منو

چهارشنبه, 14 آذر 1403 - Wed 12 04 2024

A+ A A-

نگاهی عمیق به معانی اول ما خلق الله

 بسم‌الله الرحمن الرحيم

در جلسه ی آغاز امامت ، امامت آقا امام زمان (عج) از کتاب اصول کافی جلد 2 ، بحارالانوار جلد 25 خدمت دوستان عرض کردم که آقا رسول الله فرموده اند : أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِي‌. ما این فرموده ی آقا را که قبول داریم . به طور حتم درست است . ولی گاهاً آن را نمی فهمیم . به همین دلیل هم باید بدانیم که از نظر علمی أَوَّلُ مَا خَلَقَ چه کسی است و یعنی چه ؟ اول بحث امروز را روی این صحبت گذاشته ام . قانونی در طبیعت هستی وجود دارد که می گوید آنچه که در عالم به وجود می آید باید خیرش از شرش بیشتر باشد . اگر نه اصلاً پدیدار نمی شود . این قانون نظام هستی است . شما یک مقدار در همه ی چیزهای اطرافتان دارید تفکر بفرمائید . خیلی چیزها را ما شر می دانیم که اگر داخل آن برویم و درجه بندی به آن بدهیم می بینیم که خیلی بالاتر از شر است . پس آنچه که در عالم به وجود می آید باید خیرش از شرش بیشتر باشد . اگر نباشد به وجود نمی آید . پدیدار نمی شود . پس اگر ما هستیم ، من هستم ، شما هستی ، ما خیرمان از شرمان بیشتر است وگرنه پدیدار نمی شدیم . البته امیدوارم که این طوری باشیم . حالا اگر هم یک گذر کوتاه به این شکل نبودیم انشاء الله از این به بعد حتماً خیرمان بیشتر از شرمان باشد . این قانون شامل همه ی حیوانات و گیاهان هم می شود . که هرکدامشان خیرشان از شرشان بیشتر بوده است ، پدیدار شده اند . وگرنه به وجود نمی آمدند . قابل توجه آنهائی که جنگ و دعوا با سوسک دارند . از سوسک می ترسند ، می گویند ما نمی دانیم چرا خداوند سوسک را آفریده است . آخر این سوسک چه چیز دارد ؟ از این به بعد یادمان باشد آن وقت به ما چه می گویند ؟ فضولی موقوف . چون به طور حتم خیر آن از شرش بیشتر بوده است .و اگر بیائیم و به ساختار وجودی این حیوان نگاه کنیم و به عملکرد آن در این عالم توجه کنیم ، در همین دانش اندکمان می بینیم که خیرش کثیر است و شر آن اندک . شر آن این است که ما را می ترساند ، خب ما ضعیف هستیم که می ترسیم . از این همه گناه که می کنیم نمی ترسیم اما از این سوسک می ترسیم . سوسک بدبخت گناه هم نمی کند ولی ما عالماً ، عامداً ، آگاهانه گناه می کنیم ، آن وقت ما بد نیستیم ، ترس نداریم ، قبل از شروع جلسه گفتم ، عالم بزرگی که یک جمله در ذهنش اندیشیده بود آن یک جمله در عالم قبر شد یک سگ درنده . اگر به خاطر نداشت که در دنیا همیشه امام حسین (ع) را صدا می کرده است ، اگر ایشان را صدا نمی کرد چه بسا به او حمله می کرد و آزار زیادی می دید . پس مواظب حرف ها و عمل هایمان باشیم . کلامم را برای تمام پدیده های انسانی و غیرانسانی اطرافتان بسط بدهید و باز کنید ، به همه صدق می کند . همه را از این بعد نگاه کنید که این هایی که وجود دارند حتماً خیرشان بیشتر از شرشان است . صهیونیست ها چطور ؟ حتماً خیرشان بیشتر از شرشان است . چرا ؟ مسلمانان را می کشند . برای اینکه این مسلمانان بی عرضه بودند ، هرگز نخواستند کسب آگاهی کنند . شرایط خود را بشناسند . امروز هنوز دایره ی مسلمانان جهان بی عرضه است . ببینید صهیونیست ها چه خیر عظیمی هستند . ما را با سر به درون چاله ی جهنم می برند. چون تازه تعبیر و تفسیرهایی می کنیم که بیا و تماشا کن . حالا نروید و بگوئید این با صهیونیست ها موافق است ، نه من با هیچ کدام آنها موافق نیستم ، می خواهم بگویم نگاهتان را درست کنید . اشکالات را ببینید . ولی توجه کنید که چه چیز می گوئید . اگر بیائیم و نگاهمان را درست کنیم روزهای اول بسیار سخت است چون حب و بغض های درونی اجازه ی قضاوت درست را به ما نمی دهد . مثلاً نمی توانیم بپذیریم خداوند که شمر را می شناخت و می دانست که او می خواهد چه عملی را انجام دهد ، چه کار زشت و شنیعی ، پس چرا او را آفرید ؟ آخر من از این حرف ها زیاد از این بچه جوان ها می شنوم . اما در واقع از جهات مختلف که به آن نگاه کنید و زندگی اش را بررسی کنید ، به یک جواب منطقی و درست می رسید ولی کار امروز من نبود که این کار را انجام دهم . بروید ببینید . بروید و ببینید چرا ؟ ولی بدون حب و بغض .

