منو

سه شنبه, 13 آذر 1403 - Tue 12 03 2024

A+ A A-

در کلاس دعای عرفه از مولا امام حسین ع بیاموزیم بخش دهم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

برویم سرکلاس درس آقا امام حسین بنشینیم، امسال قصد کردیم بجای پای پیاده همراه کاروان ایشان حرکت کردن و دیدن مصائب و مشکلات برویم در صحرای عرفات در دعای عرفه پای جبل الرحمه کلام امام را که با خدای خودشان گفتگو می کنند گوش کنیم یاد بگیریم و بتوانیم در زندگیمان بکار ببریم، هر کسی را خواستید بشناسید نامش را نپرسید مقامش نپرسید کلامش بشنوید. کلامش او را به شما معرفی می کند.
وَاِنْ سَئَلْتُكَ اَعْطَيْتَنى،اگر از تو چیزی بخواهم عطا می کنی،
امام با خدا حرف می زند، می گوید اگر از تو چیزی بخواهم عطایم می کنی همان چیزی که شما باور ندارید.
وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى،اگر از تو اطاعت کنم قدردانی می کنی
این آن حسینی است که من می خواهم و می گویم مال من است . می گوید خدایا وقتی از تو اطاعت می کنم که اطاعت کردن محض وجود خود من است تو از من قدردانی می کنی .
و ان وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى،اگر از تو تشکر کنم لطفت را به من زیاد می کنی،
امام دارد در این کلام گوش من بنده ی خاطی از امتش را که دارد به حرف هایش گوش می کند پر می کند . می گوید ای بنده ی ناچیز خدا برو در خانه ی خودش . اطاعت کن . از تو قدردانی می کند . دنبال قدردانی این آدم ها نگرد . امروز تعریفت می کنند و فردا تکذیبت می کنند . می خواهی قدرشناسی این آدمها را چکار کنی . برو خدا را اطاعت کن که وقتی اطاعتش می کنی از تو قدردانی می کند . "اگر از تو تشکر کنم لطفت را به من زیاد می کنی ". وقتی مرتب می گویی خدایا شکرت . شکرت . شکرت . برای همه چیزش می گویی شکرت . لطفش را به تو زیاد می کند . آن وقت تو به دنبال لطف کدام بنده می روی ؟ دنبال کدام لطفی می گردی که پایدار باشد . طرف لطفش را می کند و فردا یا خودش مرده و نیست یا یک جای دیگری رفته و تو دیگر دستت نمی رسد . یا اینکه در قبال لطفی که کرده یک چیزی از تو می خواهد .
کُلُّ ذلِکَ اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَىَّ، همه ی این ها به خاطر این است که نعمت هایت را برایم کامل کنی .
بگرد در دنیا و یکی را پیدا کن که اینجوری به تو محبت کند . آن وقت اگر پیدا کردی بپرستش . می گوید از تو اطاعت می کنم از من قدردانی می کنی . از تو تشکر می کنم لطفت را زیاد می کنی . همه ی این ها برای این است که می خواهی نعمت هایت را برای من کامل کنی . اما ما نعمت خدا را در چیزهای دیگر می بینیم .
وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ،احسانت را به من تمام گردانی .
خدا می خواهد احسانش را به شما کامل کند . اطاعت کنی . قدردانی ات کند . از او تشکر کنی و شکر خدا را کنی . لطفش را به تو زیاد کند . می خواهد احسانش را به شما تمام کند .
فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ
پس تو چه پاک و منزهی . از تصور من بالاتر منزهی . پاک تری .
مِنْ مُبْدِئ مُعید،تویی که آفرینش را آغاز می کنی و پس از مرگ دوباره بر می گردانی .
