جلسه سوم قدم به قدم با اصحاب کربلا
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: قدم به قدم با اصحاب کربلا
- بازدید: 4136
بسم الله الرحمن الرحیم
روز گذشته که در خدمت دوستان بودیم به اینجا رسیدیم که با نگاه به احوالات و عملکرد صحابه امام حسین (ع) در صحرای کربلا به دو تا نکته خیلی مهم رسیدیم که من هر روز روی این دو تا نکته تأکید میکنیم و دلم میخواهد که در روح و وجود شما کاملا بخوابد و محکم شود چون اگر به این دو نکته برسیم جوری که سفت بچسبیم که دیگر جدا نشویم شاید برای تا آخر عمرمان کافی باشد. این دونکته که خیلی حائز اهمیت است یکیاش این بود که صحابه امام حسین (ع) با تأسی به امامشان، زمانه یا روزگار را شناسایی میکردند و در زمان مناسب، اقدام مناسب را انجام میدادند که این را روزهای قبل اشاره کردم، امروز باز هم راجع به آن توضیح میدهم. از طرفی دیگر گفتیم شخصیت ایمانیشان را بر اساس الگویشان یعنی امامشان برنامه ریزی میکردند و با اون شخصیت ایمانی پیش میرفتند چرا که آنها همنشین و همراه امام بودند. اگر دور از امام هم زندگی میکردندعملاًبا امامشان بودند .مثلاً راجع به ابوثمامه صائدي که روز قبل صحبت کردم عرض کردم که ایشان از صحابه آقا امیرالمؤمنین (ع) بودند، بعد در کنار امام حسن (ع) جا گرفتند. در اصول کافی جلد هشت آمده است زمانیکه ابوذر را به ربذه تبعید کردند آقا امیرالمؤمنین (ع) جملهای را برای ابوذر تعریف کردند که ابوثمامه شنیده است، اونجا حضور داشته است یا دست کم از بقیه، حرفهایش را شنیده است و چون همیشه مراقب امامش بوده است کلمهای را جا نگذاشته است. امیرالمؤمنین (ع) به ابوذر فرمودند: که ای ابوذر! اگر همه درهای زمین و آسمان به روی کسی بسته شود و او تقوا بورزد خداوند راه خروج از بن بست ها را به او نشان خواهد داد. این جمله با این ظرافت، از بچه کوچک دبستانی که مدرسه رفته و همکلاسان مناسب ندارد و آزارش میدهند، معلمش خوش اخلاق نیست و از آن آزار میبیندمیتواند بهره ببرد و پدر و مادر با تقوا میتواند کلام امام را در جان بچهاش بنشاند؛ ببین آقای ماچی گفته است. اگر تو صبر کنی، آنها اذیت میکنی تو نکن (تقوا برای بچه آنقدری همین میشود دیگر.) آنها اذیت می کند، کارهایی که آنها میکنند تو نکنی خداوند راه آزادی و راحتی را بر تو باز میکند.یک هومیبینی پدر بچه مأموریت گرفت مجبور شد بهکلی خانه و زندگی را جابجا کند،یک هومیبینی معلم را جا بجا کردند، شاگردهایی که بد بودند و اذیت میکردند پدر و مادهایشان جابجا شدند و بچهها از آن مدرسه رفتند. برای اینکه بچه این را باور کند اول باید شما این را باور کنید. شما باور کنید که جوری بگویید که آن بچه هم باور کند.وقتی که او باور کرد خدا نعوذبالله من نمیگویم ولی انگار مجبور میبیند خودش را که دیگر باید اثباتش کند. با این باور این را گفتند، مگر میشود که نرسد. ابوثمامه صائدي این کلام را از امیرالمؤمنین (ع) شنیده است، در جانش جای گرفته است، موقع شنیدن حرف امام چرت هم نزده است. خوب شنیده، خوب گوش کرده است و بارها و بارها به آن فکر کرده است پس فهم زمانه، فهم دوران، نیاز به یک بصیرتی دارد که با انس باشخصیت تاریخی اصحاب امام حسین (ع) در کربلا بهدست میآید. ما دیگر ناامید شدیم از اینکه بگوییم بچسبید به خود امام حسین (ع). چون تا میچسبیم به امام حسین (ع) فقط برایش گریه میکنیم. گریه دارد اتفاقاً