا کنیم . رنجهایمان را دستهبندی کنیم . چرا ؟ چون بخشی از آنها بعد از اینکه شناختید باید معدوم بشوند. شناخت و حذف این بخش که باید معدوم بشود خودش بخشی از آگاهی ما را شفاف میکند . به عنوان مثال ، شخصی دچار غرور نامعقول شده . غرور چیز بسیار خوبی است و هر انسانی برای حفظ همهی چیزهایی که دارد از لحاظ وجودی ، لازمش دارد .اما معقول ، نه نامعقول، دچار غرور نامعقول یا خود برتر بینی زیاد است. همیشه خودش فکر میکند که از همه بالاتراست . این آدم خیلی رنج میکشد. چرا رنج میکشد ؟ چون همیشه منتظراست که دیگران او را تایید وتحسین کنند . مردم هم که دیوانه نیستند. آدمهای فهیم و با شعور هرگز یک همچین تاییدی وتحسینی را نمیکنند . شاید آدمهایی پیدا بشنوند که احتیاج دارند ، پست میخواهند و پول و وام میخواهند و خیلی چیزهای دیگر . اجبارا بیایند تملق این آدم را بگویند و کارشان را راه بیندازند اما همان موقع هم که اینها تملق میگویند خودشان که میدانند تملق است ،خود فرد مقابل هم میداند اینها تملق گو هستند .پس بازهم در رنج است جون میبیند از آدم سواستفاده میکنند چون میفهمد پس دائم در رنج است در حالی که اصلا نیازی نیست فقط کافیست که این ایگوی وحشتناکی که او را گرفته این برتر بینی وحشتناکی که او رو احاطه کرده بشناسد و به وجودش پی ببرد وقتی که به وجودش پی برد بعد از آگاهی از وجود این خودبرتربینی چه اتفاقی میافتد ؟ این رنج را تبدیل به هوشیاری یا بهتر بگویم بخشی از آدمیت میکند. آن آدمی که پروردگار به ملائک گفت به او سجده کنند این که ما هستیم نبود ، آدم بود ،ما آمدیم که آدم بشویم برگردیم . رنجهای بسیاری را ما در کوله پشتیمان جمع کردیم و دائما با خودمان میبریم و به طور دائم هم شاکی هستیم چقدر خدا در این دنیا بارم را سنگین داده ! چقدر زیاد ! من اصلا آزادی ندارم در حالی که دردها و رنجها از خصلتهایی ناشی میشود که میخواهیم مدعی داشتن آن ها باشیم که من این خصلت نیکو را دارم در حالی که نداریم، من خیلی دست و دل بازهستم اما نیستم می گوید : میخواهی ببری مال تو، ببر ولی حالا فعلا کار دارم بگذار بماند . نه حالا میخواهی ببری ، ببرش اشکال ندارد دوباره میگوید : حالا من این هفته مهمون دارم تمام مدتی که میتوانست از معاشرتش لذت ببرد فقط به این فکر کرد بیچاره شد . خصلتهایی را ما میخواهیم مدعی باشیم که داریم اما در واقع نداریم . مثلا در تمام کشمکشها و اختلافات خانوادگی و دوستان و همسایهها و همکارهایمان میخواهم همیشه حل و فصل کننده اش ما باشیم .چرا ؟چون همهی آدمها شخصیتهای اینطوری حل و فصل کنندهی مفید را دوست میدارند و بهشان رجوع میکنند در حالی که فرد اصلا بینشی در این زمینه ندارد حالا خودتا ن حدس بزنید . اگر این وسط کشمکشها و مکافاتهای مردم بیفتد چه بر سر خودش می آورد و چه بر سر آنها؟! همیشه دررنج هستند خدا به دادشان برسد . اگر کسی تلاش کرد ،علت در رنج بودن خود را پیدا کند آن وقت من به او مژده می دهم که شما داری به دیار آدمیت قدم می گذاری پس ببینید خیلی از رنج ها مجازی هستند می توانند و حتماً و باید "حذف" شوند راهی