الان که در این سایت ها و فضاهای مجازی آنقدر دستورات مدیتیشن و مراقبه هست . نمی گویم بد است . بسیار هم عالی است . اما ما بالاترین مدیتیشن و مراقبه را داریم . وقتی نمازت تمام می شود تسبیحت را بردار و فقط بگو یاالله . یعنی خدایی را صدا می کنی با جمیع صفاتش . جمیع اسماء اش . جمیع هنرهایش . جمیع نعماتش . بعد وقتی یا الله می گویی آنقدر بگو بگو بگو آرام آرام ببین که از جایت بلند می شوی . همان نشسته از جایت بلند می شوی . اصلاً نیاز نیست که در اصوات بدون معنا غرق بشوی . هرکسی یک جوری می رود . اشکالی ندارد . ولی این احسان خدا است . چرا این لطف خدا را ما سود نمی بریم ؟ به من گفته بودند اگر سرت درد می کند انگشتانت را بگذار این ور و آن ور و به گیجگاهت فشار بده . من هم از خواب بیدار شدم و دیدم دارم از سر درد می میرم . این کار را کردم .در یک لحظه نمی دانم چند صدم ثانیه که تهی شدم . تهی . تهی . یعنی هیچ چیز . به معنی واقعی کلمه هیچی را حس کردم . شاید اگر بر نمی گشتم دیگر کارم تمام بود . این را داد . خیلی قشنگ بود. این تهی شدن در لحظه همه چیز را با هم برداشت . دارو هست که می خوانی می گوید سم دارد . وقتی همان سم وارد بدن تو می شود مضراتی در بدن می کشد که هیچ دارویی نمی تواند بکشد . هیچ دکتری هم نمی تواند دوایش کند . این ها لطف خدا است . تویی که آفرینش را آغاز کردی و بعد از مرگ دوباره بر می گردانی . بارها گفتم زندگی یک دایره است . این نقطه ی بالایی نقطه ی شروع است و این سمت راستی حرکت ما است . از آن شروع یعنی مبدا تا این جا که به این جهان آمدیم و اسفل سافلین است و الان تویش هستیم . گرفتارش هستیم . این را که آمدیم نفهمیدیم چه جور آمدیم . هر مرحله را که طی کردیم و به مرحله بعدی که رسیدیم صفر صفر شدیم . چرا صفر صفر شدیم . برای اینکه یک دور جدید آغاز کنیم شاید که انتخابی جدیدتر داشته باشیم. از اختیارمان بهینه استفاده کنیم . به اسفل السافلین که رسیدیم تتمه آن است . اما اگر از اسفل السافلین رد بشویم تازه اول کار است . چون همه ی این مراحل را دوباره بر می گردیم با این فرق که در دوره های پیش یادمان نبود اما اینجا یادمان می ماند . و آن هم که از برزخ می گویند می گویند و می گویند همین است من یک معامله ای کردم تقریباً 15 یا 16 سال پیش . به یک بنده ی خدای مومنی اعتماد کردم و پول دادم . شراکت کردم .ملکی را گرفتم که الان نمی دانم 2 یا 3 میلیارد است . من نمی دانم چقدر است . و به او احسان کردم و کمک کردم برای اینکه صاحب ملک شود . چون پول نقد نداشت و می خواست وام بگیرد و نمی توانست . اما شرطی را که خدا گذاشته بود من گفتم ایشان را می شناسم . خیلی آدم خوبی است . یعنی چه ؟ کاغذ نگرفتم . مدرک نگرفتم . همش پرید رفت . همش پرید رفت . خدا هرچی می گوید همان را استفاده کنید . خدا می آفریند . می میریم و دوباره آفرینشی دیگر آغاز می کنیم .
حَمید مَجید، تو خدای ستوده و بزرگواری .
هیچ وقت به خدا گفته اید که تو خیلی زیبا وقشنگی . هیچ وقت به خدا گفته اید که خیلی دوست داشتنی هستی . یا فقط دست هایتان را بالا کرده اید و گفتید بده بده بده . چرا به فلانی دادی به من ندادی . چرا این جا این را گفتم نکردی . باهاش هی قهر کردید . آشتی کردید . امام می گوید تو خدای ستوده و برزگوار هستی .
تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ،نام هایت والا و پاکیزه است .
