حقیقت بندگی بخش اول
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون
- بازدید: 15
بسم الله الرحمن الرحیم
قبلا هم راجع به رستگاری و مفهوم رستگاری صحبت شده است، مثالی می زنم؛ در دنیا هر حرکت یا برنامه ای را آغاز می کنیم برای آن برنامه یک سرانجامی را مفروض داریم، می گوییم ما این کار را شروع می کنیم برای این که به این نقطه برسیم، هر چه قدر هم در انجام آن برنامه تعلل و بازیگوشی کنیم به هر حال وقتی موفق هستیم که سرانجام به آن رسیدیم. بنده آدم های زیادی را می شناسم از این شاخه به آن شاخه، هر کاری را نصف کاره جلو می رود رها می کند اما هیچ وقت از شاخه های آن درخت بالاتر نمی رود چون هیچ وقت نفهمید اگر چیزی را که شروع کرد به پایان نرساند موفق نبوده و اگر از او بپرسی هزاران دلیل برای خودش می آورد.
پروردگار عالم روزی که خلقت را آغاز فرمود هدفی در پی آن بود که این ذرات نوری بگردند، عوالم مختلف را ببینند در آخر با آگاهی کامل به قرب الهی برسند، رسیدن به این هدف فقط با تزکیه نفس امکان پذیر است، خب تا این جا که حرف زدیم همه لفاظی و بازی با کلمات بود، آخرش چه؟! در این روزگار خراب و مغشوش هر کسی برای خودش سازی می زند، دکانی باز می کند مواظب دکان ها باشید، دکان هایی که برای خودشان اسکناس چاپ می کنند و برای خودشان مکاتب مختلف می آورند، خیلی جاها حرف هایشان خیلی قشنگ است، من هم قبول دارم ولی شیطان می گوید 100 تا حرف می زنم 99 تای آن را در راه خدا می گویم برای این که تو فکر کنی من در راه خدا هستم، در آن 100 ام، تو را بنده و اسیر خودم می کنم. مواظب خودتان باشید.
بنده به یک نقطه ای رسیدم که پای کلام هیچ کس جز یک معصوم جرات نشستن و گوش کردن ندارم شما را نمی دانم.
عنوان بصری یک پیرمرد 94 ساله بود، خوب دقت کنید، خدا می داند که در این سن چه قدر تلاش می کند که به امام صادق (ع) برسد، به مدینه و حرم پیغمبر(ص) می رود و از او کمک می گیرد و... یک روزی خدمت آقا امام صادق (ع) می رسد؛ من جز کلام معصوم نمی شنوم و شما از من کلام معصوم را می شنوید؛ خدمت امام(ع) می رسد و به آقا می گوید که دوست می دارم از شما بیاموزم، خوب دقت کنید، 94 سالش است! می گوید می خواهم تازه از شما یاد بگیرم؛ کسی که 94 سالش است با خودش فکر می کند که وقت مردنم است، ما در این سن و سال، جوان ترهایمان، کوچک ترهایمان، بزرگترهایمان، نمی خواهیم یاد بگیریم؟ آن هم از امام صادق (ع)، در حال حاضر امام صادق(ع) ما کیست؟ امام حی و حاضر امروز ما، امام زمان (عج)، همه ی آن ها یک کاسه ی نور هستند، از هر جای یک کاسه ی نور، نور برداری همان نور است؛ خدمت آقا رسیده است، نمی گوید آقا جان برای من دعا کن در آخرت در بهشت باشم، می گوید آقا جان آمده ام از شما یاد بگیرم.
3 نکته ی مهم دارد: سن او ، خواسته او و این که چه قدر این دو تا مهم است. اول حضرت او را نپذیرفتند، بالاخره متوسل به آقا رسول ا...(ص) شدند و از خدا تقاضا کرد تا بالاخره ایشان را پذیرفتند، حضرت از او پرسیدند که عنوان چه می خواهی؟ عنوان گفت از خدا خواسته ام که دل تو را به من متمایل کند، یعنی توجه ات را به من جلب کند، که از علم تو به من نصیب شود؛ خوب دقت کنید، علم و دانش با هم فرق می کند، در مدرسه الفبا می خوانیم، دو دو تا چهارتا می خوانیم، می آییم دبیرستان بیشتر می خوانیم، می رویم دانشگاه بیشتر می خوانیم، می رویم در این آکادمی ها و موسسات، در این کارخانه ها یاد می گیریم، این دانش می شود، علم ورای دانش است و با دانش فرق می کند، اگر این ها را از هم تفکیک کنید مسیرتان را راحت تر پیدا می کنید؛
1- آقا فرمودند علم یاد گرفتنی نیست؛ کلاس و مدرسه و کلاس پیش دانشگاهی و کلاس کنکور هم ندارد.
2- بلکه نوری است؛ علم یک نور است.
3- در دل کسی که خدای متعال می خواهد او را هدایت کند. خب باید یک کاری بکنی تا خدا دلش بخواهد تو را هدایت کند
4- اگر طالب علم هستی ابتدا بندگی حقیقی را در خودت به وجود بیاور. یعنی کلید خوردن به آن نوری که در وجود من و شما است یک پیش نیاز می خواهد؛ شما از این جا پایین که می آیید یک کلید باید آن جا باشد که وقتی می زنید نور پیدا شود، پیش نیاز آن یک کلید و برقی که در سیم هایش است هست؛ پیش نیاز رسیدن به آن نور، بندگی حقیقی است، بندگی حقیقی را خودمان به دست می آوریم و خودمان برای خودمان ایجاد می کنیم.
5- از خدا فهم بخواه تا تو را فهیم کند. یعنی این که: خیلی از مواقع می گویی که فلانی با من این رفتار را می کند من نمی دانم با او چه کار کنم؟! اگر فهم داشته باشی می دانی، هیچ نیازی نیست از کسی سوال کنی، اگر نمی دانی چه کار کنی معلوم است که فهمش را نداری. از خدا فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند. روز گذشته با هر کسی حرف زدم، معذرت می خواهم من شدم بز بزغاله اش و او شد هدایتگر من! بابا، سکوت کن، من را بشنو، چرا خودت را فقط می شنوی؟! می دانید که خیلی از ما در زندگی هایمان این طوری هستیم!
ماه رحمت شده پیدا لَکَ لبّیک خدا
استجابت شده معنا لَکَ لبّیک خدا
ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم
شد روا حاجت ما لکَ لبّیک خدا
وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم
تا شوی در دل در ما جا لکَ لبّیک خدا
مگر نمی خواهی دعاهایت آخر این ماه استجابت شود؟ اگر خداوند توفیق دهد ما در چهار جلسه حقیقت بندگی را برای شما به زبان بسیار ساده و کوتاه خدمت شما عرض می کنم، اما اگر فقط بشنوید بازهم می رود بغل همان هایی که قبلاً شنیدید، شما این ها را که می شنوید باید بنویسید، یک زمانی اگر یک اشتباه می کردم معلم می گفت از این 100 بار بنویس، بابا من یک دانه جدول ضرب را اشتباه گفتم، کل جدول ضرب را 20 بار بنویس، دیگر این انگشت ها سوراخ می شد از بس که مداد به دست می گرفتم، بیخود که نمی گفتند، اگر می خواهید در کله ی آدم بماند و فرو برود و عمق جانتان شود باید بنویسید و هر بار بخوانید تا برای شما جا بیفتد.