برگی طلایی از زیارت امام رضا (ع)
- نوشته شده توسط مدیر سایت
- دسته: مقالات گوناگون اهل بیت
- بازدید: 1018
بسم الله الرحمن الرحیم
شب قشنگی است . شب عزیزی است و بسیار دلنشین . همه دوست می داشتیم که یک همچین روزی و یک همچین شبی را ما در مشهد باشیم . در صحن و حرم آقا علی ابن موس الرضا باشیم . ولی به هرحال تقدیر چنین است . نمی دانم قطعاً در هر کدام از ما خطاهایی وجود داشته که امروز از بسیاری از چیزها محروم مانده ایم. حداقل و کوچکترین خطا اگر بخواهم بگویم این است که روزهایی که نعمت را داشتیم نفهمیدیم .قدر ندانستیم و از آن نعمت بهره نبردیم . خدا گفت حال که نمی دانی نعمت چیست از تو می گیرم تا در حسرتش بسوزی . امروز سوزش این حسرت ها تمام تارو پود وجودمان را از همدیگر پاره می کند. خداوند خودش کمک کند . این عید بر همه ی شما مبارک باشد و امیدوارم تا این لحظه همه عیدی هایتان را گرفته باشید از ته قلب دعا کنید . برای همه دعا کنید . برای همه ی عالم دعا کنید . حال آدم ها در این دوره در این کره خاکی خوب نیست . حال زمین هم خوب نیست . چون زمین آمده بود که به ما خدمتگزار باشد . اما ما از نعمات زمین که در اختیار ما می گذارد بهره ی کافی نمی بریم. حال سیارات و ستارگان هم خوب نیست . چون در چرخش هایشان انسان هایی را نمی بینند که در حال استغاثه باشند و درخواست کنند که خدایا از ما بگذر . تا خداوند به آنها دستور بده که از مسیر آدم ها خارج شوید تا از آزار و سختی و فشار درامان بمانند . حال هیچ کسی خوب نیست . و باهم باید یک کاری کنیم تا حالمان خوب شود . همه باهم تا دیر نشده تصمیم بگیریم تا حالمان خوب شود .
می خواهم از یک چیزی بگویم و آنچه را که برایتان می گویم ، خواهش می کنم بادقت گوش کنید چون این حرف ها برای قصه گویی نیست . برای نتایج انتهایی است . و ما اگر از قصه های زندگی مان از قصه ی روزهایی که پشت سر گذاشته ایم نتوانیم درس هایمان را بگیریم ، به طور حتم آدم نیستیم. برای همین خیلی باید توجه کنیم .
القصه . در محافلی که آدم ها دور هم جمع می شوند همیشه گفتگوهای زیادی انجام می شود . و این خیلی جالب است که این گفتگوها همیشه بوده ، حالا جوان های ما این دوره فقط فکر می کنند مال همین دوره است . ما جوان های آن دوره هستیم . آن دوره هم بود . به طور حتم پدر و مادرهایمان می گویند که از این قسم گفتگوها زمان ما هم بود . زمان پدر و مادرهای ما هم بود . پس یک چیزی نیست که تمام شدنی باشد . من امشب می خواهم یک بخش کوچکی از این گفتگوها را اشاره کنم. و آن بخش کوچک چی است ؟ شخص خودم در هر محفلی که قرار می گیرم ، نه اینکه امروز اینطور باشم ، کلاً از جوانی هم حتی نوجوانی هم علی الرغم اینکه خوب حرف می زدم و خیلی راحت جمع را در دست می گرفتم اما دوست می داشتم که سکوت کنم . علت سکوتم هم مشخص بود . خیلی از خانمها شاید سکوت کنند اما با چشم هایشان می چرخند ، ذره ذره ذره وسایل خانه ها و سر و گردن آدم ها و لباس هایشان را چک می کنند . من ندارم. از آن موقع نداشتم و الان هم ندارم . شاید یک مرض هست که من ندارم . نمی دانم . ولی به هرحال من شاکر خدا هستم که