سیری بر فرمایشات امام حسین(ع) و نحوه بهره وری در زندگی امروزه بخش دهم
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: سیری بر فرمایشات امام حسین(ع) و نحوه بهره وری در زندگی امروزه
- بازدید: 2130
بسم الله الرحمن الرحیم
شب گذشته خدمت شما عرض کردم که امیرالمؤمنین فرمودند : بنده مؤمنی که خداوند قلبش را امتحان کرده باشد نیز می تواند ولایت مرا تحمل کند و بپذیرد . در مورد ملائکه گفتیم ، در مورد پیامبران گفتیم به این قسمت رسیدیم و سلمان فوری پرسید که یا امیرالمؤمنین ! این قلب امتحان شده یعنی چه ؟ حضرت فرمودند : مؤمن ممتحن ، آن مؤمنی است که قلبش هر چه از ما می رسد راحت می پذیرد . نگفتم از من می رسد راحت می پذیرد حواس خود را جمع کنید . گرای بد ندادم ، هر چه که از امیرالمؤمنین می رسد راحت می پذیرد هیچ گونه انکاری در مقابل امر ما در جان او نیست . ابوالفضل(ع) گفت : برو . سر خود را پایین انداخت و رفت ، گریه می کرد و می رفت و حضرت زینب(ع) او را دید ، گفت کجا ؟ گفت : آقا گفته است که برو . دل او شکسته است ، سوخته است . ولی نمی گوید چرا ؟ مگر آنکه سینه او جهت پذیرش آن امر گشوده شده و هیچ شک و تردیدی در حقانیت آن ندارد . می دانید ما چند نوع آدم داریم . عده ای سخن امام معصوم را می شنوند ، سخت انکار می کنند . پیامبر در حج الوداع از دست همین دسته نگران بود وقتی می خواست ولایت امیرالمؤمنین را ابلاغ کند اما پروردگار پیام دادند اگر این کار را انجام ندهی رسالت خود را تمام نکرده ای . ولی از دست همین عده می ترسیدند ، نگرانی ایشان از آنها بود . اما فی الواقع قلب عده ای تا پذیرش نبوت هیچ مشکلی ندارند . به ولایت که می رسند مشکل دار می شوند . عده ای قلبشان در این حد سختی هم به سر نمی برد ، پس بعضی ها تا رسالت می آیند می گویند بله پیغمبر آمده ، خدا هست قبول داریم . ببینید چقدر جالب است ، زمان پیغمبر وجود داشت هنوز هم وجود دارد . ما چقدر این جملات را از مردم عادی می شنویم خدا را قبول دارد یک جورایی پیغمبر را هم قبول دارد . اما با امیرالمؤمنین نمی تواند کنار بیاید . با بحث ولایت نمی تواند کنار بیاید . اما یک عده ای هستند که نه در سختی نیستند اگر بحث ولایت را یک مقدار برای آنها روشن کنید می گویند بله شما درست می گویید اما دائماً هر حرکت و هر گفتار امام را که به آنها می رسانید به یک مشکل بر می خورند و برای اینکه بخواهید از مشکل راحت رد شوند باید دوباره برای آنها گفت و گو کنید تا برای آنها روشن شود . اینها قلبشان نصف و نیمه است . اما عده ای هستند جانشان به دنبال این حقایق است . خودشان را در کلام اهل بیت(ع) جستجو می کنند این می دانید یعنی چه ؟ یعنی هر روز با خود می اندیشد که امیرالمؤمنین مؤمن ممتحن را چه طوری معرفی کرده است . پارامترهای مؤمن ممتحن بر من تطبیق می کند یا نه ؟ اگر نمی کند کجا ایراد دارد . من آن را برطرف کنم اینها جانشان به دنبال حقایق هست و هردم خود را در کلام اهل بیت جستجو می کنند . حضرت می فرمایند : کسی می تواند ولایت ما را بپذیرد که از این نوع است . در درون هر انسانی فطرتی قرار دارد این را که دیگر قبول دارید . این فطرت براساس ماهیت خود به امام بیرونی نگاه می کند و از امام بیرون از خود تبعیت می کند . اگر فطرت آدمی پاکیزه بماند ، آلوده باطل ها نشود که در داخل حجاب قرار بگیرد آن موقع می تواند براساس هدایت همان فطرت امام بیرونی خود