منو

شنبه, 03 آذر 1403 - Sat 11 23 2024

A+ A A-

جلسه ششم مبانی معرفت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف

بسم الله الرحمن الرحیم


صحبت هاي امروزم را محبت كنيد توجه كنيد . مقام انسان مقام كون جامع است . مقام انسان مقام كون جامع است يعني مقامي كه همه مراتب هستي را يكجا دارد . بحث ما در جلسات گذشته در مورد انسان كامل بود . انسان كامل يعني حقيقت انسان چون ما گفتگو روي اين جسمهاي  گوشت و پوست وخون و رگ و پي نمي كنيم . انسان كامل يعني حقيقت انسان حقيقت انسان يعني حقيقت كل هستي . يك دفعه سرتان را بياوريد بيرون يكخورده كله تان را اينجوري بچرخانيد تو عالم هستي ، يك دانه اينجوري هم تو خودتان بچرخانيد ببينيد چه خبر است ، چقدر جالب است عين هم است. منتها از خودت دائم فرار مي كني به بيرون پناه مي بري؛ عين هم است ، آنوقت اين نزديك را ول كردي دور دور ها را مي پايي . حقيقت انسان يعني حقيقت كل هستي يا به عبارت ديگر يعني باطن كل هستي يعني قطب عالم امكان ، حضور قطب عالم امكان در هستي عين حضور نفس در بدن است . راجع به حضور نفس در بدن ما جلسات قبل هم بار ها صحبت كرديم و همه تلاشمان بر اين است كه درك كنيم حضور اون خاتم اولياء امام عصر (عج) در هستي همانند حضوري تمام و كامل است . همين الان كه اينجا نشستيم اينجاست همين الساعه قم است ، همين الساعه جاده بين راه ، آفريقا ، اروپا ، آمريكا ، نقطه اي را نمي يابيد كه قطب عالم امكان در آنجا نباشد اين بايد در جانمان جا بگيرد اين را نفهميده ايم . حضور امام عصر حضوري با هويت انساني است نه هويت يك ملك نه هر چيز ديگري . حضرت حجت (عج) يك انسان كامل است آن هم انساني كه نه ملك است به تنهايي ، نه جسم است به تنهايي بلكه كون جامع است . انساني كه كون جامع شد ديگر حضورش كامل است . كون جامع يعني چي ؟ يعني حضور كامل ، حضور كامل يعني همه جا هست ، همه جا هست بي برو برگرد . شب كه من خوابم بيدار مي شوم دنده به دنده مي شوم آخ مي گويم ، مي گويم يا امام زمان به دادم برس آن موقع هم هست . از سويي چون باطني ترين يعني جامع ترين مرتبه وجود، هر وقت دربخش باطن قرار بگيرد مجرد هم هست . مجرد يعني چي ؟ يعني بدون پيوند با ماده . مجرد هم هست . باطني ترين يعني جامع ترين مرتبه وجود؛ يعني بخشي كه در باطن قرار بگيرد و اوني كه در باطن قرار بگيرد مجرد است و هر چه باطني تر باشد مجرد تر است و هر چه مجرد تر باشد حضورش شديد تر است . حالا بگذاريد اينجور بگويم ، شايد بتوانم با زبان ساده بگويم ؛در اين ليوان اينقدر آب است چقدر جا را اشغال كرده است ؟ اينقدر ولي اگر ظرف نداشته باشد ولش كنيم چي ؟ به مراتب سطح وسيعتري را مي پوشاند اين تازه بحث يك ليوان آب است كه آب خودش باز ماديتي درخور وجود  خودش دارد .اينقدر اين حضور شديد است كه ديگر جايي نيست ، جايي پيدا نمي شود كه از حضورش خالي باشد مثل حضور نفس در بدن . امام زمان چنين است ؛ اين نحوه حضور تنها وسیله ارتباط انسانيت انسان با عالم غيب است به همين دليل هم هست كه اين حالت امام را بهش مي گويند واسطه فيض . امام واسطه فيض هستند ، من و شما انسانيم دمادم هم حركت مي كنيم براي رسيدن به كمال اما غافليم كه براي به كمال رسيدنمان بايد در انسانيت كامل بشويم . چقدر شعار ميدهيد و كلاس معرفت مي گذاريد؟ كلاس معرفت براي چي ؟ مي گويد براي اينكه مي خواهم تكامل پيدا كنم ، براي اينكه كامل بشوم . اين كامل شدن را با كي به دست مي آوري ؟ اين خيلي مهم است شما براي رسيدن به آن تكامل  به كجا چنگ انداختي ؟ به كدام سو در حركتي؟ فلان استاد آنجا دارد درس مي دهد ، فلان كس آنجا دارد تعليم مي دهد ، اون يكي دارد هيبنوتيزم مي كند با هيبنو تيزم آدمها را پيشرفت مي دهد. خيلي خوب ، عالي ، من حرفي ندارم اما نگاه كن تمام اينها افق ديدشان به كدام سو است ، متوجه سو باش . همه ما براي به كمال رسيدنمون بايددرانسانيت كامل بشويم واين  فقط از طريق انسان كامل امكان پذير است، از طريق انسان كامل مي توانيم كمالات  انساني را از خدا دريافت كنيم پس حضرت براي ما واسطه فيض هستندچرا ؟ چون كون جامع هستند ، چون همه مراتب وجودي را در خودشان دارند پس واسطه فيض براي كل هستي هستند نه فقط من و شما. گر چه كه ما كل هستي هستيم . چقدر گرانيم ما ، ما خيلي گرانيم ، ما خيلي عظيميم ، ما خيلي بزرگيم و چقدر مجاني ، مفت و بي ارزش به ابليس مي فروشيمش . چطور دلت مي آيد بفروشيش؟ چطور چيزي به اين گران قيمتي را دلت مي آيد بفروشي ؟ موي سرت را مي خواهي كوتاه كني به آرايشگر مي گويي مواظب باش زياد كوتاه نكني در و جواهر ها مي ريزد زمين، ده روز بعد دوباره شده شبدر آمده بالا اما انسانيت را به سادگي به ابليس مي فروشي هر يك دانه تان به تنهايي يك جهان هستي هستيد . هر ذره را بشكافي آفتابيش در ميان بيني . چرا مي گويد آفتاب ؟ چرا نمي گويد خورشيد ؟ خورشيد يك دانه است ولي وقتي نورش پخش مي شود كل هستي را مي گيرد . بايد به اينها فكر كرد به خدا سخت هم نيست ها فقط كافي است يك كم از خود خواهيت بيايي بيرون همين . يك ذره از اين خود خواهي بيا بيرون از اين منم زدن ها بيا بيرون ببين چه خبر است . پس گفتيم حضرت واسطه فيض براي كل هستي است؛ منتها مرحله به مرحله يعني از مرتبه عقل حضرت عالم عقل و عالم جبروت بهره مي گيرند .الله اكبر ، همان آقايي كه  يكهو تو بيابان پيدا مي شود براي يكي كتري چای دستش است بهش چاي مي دهد آب مي دهد ،آرامش ميدهد ؛ براي يكي با اسب هويدا مي شود بعد هم نا پديد مي شود ها. از عالم عقلش عالم عقل ، يعني از عقلش عالم عقل و عالم جبروت بهره مي گيرد . از مرتبه مثال حضرت عالم مثال و ملكوت بهره مي گيرد . عالم ناسوت از نزول مرتبه مثال ، مرتبه پايين تر مرتبه مثال حضرت تحقق پيدا مي كند . به هر حال حضرت واسطه فيض هستند براي انسانها به نحوه جامع ، و انسانها از مقام جامعيت ايشان مي توانند بهره بگيرند در انسانيت كامل بشوند . پس خلاصه كنم ، فهميديم كه يك وجود غيبي به اسم عين الانسان در هستي وجود دارد اين عين الانسان يك هويت انساني دارد. من و شما براي انسان شدن مان يك راه بيشتر نداريم ، اين در آن در هم نزن ، از اين ذكر بگيري از آن آب تبرك بگيري، از آن يكي آب خضر بگيري اصلاً از اين خبر ها نيست ؛ من مي گويم از اين خبر ها نيست ، چرا من مي گويم ؟ براي  اينكه كتكش را تو اين سالها زياد خوردم ، كتك خورده ها مي دانند يعني چي . يك راه بيشتر نيست آن هم اين است كه از طريق باطنمان با باطن هستي ، باطن قطب عالم هستي يا بهتر بگويم با يك باطن انساني مرتبط بشويم ازش انسانيت بگيريم اين همان توسل است ؛ توسل انسان به ولايت كل . چنانكه در زيارت جامعه مي خوانيم : شما عين بندگي هستيد ؛ ما داريم مي گوييم ها ، شما عين بندگي هستيد هر كس خواست بنده خدا شود بايد از عين بندگي بهره بگيرد پس از شما بايد شروع كند. ما مي گوييم پس از شما بايد شروع كند. تو تمام دوره هاي جهان هستي هميشه انسان كامل داشتيم ولي با ظهورات مختلف. مي گويد : در نبي آمد بيان راه كرد . در قالب نبي آمد ، پيغمبر آمد ، در نبي آمد بيان راه كرد . در ولي از سر حق آگاه كرد. سر حق چيه كه ولي آگاه مي كند ؟ بهش فكر كنيد . ظهور بيروني حضرت وجهي از وجوه مبارك ايشان است ؛ اصل وجوديشان كه مدد رسان همه انسانها مي تواند باشد وجه كلي غيبي ايشان است . هيچ قلبي درمدد گرفتن از انسان كامل محروم نيست . هيچ قلبي نيست كه از انسان كامل انسانيت نگيرد؛ حتي آنهايي كه خيلي بهره ندارند آن يك ذره را هم كه دارند از ايشان گرفته اند. انسان كامل يعني در تعادل انساني ، يعني در انسانيت داراي تعادل محض است ، يعني هيچ بعدي از انسان چنان رشد نمي كند كه مانع از رشد ديگر ابعاد انساني شود. انسان كامل اينجا ، من و شما و اين جمع هم اينجا ازش چي مي خواهيد ؟ اگر ازش خواستيد كه انسان باشيد همه ابعادتان را رشد مي دهد ، اما مي گويد مي خواهم تو المپيك اول بشوم ،كجا را رشد مي دهد ؟ مي خواهي دونده باشي پاهايت را ، مي خواهي واليبال بزني دستهايت را ، مي خواهي بسكتبال بزني قدت را  ،ولي انسان كامل نمي شوي ؛ ببين چي مي خواهي اول به خواستت فكر كن بعد بخواه . ما همیشه هول مي زنيم مي گوييم بده بده . مثل سلف سرويس ها كه غذا مي گذارند رويش ، مي روند بشقاب غذا مي برند غذا بكشند اينقدر تويش مي ريزند كه خفه مي شوند نمي توانند بخورند .اول به شكمت بگو بابا چقدر مي خوري ؟ چقدردلت مي خواهد ؟ از چند تايش دلت مي خواهد ؟ اول ببين چي مي خواهي درست بخواه . اگر انسان در تعادل انساني اش جامع بشود هر استعدادي در او باشد آن استعداد به سطح انساني مي رسد و اين فقط از طريق اتصال و نزديك شدن به انسان كامل به دست مي آيد . ببينيد من اگر خدا لايقم دانسته و توفيقم داده الان مدتي هست كه دارم تمام راه ها را اينجوري مي كنم تق تق در ها بسته ، راهها داره جمع مي شود ، هر كس عرضه نداشته باشد و لياقت كسب نكرده باشد لاي درها له مي شود  ، ما هي مي گوييم چون فقط همه بايد بيفتند در آن يك دانه راه. اين فقط از راه اتصال و نزديك شدن به انسان كامل مي تواند به دست بيايد. تو تمام ابعاد وجودي به سقف نهايي انسان كامل برسد غير از اين راه ديگري ندارد . هر كس به شما گفت بيا ترم مي گذارم واستون كلاس شركت كنيد اينجوري مي كنم، آنجوري مي كنم سرت كلاه گذاشته گول نخوريد .