اگر خوب بهش بچسبیم گریه بعدتان دیگر سیل است گریه نیست. ولی گریه شما نباید مانع از شناخت شما شود. گفتیم بیاییم صحابه را بشناسیم. تفاوت ما با کلیه مذاهب در دنیا، ما شیعهها تفاوت بسیار اساسی داریم و آن این است که ما اسلام را حاکمیت خدا، در تمامی مناسبات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی،تربیتی و غیره در جامعهمان میدانیم اما آنها مذهب را برای حاکمیت خدا در امور شخصی هر فرد مثل عبادتهایش (حالا در هر مکتبی که هستند) قبول دارند. این تفاوت فاحشی است که باید مدنظر داشته باشم. برای قیام عاشورا از دیدگاه چند نفری از علمای جهان اسلام علیالخصوص از اهل سنت حرف میزنم نه از شیعهها. چندین موردش را پیدا کرده بودم که چون وقت کم میآوریم نمیشود همشان را گفت. شیخ عبدالله علائلی از علمای سنی مذهب لبنان، در مورد قیام امام حسین (ع) مینویسد برای همه متفکران مسلمان آن روزگار ثابت شده بود که یزید با توجه به اخلاق خاص و تربیت مشخص آنچنانی، شایستگی در دست گرفتن زمام جامعه اسلامی را ندارد. برای هیچ مسلمانی سکوت در آن موقعیت هرگز جایز نبود. وظیفه آنان مخالفت و اعتراض آشکار بود. در این صورت قیام حسین (ع) در حقیقت نامزدی خود برای حکومت نبود بلکه ذاتاً و بیش از هر چیز اینکار اعتراض به ولایت یزید به شمار میرود. گواه این ادعا گفتار خود امام حسین (ع) به ولید بود وقتی ولید از امام درخواست بیعت با یزید را کرد حضرت فرمودند: یزید فاسقی است که فسقش نزد خدا آشکار است. خالد محمد خالد از علمای اهل سنت مصر، قیام امام را صرفاً برای حفظ دین اسلام معرفی کرده است.مینویسد امام حسین (ع) برای حفظ دین دست به فداکاری زد. از آنجا که اسلام پایان بخش و در یک کلمه عصاره همه ادیان است لذا حفظ آن هم از اعم کارهایست که مؤمنان باید بدان اهتمام بورند. تلاش های صادقانه پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار و اولیای بزرگوار همه و همه برای حفظ دین بوده است بنابراین موضوع قیام عاشورا حفظ دین بود. چرا که در آن زمان نیاز زیادی به حفظ دین احساس میشد پس امام برای انجام دادن امور عاطفی یا حتی کمک به دیگران فداکاری نکرد، بلکه هدف اصلی او فداکاری برای حفظ دین خدا بود. ما امام حسین (ع) را امام میدانیم. علمای اهل سنت یک عارف میدانند، یک بزرگ میدانند. ما چطور سید علی آقای قاضی را یک عارف خیلی بزرگ میدانیم آنها هم به ائمه ما اینچنین نگاه میکنند ما به امام حسین (ع) ولی و سرپرست نگاه میکنیم. آنها بهعنوان یک بزرگ نگاه میکنند و دیدگاهشان راجع به حرکت امام حسین (ع) این است از این اظهار نظرها زیاد است ولی افسوس که ما نمیخوانیم،نمیخوانیم و آنوقت از وادی عمل و اعتقاد به آن عقب هستیم اما در وادی سخنوری و نقد امام حسین (ع)، نقد حرکتش و نقد کربلا و قیام عاشورا ید طولا داریم.فرسنگها حرف میزنیم اینجا امام اشتباه کرده است، اونجا باید اونجوری میرفت،اصلاً باید اینجوری میگفت اصلاًبه امام برازنده نبود دنبال حکومت برود. ای داد بیداد! تو چه میفهمی؟ خدای من شاهد است بارها و بارها مردم در مقابل من اینطوری حرف زدند. من بارها شنیدم. نگاه به عملکرد صحابه امام در عاشورا نکات خیلی حساسی را بر ما آشکار میکند. میدانیم که نماز و جهاد در اعتقاد شیعه جزء فروع دین است (این دیگر چیزی نیست که من بگویم وجود دارد) و هر کدام از اینها یک قالب ظاهری دارد. عمل امثال ابوثمامه هانشان میدهد که مؤمن فقط در قالب هر عمل نباید بماند .