منو

جمعه, 27 مهر 1403 - Fri 10 18 2024

A+ A A-

در کجا هدر رفت انرژی داریم بخش سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

دیری ست به رنگ خواب عادت کردیم (آره، خیلی از ما به رنگ خواب عادت کردیم)
چون برکه به شکل آب عادت کردیم (می دانید که برکه جایی است که آب ورود و خروج ندارد و حرکتی ندارد، یعنی به همین چیزی که هستیم عادت کردیم)
ما منتظران غرقه در رود زمان
بر سایه ی این سراب عادت کردیم
صحبت از جمع: من در این چند روز یک سری عادت های اجتماعی پیدا کردم، دیدم ما در اجتماع خیلی اظهار نظر می کنیم و در پِی آن ندانسته قضاوت می کنیم و این تبدیل شده به یک عادت عمومی، شروع کردم این عادت غلط را از خودم دور کنم آن قدر راجع به همه چیز اظهار نظر نکنم وقتی چیزی نمی دانم اجازه بدهم کمی دنیا آرام شود، من فکر می کنم اگر از من یک نفر شروع بشود سرایت می کند و آن انرژی در جامعه پخش می شود.
استاد: جامعه بشری در عین تعدد انسانی فی الواقع یک پیکراست که این یک پیکر در هر کدام از ما تغییر بکند جامعه در جای خودش تغییر می‌کند پس بهتر است که ما از خودمان شروع کنیم ما دیگران را اصلا و ابدا نمی توانیم تغییر بدهیم اما خودمان را می توانیم تغییر بدهیم و این بهترین کار است.من از آدم ها خیلی متأسف هستم چون چوب این روزگار بد را ما می‌خوریم به واسطه کلام های نامناسب و ناآگاهانه از آدم‌های زیاد، ولی چوب آن به همه ما می خورد.
صحبت از جمع: در بحث عادت ها من خیلی سردرگُم شدم یک عمری گفتیم این کار بکنیم آن کار بکنیم بر اساس آموخته هایمان جلو آمدیم الان باید همه قواعد بهم بزنیم ببینیم کدامش خوب است کدامش بد، تا این که صحبت های دوستمان که هر چیزی با نیّت شروع شود خیلی کمکم کرد یعنی انگار که رها شدم واقعا، دیدم الاعمال بالنیّات، به قول شما در جاده امن می افتیم.
استاد: بله صد در صد همین طوراست. کلا هر کاری؛ من خوب یا بدش را اول مد نظر نمی گیرم؛ که شما انجام می دهی و موقع انجامش آن را نمی‌فهمی، خوب نیست، من تک سرفه می کنم بی اختیار لیوان را بر می دارم می آورم بالا آب می خورم چون عادت کردم، از بچگی به من یاد دادند هر وقت سرفه کردی کمی آب بخور سینه ات صاف شود، این غلط است اما وقتی برحسب همان عادت لیوان را آوردم بالا حین نوشیدن آب مسیر حرکت آب را هم نگاه می کنم، مگر دیوانه هستم یک کاری را همین جوری بکنم، نگاه می کنم ببینم آب به کجا می رود، جای درستی می رود، این حتی اگر که همیشه یکسان عمل می‌کنم ولی چون هر بار درست نگاهش می کنم از آن حالت عادت خارج می‌ شود، تلاش بر این است که شما را از این قصّه بیرون بیاورم چون حتی خیلی ازعزاداری هایمان از روی عادت است.
صحبت از جمع: در محل کار یک عادت بدی دارم که اگر جواب سوال همکاری را بدانم سعی می کنم کمکشان کنم و سریع پاسخ بدهم و خیلی وقت ها باعث می شود آن آدم چیزی یاد نگیرد. مدیرمان یک جمله کاربردی می گوید: شما نمی توانید گوشهایتان را بگیرید ولی دهانتان را می توانید ببندید خیلی روی این موضوع کار کردم. در مورد نیّت هم خیلی جاها برایم شاه کلید بوده است حتی توی محبت کردن مثلا وقتی باید با مادرم صحبت بکنم یک نیّتی باید پشت آن باشد مثلا اگر این هفته تولدش است صرفا نباید برایش کادو بخرم سعی کردم به آن فکر کنم و حداقل یک درکی از آن داشته باشم. یک سری از نمازهای استغفار را مجبور شدم چهار بار بخوانم به محض این که لحظه ای غافل می شدم، قبل از گفتن استغفار به سجده می رفتم دوباره بلند می شدم از اول می خواندم بهم ثابت می کرد حتی آن نیت اول نمازم را با عادت به جلومی روم، تلنگر جالبی بود که نمازهایم از روی عادت است ولو این که فکر می کنم دارم به معنی نماز فکر می کنم.