هیچ وقت رفته اید پی اینکه نام های خدا را بدانید چی است و همه ی نام هایش را بشناسید . مسئولیت سنگینی است . برای همین ما دنبالش نمی رویم . چون قرار است ما تجلی همه ی آن نام ها باشیم . چرا همه ما این طور هستیم ؟ تک تک ؟ آره برای اینکه تک تک ما یک دنیائیم . یک جهان هستی . یک دانه قرار است که تمام آن اسماء را تجلی بدهد. برای رسیدن به آن اسماء چقدر تابحال تلاش کرده ایم؟ چقدر آن را کسب کردیم ؟و چقدر وقت باقی داریم؟
وَعَظُمَتْ الاؤُکَ،نعمت های تو بزرگ است ، نعمت های تو خیلی بزرگ است
فَأَىَُّ نِعَمِکَ یا اِلهى، پس ای خدای من کدامین نعمت های تو را، اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً،بشمارم و یاد کنم،
کدامین نعمت خدا را می توانیم بشماریم و آنها را یاد کنیم؟امتحان کنید کاری ندارد. از نوک انگشت خود شروع کنید یک اتفاق جالبی بود چند روز پیش ناخن های پای من بلند شده بود عینک نزدیکم را پیدا نکردم نشستم تا ناخن هایم را بگیرم ناخن شصت خود را گرفتم گوشه ی ناخن شصت خود را گرفتم وقتی آن را بیرون کشیدم تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده گفتم من چلاق شدم کارم به دکتر و دوا می کشد آن هم این روزها که این همه کار دارم.انگشت های دستم را روی ناخن شصتم گذاشتم گفتم : "به نام نامی پروردگاری صاحب نعمت ،صاحب کرم ، بنده ای کوچک ناچیز و حقیر خادم حسینیه امام زمان خود را از درد وبلا نجات بده" دستم را برداشتم اصلاً خون هم نیامد. الان بغل ناخن پای من سوراخ است این طوری می دهد. ولی به شرط اینکه این طوری بفهمید.در سالهایی که شوهر من کار کرده در بحث تجارت و .... خیلی روزها شده که شب آمده خانه حتی آن موقع که خیلی کم پول داشتیم. گفته امروز یک چک من را خوردند برگشت خورد و می دانم که دیگر این پول دست من نمی آید.تنها جمله ای که آن موقع گفتم این بود الهی شکر.گفت می گویی الهی شکر؟گفتم الهی شکر بلا را یک کس دیگری خورد و رفت اگر آن بلا به خانه ی ما می آمد بچه های من بیمارستان می رفتند چی؟همه را خرج آن می کردی الهی شکر. حواس خود را جمع کن ولی به آن چیزی که رفته افسوس نخور اگر دست شما است نعمت است اگر رفته است باز هم نعمت است. چند سال پیش سنگهای حیاط را عوض کردیم در اثرضربه هایی که زدند سنگ هایی که به نمای ساختمان بود لق شد.ویک شبی دم سحر سنگ ها پایین آمدند روی ماشین برادرم ویک خسارت جانانه به او زدند .وقتی به من گفت ، گفتم الهی شکر .گفت الهی شکر .من ضرر دیدم گفتم الهی شکر اگر در جاده بودید یک نفر می زد الان شما روی ویلچر بودید چطور بود؟الهی شکر.ببین چقدر خدا تو را دوست می دارد. این را نمی بینید خدا خیلی تو را می خواهد.گفت خوب اگر می خواهد اصلاً نگذارد بیفتد روی ماشین من. گفتم نمی شود آن کارهایی که ما کردیم از قبل خطاهایی که کردیم نباید جواب ان را پس بدهیم. خوب قرار بود با جان خود بدهیم ندادیم قرار بود عزادار باشیم نشدیم .قرار بود تا آخر عمر گرفتار باشیم نشدیم.مال ما رفت الان بپرسید چقدر خرج کردید یادش نمی آید تمام شد.
أَمْ اَىُّ عَطایاکَ أَقُومُ بِها،کدامیک از هدایای تو را.
و خدا به ما هدایا خیلی می دهد ،ولی متاسفانه ما آنقدر مست هستیم هدیه ها را نمی بینیم می دانید شما که اینجا نشسته اید از نظر من هر کدام از شما یک هدیه خدا هستید. اگر وجود سبز شما اینجا نبود الان من هم اینجا نمی نشستم تنهایی با خودم خلوت می کردم آن وقت برای خودم روضه می خواندم اما حالا دارم در کلاس درس امام حسین(ع) می خوانم یاد می گیرم و درس پس می دهم. اینها هدیه نیست؟
أَقُومُ بِها شُکْراً،کدام یک از هدایای تو را شکر و سپاس بگزارم و چگونه ؟
وَهِىَ یا رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدُّونَ، در صورتی که خداوندا این نعمت ها بیشتر از آن است حسابگران بتوانند آنها را بشمارند .