در بحار الانوار جلد بيست و هفت مي خوانيم ، آقا رسول الله (ص) فرمودند : هيچ بنده اي ايمان به خدا ندارد تا اينكه من نزد خودش از خودش محبوب تر باشم . عترت من را بيش از عترت خودش ، خانواده ام را بيش از خانواده خودش و ذات من رابيش از ذات خودش دوست داشته باشد . آدم مي خواند اينها را مي گويد مگر مي شود پيغمبر خدا اينقدر خود خواهانه حرف بزند . خودخواهي نيست عين حقيقت است. مي دانيد چرا ؟ من به اينجا رسيدم ديدم اين بزرگان خدا ،اين انسانهاي كامل خود برتر من هستند. چرا تو خودت رادوست داري ؟ چون مي گويد من ، خودم ؛ آنها خود من هستند ولي برتر من هستند كه من قرار بوده بيام بيام بيام بالا به آنها برسم و نمي توانم به آنها برسم مگر اينكه دوستشان داشته باشم . من نمي توانم به آن بالا حركت كنم مگر اينكه حسش كنم و بخواهم چنگم را بياندازم و بروم بالا . مگر نگفتيم كه انسان در دنيا از نقص به كامل در حركت است . چرا در عالم ملكوت زمان نيست؟ چون در آنجا همه آنجور كه بايد باشند هستند . چيزي به چيزي يا به سويي حركت نمي كند اما در زمين همه در حال حركت هستند هر وقت حركت افتاد يعنييعني مرد . چي به سمت چي حركت مي كند ؟ ناقص به سمت كامل . اينها كامل ما هستند ما ناقص ها هستيم پس بايد به آن سو حركت كنيم و براي اينكه به آن سوي حركت كنيم بايد ايمان داشته باشيم ؛ اگر ايمان نداشته باشيم فايده ندارد ، يعني ندانستيم كجا مي خواهيم برويم . انسان كامل  چه پيدا باشد ، چه پنهان فرقي نمي كند من و شما براي ياد گرفتن بهش نياز داريم و براي ياد گرفتن و ياري گرفتن حيات جسمانيش براي ما فرقي نمي كند . بله اطمينان قلبيمان را بيشتر مي كند اگر امروز آقا در جمع ما نشسته بودند و ما عيني مي ديديم؛اگر نه كه نشسته اند چون حضور تام و تمام دارند ، نه بر ما بر همه مردم عالم دارند ولي اگر ما ظاهر مي ديديم همه صاف مي نشستيم . چرت نمي زديم ، پلكمان را هم جرأت نمي كرديم به هم بزنيم ، حرف نمي زديم ، نفس هايمان را تو سينه ها حبس مي كرديم مبادا اين يك دانه اضافه تر بيايد بيرون صدايش نگذارد من بشنوم غير از اين است ؟ ولي في الواقع نيست ؟ هست باور شما ضعيف است همين .