در عالم در میان همه ی موجودات ، آن کسی که خیرش بهترین است و بالاترین خیرها است ، در رتبه بندی اول است . در درجه ی اول قرار دارد . طبیعتاً اول هم آن خلق می شود . به طور مثال یک خانم می نشیند تا دلمه درست کند . آیا اول این خانم آن برگ های خراب و پاره را بر می دارد ؟ اول برگ های خوب ، صحیح ، سالم ، جوان و تازه را برمی دارد و درست می کند . آخر سر اگر مایه اضافه آورد ، این درب و داغان ها را هم می پیچد چرا ؟ چون آدم اول از بهترین ها بهره می برد . در عالم موجودات ، آن کسی که خیرش بهترین و بالاترین خیرها است در رتبه بندی اول است . طبیعتاً هم اول ، آن خلق می شود. پس کسی که خیرش از همه بیشتر باشد در خلقت مقدم تر است . آن کسی که خیر خیرش ، به همه ی خیرها خیر است ، به آن می گویند حقیقت محمدیه . در واقع خیر وجود حقیقت آقا رسول الله (ص) از تمام خیرها بالاتر است . چرا ؟ شما را بر می گردانم به مجموعه ی گفتگوهای ما در جلسه ی امامت . اگر آنجا شنیده باشید ، در آنجا شرح دادم که پیامبران یک رویشان به خدا بود و یک رویشان به خلق . آن رویشان که به خدا بود و از خدا فیض دریافت می کرد، به آن می گفتند روی ولایت . آن رویشان که به مردم بود و به آنها فیض می رساندند ، به آن می گفتند روی نبوت . باز در آنجا عرض کردم آقا رسول الله ( ص) خاتم پیامبران یعنی خاتمه دهنده ی بحث نبوت هستند . چرا که پیامبران آورنده ی صورت قوانین لازم برای جامعه ی بشری در عالم هستی بوده اند . ایشان بالاترین صورت قوانین و امور را آوردند . همه چیز را تمام کردند . وضع صورت با وجود مبارك آقا تمام شد.يعني از آن بالاتر هيچ قانوني ، هيچ صورت قانوني در عالم وجود ندارد.تا كي ؟ تا روز محشر.چه كسي مي آيد كه بالاترين را بياورد؟آن كسي كه بالاترين خير را دارد. خير محض است.پس جمله ايشان كه فرمودند: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَهُ نُورِي‌. مصداق بسيار عظيمي دارد.سيد حيدر آملي در مقدمات نص النصوص در جامع الاسرار و منبع الانوار و ابن ابی جمهور احسایی در اوالی اللعالي جلد چهار آورده اند :كه پيغمبر فرمودند:خدا روح من و روح علي من را دوهزار سال پيش از آن كه كرات، منظومه ها ، كهكشان ها و مخلوقات را بيافريند آفريد. يا ايشان آقا رسول الله فرمودند:من نقطه رسالت و علي من نقطه ولايت است.فرمودند : من قلب نبوت و علي قلب ولايت است.باز فرمودند :من صورت نبوت و علي سيرت ولايت است.اين انوار ظاهراً پس از اجدادشان پديدار شدند. نسب آقا رسول الله در كتب مختلف پيدا كردند چهل و نه نسل تا حضرت آدم فاصله است.و اسامي آنها وجود دارد. يعني به ظاهر اول آدم بود بعد شیث پسر ايشان بود تا عبداله پدر پيامبر.اينها همه بر پيامبر سايه مي اندازند اما في الواقع انوار پيامبر است و اميرالمومنين كه حافظ همه اين اجداد بوده است.حالا دليل مي آوردم.توجه بفرمایید در سرگذشت حضرت ابراهیم وفرزندش حضرت اسماعیل خداوند قرباني فرستاد بر پيامبري كه اطاعت او را كرد. حتي دستور قرباني كردن فرزند خود را اطاعت كرد.اين يك طرف قضيه است.طرف ديگر ش اسماعيل يكي از اجداد پيامبر است و اگر ايشان مي مردند آنجا اين نسل قطع مي شد. و باز شاخه ي ديگري بايد آغاز مي شد. پس وقتي پيامبر فرمودند:دوهزار سال قبل از خلقت موجودات ، خلقت كهكشان ها روح من و علي را خداوند بوجود آورده به همين دليل است از همان ابتدا بر تمام هستي نظارت كردند. چون خير ايشان خير محض است. خير كثير است.

