در کلاس دعای عرفه از مولا امام حسین ع بیاموزیم بخش هشتم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: در کلاس دعای عرفه از مولا امام حسین ع بیاموزیم
- بازدید: 750
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
روز گذشته تا اینجا رسیدیم که امام فرمودند:سپس بعد از اینکه مرا از بهترین خاکها آفریدی من همیشه در قرآن می خواندم شیطان می گوید این را از یگ گل بدبوی متعفن آفریدی چرا من باید به آن سجده کنم ؟ آن موقع که خیلی بچه تر بودم فوری خودم را بو می کردم. ببینم بوی متعفن هم می دهم چون در جلسات راجع به قرآن می گفتند ولی هیچ وقت توضیح نمی دادند من همیشه بو می کردم که آیا واقعاً من بوی بد می دهم .ما را از بهترین خاک ها خداوند آفریده است حالا چرا می گوید خاک ها؟اگر وارد آن شویم یک دری را باز می کند که برویم داخل برگشت ندارد. بعداً اگر توانستم یک روزی و مقدور بود می رویم از این در هم در را باز می کنیم و داخل می رویم .ببینیم چرا امام فرمودند بهترین خاک ها؟حتماً دلیلی دارد.
وَصُنُوفِ الرِّیاشِ، همچنین مقدمات آسایش را
آسایش را باید تعریف کنیم، باید معنی آسایش را فهمید. این آسایش یعنی چی که مقدمه هم می خواهد؟ آسایش یعنی خواب که رختخواب بخواهد؟ چون اگرمعنی آسایش را نفهمیم آسایش را نداریم، من همیشه دعا که میکنم میگویم خدایا قبل ازعطای نعمت، فهم و درک نعمت را به من عطا کن، چون اگرنعمت بدهی و نتوانم بفهمم از نداشتن نعمت خیلی بدتر است که آدم داشته باشد و نفهمدکه دارد، آسایش چیه که امام فرمود هم چنین مقدمات آسایش را، من اینطوری برای خودم تعریف میکنم که وقتی من صاحب آسایش هستم در درجه اول، جسمم از سختی یا فشار در امان باشد چون جسم بیشتر در حوزه دید و احساس است طرف از دو تا پا افلیج است اما در آسایشه ،وقتی می پرسی میگوید :"الهی شکر من که خیلی آسوده ام"، این جسم اصلا در فشار نیست، اما یکی دیگه همه اعضای اصلی بدن کامل است و کار می کند وقتی از او می پرسی ،میگوید:" چه آسایشی ، من که مُردم"، حالا هر چی می پرسی چرا ؟ نمی تواند بگوید چرا مُردم؛
همچنین مقدمات آسایش را،یعنی بر ما علمی داده شده ،دانشی داریم در اطرافمان هر دردی را داریم دوایش اطراف خودمان هست، یعنی هر دردی که به ما داده میشود اگر توی این منطقه زندگی می کنیم به طور حتم دوایش در همین منطقه است، برای من به خاطر ضعف جسمانی شدیدم از داروهای آی روودا آوردند خوردم عالی بود ،از چین اصل جینسینگ را آوردند که خیس می کردم در آب جوش و آبش را میخوردم آنهم فوق العاده است ولی باورتان نمیشود شیره انگور اصل یک ذره میگذارم دهنم انگارهمه وجود من آرام آرام شعله می کشد بالا میاید ، نزدیک هم هست می توانم بخرم این مال جسممان؛ آسایش برای روحمان هم می خواهیم، روحی که نمی داند چکار کند، سرگردان است، از این شاخ به اون شاخ می پرد ،از اینجا به اونجا می پرد و هیچ وقت تکلیف خودش را نمی داند اصلا در آرامش نیست آسایشی ندارد خدا بنده اش را برای اینکه به این آسایش برساند راهنما فرستاده، کتاب درس فرستاده، کتاب اخلاق فرستاده گفته که اینها را استفاده کن ببین چه آرامشی پیدا میکنی.من براساس آنچیزی که خدا عطا کرده ودر قلبم هست و همانا کلام خدا ، خیلی چیزها را می فهمیدم بیان هم می کردم اما چون سندش را نداشتم ،کلافه بودم ،این قدرکه از خدا درخواست کردم توفیق داده تا یک چیزی بحث میشود می گویم مگر در قرآن اینطوری ننوشته است، نه آیه ونه سوره اش را حفظ نیستم ولی مطمئنم که هست وقتی میگردم پیدا می کنم ،خداوند بهم داده اینها مقدمات آسایش است ،تمام اینها نعمت پرودگاراست،
بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ، این بخاطر نعمت عظیم و بزرگترین منت تو بر من بود.