استاد: این خیلی مهم است چون نماز استغفار، نمازی است که می خواهد شما را پاک کند از چیزهایی که در طول عمرتان انجام دادید، حالا خدای ناکرده گناه بوده یا این که غیرعمد واجبات ترک شده یا این که جایی کسی را رنجانده اید و حالا یا متوجه نبودید یا بعداً متوجه هم بودید ولی می گویید خب او هم من را رنجاند، او کار زشت کرد قرار نبود تو هم کار زشت کنی. این ها چیزهایی است که ما در طول نماز استغفار نه این که به آنها فکر کنیم، فقط می گوییم خدایا چون به همه ی آنها واقف نیستیم، اصلاً نمی توانیم واقف باشیم، به هیچ عنوان، ولی ما می توانیم وقتی نمازمان را شروع می کنیم از خداوند درخواست کنیم که استغفارهای من را برای آن که به آن چیزی که می دانم و انجام دادم و غلط بوده و آن چه که به یاد ندارم و یا اصلاً نفهمیدم و انجام دادم، به همه ی این ها تو از من بگذر، استغفار می کنم، این طور که باشد کمتر دچار حواس پرتی می شویم.
صحبت از جمع: عادت ابزار قوی است که دست ذهن تک تک ما انسان ها است، وقتی عمیق نگاه کردم، عادت ها چه خوب و چه بد، یعنی انجام دادن کارهایمان بدون تفکر و نگرش در لحظه ی حال و این بدترین حالت انجام کارها است به نظر بنده متاسفانه خیلی از کارها از سر عادت انجام می شود و حتی عدم انجام خیلی از کارها هم با ابزاری به اسم "عادت من است" شده است. اگر عادت خوب باشد هیچ لذتی از انجامش نمی بریم و تفکری در آن نیست و حتی هیچ تلاشی هم برای اصلاح، تغییر و ارتقای انجام آن عمل نداریم پس ما یک ربات شدیم و بدون هیچ حسی آن کار را انجام می دهیم، دیدم که ما خیلی از مشکلاتمان در روابط خوبمان و خراب شدن این ارتباطات، در قالب عادت رفته است که به مرور رابطه از جذابیت و شیرینی و مثبت بودن به سمت سردی و بی تفاوتی می رود، ببینیم چه قدر در زندگی مان عادت داریم و چه قدر راحت از کنار خیلی از چیزهای با ارزش، بی تفاوت می گذریم چون می گوییم عادت کردم، مشکلات کوچکمان کم کم بزرگ می شود. انجام فعل غلط بدون تفکر و تدبر برای اصلاح و ترک و تکرار مجدد آن می شود عادت غلط، عادت ها خیلی زیاد هستند، مثلاً تند تند صحبت کردن، بلند صحبت کردن و... یکی از بزرگ ترین هایش عادت به خوب ندیدن و خوب نشنیدن آدم های روبه رویم است، خوب ندیدن نه به این که آدم ها را بد می بینم نه، عدم توجه کافی به شخص مقابلم است، دلایل آن را بررسی کردم و دیدم که هیجان پاسخ دارم، ذهن شلوغ دارم، عدم حضور در لحظه دارم و سعی می کنم که اصلاحش کنم. در آخر دیدم که عادت جزء خصایص یک مؤمن نیست حالا چه خوب و چه بد چون همواره از خداوند در کتابش، از اهل بیت در احادیث شان، به تفکر و تدبر در انجام امور دعوت شدیم. عادت ما را از این تفکر و تدبر دور می کند.
استاد: ان شاءا... بسیار عالی و بسیار کامل. ان شاءا... که برای همه امکان پذیر باشد و حتماً امکان پذیر است، نمی شود امکان پذیر نباشد، مگر می شود؟ اگر که ما را خداوند آفریده، می داند چی آفریده است، نگوییم خودت می دانی چی آفریدی دیگر، همین گندی هستم که هستم، نمی گویید؟ آن چیزی که آفریده بود اصلاً گند نیافریده بود، او یک چیز دیگر آفریده بود، اگر تبدیل به یک گندی شد برای این است که می خواهم زیر آن سُر بخورم، خیلی راحت، می خواهم در بروم و از بعضی چیزها فرار کنم و این کاملاً غلط است باید این ها را ترک کرد و باز از یک جهت متأسف هستم، یک مقدار دیر جنبیدیم، نمی دانم شاید هم تقصیر من است ولی به خدا مقالات چندین سال پیش را که می خوانم می بینم این گفتگوها به شکل های دیگر آن جا مطرح شده است یعنی دائماً مطرح شده است ولی خب عزیزانمان دوست نداشتند توجه کنندحالا یک مقدار زمان تنگ شده، زمان جمع و جور شده و اتفاقات بسیار، خیلی زیاد.