در قرآن سوره انبياء آيه 73 مي خوانيم كه پروردگار فرمودند : وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً بحث حضرت ابراهيم (ع) و پيامبران هست ، ما اين پيامبران و فرزندان معصوم ابراهيم را كه به ترتيب شامل ائمه ما هم مي شوند امام قرار داديم . خب اين را كه قبلاً هم خوانده بوديم اما خوب دقت كنيد اينجايش قشنگ است ، امام قرار داديم سپس دنبال آيه فرمودند : يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا كه به امر ما هدايت مي كنند ، خب اين را هم خوانده بوديم مي دانستيم پيغمبر خدا ، امام همه آنها به امر خدا هدايت مي كنند ما هم اين را مي دانستيم اما حالا اينجاي قضيه قشنگ است ، هدايت به امر،معمولي نيست از طريق كن فيكون انجام مي شود ، " باش " مي شود ، كلام قرآن است من نمي گويم  وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً  آنها را امام قرار داديم خب  و يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا كه چه كنند ؟ هدايت كنند به امر ما . عالم امر ، عالم معمولي نيست ،‌ " باش " مي شود " نباش " نيست . ابزار تعليم و تعلم عادي هدايت را لازم نيست دارا باشند بلكه من وشما را از درون هدايت مي كنند ، نجات مي دهند چون فرموده : به امرنا ، امر يعني ايجاد بدون زمان ، ايجاد مي كند بدون زمان چرا ؟ چون در آيه 54 سوره اعراف خدا فرموده : أَلَا لَهُ الخَْلْقُ وَ الْأَمْرُ يعني بدانيد كه خدا از دو طريق ايجاد مي كند يكي ايجادي كه زمانمند است كه به آن مي گويند : خلق ، مثل خلق جسم انسان ، خلق زمين ، ستارگان ، آفرينش آسمان خدا در قرآن مگر نمي فرمايد :‌ اين قدر روز طول كشيد ، اين قدر زمان طول كشيد ولي يك ايجاد بي زمان هم دارد مثل روح انسان ، مثل خلق ملائكه ، گفت : باش ، شد تمام است . امر از نوع ايجادي است كه شأن آن كن فيكون است ، باش پس مي شود يعني با باطن و جنبه بي زمان من و شما كار دارد . 27 سال معلم مدرسه بودم خيلي زحمت كشيدم همه معلمان زحمت مي كشند ولي من مي دانم در آن 27 سال براي شاگردانم چكار كردم ، از چي مايه گذاشتم ؟‌ فقط از دانش رياضيم مايه نگذاشتم ، از دانش وجوديم مايه گذاشتم امروز مي فهمم يعني چه ؟ اين همه سال هم هست در خدمت دوستان هستم اين همه هم زحمت كشيدم چهارچوب دادم ، اين را دادم ، آن را دادم نشد ، انسان كامل بر قلب مي تابد " مي شود "  يعني با باطن و جنبه بي زمان من و شما سروكار دارد . امام زمان (عج) به عنوان همان مقامي كه در سوره انبياء مطرح شد مقامشان مقام هدايت به امر است يا تصرف در باطن است . امام با چنين مقامي هميشه در صحنه است ، كلاسش دو ساعت زمان دارد بعد بسته مي شود همه بروند خانه شان نيست . امام با چنين مقامي هميشه در صحنه است ، كمكهايشان هرگز پنهان نيست ولي كو قلبي كه امدادهاي غيبي را بگيرد ؟ دنبال آن بگرديد ، دنبال امدادهاي غيبي نگرديد . دنبال قلبي بگرديد كه آمادگي داشته باشد امدادهاي غيبي را بگيرد . حالا مي خواهيم رابطه اماممان را با عالم ببينيم ، آيا رابطه امام با عالم مثل آن رابطه اي است كه ما با بدن خودمان داريم ؟