را زود بشناسد . آن کسانی که مقابل امام حسین(ع) قرار گرفتند امام بیرونی را براساس فطرت پیدا نکرده بودند . چون فطرت خود را به گناه آلوده کرده بودند ، به مال حرام دنیا آلوده کرده بودند . این درون پاکیزه و بدون حجاب می تواند امام را درک کند ، قلب آن محل تجلی نور ایمان قرار بگیرد و ولایت آقا را تحمل و درک کند . خیلی است ولایت را تحمل کردن ، شما می گویید یا علی ، فکر می کنید وِلایی هستید برای همین هم می گویید مگر ولایت امیرالمؤمنین را تحمل کردن را می خواهد چیزی به این شیرینی ، نه ولایی بودن فرق می کند . خیلی فرق می کند با چیزی که امروز ما هستیم . ولایی کسی است که حرکتی خلاف آنچه که امام او می گوید نمی کند . ما نمی کنیم ؟ آقا فرمودند : هُوَ الَذّی لایُرَدُّ مِن اَمرِنا عَلَیهِم شَیٍ ، اوست کسی که هیچ امری از طرف ما صادر نمی شود . اِلاّ شُرِحَ الصَدرِه لِقَبولِه ، مگر اینکه قلب آن برای پذیرش آن گشوده است . وَ لَم یَشُکَّ وَ لَم یَرتَبُ اصلاً هیچ شکی در حقانیت گفتار در درونش ظهور نمی کند تا بخواهد با سؤال و شرح و تفسیر قلب خود را قانع کند . سپس فرمودند : ای اباذر بدان من بنده خدا هستم و خلیفه او بر بندگانش می باشم ، ما را پروردگار به حساب نیاورید ولی خارج از امر خدایی هر فضل و کمالی را که می خواهید و تصور می کنید و می توانید به ما نسبت دهید ، چرا ؟ دلیل دارد در کلام خدا دلیل دارد . در آیه 30 و33 سوره بقره می خوانیم : پروردگار به ملائکه فرمود می خواهم در زمین خلیفه قرار بدهم . سپس آدم را به اعتبار اینکه همه اسماء را به او تعلیم داد ، خلیفه قرار داد . سپس به آدم فرمود : " ای آدم اسماء ملائکه را به آنها خبر بده ." همین که آدم توانست اسماء را نشان آنها دهد خداوند در جواب ملائکه که گفته بودند : آیا می خواهی کسی را در زمین خلیفه خود قرار دهی که فساد می کند و خون می ریزد ؟ فرمود : به شما نگفتم که من به غیب آسمانها و زمین از همه عالم تر هستم ؟ چیزی بالاتر از آنچه شما از آدم تصور می کردید می دانستم . کلام حق است در کتاب خداست ، از کوچه و خیابان و کتابخانه ها که نیامده . وقتی می فرماید امیرالمؤمنین ، ولیّ شماست او چیزی را می داند که من و شما نمی دانیم ، ما در چه مقامی هستیم که رد کنیم ؟ خدا به فریاد ما برسد اگر سرسوزنی در این وجود مبارک امام زمان(ع) دچار شک و تردید بشوید ، چرا که نمی بینیم . خب من نابینا هستم که نمی بینم ، نابینایی من که نمی بینم دال بر نبودن ایشان است ؟ چشمانت را بینا کن . علی بن طیفور بسطامی در منهاج النجاه فی ترجمه مفتاح الفلاح مقدمه 2 آورده که صاحب الامر آقا امام زمان(عج) می فرمایند : مارا از مقام رب بودن پایین بیاورید سپس نسبت به ما هر کمالی که خواستید می توانید بگویید . در قرآن ، در حضور ملائکه ، آدمی که تمام اسماء الهی را آموخت به دستور الهی مورد سجده ملائک قرار گرفت ، امیدوارم که با مثبت اندیشی و از دریچه قلب به مطالب گوش کنید ، در این آیات دیدیم که اشاره به مقام خلیفه اللهی آدم شد و پروردگار بر ملائک اثبات فرمود که در آدم اندوخته ای وجود دارد که هیچ مخلوق دیگری دارای آن نیست ، یعنی به عبارت بهتر خداوند خداییش را به آدم تفویض نفرموده بود و جمیع فضایل را عنایت فرمودند . از سوی دیگر در بحارالانوار جلد 1 می خوانیم حضرت ختمی مرتبت فرمودند : اَول ما خَلَقَ اللهُ نُوری . اولین چیزی که خداوند خلق فرمود نور من بود .