خیلی قشنگ است امام حسینی که دشمن پشت سرش است ومی خواهد او را بکشد واو قصد کرده از مکه سریعاً خارج شود که خانه ی امن الهی در امنیت بماند زن و بچه همراه او است چندتا شتر فقط لوازم خانه همراه آنها بود.چون نیامده بود بجنگد ، آمده بود در مکه سکنی کند قصه ی کوفه را که گفتند گفت می رویم کوفه . مردم کوفه درخواست کردند نمی توانیم زمین بگذاریم می رویم کوفه. امام در آن شرایط در دامنه ی کوه نشسته روز عرفات میان حاجی ها و این کلام اوست حتی از خدا درخواست نمی کند عافیتی به کار من بده .
أَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ،بیش از ان است که ذهن های قوی بتوانند در مورد آنها آگاهی یایند
من که این را باور می کنم چرا؟ چون این همه سال از خدا عمر گرفتم هرسال هم دعای عرفه خواندم در مکه هم دعای عرفه خواندم در عرفات هم خواندم ولی این طوری نخواندم
ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنِّى اللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ،خدایا علاوه بر همه ی اینها باید بگویم سختی ها گرفتاذی هایی که از من دور کردی.
اینها تا اینجا نعمت هایی بود که دادی چه سختی ها و گرفتاری هایی که از من دور کردی چه مشکلات عدیده . همه ی ما همین طوری هستیم سختی ها و بلاهایی را از ما دور کرده خداوند ولی حیف که یادمان می رود من در زندگی خودم فقط دوتا تصادف دیدم دوتا برادرم که هر دو جنازه ی آنها را بر می گرداندیم.نمی دانید چه خفتی کشیدیم.چه سختی را تحمل کردیم ولی جفت آنها را داریم. اینها لطف خدا است
أَکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ.بیشتر از سلامتی ها و خوشی هایی بوده که به دست تو برای من آشکار شده ،
می گوید حتی میزان بلاها و گرفتاری ها که خدایا از من دور کردی خیلی بیشتر از آن خوشی ها و سلامتی هایی هست برای من انجام دادی . اینها آشکار تر است.
یه روزی یه سر وصدایی شد من یک جمله ای گفتم هرکس میخواهد تو اون سر و صدا ها سر و کله اش پیدا شود اینجا بر نگردد، می دانید چند نفر به من گفتند خدا خیرت بده ما رفته بودیم با کله حالا سرجایشان هستند، آدمی تشخیص نمی دهد یعنی چی؟ یعنی خدا لطفش را از زبون من جاری کرد به مردم، می توانستند گوش نکنند، اینها نمی توانند گوش نکنند چون من را خیلی دوست دارند، این مهری هم که به دل این هاست باز از جانب خداست، چون من که این مهر رابه اینها ندادم، خدا به دلشان انداخته دوست بدارند، باور کنند و اطاعت کنند وگرنه من را چه به این اطاعت ها، نه قدم بلندتره، نه هیکلم درشت تره، نه پولم زیاد تره، نه جوان ترم، هیچ کدامش، نه تحصیلات عالیه عالیه عالیه دارم هیچ کدام.
و انا ا.. وَاَ نَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى،و من اعتقاد دارم ای خدای من( اینه اون بخشی که که ما ضعیفیم) من اعتقاد دارم خدای من باحقیقت ایمانم و وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقینى،یقینهای قطعی و محکمی که دارم،
اونیکه این را ندارد نمی تواند بگوید حسین مال من است، حسین حق من است نمی تواند بگوید
وَخالِص صَریحِ تَوْحیدى، ِ"و توحید خالص و آشکارم، وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى،و اعماق پنهانی وجودم"
ما یک بیرون داریم که این بیرونمان می بیند، می شنود و حرف میزند، یک چیزی هم داریم درونمان، علت این که نمازهایمان مقبول نمی افتد این است که آن چیزی که در بیرون حرکت می کند یعنی زبان و گفتگو میکند و ابعاد نماز را دنبال هم با هم اجرا میکند همخوانی ندارد با آن چیزی که در درون تو است، اگر این دو تا همخوان بشوند شما دیگر چیزی نمی فهمید که نگران فکر و ذکرهای سر از نمازتان باشید.
