منو

پنج شنبه, 08 آذر 1403 - Thu 11 28 2024

A+ A A-

طبیعت بزرگترین معلم

بسم الله الرحمن الرحیم

طبیعت معلم خیلی بزرگی است . خیلی بزرگ . می دانید چرا ؟ هر موجودیتی در عالم هستی در اندازه و شان وجودی اش در این عالم رفتار می کند . برای بیشتر از آن که باید باشد نمی جنگد . برای اینکه بیشتر از آن باشد دیگری را هم ضایع نمی کند . گوسفندها به گاوها که از آنها قوی تر و بزرگ تر هستند حسادت نمی کنند . گاوها اگر گوسفندها بیایند در چراگاهشان و در حال علف خوردن باشند آنها را نمی زنند . بیرون نمی کنند . مگس ها به پشه ها که کوچک تر از آنها هستند سروری نمی کنند .. به درخت ها نگاه کنید . بهار که می شود . جوانه می زنند . سبز می شوند . میوه می دهند . همین درخت ها به سر انسان ها یا پرنده ها یا گنجشک هایی که می آیند و میوه های روی درخت را نوک می زنند و معیوب می کنند هم منت نمی گذارند . حیوانات حتی درنده هایشان تا وقتی گرسنه نباشند یک حیوان دیگر را نمی درند . هیچ پرنده ای به صدای زیبای یک پرنده ی دیگر حتی اگر خودش هم خوش صدا نباشد حسادت نمی کند . بلبل می خواند . قشنگ هم می خواند . قناری می خواند . قشنگ هم می خواند . کلاغ هم می خواند . قارقار می کند . اما کلاغ به آن بلبل و قناری حسادت نمی کند . اما از آن ور آن بلبل و قناری خوش صدا می دانند که درست است شاید قارقار کلاغ به پای آنها نرسد و به آن قشنگی نباشد اما مطمئناً حسادت که نمی کنند هیچی با اینکه صدای خوش هم ندارد باز می گویند صدای شنیدنی دارد . چون در طبیعت صدا شنیده می شود . زمین به این بزرگی می چرخد وقتی این نیمه آفتاب را گرفت می چرخد آن نیمه دیگر هم آفتاب می دهد . با خودش همه ی موجودات را هم می برد آفتاب می دهد . خاک هر موجود گیاهی را که در آن بکاری می پروراند . اصلاً نمی گوید که این گیاه که می خواهد بیرون بیاید خوشگل است یا زشت است . خوب است یا بد است . فرقی بین آن خوبی یا بدی آنها در پروراندن آن گیاه نمی گذارد . دقت می کنید . در این زمستان سرد ، در چند روز پیش عبور می کردم اگر بخصوص از کنار جنگل ها عبور کنید درخت ها همه خشک شده اند . خشک خشک . اما بعضی از این درخت ها که تنه های نسبتاً خوبی دارند ، از پائین روی زمین تا آن بالاهای شاخه هایشان سبز ، مملو از یک گیاه اضافه ای مثل پیچک هستند . پیچک را که دیده اید چطور می کشد و می رود . کل تنه را پوشانده و آمده عین کاغذ کادویی بالا آمده . آن پیچک ها روی درخت خشک خیلی سرحال و زنده هستند . اما درخت خشک علی رغم اینکه هم تنه اش قوی است و هم سنوات عمرش از این گیاه بیشتر است این گیاه سبز را از خودش طرد نمی کند . نمی گوید من که خشک هستم پس اجازه نمی دهم تو بیایی و از من تغذیه کنی . بهتر است تو هم خشک شوی . توجه می کنید . در این جهان به این عظمت هیچ موجودی بیشتر از انسان به همنوعانش بخل و حسد نمی ورزد . هیچ موجودی مثل انسان به همنوعانش قضاوت کردن را روا ندارد . با ستمگری و بخل همنوعانش را به خاک و خون نمی کشد . خیلی متاسفم . می دانید چرا ؟ چون به ابلیس فکر می کردم . من این ها را می چینم و آرام آرام جلو می آیم . به ابلیس فکر می کردم که از میان همه ی موجودات غیر از ملائک فقط ابلیس بود که در صف ملائک و در محضر حق بود . و همراه آنها سالیان دراز ، می گویند 6 هزار سال ، 9 هزار سال ، سالیان دراز به تسبیح حضرت حق مشغول بوده است . تاوقتیکه خدا آدم را آفرید . همچین که آدم را آفرید ، دوتا پدیده به ابلیس غالب شد . یکی قیاس کردن . یکی بخل . ابلیس فراموش کرد که کجاست . چه جایگاهی دارد . مقابل کی ایستاده است . همان چیزهایی است که ما هم فراموش می کنیم . مقابل کی ایستاده ایم . اول از همه خودش را با آدم قیاس کرد . گفت این از خاک ، گل بدبو است . من از آتش . حرارت . بعد به جایگاه آدم بخل کرد . چرا باید همه ی ملائک و همه باید به این آدم سجده کنند ؟ بخل کرد . خب نتیجه اش چی بود ؟ چون ما هم قیاس می کنیم و هم بخل می کنیم . ببینیم این ابلیسی که این همه سال عبادت خدا کرده بود و تسبیح گفته بود چه اتفاقی برایش افتاد . از محضر حضرت دوست طرد شد . یک جایگاه سیاهی در میان آدم ها پیدا کرد . هرکسی هرچیزی به او برمی خورد می گوید لعنت خدا بر شیطان .. از آغوش پرمهر پروردگارش دور شد . و هزاران نکته ی دیگر که با بخل ورزیدن و قیاس کردن، ابلیس برای خودش تدارک دید . آیا واقعاً می ارزید که بخل کند ، خودش را با آدم قیاس کند و این همه را برای خودش بتراشد ؟ قطعاً جایگاه ابلیس برای همه آدم ها مذموم است و به آن هم اقرار می کنند . همه می گویند ابلیس بد است . همه می گویند لعنت بر ابلیس . اما چرا خط مشی ابلیس را دنبال می کنند ؟ قیاس کردن ، قضاوت نمودن دیگران ، بخل ورزیدن به داشته های دیگران ، عدم توجه به داشته های خودمان که نعمت پروردگار است نزد ما . همه ی این احوالات در خط مشی ابلیس است .
ابو الحسن خرقانی می گوید :جواب دو نفر در طول عمرم من را تکان داد . اول فرد فاسدی بود از کنارم می گذشت . من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به این مرد فاسد نخورم . او گفت ای شیخ خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد شد . دومی یک مستی بود که افتان و خیزان می کرد . در جاده ی گل آلودی می رفت . شیخ می گوید به او گفتم قدمت را ثابت بردار و بگذار تا نلغزی . زمین نخوری . او گفت من بلغزم باکی نیست . به هوش باش تو نلغزی شیخ ،که جماعتی از پی تو خواهند لغزید . هر پرهیزکاری گذشته ای دارد و هر گناهکاری آینده ای . مراقب قضاوت هایمان باشیم . از قضاوت دیگران چه در زبان و چه در اندیشه پرهیز کنیم .
هفته ی گذشته در مورد خودسازی گفتگو کردیم . در مورد بچه هایتان خیلی توجه کنید . خیلی زیاد . که هر عادتی و خصلتی و رفتاری را به کودکانتان با روش درست آموزش دهید به انجام متعهد می شوند . مثل امروز ما گرفتار نشوند . مگر ما الان گرفتار نیستیم ؟ تازه آمده ایم که تناقض را بشناسیم . ببین چقدر برای خودمان گرفتاری پیدا کرده ایم . این تعهد گردن پدرها و مادرها است . منتها اگر یک پدر و مادر خودش رفتارهای غلط ، عادات غلط و نادرست داشته باشد ، رفتارها و اندیشه های ناپسند داشته باشد ، قادر به پرورش نسلی کارآمد نخواهد بود .نسلی که بنده پروردگارش باشد که ماشاءالله امروز به وفور دیده می شود .فکر کنید در این سرما که استخوان می ترکد خانم جوان لباس پوشیده کوتاه نافش بیرون است شلوار هم کوتاه، چرا فکر می کنید؟ این برای اعتراضش اینکار را کرده؟ نه این نیست آدم هرچقدر هم معترض باشد سلامت جانش را می خواهد یا نمی خواهد؟ امروز یک سرما می خورید سر از دکتر و درمان بیاورید یک میلیونی پیاده شدید آمدید بیرون. خواهش می کنم اخبار مربوط به تحولات، نزول بلایای طبیعی و انسانی همه را با دقت کنترل کنید صد البته ببینید بشنوید نقد نکنید قضاوت نکنید. اتوبوس فلان جا تصادف کرد ده نفر مردند بیست نفر زخمی شدند می گوید ای خدا ذلیلتان کند اگر این جاده ها را خوب بسازند اینجور نمی شود، نکنید به درد نمی خورد،‌به من و شما مربوط نیست که در فلان کشور یا حتی سرزمین خودمان به دلیل کم کاری فلان دریاچه خشک شد چرا؟ چون آدم با علم و دانش صدر کار نبود ضعف مدیریت داشتند در کنترل سیلها عده ای مردند، بی خانتمان شدند به من و شما چه؟ می توانید لباس و وسیله برایشان ببرید بروید، می توانید بروید خانه هایشان را بسازید بروید، اما حرف اضافه باد هواست هوا را آلوده می کند مثل آلودگی تهران از این هم بدتر چون باز این دیده می شود می فهمید آلوده ست ولی آن آلودگی را هیچکس نمی بیند، باید بدون اما و اگر و چرا فقط ببینیم آنوقت که وقتی تسلیم آنچه که در هر لحظه اتفاق می افتد شدیم کم کم یک چیز جالب می آید. تلسکی رفتید؟ تا به حال دیدید؟ اگر نرفته باشید در تلویزیون دیدید،‌ تلسکی سیم های بسیار محکم و قوی دارد که به اینها در فواصل تک صندلی آویزان است و هر کسی در آن می نشیند و یک موتوری این سیم اتصال را می کشد این ها بالا می روند زیر پایشان رود باشد سیل باشد گِل باشد لجن باشد آدم باشد حیوان درنده باشد هر چه باشد اینها هیچگونه اتصالی با اینها پیدا نمی کنند اما همه اش را هم می بینند، اگر یاد گرفتید سر تسلیم فرود آوردید آرام آرام ریسمانهایی که خداوند در قرآن وعده اش را داده به عنوان ریسمانهای الهی بالای سرتان مشاهده می کنید، وقتی آنها را مشاهده کردید آنها را می گیرد، از روی اینهمه بلا و نکبت و رنج و از این همه بی عدلی و ظلم و کثیفی مشاهده می کنید و رد می شوید و وقتیکه رد شدید آن بالا مثل تلسکی می روید در طبیعت بکر و دست نخورده، حالا چطور به این ریسمانها دست بیاندازیم؟ گفتیم این ریسمانها هست حالا چطور دست به این ریسمانها بیاندازیم؟ می گویند معلوم است گناه نکنیم دروغ نگوییم آدم خوبی باشیم تهمت نزنیم پشت مردم حرف نزنیم حسادت نکنیم .کاملا درست می گوید اما چند سال اینها را شنیدیم؟ کدامشان را عمل کردیم؟ چقدر پایبندش بودیم؟ این مهم است با خودم گفتم یک اهرم فشار لازم است پشت آدمها که با این اهرم فشار بلکه یک چیزی بگذارند پشتشان حواس هایشان را جمع کنند. یک جایی خواندم مولا امیرالمومنین (ع) فرمودند: "بپرهیزید از گناه در خلوت، آن که در خلوت گناه می کند فردا روز در آشکار گناه می کند چرا؟ چون شاهد خداوند است و از سوی دیگر قاضی روز قیامت و حکم کننده بر اعمال ما هم خداوند است" پشتم لرزید همه بدنم لرزید وقتی فکر کردم یک روزی باید در محضر یک دادگاهی قرار بگیرم که شاهد ماجراهای دنیای من و قاضی دادگاه آخرتم یکی باشد نه اینکه یکی شاهد باشد یکی قاضی باشد، امید داشته باشم قاضی شاهد را قبول نکند. هم شاهد ماجراها و خطاهای من و هم قاضی دادگاه خطاهای من یکی ست آن هم خداوند است و بس، این جمله را یادتان نرود این اهرم فشار است هرکجا به یکی بد گفتید فوری بگویید وای غلط کردم مرا ببخش استغفار کنید صدقه بدهید خودتان را به در و دیوار بزنید تنبیه کنید ا، چون همان آن شما که بد و بیراه گفتید فحش دادید خدا شاهد بود شما را دید و همان موقع هم اگر دادگاهتان را تشکیل بدهد همان خدا قاضی کارتان است، فردوسی علیه الرحمه زیبا می گوید:
ز روز گذر کردن اندیشه کن
(به آن روزی که می خواهید بروید یک عالم دیگر)
پرستیدن دادگر پیشه کن
(ما اگر خدا را بپرستیم نه شوهرمان را می پرستیم نه زنمان را می پرستیم نه اولادمان را می پرستیم نه مال می پرستیم هیچ چیز را نمی پرستیم چون همه رفتنی اند آنکه ماندنی ست خداست)
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین ست و بس.

نوشتن دیدگاه