پس در عالم موجودی قرار دارد که از مَلک هم بالاتر است ، مقام او مقام جامع اسماء الهی است همه حقایق پیش اوست بدون آنکه خدا باشد . امیرالمؤمنین می فرمایند : آن موجودی که جامع اسماء الهی است من هستم . دقت بفرمائید هیچ کدام از صحابه خلیفه اول و دوم هرگز چنین ادعایی نتوانستند بکنند چون حامل همه علوم نبودند . خداوند جامع کمالات را به اذن و اراده اش در انسان تجلّی داد . حضرت فرمودند : ولی در فضل ما با توجه به اینکه هر کمالی را می توانید به ما نسبت دهید باز به کُنه و نهایت فضل ما نخواهید رسید . زیرا خداوند عزوجل به ما بزرگتر و عظیم تر از آنچه شما می گویید یا به قلب هر کدام از شما خطور کرده است داده است . وقتی ما را این طور شناختید آن وقت مؤمن هستید . کلمات و سینه ها ظرفیت ظهور و فهم آن مقام را ندارند . نمی توانند آن مقام را تصّور کنند ولی همین که فهمیدند باید از این زاویه به مقام نورانیّت امامان نگاه کنند . جنبه نورانی آن ها را ببیند در عین اینکه خلیفه الهی هستند رب نیستند ولی همه کمالات را به غیر از ربوبیّت دارند . اگر توانستند این مسائل را تصدیق کنند همان مؤمنی می باشند که قلبش را خدا امتحان کرده و قدرت فهم آن نورانیت را به او عطا فرموده است . باشد تا شبی دیگر و نگاه دیگری به دنباله کلام آقا در حقیقت نورانیت .
در خاتمه صحبت های امشب سخنی از مولوی :
مُلک دنیا ، تن پرستان را حلال ما غلام مُلکِ عشق ذوالجلال
دنیا پرست ، تن پرست ، مُلک دنیا ارزانی اش ، حلالش ، بخورد ، بیاشامد ، هر کاری دلش می خواهد انجام دهد . ما غلام مُلک عشق ذوالجلال
خاصه ملک دار دنيا که ابترست پنج دانگ هستيش درد سرست
عشق اوصاف خدای بی نیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز(دروغین)
آن یکی را عاشق نان کرده اند وان دگر را مست جانان کرده اند
آن محّب دایه لیک ، از بهر شیر(محبت دارد به دایه اما برای شیر)
ور نباشد شیر ، نَبوَد دلپذیر
وان دگر خود عاشق دایه بُوَد بی غرض در عشق یک رایه بُود
آن محب حق ز بهر علتی وان دگر را بی غرض خود خُلّتی
پس محب حق به امید و به ترس دفتر تقلید می خواند به درس
وان محب حق ز بهر حق کجاست که ز اغراض و ز علتها جداست