سؤال: این هفته یک مسئله ای که برای من پیش آمد و باعث شد که بیشتر روی مقام ها و مسئولیت هایی که داریم مثلاً به عنوان فرزند، خواهر، مادر...، فکر کنم. کاری را برای خانواده ام انجام دادم و درست هم بود ولی برخوردی که از طرف یکی از اعضای خانواده با من شد متاسفانه خیلی بد بود یعنی واقعاً هم آسیب دیدم و هم خیلی اذیت شدم، اصلاً چیزی هم من به روی آنها نیاوردم طوری که اطرافیان گفتند مشکل خودت است چون برخورد نکردی آنها دارند با شما این طور برخورد می کنند. الان هم دارم ادامه می دهم و همان رفتار عادی ام را با آنها دارم. ما تا کجا می توانیم این رفتار را داشته باشیم؟
استاد: وقتی ما می گوییم مقام ها را بشناسید، ببینید من یک مقام هستم و شما یک مقام، من باید مقام خودم را بشناسم، جایم را بدانم و این که به عنوان مربی یا معلم اینجا می آیم مفهوم آن این نیست که هر کاری می توانم بکنم و یا هر کلامی که بخواهم می توانم به کار ببرم. این جایی که من نشستم یک سری پست است، می گویند معلم، راهنما، مربی، ولی در کنارش یک سری مسئولیت هایی که باید انجام بدهم، اصلاً حرفی در این نیست، حالا دوست من در جای خودش، جای خود و مقام اش را فهمیده است و می داند جایی را که نشسته است چه مسئولیت هایی را دارد یا نه، اصلاً من نمی توانم کاری داشته باشم، من در هر صورت آن چیزی را که باید انجام می دهم، حالا دوست ما در مقابل من، اگر او هم همان را انجام داد که بهشت می شود، رابطه ها عالی است، اما اگر ایشان انجام نداد مفهومش این نیست که من از جایگاهی که دارم می توانم تخطی کنم، شما تخطی نکنید، به یک نقطه ای می رسید که این رابطه دیگر کاملاً آزار دهنده است. شما اگر وظیفه ات را بشناسی رفتار طرف مقابلت اذیتت نمی کند. دیشب 11 شب زنگ زدند، 11 شب است من یک انسانم شاید خواب باشم شما اگر دریایی هم مشکل داشته باشید اجازه این را ندارید به من زنگ بزنید، طبیعی است که برای اولین بار به قول خودمان سماورم قل قل کرد جوش خورد بالا آمد، گفتم آخر عزیز من ساعت نگاه کن، گفت آخر من این جورم آن جورم، گفتم خب باش من پزشک نیستم بروید دکتر. واقعا ناراحت شدم، وقتی گوشی را گذاشتم برای اولین بار خودم به خودم توپیدم، خجالت نمی کشی؟ این جایگاه را انتخاب نمی کردی که پاسخگوی دیگران باشی، حالا که انتخاب کردی پس باید پاسخگو باشی،‌ ۱۱ شب برایت سخت است به تو استرس می دهد آزارت می دهد؟ هیچ اشکالی ندارد تلفنت را خاموش کن دیگر کسی نمی تواند به تو زنگ بزند، راهکار پیدا کنید تا از آزار کسانی که در جایگاه خودشان انجام وظیفه نمی کنند در امان بمانید، ولی این کلامی نیست که مثل من عصبانی بشوید بگویید چرا این موقع زنگ زدید ؟‌ چون واقعا تکان خوردم خیلی هم درد داشتم به خاطر کمر درد اصلا نمی توانستم تکان بخورم تازه دراز کشیده بودم روی کاناپه دارو خوردم کمی آرام بشوم تلفن زنگ خورد،‌ گفتم این موقع شب جز بچه هایم کسی زنگ نمی زند،‌ آنها هم اصولا زنگ نمی زنند مگر این که کار واجبی باشد،‌ پس بلند شدم، نتیجه این شد، من قبل ازاین که او را توبیخ کنم باید اول خودم را توبیخ می کردم. شما هم راهکار پیدا کن اگر در جایگاه خودشان پاسخ شما را مناسب نمی دهند، جلوی آزارشان را بگیر هیچ ایرادی ندارد ولی از مقام و جایگاه درست خودت تنزل نکن، این خیلی مهم است. خیلی سخت است چون هیچکس به ما یاد نداده، معلم هایمان سر کلاس به ما یاد ندادند که یک شاگرد در جایگاه شاگردی و یک معلم در جایگاه معلمی یعنی چه؟ هیچکس این ها را به ما یاد نداده در خانواده ها یاد ندادند. چرا در خانواده ها یاد دادند، من همیشه این را در خانواده ام شنیدم تو اولاد بزرگی،‌ این کار را نباید می کردی خواهر برادر کوچکترت یاد می گیرند، من چه گناهی کردم اولاد بزرگ شدم بی انصاف ها، پس آن چیزی که جایگاه من بود به عنوان اولاد بزرگ و مخصوص بود آن را من ندانستم. خیلی از شماها این جوری هستید، بروید به آن فکر کنید بعد چه قدر هم توبیخ شدیم، چه قدر هم غرغر شنیدیم در حالی که این غرغر ها را نباید می شنیدیم،‌ باز هم دیر نشده جلوی ضرر را از هر کجا بگیرید منفعت است ولی زمانه بدی افتادیم چاره ای نیست

نوشتن دیدگاه