با ندای قلبت زندگی کن بخش ششم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: با ندای قلبت زندگی کن
- بازدید: 246
بسم الله الرحمن الرحیم
شب گذشته خسته از دست این روزگار و آدم های شرورش با خودم گفتم: که بیا برو یک قدری گردش کن آرام آرام ذهنم را خالی کردم دیروز خدمتتان عرض کردم
چون ذهن ماهیتی از جنس حقیقت ندارد وقتی خالی می شود محو می شود و آدمی در دنیا اگر از گرداب ذهن بیرون بیاید فقط جسمش می ماند و آن عنصر حیات، که روزگاری پروردگار در وجود آدم دمید و آدم زنده شد وقتی آدمی از قید غیر حقیقی ها رها بشود حتی در جسم مادی اش با حقیقت وجودی اش می تواند رو به رو بشود به شرط اینکه غیر حقیقی ها وجود خارجی نداشته باشند من در این فضا گردش می کردم، دوست داری برو و امتحان کن ولی اگر ذهنت خالی نشده باشد سرگردون و سر و ته بین زمین و آسمان آویزان می شوی . خود دانی . ماجراجویی نکن . من در این فضا گردش کردم . علی الخصوص رفتم فضای زمان رحلت پیغمبر و ماجراهای بعد از آن گشت زدم . آنچه که باعث شد به اصطلاح صحابه پیامبر پا روی کلام رسول الله و همانا آیه ی صریح قرآن گذاشتند و زمام شتر خلافت را در دست های پیرشان گرفتند گفتگوهای بسیاری بود که از ذهن های آنها متولد شده بود . می خواهم عظمت کار ذهن را درک کنید . این ها همه شان در زمان پیغمبر زندگی کردند . در حضور پیغمبر بیعت کردند . دست بیعت دادند و هزاران ساعت ، لحظه و روزها بود که در کنار پیغمبر گذران کرده بودند . اما گفتگوهای بسیار که در ذهن هایشان متولد شده بود سبب شد که زیر پا بگذارند . هیچ کدام این ها حاضر نشدند ذهنشان را ببندند و به حقیقت رجوع کنند . ابلیس همیشه در کنار آدم ها است . خودش و سربازانش و علی الخصوص همنشینی کسانی را می پسندد که این ها با ذهنشان مراوده دارند . با ذهن خودشان گفتگو دارند. وقتی مشاهده می کند سریع کنارشان می نشیند . دیگ طمع ، خودبرتربینی یا هر اسم دیگری که شما دلتان می خواهد رویش بگذارید را آتش می کنند . جوش می آورند . با این افراد هم داستان می شوند و مسیر تاریخ بشری و اعتقادات دینی را در مردم دنیا عوض کرده اند . چه بد مسیری را پیش روی انسانهای پس از خودشان گذاشته اند . هرگز فکر نکردند زندگی دو روزه ی دنیا تمام خواهد شد و عن قریب آنها خواهند رفت و پس از خودشان انسان های پس از خودشان چه کار خواهد کرد . ندانستند که مسئولیت انسان های بعد از خودشان قدری بر گرده ی آنها است . تاجایی که موجودیتی مثل شمر که می گویند بیست بارشاید کمتر شاید بیشتر پای پیاده رفته حج و برگشته است . در زمان امیرالمومنین جزو کسانی بود که در سپاه امیرالمومنین می جنگید . از واجبات دین همیشه کامل بود . پس چطوری سر از جایی آورد که روی سینه ی آقا اباعبداله بود . بر سینه مبارک آقا نشست و شنیع ترین حرکتی را که یک انسان شرور و پلید و بدون خدا و بدون دین می تواند انجام دهد از این آدم سر زد . یک آدم بی دین نبود . یک آدمی نبود که اذان که می دهند درحال مشروب خوری باشد و نماز بی نماز . تاریخ پر است از آدم هایی که در دایره توهمات ذهن غیرحقیقی و پلیدشان اسیر شدند و زشت ترین اعمال را انجام داده اند . من نمی خواهم تاریخ تعریف کنم. اما انعکاس اعمال و افکار ذهنی چنین انسان هایی ، ثمره اش امروز در دنیای ماست . در دنیای ما انسان های پریشان و سرگردانی هستند که دائم می گردند و به هیچ کجا نمی رسند . جوانانی که خود را نمی شناسند . نمی