نعمت بزرگی است اگر باور کنی تو به حال خودت رها نشدی، نعمت عظیمی است اگر کسی تو را مطمئن کند در همه شرایط، کاری میکنم که طاقتت بالا باشد ،قول نمی دهد و نمی گوید دردسرهایت را پاک می کند چون توباید دردسرهات را بکشی امتحان پس بدهی ،اما میگوید که طاقتت را من بالا میبرم، من هوایت را دارم این نعمت خیلی بزرگیست، اگر امام این نعمت را نمی داشت نیم روز دشت کربلا را نمی توانست تحمل کند.وفتی مداح اشعار را میخواند همین جوری که گوش میکنی احساس میکنی هر آن قالب تهی می کنی، اگر هر موقع در مصیبتی که بر حضرت زینب وارد شده میخوانند ، تو به مصیبت خودت فکر نکنی و فقط به مصیبت حضرت زینب وآنچه بر او واقع شده فکر کنی باور کن قالب تهی میکنی . اما همین نعمت عظیم بود که امام بزرگوار را درآن پهنه جنگ شاهد چنین فجایعی کرد و در لحظه آخر حتی به شمر،( که ملائک خدا لعنتش کنند پروردگار لعنتش کند همین جور که در قرآن قول داده) روی سینه مبارکش نشسته ، به او نمی گویند من را میکشی لااقل با زن و بچه ام کاری نداشته باش، میگویند میتوانی این کار را انجام ندهی من شفاعت تو را میکنم این آسایشی است که خداوند بر ایشان قرار داده و این را تا حسش نکنی قابل درک نیست اگر میخواهید با عقلتان بفهمید زهی خیال باطل ، عمر تمام میشود و هیچ وقت نمی فهمید مگر اینکه عزمتون را جزم کنید باقلبتون حس کنید .
وَاِحْسانِكَ الْقَديمِ اِلَىَّ: به خاطر احسان همیشگی تو نسبت به من بود،
این حالت این آسایش احسان خداست به ما، شما وقتیکه یک خانواده ای که نان شب ندارد در خانه اش را می زنید و یک سبد بزرگ مواد خوراکی می برید هیچوقت اتفاق افتاده که دلتان را بچسبانید به دل خانم خانه؟ بزرگتر خانه؟ ببینید در آن دل چه جریان پیدا می کند؟ یک چیزی عجیبی راه می افتد، و آنوقت برمی گردد به شما می گوید احسانتان قبول باشد، خدا دمادم به این قلبها احسان داده، ولی ما حسش نمی کنیم، بعضیها بیماری دارند، خودش را به من حقیر می رساند که هر جور است به من بگوید التماس دعا، یعنی مرا واسطه آرامش قلب او می کند، مگر از من چه کاری بر می آید؟ من اگر خیلی بلد بودم دردهای خودم را درمان می کردم، ولی ما چون دنبال اسباب دنیا می گردیم اسباب دنیایی را هم خداوند در اختیارمان می گذارد، اسم بیمارش را می نویسد با اصرار فراوان می خواهد بگذارم زیر سفره، این احسان خداست، چون قلبش آرام می گیرد وجودش آرام می گیرد.
حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَميعَ النِّعَمِ: تا آنجا که نعمتهایت را بر من تمام کردی،
نعمت به آدم کی تمام می شود؟ به این فکر کردید؟ امام بطور حتم آنرا حس کرده که گفته، و وجود دارد که گفته است، کسی پاسخی برای این دارد به من بدهد؟ من به این جمله ها خیلی فکر کردم، یک روزی برایتان نوشتم و خواندم وقتی کرم شروع کرد پیله کردن و درون پیله ای که با آب دهانش درست میکرد، ماند. من کوچک بودم و اینها را می دیدم حتی یواشکی گریه هم می کردم برای آن کرم، که در آن پیله می میرد، ولی وقتی که پروانه را می دیدم پیله را پاره می کرد و بیرون می آمد اول نفهمیدم چه اتفاقی افتاده ولی برای پروانه خوشحال می شدم بعدها که بزرگتر شدم و اصلاً فلسفه کرم ابریشم و پیله ابرایشم را دانستم و فهمیدم که آن کرم نمرد تبدل شد به پروانه خیلی خوشحال می شدم، نعمت خدا آنوقتی تمام می شود که بنده از داخل پیله نادانی بیرون می آید، بنده از درون پیله ناآگاهی بیرون می آید، از کرم بودن به پروانه بودن می رسد و این لذتی ست عجیب و نمی توان به کسی داد، تزریق داد نسخه و دارو داد، فقط می شود گفت هست، برو به آن برس، من خیلی چیزها را گفتم ولی هیچ چیز نداشتم به شما بگویم، امروز برایتان کلام امام را آوردم ، حضرت فرموده تا آنجا که نعمتهایت را بر من تمام کردی.
وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ: همه رنجها را از من دور کردی
کرم وقتی شد پروانه حتی اگر قرار باشد چند روزی بیشتر زندگی نکند رنجهایش تمام شده، طول دنیا مهم نیست عرض دنیا مهم است در عرض دنیا چطور زندگی کردی؟ آیا رسیدید به پروانگی؟ آیا از کرم بودن خارج شدید؟ خدا این پروسه و این حالت و این دگردیسی را که برای این موجود قرار داده آینه عبرتی ست برای ما، ما عظیمتر از آن را در خودمان داریم، وقتی پروانه شدید رنجها برطرف شد، دیدید که امام در گودال قتلگاه چه فرمودند؟ حضرت زینب در بارگاه شوم یزید چیزی جز اشک و آهی نداشتند و فرمودند جز زیبایی در صحرای کربلا چیزی ندیدیم چون در صحرای کربلا بدنهای تکه تکه شده پروانه هایش آزاد شد، برای بازمانده سخت است چون آدم دلش می خواهد اینها را داشته باشد ولی وقتی درست نگاه می کنید پروانگی آنها عظیم است، بزرگ است.
لَمْ يَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَيْكَ بااینکه من در برابرت نادان و جسور بودم ،
تا امروز هر کاری کردید کردید، امشب وقتش است، بگو ببخش ، من نادان بودم جسور بودم، نفهمیدم، خبط زیاد کردم، اما می دانم که کارهای بد من مانع از احسانت نمی شود خدایا، امشب به من اجازه بده از آن پیله کرم خارج بشوم حتی اگر چند روزی بیشتر در دنیا زندگی نکنم.