وجود ندارد به شرط اینکه عزم و اراده ی محکمی را کسب کنیم و حرکت کنیم دسته ای از رنج ها را فقط می توانیم بفهمیم و با فهم چرایی آنها از میزان رنج و دردمان کاسته شود اینها را من می گویم آلام درونی یا به عبارت بهتر داغی گزنده ی آن در درون ما است مثلاً چرا من در زمانه ای به دنیا آمدم که هیچ کدام از حجت خدا را نمی توانم با چشم سر ببینم من عاشق امام رضا هستم چقدر به او گفتم آقا نمی شد شما درخواست کنی که خداوند من را در عهد و زمانه ی شما به دنیا بیاورد من کنیز سیاه سوخته ی بیش نباشم ولی کنار شما باشم راضی بودم این رنج است این درد است اما همین رنج سبب رشد می شود چرا؟چون عاشق مولا می خواهد دائم در باب مولای خود حرف بزند .من می گویم بروید خدمت امام رضا(ع)برای شفا این طوری ذکر کنید حلقه این طوری بردارید عاشق می خواهد همه ی حرف هایش در باب مولا باشد چرا؟تا دیگران هم او را بشناسند و او را دوست بدارند خدا حفظ کند آقای قمشه ای را در باب عشق به خداوند می گفتند ما معشوقمان در دنیا تنها معشوقی است که همه را دعوت می کنیم می گوییم بیا عاشق آن شو بیا شما هم عاشق شو جا زیاده این معشوق بزرگ تر از آن چیزی است که هرچه عاشق بیاید نپذیرد همه را می پذیرد همین سبب می شود که رشد پیدا کنیم آگاهی پیدا کنیم و هوشیاری ما بالا برود اما یادتان باشد این عامل هوشیاری، رنج ،همسفر او است از او جدا نمی شود ولی چون دیگر شما می فهمی چرا ؟کمتر عذاب میکشی. سالیان پیش وقتی دست خود را محل درد و ناراحتی کسی می گرفتم یا به کلی خوب می شد یا لااقل تسکین پیدا می کرد بارها آدم ها به من گفتند شما که یک همچین موقعیتی دارید چرا برای خودت کاری نمیکنی و من از این جمله دل شکسته می شدم به خدا پناه می بردم که چرا من اینقدر مشکلات جسمی دارم که دیگران به من این طوری بگویند آیا من لیاقت ندارم که مشکلات جسمی من خوب شود؟ چرا من این طوری هستم ؟یک شبی آن موقع هنوز روی سجاده می ایستادم نماز می خواندم و گاهی اوقات روی سجاده ی خود بعد از سجده و سلام نماز می خوابیدم خوابم می برد روی سجاده دراز کشیدم خیلی هم گریه کردم چون خیلی درد داشتم و با وجود درد زیادی که داشتم چندتا بیمار را راه انداختم رفتند و خوابم برد در همان رویا به من فرمودند وقتی در نقطه ای درد یا مشکلی داری و یک بیمار به شما مراجعه می کند که با شما همدرد است شما با حس درونی خود به او و نطقه ی رنج آفرینش ،نگاه می کنی مسیر نیروی الهی را به سوی او باز میکنی آن وقت زودتر خوب می شود زودتر از درد نجات پیدا میکند حالا اگر شما می خواهی این طوری نباشد خودت آسوده بشوی بگو برای شما آن کار را بکنیم من قبول نکردم تا به امروز با امراض زیادی دست و پنجه نرم کردم اما دیگر رنج نمی کشم که چرا یا چرا به من دیگران این طوری می گویند؟ دیگر رنج نمی کشم من حتی بیمارانی را داشتم که من به وضوح می دیدم اینها می میرند خیلی زود می میرند بعد می گفتم این که می میرد علاجی برای آن نیست چرا من باید همراه او باشم اما به من دستور می دادند تا لحظه ی مرگ آنها را همراهی کنم ولی دیگر علت آن را می دانستم.