یعنی اینکه در میدان نبرد آن هم جنگ حق با باطل،جنگ است همه دارند میمیرند آن هم جه جنگی؟ جنگ حق با باطل یعنی دیگر از این بهانه بزرگتر و کاملتروجود دارد؟ هرگز! آنچه که اصل به نظر میرسد امر جهاد است که باید انجام شود. پس ظاهراًمیبایستی به قالب جهاد به طور درست بپردازد. اما انسانهای تربیت شده اسلام نشان دادند در موقع جهاد تنها در قالب جهاد نماندند، بلکه به نماز که نظر به حقیقت بود نیز پرداختند. شب های گذشته عرض کردم نزدیک ظهر ابوثمامه به امام نزدیک شد که جانم به فدای تو وقت نزدیک است یعنی به نماز نزدیک شدیم. امام مگر نمیدانست که به نماز نزدیک شدند؟ این زیرکی و حساس بودن صحابه امام را به امر نماز نشان میدهد. حقیقت دین را باید فهمید نه اینکه فقط با قالب دین زندگی کرد. آنهایی که با یک باد از یک طرف میروند و با باد بعدی آنطرفی، آنهایی هستند که با پوسته دین زندگی میکنند. با حقیقت دین زندگی نمیکنند. حقیقت دین نوری است اسرار آمیز که در عین اینکه خیلی متعالی است ولی کاملا در دسترس است و هر کس با معنویت خودش میتواند این نور را احساس کند. با نماز و جهاد میشود پلی زد بین زمین و آسمان. چشم از بالا برندارد تا شهادت را انتخاب کند. من همیشه از وقتیکه خیلی کم سن و سال بودم برایم سؤال بود اینکه میگفتند نماز های یومیه از این زمان تا این زمان فقط نماز صبح بقیهاش قضاست. خوب ما بچه بودیم خوشمان میآمد بخوابیم. بعد بیدار میکردند آدم زورش میآمد بلند شود.میگفتم ای بابا! نماز، نماز است دیگر! حالا آفتاب بزند نمیشود نماز خواند؟میشود خواند دیگر. نماز ارتباط باخداست(اینها استدلالهایی است که یک نوجوان به ذهنش میآید و پدر و مادرها باید هوشیار باشند جوابش را بدهند.) من همیشه بهوقتهای نمازهای یومیه فکر میکردم و میگفتم که نمیشود همه وقت در کل روز نماز خواند؟ نگران قضا شدنش هم نبود؟ میشود نماز خواند کسی نماز خواندن را ازما نگرفته است. اما اصل مهم این هست که خدای عالم خورشید به آن بزرگی را، ماه به آن قشنگی را ستارهها را با آن چشمک زنی را در خدمت ما قرار دادند تا زمان عبادت را به ما گوشزد کنند. چرا؟ اولین دلیل ما را میخواهند وقت شناس کنند. آن چیزی که نیستیم. دلایل دیگر هم داد حالا میخواهم راجع به آن دلایل دیگر فعلاً وارد نشود چون آنوقت از بحث جا میمانم. حالا همین یکی را داشته باشید. در وقت اذانها چه خبر هست و چه چالههایی از بالا میآید و چه اتفاقاتی میافتد اینها بماند بعد سر بحث اذان شناسی. اینها برای یک وقت دیگر میرود برای زمانی که اذان شناسی خواستیم بکنیم. اما مو من وقتی وقت شناس شد از وقت شناسی به امام شناسی میرسد. امام و نماز دو مقوله از هم جدا نیست. میگوید چه چیزهایی را به هم وصل میکند. امام یک انسان است و نماز یک عمل است. چطور شما اینها را به هم وصل کردی. ما در نماز نظر داریم به ملکوت،میخواهیم از ظلمت دنیا و زندگی زمینی ،راهی بهسوی نور پیدا کنیم.امام هم در دنیا آمده تا با نظام بندی زندگی ما همه زندگی مان را تبدیل به نماز کند،یعنی همه زندگی مان را تبدیل به مراحلی کند که از ظلمت بهسوی نور بیاییم پس اگر کسی به نمازش و وقت آن به خوبی توجه کند، تجلی معنویت را در خودش و زندگیاش احساس میکند. وقتی تجلی نور را میتواند ببیند آن وقت وجود مبارک امام زمانش را راحت میبیند. محرم پارسال بود یک سلسله امام شناسی داشتیم گفتم امام حاضر است چرا ظاهر نیست؟ او ظاهر است پس کی غایب است؟ ما.چرا؟ چون ما هنوز نمیتوانیم به آن نوری که قرار بود در نماز دست پیدا کنیم،دست یابیم. یادتان است به شما گفتم هر حرفی دارید سر سجاده به امامتان بزنید شوخی نبود هنوزهم میگویم. اوقات تعیین شده برای نماز هر کدام زمان ظهور نوعی از تجلیات حضرت حق در قلب بنده است. نگه داشتن اوقات یعنی مواظب باشید که نه تنها نماز بلکه زمان رسیدن به امامتان را هم از دست ندهید. من بارها عرض کردم که در دنیا هر چیز لااقل 2 وجه دارد. امشب از عصای موسی نمی گویم میخواهم از چیز دیگری بگویم. اگر قرار باشد باز هم از عصای موسی میگویم چون انقدر در این عصا رمز است که اگر کسی آن را کشف کرد دیگر لازم نیست بقیه قصهها را بخواند. راهش را پیدا کرده است. سند کلام گفتگوی امام سجاد (ع) با شبلی وقتی که او از حج بر میگردد. امام از ایشان سؤال میکند و از اعمال شبلی یکییکی سؤال میکند که به میقات رسیدی فرود آمدی؟بله.این کار را کردی؟ میگوید نه. لباس از تن در میآوردی؟بله. وقتی در میآوردی این نیت را کردی؟ گفت نه.دست آخر امام به شبلی فرمودند:پس نه به میقات فرود آمدی و نه از لباس دوخته جدا شدی و نه غسل کردی. چرا که امام قصد دارند بفهمانند که باید به هر دو وجه قضیه باید توجه کنیم. فقط در آوردن آن لباسهایی که تن ما بود و پوشیدن حولههای احرام مد نظر نیست.این را که در میآوری اشک بریزی که خدایا بکَن از من لباس خود خواهی و غرور و خشم و حسد و نامهربانی و گناه.وقتی اوقات نماز را نگاه میکنیم بر اساس تا کیدی که روی وقت نماز شده میرسیم به این که در هر ظلمتی، افقی روشن و پر نور ظهور میکند، تا ما را به ملکوت رهنمون شود. نماز صبح که اذان میدهند بلند میشوی که نمازت را بخوانی پنجره را باز کن بوی صبح میآید.میگوید مگر صبح بو دارد؟بله. امتحان کن اما نه یک بار.چون حالا حالاها مانده سوراخ دماغ هاتون باز شود تا بو را خوب بفهمید. تاریکی را که میبینی کمی که میگذرد این روشنی روز چطوری قاطى سیاهی شب شد؟ از یک نقطه یک دفعه بالا نمیآید روشنایی قاطى سیاهی میشود و آرامآرام سیاهی و تاریکی را میخورد و یک سره روشن میشود. در کنارآن در سوره انبیاء آیه 73 میفرماید: وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ آنها را پیشوایانی قرار دادیم که بهفرمان ما هدایت میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز را وحی کردیم.اعمال خیر و نماز را خداوند نمیفرماید به پیغمبر و امامان دستور دادیم میفرمایند که وحی کردیم. یعنی فعل خیر و نماز را جزو حقیقت وجودشان قرار دادیم. دستور که میدهیم کار بیرون ما انجام میشود. اما در وجود فلان کس نهادینه شده است که هر کجا می رود روی زمین آشغال ببیند بر میدارد. هیچ کس به او نمیگوید این را بر دار خودش بر میدارد. این درون اوست نه بیرون او که کسی به او دستور بدهد. حقیقت نماز و فعل خیر در وجود امام است و جزو حقیقت وجود امام است. امام در هر دوره و امام حسین در عصر خودش به این اسرار جهان آشنا بود.تحولات 5 گانه، در 5 موقع شبانه روز، موقعیت انس با ملکوت عالم را با ما یاد آوری میکند تا برویم به پیشواز حقیقتی که در اوقات خاص شبانه روز خودش را به ما نمایان میکند.