این را به من نداده است نتیجتاً سکوت می کردم وگفتگوهای آدم ها را گوش می کردم . چون در مهمانی ها اگر شما توجه کرده باشید معمولاً محافل دو نفره ، سه نفره ، چهارنفره زیاد خواهد بود . هردو یا سه نفری باهم مشغول یک گفتگو می شوند . و من سکوت می کردم و می کنم . سعی می کنم شنونده باشم تا گفتگوها را بشنوم. و بعد از شنیدن این گفتگوها را دسته بندی کنم . یک دسته از آدم ها هستند که معمولاً یک قداره ی تیغه بلند تیز پر زبانشان است . بعد این قداره شان به خیلی از چیزها گیر می کند که من امشب فقط می خواهم به یکی از این ها گفتگو اشاره کنم. معمولاً این قداره ی تیغه بلند تیز به اماکن متبرکه گیر می کند. شروع می کنند . چه خبر است . این همه پول ساختمان می دهند . چرا اینقدر زمین ها را گسترش می دهند . مگر چه خبر است . چرا اینقدر هزینه می کنند . اینقدر نمی دانم آینه کاری می کنند . این همه پول خادم می دهند . این همه ، حالا بگذریم که خادم ها بسیاری شان افتخاری کار می کنند . این ها خیلی برایشان مطرح نیست . بهتر است که این ها در لیستشان پول بگیرند. تا بتوانند از آن استفاده کنند خلاصه از هر چیزی که شما فکر می کنید از این اماکن متبرکه می گویند و می روند جلو. هزینه های نگهداری دارد گرما دارد سرما دارد شوینده می خواهد این را می خواهد آن را می خواهد و الی آخر و سعی می کنند با دلایل منطقی همه ی اینها را اسراف جلوه دهند بعد خیلی هم خیرخواهانه یک قیافه ی خیرانه می گیرند مقاله بیرون می دهند که بهتر نیست به جای همه ی اینها این هزینه ها را صرف نیاز نیازمندها بکنند من برای این گفت و گو یک جواب خیلی خوب دارم هر وقت حوصله داشتم و شما حوصله داشتید با هم حرف می زنیم .بعد بعضی از آنها تا اینجا می آیند و بیشتر نمی روند، ولی بعضی ها گام بلندتر بر می دارند بیشتر پیش می روند می گویند :ای بابا این همه امام زاده می شود؟ یکی می گوید رفته بودم فلان جا که یک امام زاده ای بود مردم می رفتند آنجا و می آمدند و نذر می کردند بعداً فهمیدند که طرف چاقوکش بوده کلاهبردار بوده نمی دانم چی بوده و این طوری می کرده و آن طوری می کرده یک عده ی ناقلایی جمع شدند و بعد مردم را گول زدند و فریب دادند ،به این جورجاها نمی توانند گیر بدهند و بگویند اسراف کاری آنها زیاد است ،به موجودیت آن مکان می پردازند خلاصه روایت های مختلف می آورند پسر حسن قلی که پدرش حسین قلی بود فلان کس بود این طوری بود و آن طوری بود هیچکس نمی تواند تحقیق کند که این نقل و قول ها چقدر صحت دارد همه ی اینها را می گویند و بعد اثبات می کنند که این امام زاده که اینجا بود کلاهبردار بود این طوری بود و آن طوری بود و بعد از اینجا یک فلش عمیق می زنند و می روند جلوتر سراغ امام زاده های دیگر. من زمانی که نوجوان بودم این برای من خیلی مسئله بود من چطوری جواب اینها را بدهم خوب چون واقعاً مسئله است چه چیزی باید آدم به اینها بگویم و بسیار باعث آزارم می شد در این سالهایی که پشت سر گذاشتم یک دوره هایی هفتگی به زیارتگاه های مختلف در تهران رفتم اینجا هم خیلی جاهای متبرکه دارد که خیلی از آنها را ما هنوز نرفته ایم یک زمانی وقت گذاشتم و رفتم اینها را دانه دانه دیدم در هر کدام از این مکان ها می نشستم یک فضایی خاصی را آنجا مشاهده کردم و از آن لذت بردم اما دست آخر باز گیج می شدم چرا؟ چون می آمدم و می گفتم خوب اینحا من این شکلی بودم آنجا من آن شکلی شدم آن یکی جا آن شکلی شدم اینها را با هم مقایسه می کردم بیشتر گیج می شدم اما نا امید نمی شوم زود کار را ول نمی کنم استمرار در این کار سبب شد بگردم پیشینه ی هر مکانی را هم پیدا کنم اینجا چی بوده کجا بوده چطوری این طوری شده و الی آخر بعد با ان شخصیتی که آنجا مدفون بود سعی می کردم کاملاً آشنا بشوم و بعد از آشنایی انرژی که از آنجا دریافت کردم از آن فضای متبرک با آن شخصیتی که از آن گفته شده بود و در کتاب ها نوشته شده بود و در آنجا خوابیده بود متصل می شدم و شروع می کردم به ارزیابی بعد از این همه تلاش فهمیدم می شود خیلی راحت درک کرد که اینجا متبرک است یا نه چون اتفاق افتاد جاهایی رفتم و آنچه که از آن می گفتند دریافت نکردم ولی باز قصه آغاز نکردم نه من رفتم و نشد این طوری بود شاید حال من خوب نبوده ولی واقعیت آن این است که خیلی راحت می شود اینها را درک کرد حتی اگر مطالعه ی شخصیت بزرگواری که انجا خوابیده نکرده باشی حالا چطوری ؟ می گویم در یکی از زیارت هایم که قریب یک سال هر ماه می رفتم زیارت آقا امام موسی الرضا در یکی از این زیارتها که رفته بودم در مشهد پس از اینکه زیارتم را کردم و اعمال مستحبی خود را انجام دادم نشسته بودم گوش قلبم می دانید که همه ی اعضای شما یک گوش دارد و یک زبان . زبان را می شناسید خیلی هم خوب می شناسید پوست شما که شروع می کند به کهیر زدن زبان می شود آی مردم چقدر آشغال خوردی وای حساسیت شد و.. ولی اینها یک گوش هم دارند من با گوش قلبم بیشتر از بقیه ی اعضایم آشنا هستم درگوش قلبم یک صدایی گفت پاشو برو بیشتر از این نشین. کجا بروم ؟گفت برو همه ی مکان های حرم را ببین پاشدم و راه افتادم صحن به صحن گشتم همه ی حیاط ها را دیدم همه ی رواق ها را دیدم حتی حوض های آب را دورشان گشتم و نگاه کردم گفتم شاید یک چیزی اینجا هست که من باید ببینم خلاصه همه جا را گشتم من نمی دانستم باید چه چیزی را ببینم ولی بالاخره خسته شدم برگشتم هتل. این سفر از ان سفرهای دونفره ی من و همسرم بود با هم دیگر رفتیم هتل و شب تا صبح هر دفعه که از خواب بیدار شدم با خودم پرسیدم یعنی چی ؟این چی بود ؟من که نفهمیدم فردای آن روز دوباره رفتم حرم .من اصلاً عادت ندارم که بگردم هر وقت به هر کجا که وارد می شوم همان جایی که حس میکنم باید بنشینم دیگر می نشینم تا آخر و هروقت خواستم بروم از آنجا بلند می شوم وبر می گردم این بار در حرم بالای سر حضرت نشسته بودم نمی دانم چقدر طول کشید چشم هایم بسته بود من یک صحنه ای را ملاحظه کردم اشک از چشمانم ظاهراً سرازیر شد یک خانمی کنار من نشسته بود، من قبل از اینکه آنجا بنشینم او را دیدم اتفاقاً ایشان برای من جا باز کرد تا من بنشینم این خانم اشک های من را که دید آرام بازوی من را گرفت و تکان داد بعد یک چیزی گذاشت در بغل من، به من گفت ببین ایشان را دیدی؟ من چشم های خود را باز کردم و سرم را به علامت تائید تکان دادم، که آره . این باعث شد که یک باب گفت و گو بین بین من و این خانم باز شد آن خانم در زمان بسیار کوتاهی آدرس جاهای مختلفی را به من داد و هرکدام را توضیح داد بعد به من گفت برو سر بزن، فقط همین. یکدفعه خودش بلند شد راه خود را کشید و رفت من نمی دانم چقدر گذشت به خودم آمدم، این چی بود؟ این کی بود؟ بالاخره از جایم بلند شدم و راه افتادم تا به آن جاهایی که این خانم گفته بود سر بزنم مثلا رفتم قبر حاج آقا نخودکی مثلا رفتم محل دفن شیخ جعفر مجتهدی و الی آخر درون صحن های حرم به یک نقاطی رفتم و در هر کدام بخشی از یک ساعت را آنجا توقف کردم نه اینکه فقط سر بزنم و تماشاگر باشم و بروم. مینشستم و حس هایم را بررسی می کردم آن روز باز هم من نفهمیدم باز هم درک نکردم. اما من کسی نیستم که رها کنم. رفتم و وعده ی بعدی حرم آمدم خدمت آقا رسیدم و زیارت کردم و اعمال انجام دادم دوباره راه افتادم خلاصه سه روز کار من این بود درآخرین روز به احوال خودم در هر مکانی که می نشستم توجه گذاشتم دست آخر فهمیدم، وقتی فهمیدم سرم را به سجده گذاشتم و تا توانستم شکر کردم به چی؟ به اینکه خدای ما یک امام رضایی به ما داده یعنی به عالم بشریت هدیه کرده که این امام رضا (ع) به من فهماند که در جوار هر کدام از این بزرگان خدا دیدی چقدر حال و هوایت خوب بود؟ و با همدیگر هم متفاوت بود؟ تفاوت هایش را فهمیدی؟ بدون اینکه با من حرف بزند این را به من حالی کرد در سجده شکر برای تمام لحظاتی که زیر سایه امام رضا(ع) گذرانده بودم شکر کردم و تشکر کردم.
دوتا پرسش بعد از این ماجرا برایم به وجود آمد، پرسش اول: چطور از این بزرگواران که در جوار امام هستند حال متفاوتی نسبت به احوالات من در کنار ضریح به من رسید چون اعتقاد من این بود که امام رضا (ع) خیلی بالاست ولی چطور شد که در زیر سایه امام رضا (ع) یک احوالات متفاوتی هم به من رسید ندای قلبم فرمود می دانی اینها هر کدامشان در زمان حیاتشان عهده دار کاری بودند و رساندن یک حقیقتی به مردم ،زمان خودشان مردم از محضرشان بهره های فراوانی بردند حالا که جسم را به خاک سپردند باز هم به عنایت خداوند همان بهرههای معنوی را که هرکس که به زیارتشان برود میتواند دریافت کند اما همه ی اینها زیر سایه ی توجهات امام رضا (ع) صورت میگیرد خیلی زیبا بود . پرسش دومم این بود: پاسخ این افرادی که اینطور حرف های بیهوده می زنند را چی بدهم؟ فرمودند آدمهای مقابل شما یا نقل قول درست میکنند بدون غرض و مرض .یعنی چی؟ می گوید من از فلان کس در فلان جا یک چنین چیزی را شنیدم ولی پشت سرش نه قضاوت دارد نه بدگویی دارد نه تعبیر و تفسیر دارد یعنی اخبار صحیح را در مورد مکان های مورد نظر میدهد، فرمودند از این افراد شما گوش کن و بشنو، بی خبری کار خوبی نیست. یا فرار کردن از این آدم ها و ندانستن چیز خوبی نیست. اما یک عده هستند که غرض و مرض شان بالاست بر اساس تیرگی فضای قلبشان حرف می زنند فرمودند که به اینها بگو و خودت هم عمل کن چی را؟ در فضای آن مکان ها قرار بگیرید به احوالات خودتان توجه کنید بغل دستی را نپایید لوستر آن محل را نگاه نکنید فرش هایش را نگاه کنید مردم چه کار می کنند نگاه نکنید خادم چه جوری حرکت کرد نگاه نکنید شما باش و آن فضا و احوال خودت، کار سختی است ساده نیست بله کار سخته که دستمزد خوبی هم به آدم میدهد .فرمودند شما می توانید بفهمید که توی آن مکان بزرگی که صاحب سلامت نفس بوده اعتقادات و اعمال خوب بوده دفن شده است من از آن سال تا به امروز همیشه اینطوری عمل کردم و از گفتن کلام هایی که از سر شایعه پردازی و قضاوت های نادرست و مزخرف گویی و غرض و مرض هست همیشه پرهیز کردم توصیه می کنم شما هم پرهیز کنید چون وقتی می روی امام رضا(ع) دیگر هیچی نمیفهمی دعاهایت هم مستجاب نمی شود گرچه که امروز به درستی میگویم هر کجای این کره خاکی باشی نام و یاد مولای ضامن آهو را در خاطر و در قلبت زنده بکنی همان احوالات حرم به شما وارد می شود من اینطور هستم امتحان کنید باور کنید تافته ی جدا بافته نیستم هیچ فرقی با بقیه ندارم فقط تنها فرقی که با بقیه دارم این است هرجا که هستم همان جا چشمهایم را می بندم امام رضا(ع) را سلام می کنم عرض ادب می کنم می نشینم آخر من کوچک هستم او بزرگ ،از ایشان است که باید به من داده بشود و همیشه هم میگیرم چرا می گیرم؟ چون امام رضا(ع) وسعت وجودی اش متصل به خداست بیکران و بی انتهاست.
القصه امروز می خواهم پاسخ پرسشی را که شاید هر کدام از شما ها و همچنین خود من بارها از خودم پرسیدم را بدهم حالا این پرسش چیست؟ به خصوص که ما خیلی در زندگیمان اتفاق افتاده همجوار آدم های تلخ بودیم همجوار آدم های بد طینت بودیم بعد تجربه های تلخی هم به ما رسیده .من از کجا تشخیص بدهم یک آدمی خوب است یا بد است ؟ من هم دلم می خواهد بدانم به یکی بر می خورم از کجا بفهمم که این آدم خوبی است یا آدم بدی؟ خوب بودن انسانها را از کلامشان، از عمل شان، از ظاهرشان نمی توان تشخیص داد .آدم ها قشنگ حرف میزنند بعد ظاهرشان هم ظاهرهای قشنگی است خیلی از مواقع هم عمل هایشان هم عمل قشنگی است چرا؟ چون آدمی یک موجود بسیار پیچیده است و به دلیل پیچیدگی میتواند خیلی هم مزور باشد چطوری؟ یک کلامی را میگوید جوری میگوید من و شما راحت باور میکنیم اما به آن هیچ اعتقادی ندارد عملی را خیلی خوب و خیلی خیر انجام می دهد در حالیکه در درونش اصلا قصد خیر کردن نداشته بحث خودنمایی داشته ولی اصلا دیده نمی شود برای رابطه های بیرونی اش این کار را انجام داده ولی اصلا معلوم نمی شود ،میتواند یک ظاهری داشته باشد که اصلا با باطنش همخوانی نداشته باشد . یکبار خدمت آیت الله حسن زاده آملی رسیدم و از محضر ایشان بهره ای بردم و فیضی دریافت کردم . موقع خداحافظی ایشان به من فرمودند : دخترم گول این لباس را نخور . لباس خودشان را نشان دادند . این لباس تن معاویه هم بوده پس توجه کن . کلام ایشان آویزه گوش من شد. پس خوب و درست بودن آدمها را اینطوری نمیشود تشخیص داد و مطمئن شد . اما هر آدمی یک چیزی دارد که اصلا اختیارش دست خودش نیست . این آدمها یک طیفی ازانرژی دارند که از درونشان به بیرون ساطع میکنند . نه میزان ، نه رنگ و رخش و نه کنترل کردنش دست آدم است که اینجا کم بیا آنجا بیشتر بیا ، اما یک حسن عجیب و بالایی دارد . هر آدمی که