‌ اين را كه مي نوشتم اشكم در آمد گفتم : خدا نكند . همين طور كه ما بدنمان درگير هستيم بدنمان روي دستمان مانده ، هي مي گوييم اه مرده شويت ببرد اي پا ، چرا راه نمي روي ؟‌ اي كمر ، چرا خَم نمي شوي ؟ اي گردن ، چرا تعظيم نمي تواني بكني ؟ چرا ديگر سجده نمي تواني بروي ؟ چرا چيزي ديگر نمي توني جابجا كني ؟ هي مي گوييم خدايا با اين دست و پا چكار كنم ؟ فلج شدم ، ‌بدبخت شدم . رابطه امام هم با عالم ماده اين طوري است ؟ آنهايي كه بحث طولاني بودن عمر حضرت را آمدند با مسائل زيست شناسي توجيه كنند عجب خام هايي هستند ! چون حد فهم بحث عمر طولاني حضرت خيلي بالاتر از حد فهم علم زيست شناسي است . كلّ عالم در قبضه مقام واسطه فيض است ، واسطه فيض بين خدا و عالم حقيقتي است كه در هر دوره از زمان جلوه اش تغيير مي كند . ظهور ائمه مصداقهاي ظهور اين مقامند پس رابطه حضرت با هستي رابطه ايجادي است ، در يك لحظه در مكانهاي متعدد مي تواند باشد و زيباتر اين است كه در هر كجا هم كه باشد در لحظه به تمامي جسم و روحش آنجا وجود دارد مثل من ِ شما كه در بدنتان همه لحظات جاري است . شما خودتان تماماَ مي شنويد ، تماماَ در همان لحظه هم مي بينيد ، مثل الان كه هم مي شنويد و هم اين بنده را مي بينيد . يعني حضور نفس در بدن به اين شكل است كه در همه جاي بدن حضور كامل دارد . قطب عالم امكان ، مغز عالم امكان است حضورش در عالم مثل حضور نفس در بدن است . پس حضرت همه جا هست ، تماماً هم هست پس مقام ايشان مقام هدايت به امر است ؛ مقام امر هم كه گفتيم يعني بگويد بشو ، مي شود . پس حضرت همين كه اراده كند بدن برايش خلق مي شود ! مي گويد : خب امام با اين همه بدن آن وقت چكار مي كند ؟‌ در آن ِ واحد در پنجاه جا بدن خلق كرد آن  وقت چه مي شود ؟ خداي عالم آن روزي كه دنيا را آفريد سنگها و كوهها و گِل و آب اين دنيا را از كجا آورد ؟ به آن فكر كرديد ؟‌ از كجا آورد خدا ؟ رفت از يك كره ديگر آورد ؟ از يك كهكشان ديگر آورد ؟‌ نه . پس چه شد ؟‌ گفت : باش ، بشو " شد "‌ . امر كرد بشو " شد " . حالا دنيا كه به آخر رسيد چه مي شود ؟ بار مي شود روي دل پروردگار اين سنگ و گِل و خاك ؟ مي خواهد با آنها چكار كند ؟ آن وقت هم با همان اراده اي كه گفت بشو ، شد با همان اراده مي گويد نباش ، نيست . سوره يس مي گويند :‌ قلب قرآن است ، همه قبولش دارند ، مي دانيد چرا ؟ چون دو آيه دارد دو آيه آخرش است كه مغز اين سوره است ، إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيًْا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ(82) فَسُبْحَانَ الَّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(83) فرمان او هرگاه چيزي را اراده كند تنها اين است كه به آن بگويد : باش پس مي شود – پس منزه است خدايي كه مالكيت و حاكميت هر چيزي به دست اوست و به سوي او بازگردانده مي شويد . مي گويد : يس را كه صد دفعه تا بحال خودمان خوانديم ؛‌ اما حالا گوش كن : امر خدا ايجاد بي زمان است ، خلق ايجاد كردن با زمان است . در آيه 82 يس خوانديم كه خدا مي فرمايد باش ، مي شود اما در