آن حقیقت قصد دارد ما را از تنگنای تاریک زمین به گلستان ملکوت رهبری کند. نهجالبلاغه خطبه 179 که چقدر من سالیان به این فکر کردم و امروز وقتی اینها را مینوشتم اگر اطرافم خلوت بود گریه میکردم برای خودم گریه میکردم که بالاخره یافتم و از طرف دیگر آنهایی که پشت سر من بود را باختم. اگر زودتر یافته بودم چه میشد. جوانها نبازید از چنگتان نرود. ذعلب یمانی از امام پرسید: ای امیر مو منان آیا پروردگار خود را دیدهای؟ پاسخ فرمود: آیا چیزی را که نبینم میپرستم؟ گفت چگونه او را میبینی. فرمود: دیدهها هرگز او را آشکار نمیبینند. اما دل ها باایمان درست، او را در مییابند. خدا به همه چیز نزدیک است نه آنکه به اشیاء چسبیده باشد. از همه چیز دور است نه آنکه از آنها بیگانه باشد. گوینده است،اما نه با اندیشه و فکر (از من سؤال میکنید من میگویم صبر کنید چون باید فکر و اندیشه کنم اما خداوند این طور نیست)،اراده کننده است نه از روی اراده و خواهش ، سازنده است نه با دست و پا، لطافت دارد نه آنکه پوشیده یا مخفی باشد،بزرگ است نه با ستمکاری. بینا است نه با حواس ظاهری. مهربان است نه با نازک دلی، (چون نازک دلی گاهی خطا میآورد). سرها و چهرهها در برابر عظمت او به خاک افتاده و دلها از ترس او بیقرارند. این خطبه را بروید بچسبانید به چیزهایی که تا به حال گفتم یک چیزی هست این وسط که اگر پیدا شود یک نور عظیمی باز میشود. خدا شناسی و خدا بینی را در سایه امام میشود آموخت.این سایه امام را کجا پیدا کنم؟ این فقط با نزدیک شدن و انس گرفتن با امام امکان پذیر است. امروزه مورخین غربی با ملاکهایی که در سیاست دارند معاویه را یکی از زمامداران بزرگ تاریخ میدانند. معاویه یکی از بزرگترین یا بالاترین زمامداران تاریخ است. حتی یکی از سوژههای پایان نامه دکترای تاریخ در دانشگاه آکسفورد تعیین میکنند بررسی ابعاد گوناگون شخصیت معاویه است . می گوید : چه دیوانه اند ؟ اتفاقاً آنها اصلاً عاقل هستند ، چون ما هم اگر معاویه را شناخته بودیم این طوری گیر نمی افتادیم . ما معاویه را نشناختیم که گیر افتادیم ؛ اما ابوثمامه صائدی معاویه را شناخت ، شناخت و همچنان گربه وار پنجه هایش را آماده نگه داشت ، یک گوشه ای آماده جهیدن و به وقت جهید ، جهید و بُرد ؛ چون معاویه را خوب شناخته بود . معاویه طی بیست سال حکومتش به سراسر بِلاد اسلامی ، بلاد اسلامی در زمان معاویه از آفریقای شمالی تا حدود چین توسعه پیدا کرده بود . در این بیست سال مسلط بود و طوری حرکت کرد که از یک سو با بذل و بخشش ، بذل و بخشش های کلان از بیت المال مردم ، سران عرب ، دانشمندان مهاجر و انصار و هر کسی را هر کجا تیغش بُرید گول زد در اطراف خودش جمع کرد . وسایل راحتی و رضایت این ها را فراهم کرد . در شام یک حوزه آبرومند اسلامی برقرار کرد ، حواسها با من است ؟ برای ترویج اسلام ، قرآن و تشویق علما و دانشمندان . مسجد و قرآن را به دور از سیاست نگه داشت و زینت بخشید ، رونق داد . و از این طریق عوام را فریفت ، طرفدار خودش کرد . خیلی زود مخالفین خودش را ، مخالفین قرآن و اسلام درنزدمردم قرار داد . با هوشیاری بسیار زیادی مخالفین جدّی و بصیر و دانشمند خودش را زیر نظر گرفت . آنهایی که می توانست بخرد ، خرید.