شيخ عباس قمي در منتهي الآمال و شيخ طوسي در امالي آورده اند :نوشتند كه عبداله بن عبدالمطلب به حد بلوغ رسيده بود .يك روز كنار خانه كعبه تكيه داده بود و نشسته بود و حالتي بين خواب و بيداري براي ایشان اتفاق افتاد.بين خواب و بيداري نوري را ديد كه از ميان دو كتف او بلند شد و بالا رفت قسمتي به شرق و قسمتي به غرب رفت.و بعد دوباره برگشت دايره اي به دور عبداله درست كرد اين دايره نور به عبداله نزديك و نزديكتر شد.سپس صدايي از ميان اين دايره شنيده شد كه به عبداله چنين گفت: اي حامل نور محمدي بر تو سلام و بشارت باد. عبداله تكان خورد و از آن احوالات خارج شد نزد پدر خود عبدالمطلب رفت و براي او تعريف كرد.عبدالمطلب عازم سفري كوتاه شد.او را با خود همراه كرد.و به منطقه اي كه دوازده فرسنگ تا مكه فاصله داشت به آنجا رفتند.در آن منطقه دو برادر زندگي مي كردند.با لقب سُطیح.اسم آنها منظر و عنق بود.فاميل آنها سُطیح بود.اين دو برادر دوقلو بودند ولي از لحاظ شكل ظاهري به اصلاح خود ما ناقص الخلقه بودند چرا كه جمجمه و دست هاي آنها فقط گوشت بود و هيچ استخواني نداشت پاها و سينه آنها استخواني بود.چشم هاي آنها در گوشت فرو رفته بود.و گردن آنها بسيار كوتاه بود.هركس اينها را مي ديد مي گفت : خدا براي چه آنها را آفريده بود؟اما علي رغم اين جسم معيوب و علي الظاهر به درد نمي خورد خداوند فيض بزرگي به آنها عنايت كرده بود. اين دو برادر قدرت تعبير خواب داشتند.در نهايت تام و تمام.شكل ظاهري آنها مثل دو مشك بزرگ بود كه روي زمين افتاده بود هميشه، و اگر آنها را تكان نمي دادند هيچ صدايي هم از آنها به گوش نمي رسيد. تا وقت كه آنها را يك كسي تكان دهد.( سند حرف :كتاب ميرزا محمد تقي سپهر كاشاني جلد 2 از كتاب اول ) گاهي اوقات و مواقع خاص اين دو برادر را نزد پادشاهان بزرگ مي بردند اينها وقتي به آنها نگاه مي كردند از مسائل عجيب و بزرگ در آينده به آنها خبر مي دادند.مثلاً نگاه مي كرد و مي گفت‌:تو فقط دو ماه تا مردن فاصله داري.كارهاي خود را انجام بده ، دست وپاي خود را جمع كن و.....