آيه 83 يس خوانديم :‌ منزه و بلندمرتبه است خدايي كه در دست اوست ملكوت هر شيء و به سوي او بازگشت مي كنند . پس برگشت عالم هم براي برگشت به خدا فقط با يك اراده است نه بيشتر ، همان طور كه ايجادش يك اراده بود . اگر كسي رابطه خداوند با عالم را نفهمد محال است برگشت به سوي خدا را درك بكند . رابطه حضرت حجت هم با كلّ عالم ماده ، رابطه كن فيكون است پس حضرت هر لحظه بدن مي تواند در جايي ايجاد كند ، نگران هم نباشيد با اين بدنهاي متعدد بعداً مي خواهد چكار كند ؟ روي دستش مي ماند ؟ مگر سنگهاي دنيا روي دست خدا مي ماند ؟ روز قيامت نمي داند با آن سنگها چكار كند ؟ هرگز ، انّالله وانّااليه راجعون قانون هستي است . عالم به اراده حق جلوه كرده و سپس هم به سوي حق برمي گردد . در عُدّة الدّاعي حديث قدسي هست كه مي خوانيم ،حدیث قدسی فرموده پروردگاراست، در آن خداوند فرموده :‌ بنده من اطاعت مرا بكن تا من تو را مثل خودم قدرت بدهم ، من به شيء مي گويم بشو ، مي شود ؛ تو را چنين قرار مي دهم كه بگويي بشو ، بشود . براي من و شما كه اطاعت كامل خدا را نكرديم هنوز نشده اما بطور حتم انسان كامل كه امام عصر(عج) است يقيناً اطاعت كامل كرده است ، پس يقيناً بگويد : بشو ، مي شود تو چرا از اين قدرت امام عصرت بهره نمي گيري ؟ بگو يا امام زمان (عج) قلب سياهم را نوراني كن ، خواهد كرد . اما آن قلبي كه فرياد مي زند از سياهي خودش ، از كثيفي خودش نه هر قلبي ! امام را امتحان نكن از اين گونه شوخي ها با كسي ندارد ، بخواه تا به تو بدهد . ببينيد با آيات قرآن دارم اثبات مي كنم شوخي ندارم ، حرف روي هوا كه نمي زنم . بگذاريد يك چيزي يواشكي بگويم ، مي خواندم در يك جايي كه يك بزرگي مي گفت : رابطه كن فيكون مثل اين است كه شما در ذهنتان با يك اراده مثلاً يك هندوانه خلق مي كنيد ، مي شود ديگر چشمانت را روي هم مي گذاري يك هندوانه كه هيچ جايش زده نداشته باشد ، پوستش صاف و براق باشد ، قشنگ باشد ، اينجايش خط سبز داشته باشد ، اين طرف سبز كم رنگ ، آن طرف ... مي شود ديگر نمي شود ؟ با ذهنت اراده مي كني يك هندوانه خلق مي كني در ذهنت و لحظه اي بعد اراده مي كني نمي خواهم ؛ هندوانه ات كو ؟ نيست ديگر نيست ، بود كه لحظه پيش ، ولي حالا ديگر نيست . چرا ؟ چون از توجه به آن منصرف شدي . تو توجه كردي هندوانه در ذهن خلق شده بود ، درست شده بود اما توجهت را كه از هندوانه برداشتي هندوانه چی شد ؟ نيست ، ديگر نيست . ديديد يك وقتها مي گويم ساعت نگه داريم ، چند بار تا الان نگه داشتيم ؟ اون ، اون توجه است . اما اين را كه خواندم به آن فكر كردم امروز يك خورده از صبح تا الان تنم لرزيده ، مي دانيد چرا ؟ اگر همين الساعة خدا اراده مي كند مي گويد : بشو ، مي شود ، لحظه اي اراده كند بگويد : نباش ، نمي شود . اگر همين الساعة خدا اراده اش را انجام بدهد بگويد ديگر نباش دنيا چه مي شود ؟ ترسيدم ؟‌ نه ديگر نمي ترسم ، ترس براي يك دوره اي بود الان ديگر نمي ترسم شما الان مي ترسيد واي زلزله مي شود مي رويم توي زمين ، واي سيل مي آيد ما را مي برد ؛ اصلاً اينها هيچ است ، من نترسيدم بلكه از هيبت و عظمت اين مسئله بود كه خودم را باختم . آن وقت گفتم : من كجا هستم ؟