دانند کی هستند . از دیاری به دیاری می گریزند شاید زندگی بهتری داشته باشند . و هیچ کس به آنها یاد نداد آنکه باید از او بگریزی خودت هستی . آنکه زندگی تو را خراب می کند خودت هستی . ذهنت را خاموش نکردی از ذهنت عبور نکردی و به دیار حقیقت نرسیدی . در خانه های زیادی انسان هایی زندگی می کنند نه اینکه فکر کنید همین طور از دور می گویم . می شناسم ، انسان هایی زندگی می کنند که به طور دائم دندان های تیز و درنده شان را به آدم های روبه رویشان نشان می دهند . در زمان هایی که می توانند در بیرون انسان ها را پاره پاره کنند ، ابایی ندارند می کنند . و هرکجا که در بیرون قدرتی برای خودشان نمی بینند که این دندان ها را بروز دهند در درون آدم ها را می گذارند لای دندان هایشان و ریش ریش می کنند در سکوت . در درون خانه ها ، افراد یک خانواده ، زن و شوهرها ، خیلی هایشان به جای اینکه قلب هایشان با هم حرف بزند ، ذهن هایشان با هم حرف می زند . راستی خبر دارید که این گوش ها کلام و صدای ذهن ها را نمی شنود . نمی تواند بشنود . اما اگر قلبت حرف بزند این گوش ها حرف هایت را می شنود . هم حرف های تو را و هم حرف های آن کسی را که در قلبت نشسته است . راهکارهایی که دیده است را می شنود . ندیدی که می گوید انگار یک کسی به من گفت . آن یکی کی بود ؟ چرا هوشیار نمی شوید ؟ الان در خیلی از خانه ها غوغا برپا است . سرهیچ و پوچ . سر چیزهای بی خودی . ولی متاسفانه شنوایی گوش ها خیلی کم است . چون فقط می گوید و حرف می زند . حاضر به شنیدن نیست. با هم حرف می زنند . حتی با صدای بلند فریاد می زنند . یادتان باشد هرصدایی که بلندتر است ناحق تر است . بله بنده از لب کوه دارم می افتم پائین جیغ می زنم . این را نمی گویم . ولی در گفتگوهای آدم ها آن صدایی که خیلی بلندتر است ناحق تر است . با صدای بلند حرف می زنند اما جالب است که صدای همدیگر را نمی شنوند . وقتی نمی شنوند پس همدیگر را درک نمی کنند . وقتی همدیگر را درک نکردند پاسخگوی خواسته های هم نیستند . من را ببخشید ولی به اصطلاح جوان ها فقط یک زندگی سگی دارند . اما یادتان باشد سگ ها حتی پارس هایی که می کنند حاوی پیام هایی است که می گیرند و برمی گردانند .آیا در گفتگویت پیامت را دادی و ایستادی تا جواب پیامت را بگیری ؟به هرحال اگر امروز مراسم عزاداری اباعبداله انجام می شود عده ی قلیلی شهدای کربلا و اسرای کربلا را فریاد می کنند و به گوش همگان می رسانند اما گوش های درگیر ذهن خیلی کم می شنوند . شاید هم اصلاً نمی فهمند خیلی هم واضح است اما یک چیزی خیلی عیان است . ترس در میان آدم ها خیلی قوی و زیاد به چشم می خورد، قبل از اینکه جلسه شروع شود تلفنی از یک عزیزی داشتم و گفتگو می کرد راجع به اتفاقاتی که برایش افتاده و قابل باور نبود، می گفت پول دادم یک عده ای قرار بوده بیایند، کارهایم روی زمین مانده، نه جواب تلفنم را می دهند نه اینطوری نه اونطوری، من هرچی نگاه کردم دیدم در کلامش ترس رقص می کند، چی بگویم؟ بگویم عزیزم به خدا توکل کن الان اصلاً درک نمی کند، به او گفتم آنها که گیرت نمی آید؟ گفت نه، گفتم پولت که گیرت نمی آید؟ گفت نه، گفتم کاری می تونی بکنی؟ گفت: نه، گفتم الان کارها روی زمین مانده می توانی کسی را بیاوری که این کارها را هندل کند؟ گفت نه، گفتم خدا عمرت بدهد یک چایی لیوانی خوش عطر درست کن برو در دل طبیعتی که در آن هستی بنشین و در این طبیعت زندگی کن آنهایی که می ترسند با جریان زندگی زندگی نمی کنند، می گوید می ترسم گوشت از این هم خیلی گرانتر بشود، آنوقت چکار کنم؟ تو الان در فریزرت گوشت داری؟ گفت بله، می گویم بسته ها را کوچک کن و برای هر وعده بسته کوچکی درست کن،بخور معلوم نیست تا آن گوشت تمام شود تو زنده مانده باشی، برای چه حرص می خوری؟ من می گویم ترس تو همواره از اینست که در آینده می خواهد چه اتفاقی بیفتد؟ چقدر جالب است چرا نمی فهمی؟ این نشان می دهد ترس تو واقعی نیست چرا؟ چون آینده اصلاً واقعی نیست، راجع به یک چیزی حرف بزن که الان هست، نه در مورد چیزی که ممکن است در آینده شاید پیش بیاید، این ترس تو واقعی نیست چون خود آینده برای تو واقعی نیست، آینده هنوز نیامده پس نیست، برای چیزی که نیست آدم جوش می خورد؟ ولی چکار کنم آدمها درک نمی کنند، می گویم می گویم می گویم بعد سکوت می کنم، می گویم آخه نگرانم، بعد می گویم به تو چه ؟ برای چی نگرانی؟ برای انسانهایی که دوست ندارند در جریان زندگی زندگی کنند؟ نکنند، قرآن زیاد بخوانید، قرآن این روزها خیلی حرف می زند، آنهایی که درست سراغ قرآن می روند ، روح قرآن خیلی واضح حرف می زند به شرطی که تو گوشی برای شنیدن داشته باشی، به سوره لیل نگاه میکردم، در این سوره آیات 5 و 6 و 7 می خواندم، فَأَمَّا مَنْ أَعْطي وَ اتَّقي5وَ صَدَّقَ بِالْحُسْني6فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري7 اما آنکه انفاق کرد و پارسایی نمود و قول نیکو را باور داشت پس زودا که راه آسانی پیش پای او بگذاریم آیات بعدی هم هستند من نخواندم چون در این سه آیه این قدر حظ کردم، این قدر دلم خوش شد، این قدر در این سه آیه غلت زدم، کیف کردم، دلم نخواست جای دیگری بروم برای شما که همیشه در حال ترس زندگی می کنید، ترس از دست دادن، نبودن، شکستن، قحطی، جنگ و هزاران چیز دیگر، مگر خودت را مسلمان نمی دانید خدا برای مسلمان می گوید، آنکه کتابش را باور دارد، می گوید قدم اول این است، خداوند من و شما را به انفاق و تقوا دعوت می کند، انفاق جنبه های زیادی دارد، انفاق فقط قدری پول از مال جدا کردن و بخشیدن نیست، انفاق گاهی اوقات با یک چهره متواضع و مهربان درد دل آدمها را گوش کردن است، این هم یعنی انفاق، خیلی از آدمها هستند که در ظاهر مهمان دعوت می کنند، اما در باطن مهمان اگر به خانه شان بیاید راضی نیستند، خب چرا راضی نیست؟ می گوید آخر روی مبلهایمان می نشینند از لوازم پذیرایی استفاده میشود، خب شاید این ها لک بیفتد، خراب بشود، ای خاک کاهو بر سر آن ذهنت،بر سر افکارت. مگر نمی دانی آمدن مهمان به خانه آدم یعنی نعمت الهی، اگر بیایی با لذت وسایل راحتیش را بدون اینکه ظاهر سازی کنی و ریا کاری کنی آماده کنی این خودش از آن انفاق های بزرگ است، خداوند در کلامش ما را دعوت کرده به انفاق، اما اصلا نمی گوید کدام موارد انفاق، هیچ توضیحی نمی دهد، یک جاهایی هست می گوید به یتیم بده، به تهیدست بده، در راه مانده، ببین این جا فقط می گوید انفاق کن، چون خیلی چیزها در دنیا انفاق است، همه پول ندارند که پول خرج کنند، همه جان ندارند که برای مردم کار کنند بگویند فی سبیل الله، اما همه چشمهای مهربان می توانند داشته باشند، همه می توانند کلامهای قشنگ و مهربان داشته باشند، لبخند شیرین و متواضع داشته باشند و خیلی چیزهای دیگر خدا در این آیه نمی گوید کدام انفاق میگذارد به عهده من و شما که از شعور و فهم درونیمان بهره ببریم و انفاقها را بشناسیم، اول می گوید انفاق کنید، بعد