پس ورود به دنیا با وجود جسم دنیایی مخصوص رسیدن به آدمیت است پس انتخاب کن به جای غر زدن ناله و شکوه کردن و کوله باری از خصلت های ضد آدمیت را بر دوش کشیدن آدم شو .چه طوری آدم شود ؟عجله نکن امیدوارم آن دفتری که آن هفته گفته بودم خریده باشید یک صفحه از آن را اختصاص بدهید به لیست رنج هایی که الان شما را آزار می دهد بدون رو در بایستی بنویسید کسی جز شما نمی خواهد آنها را بخواند پس بدون رو در بایستی بنویس از کم ترین تا بزرگ ترین رنج ها را بنویسید. همه را بنویسم ؟وقتی که پشه وقتی نزدیک من می آید من فکر میکنم یک هواپیمای غول پیکر است آره بنویس چون توهم شما بالا است باید اصلاح شود، بنویس چه اشکالی دارد از کمترین تا بزرگترین رنجها را بنویس حتی آنهایی که با خودتان می اندیشید که شاید رنج شما باشند آنها را هم بنویسید حالا اگر که صفحه را نصف کردید در یک ستون جا می شود بنویسید ستون مقابل را خالی بگذارید ستون آدمیت .یا این صفحه می شود صفحه ی رنج ها صفحه ی بعد این می شود صفحه ی آدمیت. شما وقتی رنج ها را استخراج کردی از پشت پرده ی حجاب بیرون آوردید به علت های آن نگاه کردید انقدر قشنگ راهکارهای آن پیدا می شود و شما را می برد به مرز آدمیت، امتحان کنید ضرر ندارد .
بشوم.دوستانی که نمیتوانید حرف بزنید من میدانم میفهمم درکتان
میکنم .ولی میخوام حرف بزنید بنویسید بفرستید برای من .من میخوانم. بصورت ویس و صدا بفرستید .یعنی یک صدایی را
ضبط کنید هر چه که میخواهید بگویید . هر چه که میخواهید در خلوتتان ضبط کنید برای من بفرستید من اینجا میدهم به دوستمان .
من به جای صدای شما پخش کنند همه بشنوند. ولی خواهش میکنم راه بیفت جان من راه بیفت ، فکر نکن ترک کنی جلسه را یا پای
اینترنت ننشینی مشکلت حل میشود. نه! با رفتن و نبودن در جمع از شما سلب مسئولیت نمیشود باید در یک روز خیلی بزرگ
پاسخگو باشید .ما به شما فرصت میدهیم ،باشد ؟ کوتاه ، دو تا جمله سه تا جمله بعدا یاد میگیری بعد ما باید بگوییم محض رضای
خدا دیگر کم بگو ما خسته شدیم ولی اشکال ندارد . ما تا اون روز همسفر شماهستیم .
خب حالا عرض میکنم گفت و گوی امروز را به خصوص در ارتباط با اینهایی که نمیخواهند حرف بزنند.
گفت و گوی امروز را با شعری به پایان می برم به خصوص در ارتباط با دوستانی
که نمیخواهند حرف بزنند.
یکی قطره باران ز ابری چکید،
خجل شد چو پهنای دریا بدید
خجالت کشید وقتی دید اوه ! این یک قطره است و آن همه آب است اینجا
که جایی که دریاست من کیستم ؟
میگوید این همه آدم قشنگ حرف میزند تحلیل میکند من بیایم حرف بزنم تته پته پیدا کنم . آخر من چه کسی هستم ؟ شما آن قطره آب هستی چه کار داری؟
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم.
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید .
صدف که میدانید دیگر .مروارید داخلش بوجود می آورد . ارزشمنداست .
سپهرش به جایی رسانید کار
که شد نامور لولو شاهوار.
آن صدف از داخلش ، لولو شاهوار مروارید ارزشمند بیرون آمد .
بلندی از آن یافت کو پست شد
روزی که فکر کرد وای ! پیش این دریا خجالت میکشم یعنی کوچیک شد اما فیالواقع بلندی پیدا کرد . بلندی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت ، تا هست شد .
تقدیم به شما تقدیم به همهی عزیزانی که فکر میکنند که حرف نزنند چون به اندازهی بقیه سخنور نیستند به اندازهی بقیه نمیتوانند خوب کلام بدهند اشتباه میکنند ما حاضریم حرفهایشان را گوش می کنیم.