‌ در اين بارگاه پرعظمت من كجا هستم ؟ درست است خيلي كوچك هستم اما در عين كوچكي هم قابل بزرگ بودن هم هستم مگر در حديث قدسي نخوانديم كه خدا فرمود : اطاعت من را بكن تا از قدرت كن فيكون به تو ببخشم . پس مي توانم بسيار بزرگ باشم ، پس چرا هنوز در گِل و لاي دنيا ماندم ؟ پس چرا در حال خفه شدن و غُر زدن هستم دائم ؟ در صورتي كه مي دانم من و همه اين جهان هستي فقط يك اراده پروردگار هستيم ، مثل يك خيال من كه هندوانه مي ساخت . هندوانه را ساختم و چشم باز كردم ديگر اثري از خيالم نبود . اراده دوم پروردگار اين كه عالم هستي نباشد يعني من و تو و شما و ايشان هم ديگر نيستيم . شما را خدا انديشه كنيد ، مرگ را نمي گويم ؛ مردن خوب است چون تازه از اين بار سنگين كه عين جوال كاه به ما آويزا ن است خلاص مي شويم . آن نيستي را مي گويم نمي دانم چگونه معني كنم كه براي شما هم آن گونه معني بشود كه من مي فهمم ، آن نيستي را مي گويم . امروز عيد ولايت است چرا ؟ چون اميرالمومنين به امامت نشست ؟ نه . اميرالمومنين كه از روز ازل جزو پنج نور عالم بوجود آمد ، از روز ازل بحث ولايتش مطرح بود ، از روز ازل ولي بود مگر معتقد نيستيم حديث قدسي است . اما عيد ولايت است براي من و شما ، چرا ؟ بواسطه اين تفويض مقام ظاهري كه در ابتدا ظاهريست و سپس بصورت باطني باعث بحث ولايت مي شود اين مقام و تاثيرش با زندگيمان را آشنا بشويم ؛ آشنا بشويم با اين مقام . براي همين به آن مي گوييم عيد ولايت ، عيد من و شماست نه عيد اميرالمومنين . اميرالمومنين از اولش ولي بود ، آن موقع كه آدم بود ولي بود ، نوح بود ولي بود باز هم بگويم . امروز مي دانيم كه امامي داريم كه اطاعت محض پروردگارش را كرده و طبق قول پروردگار صاحب امر است . من براي شما اثبات كردم با آيه قرآن ، امامي داريد كه صاحب امر است چرا مدد نمي گيريد ؟ چرا بهره نمي بريد ؟ قبل از اين كه اراده دوم پروردگار برقرار شود كه نباش و نباشيم . مي تواند بگويد كن فيكون ، يعني مي تواند من و شما را اگر بخواهيم از صميم قلبمان بخواهيم امر به هدايتمان كند . مولوي عليه الرحمه مي گويد :
اي غايب از اين محضر از مات سلام الله              اي از همه حاضرتر از مات سلام الله
چون ماه تمام آيي ، آنگاه به بام آيي ( وقتي ظاهر بشوي )   اي ماه تو را چاكر از مات سلام الله
هم جان جهاني تو ، هم گنج نهاني تو                    هم امن و اماني تو ، از مات سلام الله
سخن امروز را با كلامي از اميرمومنان به پايان مي برم ، در بحارالانوار ج 23 آمده علي (ع) فرمودند : ما لله آيةٌ اكبرُ مِنّي – براي خداوند آيت و نشانه اي بزرگتر از من نيست . يعني با شناخت مقام و مرتبه امام معصوم كه در حال حاضر بقية الله الاعظم (عج) مي باشند بسياري از مراحل خداشناسي را مي توان طي كرد .
دوستان خوب من ، عزيزان من امشب بخواهيد از خودش امر بر هدايت قلب شما بفرمايد تا با رسيدن به خودش ، خودتان و خدايتان را پيدا كنيد .  

 

 

 

نوشتن دیدگاه