چرا خیلی از حاجی ها حاجی نیستند، چون حاجی بیرونی با حاجی درونی یکی نیست، آدمی بعدی در ظاهر دارد و بعدی در باطن، اگر تو حاجی میشوی باید هر دو تا بعد حاجی شود، وقتی یکی را می بری آن یکی را نمی بری، شما حاجی نیستی، بنده مومن در حال عبادت دو تا بعد دارد، وقتی نماز میخواند باید دوتا همزمان بخواند یکی میخواند ،آن یکی نمی خواند، چون همسو نشدند! وقتی همسو نشدند چطوری با هم بخوانند؟ بیرونی بدو بدو نماز را بخوان دم در منتظرند ، هیج وقت به دم دری ها نمیگوید ببخشید من نمازم را بخوانم ،به نمازش میگوید خدایا ببخشید دفعه بعد خوب تر میخوانم، بدو میرود، خدا میداند آن ورکه می رویم از ما چه قدر از نمازهایمان را قبول میکنند و چه قدرش را قبول نمیکنند.
وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى،و اعماق پنهانی وجودم، وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى،پرتوهای عبور کننده از روزنه بیناییم،
شما هر چیزی که می بینید ابراز می کنید دیدم چشم پزشک میروید تابلویی گذاشته علامت ها را با جهتهای مختلف نشان میده و شما باید بگویئ هر کدام چه جهتی دارند، اگر نتوانی آنها را بگویی میگوید چشمت نمی تواند ببیند، اما این چشم غیر از اینکه در بیرون یک چیزهایی را می بیند یک چیزهای دیگری هم هست که باید ببیند، امام اعلام میکند "پرتوهای عبور دهنده از روزنه های بیناییم"
یک سری از پرتوهای عبور کننده، نورهای دنیایی است ، دنیایی که مال جهان مادی هست، ولی یه سری از این نورها مال کجاست؟ جهان هستی؛ ما آنچه که بهره نبرده ایم از جهان هستی است، چون بهره نبردیم ویلون ماندیم سر جایمان نیستیم
وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى،چینهاو خطوط پیشانیم ،
این چین و چروک ها هم میدانید مال چیه؟ حاصل تمام لحظه ها و روزها و ماه ها و سالهایی است که گذراندیم، قرار بود هر دوتا بعد مان با هم رشد کنند، با هم نماز بخوانند، با هم روزه بگیرند و هیج وقت نبود. هر کدام از این چینها حرف میزند ،سخن میگوید ، هر کدام از این چینها میگوید که ما چه کاره ایم، ما چطور عمرمون را گذرانیدم و این عمر را به پای چی گذراندیم ؟
وَ خُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى،روزنه های مجرای تنفسم،
خیلی جالبه مجرای تنفس دو تا سورخ بینی ،داخلش سوراخهای بسیار ریزی داره که هر کدام عهده دار یک کاری هستند.
وَ خَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى،پرده های نرمه بینیم،
خوب است گاهی اوقات جلوی آینه بایستیم تماشا کنیم، اگر بایستیم خودمان را تماشا کنیم خیلی چیزها را در چهره مان می بینیم و این خیلی چیزها با ما خیلی حرفها میزند.
وَ مَسارِبِ سِماخِ سَمْعى،مسیرهای رسیدن صدا به پرده گوشم،
یک لحظه آرام بگیرید از خدا درخواست کنید شما را ببرد داخل گوشتان باور کنید سخت نیست و اصلا نیاز به یک نیروی معنوی خارق العاده ندارد، همه ی شما می توانید، مشکلتان باورها یتان است که نمی توانید، اگه باور کنید که می توانید آنوقت می بینید، هیچ کاری هم ندارد گوشتان را نگاه کنید ،اگر این گوش یک لحظه نشنوند وای به احوالاتتان، خدا میداند چه اتفاقاتی برایتان می افتد، خدایا شکرت هنوز میشنوم هنوز میتوانم بشنوم و چه قدر شنیدن لذت بخش است.

نوشتن دیدگاه