این طیف انرژی را ساطع بکند توی این طیف انرژی میرود . اگر شما کنار آدمهایی قرار گرفتید و از هم جواری با آنها احساس خوب و مثبت و دلچسبی داشتید قطعا طرف انسان خوبی است ، با یک درون صاف و پاک . چون این طیفهای انرژی که ازدرون آدمها به بیرون تابیدن میگیرد اصلا قابل کنترل توسط شخص نیست ، به هیچ وجه . خدارحمت کندو بیامرزد حاج حسین را ، از جمله آدمهایی بود که وقتی کنارش می نشستم دلم میخواست ساعتها بنشینم و از آنجا بلند نشوم . پس هیچکس قادر نیست فضایی ایجاد کند که با روحش سازگاری ندارد . نمیتواند فضایی ایجاد کند که تزویر و ریا داشته باشد ولی خوب بودن را معنی کند ، نمیشود اصلا و ابدا . به من نگو که ای وای شما چی میگویی ؟ انقدر آدمها هستند ، انقدر حرفهای قشنگ میزنند ، برای اینکه میداند تو دنبال حرفهای قشنگ هستی . انقدر احترام میگذراند دولا و سه لا میشوند . چون میداند تو دنبال آن احترام دولا سه لا میگردی و خیلی چیزهای دیگر . شما دنبال چی میگردی ؟ ما نگفتیم دنبال اینها بگرد بعد برآورد کن . ما گفتیم فقط نزدیکش باش . ببین وقتی نزدیکش هستی احساس تنگی و سختی و شدت و آزار میکنی ؟ یا بالعکس وقتی نزدیکش هستی حس میکنی که چقدر خوب است که حالا حالاها اینجا بنشینم . خوش هستم ، شاد هستم ، آسایش دارم . امشب دوتا مشکل را پاسخ دادیم .
1 - اگر شایعاتی در باب اماکن متبرکه شنیدید با حضور قلب و بدون غرض و مرض بروید داخل آن مکان بنشینید در حالت سکون تا خودتان درک کنید که چه جوری است ؟ نه دیگران .
2- اگر در ارتباط با آدمها قرار میگیرید و میخواهید دریابید آنها چگونه هستند در فضایشان بمانید ، نه پیش داوری داشته باشید و نه غرض . ما گاهی اوقات نزد آدمها میرویم ولی اینطوری میکنیم : خدایا به دادم برس . الان است که انقدر حرف بزند مخم را بخورد . شما هرگز کنار این آدم آسایش نخواهید داشت . شما به گونه ای قرار بگیر که انگار اولین بار است . هیچ پیش داوری ، قضاوت و یا نگاه بخصوصی نسبت به ایشان نداشته باشید تا در فضایش دریابید چقدر مثبت است و انشاالله هیچوقت پیدا نکنید آدمهایی که منفی هستند . این آن چیزی بود که فکر کردم برای شما چنین شبی در اختیارتان بگذارم . از این به بعد اگر حرم امام رضا رفتید اگرحضرت معصومه رفتید یا هر جای متبرکه دیگری تشریف بردید در فضاهای آنجا قرار بگیرید و ازمردم جدابشوید بگذارید درک بکنید که یک فضای خوب یک فضای عالی و متبرک چه حال و حسی دارد ؟ آنوقت آن حال و حس را داشته باشید در فضاهای دیگر که قرار بگیرید میتواند ملاک مقایسه باشد . همین قدر است ؟ یک ذره کمتر است ؟بیشتر کمتر است ؟ خیلی کمتر است ؟ اصلاندارد ؟ یا بالعکس آدم احساس میکند دلش میخواهد اینجا بیفتد بمیرد، خب پاشو برو بیرون نمان ، امیدوارم که سینی هدایایتان را از بارگاه ملکوتی آقا امام رضا برایتان بفرستند . چون ایشان میدانند هر کسی چه میخواهد و به چه نیازدارد . درد هر کس کجاست ؟ یکی صالح شدن اولادش را میخواهد . یکی چفت برای اولادش میخواهد ، هر کسی یک چیزی میخواهد . بخواهید وبگیرید . مبارکتان باشد . برای من و بچه هایی که پشت صحنه هستندو زحمت میکشند دعا کنید .