آنهایی را که نمی توانست بخرد با یک سیاست بیرحمانه به آنها تاخت ؛ می ترساندآنها را، که بترسند ، عقب بنشینند . نترسیدند ، بدون محاکمه ، بدون حساب کتاب ، بدون توجه به قوانین اسلامی آنها را به قتل می رساند . آدم های جلاّدی مثل حجّاج و زیاد بن ابیه را بر مال و جان این مردم مسلّط کرد . یک کار دیگر هم انجام داد : یک دستگاه تبلیغاتی فراهم کرد ، خیلی بزرگ و وسیع . از شعر و شاعری استقبال کرد ؛ از شاعران و محدّثان و مفسرّان دعوت کرد ، اما چطوری ؟ شاعران ، سرآمدشان أخطل نصرانی بود ؛ محدّثان (حدیث گویان ) ، سرکرده شان ابوهرَیره بود ، مفسّران ، سرکرده شان کَعبُ الاَحبار یهودی بود که روایت و حدیث و تفسیر کذب در بازار مسلمین رواج می داد . حلبی در کتاب سیره می گوید که ، این را علامه امینی (ره) در کتاب الغدیر ج 3 وارد کرده و استناد کرده به آن . که حلبی می گوید : هر کسی بر آنچه که بین او و معاویه رخ داده آگاهی یابد از وفور عقل و زیرکی او دچار شگفتی خواهد شد . معاویه برای گرفتن بیعت برای یزید ، یکی را تهدید می کرد ، یکی را به قتل می رساند ، عده ای را هم مُلک و پول و مقام می بخشید . امام حسین(ع) در تنگنایی که پُر از ظلمت بود و معاویه به وجود آورده بود به شدّت می درخشید . آنهایی که در زمانه معاویه خون دل خوردند و مثل امامشان اقدامی نکردند ولی روحیه اقدام را در خودشان زنده نگه داشتند . ما اشکالمان این است که امروز جوش می آوریم و دنیای غرب و دنیای صهیونیسم این را خیلی خوب می داند . یک چیزی را عَلَم می کند ، مسلمانان جوش می کنند ، غَلَیان می کنند می آیند بالا ، شامل مرور زمان شد همه فروکش می کنند می خوابند زمین ، دیگر از آنها خبری نیست . اما آنها این طوری نبودند ، وقتی که زمانش رسید حتی خفقان عبیدالله بن زیاد که طاقت فرسا هم بود ، لااقل با فیلم مختار خوب دیدید و با آن آشنا شدید ، جلودار این جماعت نشد . وقتی خبر حرکت امام را از قیس بن مُسهر شنیدند آماده شدند ، گفتند : دیگر وقتش رسید . وقتی گفتند : امام در کربلا متوقّف شد ، چنان خارج شدند که چهل فرسخ را در بیراهه طی کردند . بیراهه در سرزمین عربستان کُشنده است . مثل : عَمرو بن خالد ، سعد رفیق عمرو ، مجمع بن عبدالله و فرزندش جَنادةِ بن حرث ، واضع تُرک، اینها به راهنمائی طرماح بن عدی طائی چهل فرسخ را در بیراهه رفتند تا خودشان را به امام رساندند . پایم درد می کند و اگر بروم چُلاق می شوم، وسط کار جا می مانم و بلای جون بقیه می شوم ؛ زنم پا به ماه است و خرجی بچه ها را حاضر نکردم و مادرم پیر و مریض است سرشان نمی شد . معاویه کسی بود که از زمان سه خلیفه اول و سپس در زمان امیرالمومنین(ع) و بعد امام حسن(ع) با سه تا سلاح با اینها جنگید ؛ " زر و زور و تزویر(ریا) " زر و زور و تزویر یک مثلث بود . می دانید که مثلث وقتی گوشه هایش بسته شد دیگر بسته است . اگر بخواهید این را بشکنید از یک گوشه باید بزنید ، آن وقت می ریزد پایین . تزویر را تا جایی برد که نام امیرالمومنین را نزد عامه مردم سیاه کرد . یک عده ای در دوره معاویه اسمشان علی بود ، رفتند اسمشان را عوض کردند ؛ گفتند : زشت است ما نام علی داشته باشیم . آن وقت همین ها زمان امام حسین(ع) آمدند خدمت آقا ، گفتند : آقا نمی شود ما با علی(ع) بد باشیم ، با شما خوب باشیم ؟ چرا این بلا سرشان آمده است ؟ واقعاً چرا این بلا سرشان آمده است ؟ چون زمان را نمی شناختند ، وقت را خوب نمی شناختند . خودشان را با زمان گلوله کرده و حاضر نگه نداشتند، امامشان را هم نمی شناختند ؛ حتماً فکر می کردند امام حسین(ع) خوش تیپ تر است ؟ چون مگر می شود کسی امیرالمومنین را بد بداند ، امام حسین(ع) را خوب بداند ؟ مگر می شود همچنین چیزی ؟ سایه تزویر را آنقدر گسترانده بودند که حدّ و حصر نداشت ، به همین دلیل هم امام حسین(ع) تا زنده بودن معاویه ،هیچ اقدامی نکرد . امام می دانست هر زمان اقدام کند با شهادتش مسئله به آخر می رسد ، خودش و یارانش . ولی این شهادت چه موقع اتفاق بیفتد ؟ وقتی که به ثمر بنشیند . می دانستند با این مثلث زر و زور و تزویر معاویه ، شهادت امام و یارانشان حاصل نخواهد داد . معاویه در زمان خودش دست زد به یک سِری فتوحات ، حالا در سایه این فتوحات افسرانش چه اعمال شنیعی را انجام دادند بماند . ولی برای مردم قالب کرد که این فتوحات به نفع اسلام است ، حالا چه قیمتی ، این دیگر مهم نبود . در شام یک مسجد بزرگ ساخت به نام آقا رسول الله(ص) ؛ امامت جمعه شهر شام هم خودش به عهده گرفت . به امام حسین(ع) هم علی الظاهر خیلی احترام می گذاشت ، نتیجه : عامی بی تفکر ، بی زمان ، بی وقت می گفت : ای بابا ! این اسلام نمایی اش بر اسلام ستیزی اش که می چربد ؟ این بیشتر به سمت اسلام است . به خصوص که شام از جمله بلادی بود که در زمان معاویه تعداد کثیری اولین بار آنجا مسلمان شدند . مسلمانی را در سایه معاویه آموختند ، اسلام را در چهره معاویه و یزید شناختند . بقیه را نمی شناختند و این ها تعدادشان کم هم نبود ، سند صحبتم : عقدالفرید ج 5 . سید بن طاوس در لهوف نقل می کند : امام حسین(ع) وقتی از مکه خواستند خارج شوند با این که خبر موفقیت مسلم بن عقیل را به ایشان داده بودند . ولی موقع خروج فرمودند : هر کسی می خواهد خون جان خود را، در راه ما نثار کند و آماده حرکت است همراه ما کوچ کند ، که من ان شاءالله صبحگاهان حرکت خواهم نمود . فقط در این دو تا جمله نگاه کنید ؟ امام می داند چه در پیش است ، با علمش نسبت به آینده می داند که کوفیان پشت خواهند کرد ، اما امام میزان حکم الهی است . با این که می داند آنها پشت خواهند کرد ولی باز هم می روند ؛ فرصت سنجش آدم ها را از آنها نمی گیرند . امام شاخصی است که آدم ها می آیند با این شاخص خودشان را سنجش کنند . بعضی ها موقع سنجش می چسبند و جدا نمی شوند و عده کثیری که دیدیم پرت می افتند . از سویی هم به یاران خون دل خورده شان و چشم انتظارشان زمان مناسب را فهماندند ، که حالا وقتش رسیده است . که انتخابتان را بکنید ، با آگاهی تمام به هر قیمتی پیروزی دنیایی یا شهادت در دنیا ، کدامش را می خواهید ؟ به کمک شاخص حق یعنی امام بشتابید ، شرایطتان را تغییر بدهید که حالا وقت عبور از تنگنای ظلمت و رسیدن به صبح طلائی روشن است . چقدر زیباست با امام زندگی کردن و شنیدن در هر لحظه کلام قدسی از دهان مبارکشان، و هر دَم پویایی به دنبالشان . اگر دانستید که منظورم چه بود ؟ اگر من توانستم آن چیزی را که می خواهم بگویم به شما رسانده باشم ، به شما ایام مبارک باد . چقدر هوشیارید ؟ بعد هم نیایید زیر گوشم بگویید به من بگو منظورتان چه بود ؟ منظورت این این این نبود ؟ منظورم همانی بود که تو اینجا فهمیدی ، بقیه اش به بنده مربوط نمی شود ، هیچ منظور دیگری ندارم . امشب ، شب خانم حضرت رقیه(س) است . اندیشه کنید امامی که در گودال قتلگاه بر سینه مبارکشان نشستند و تیغ بر حنجر مبارکشان گذاشتند در آن دقیقه چه گفت ؟ آیا رقیه را یاد کرد؟ ؟ تنها چیز ، تنها کَس ، تنها مطلبی را که یاد کرد خدای خویش بود و رضایت خدای خویش.