میگوید تقوی کنید، خانم آزار همسرانتان، آقایان رسیدگی نکردن به همسرانتان از تقوا به دور است،حالا صد رکعت نماز در روز بخوان، تسبیحت از دستت نیفتد، دستشویی هم که می روی بنداز گردنت مبادا این ور آن ور بماند، به درد نمی خورد، هر کس آن چه را که در ذهنش دارد بدون سنجش قلب به روی دیگران تف کند، در کمال بی تقوایی است آن که زبان و قلبش با هم یکی نیست بی تقواست. آن که فقط حدس می زند آن هم چه حدسی با عقل قورباغه ایش به مردم تیکه پرتاب می کند آن هم تیکه های نامناسب می چسباند بی تقواست. آقایان، خانمها از جفتهای بی تقوا پرهیز کنید که عاقبت شما جهنم خواهد شد. اگر جفت شما تک خور است، اگر جفت شما خودخواه است، قلدر است همواره این آدم در رنج و عذاب است اول خودش در رنج و عذاب است موجودی روان پریش و مضطرب است پس برای ساختن یک زندگی در صلح و آرامش مناسب نیست. چنین کسانی قول نیکوی پروردگارشان را باور ندارند پس هیچوقت خداوند در آسانی ها را برایشان باز نمی کند پس در هر خانواده ای باشند سبب بسته شدن روزی، امنیت، آرامش و یک صلح پایدار هستند در حالیکه خداوند در این آیه بر بندگانش لطف نموده راه رستگاری را آموخته است. انفاق کنید از لیخند پر مهر، پذیرایی از عزیزان تا رسیدگی به مردم نیازمند، طیف گسترده ای دارد هرکس با هر توانی از عهده انفاق می تواند بربیاید. تقوا پیشه کنید گوش، چشم، زبان همه اعضاء که همیشه مردم از آنها در امان باشند حتی از آزار ذهنها، تقوا پیشگان مردم را در امان نگه می دارند در ذهنشان هم فکر بد نمی کنند. خداوند می فرماید: هرکس وعده خداوند را باور داشته باشد و به کلام خدا پایبند باشد زودا که راه آسانی پیش پایش می گذاریم. تصمیم با شما است.
القصه اگر هر ساله عزاداریها می کنند، هزینه ها می دهند، در مجالس بیشمار در سوگ شهدا و اسرای کربلا به عزا می نشینند و بلافاصله پس از هر مجلس باز همان می کنند که قبلاً می کردند باز هم معاندین و کافرین و مشرکین فریاد می کنند که چه؟ بهتر نبود که این هزینه ها را برای کودکان کار و خانواده های بی سرپرست می کردید لااقل یک نتیجه ای داشت، اینها که درست بشو نیستند. همه اینها می دانید از کجا نشأت می گیرد؟ آنهایی که در مجالس اباعبدالله (ع) شرکت می کنند درگیر ذهن متوهم و پر از وسوسه های شیطانی خود هستند از آنچه که در مورد انقلاب عاشورا می گویند هیچ شنوایی ندارند تا بتوانند بفهمند و برای آنها پندی حاصل شود آن وقت با همان ذهن پر از آشوب خارج می شوند و همان می کنند که قبلاً هم می کردند. اگر در فضای مجازی حتی روحانیونی پیدا می شوند که خلاف نص صریح قرآن کلام می دهند که اینها و این دستورات مال 14 قرن پیش مال فضای آن موقع بود. اینها را بیایید به روز کنید که امروز جواب نمی دهد. باید کلام الهی را امروز به روز کنید و تحویل می دهد آنها هم در توهمات ذهنی خودشان دارند دست و پا می زنند.
دیشب پرسیدم، دیشب تا حالا فکر کردید منتقم خون حسین بن علی (ع) وقتی آمد چگونه واز چه کسانی انتقام می گیرد؟ به آن فکر بکنید، اندیشه کنید. هیچکس نمی داند شاید همین عاشورا وقتش رسیده باشد، شما می دانید که نیست؟ کسی به شما از عالم غیب خبر داد ؟ من شب می خوابم فکر میکنم فردا صبح ندای حضرت را خواهم شنید، شما چطور فکر می کنید؟ که نه این عاشورا هم نیست. من نمی دانم هست یا نیست من با این امید می خوابم و با این امید برمی خیزم که فردا روز دیگری است و فردا می تواند چنین باشد.