اين دو برادر نزديك صد وچند سال عمر كردند مردم اينها را تكان مي دادند به آنها مي گفتند :شما كه فقط مايه دردسر هستيد خوب چرا نمي ميريد.؟و آنها يك جواب داشتند . مي گفتند : ما رسالتي داريم همين كه رسالت خود را تمام كنيم ميميريم . مردم حيران مي مانند و مي گفتند آنها با اين هيكل هاي ناقص و بد چه رسالتي مي توانند داشته باشند ؟آنها از جاي خود نمي توانند تكان بخورند .پس آنها چه طور رسالتي به عهده دارند؟مي گويند عبدالمطلب و عبداله نزد آنها رفتند يكي از آن دو برادر چشمش در جهتي بود كه به عبداله افتاد تا چشمش به عبداله افتاد شروع به لرزيدن كرد. یک کلامی را گفت كه بقيه نفهميدند چه گفت.عبداله پيش رفت دست به پيشاني او گذاشت و او آرام شد. وقتي آرام شد گفت هفتاد ماه است كه منتظر هستم دست نبوت به پيشاني من برسد و اين درد خوب شود.كدام دست ؟دست آن نطفه اي كه در صلب عبداله بود هنوز كامل نشده بود و هنوز به عرصه دنيا پا نگذاشته بود چون عبداله هنوز زن نداشت پسرها شما قبل از اينكه ازدواج كنيد صاحب چيزهايي هستيد كه بعداً پا به عرصه وجود مي گذارد.آیا امانت هاي خود را خوب نگه داشتید؟ امانت هاي خود رابه گناه آلوده نكرديد ؟مواظب باشيد.

این برادر همه اجداد عبدالله را تا حضرت آدم(ع) نام برد . عبدالله گفت : تو درباره من چه می دانی ؟ او گفت : بشنو تا تو را به خودت معرفی کنم . تو حامل نوری هستی که این نور به هیچ یک از نوع بشر داده نشده است ؛ عبدالله شروع کرد به گریه کردن ، گفت این نور چه هست ؟ سطیح گفت : نبیٌّ ، کریمٌ ، زکّیٌ ، حلیمٌ ، بعد لوحی را به عبدالله نشان داد گفت : این لوح را به عنوان رسالت با خودت داشته باش از دست نده که خیلی چیزها نابود خواهد شد . عبدالله گفت : این نبیِ کریم را بیشتر به من معرفی کن . سطیح گفت : او مردی از دودمان غالب پسر فَهر است ( فهر یکی از اجداد پیامبر(ص) است) . مُلک و ملکوت و قدرت تا روز قیامت به دست قوم این پیغمبر خواهد ماند .

حالا شما بگویید پس کجاست قدرتمان ؟ داعشی ها که ما را خوردند ؟ اما قدرت ما در احکامی است که پیامبر(ص) آورده است . تا روز قیامت حکم خدا آن طوری نزد مومنین اجرا می شود که پیغمبر(ص) گفته است . سند صحبتم مجلسی در ج 1 بحارالانوار . آقا امام صادق(ع) فرمودند : آنچه پیامبر(ص) حلال کرده است تا روز قیامت حلال است و کسی نمی تواند حرامش کند ؛ آنچه پیامبر(ص) حرام فرموده است تا روز قیامت حرام است ، کسی نمی تواند حلالش کند . گوشت خوک حرام است اینجا بخوری ، آمریکا بخوری ، عربستان بخوری ، کانادا بخوری ، قلب آفریقا بخوری . می گوید : شما چه چیزهایی می گویید ، گوشت خوک به خاطر انگل های سختی که داشت حرام بود . الان با این دستگاههای پیشرفته انگل هایش را از بین بردند . حرام خدا حرام است استدلال نکن ؛ اگر تو نعوذبالله مقابل خدایی گوش کنم حرفهایت را ، اگر نیستی صحبت نکن ، ساکت شو . حرامی را که حرام کرده تا روز قیامت حرام است . این همان قدرت پیغمبر(ص) است ، هیچ قدرتی نمی تواند بگوید که این حرام حالا حلال ، همه اش مردود است . اینها قسمتی از سخنان برادر اول بود . در مورد آقا رسول الله برادر اول صحبت کرد و توضیح داد . اما برادر دوم مثل مَشک لرزان که تکان می خورد ، افتاده بود مرتب داد می زد : عَینَ حامِلُ نورٌ نبوّت – کجاست این حامل نور نبوت ، من می خواهم او را ببینم . او را به سختی حرکت دادند تا بتواند عبدالله را ببیند . می لرزید و می گفت : من اکنون نور نبوت را مشاهده کردم ؛ شروع کرد او را بو کردن ، عبدالله را می بویید . گفت : الان روزی را می بینم که از نسل تو فرزندی بیاید که تمام بتهای عالم را نابود کند . از نسل این پیغمبر(ص) حجت آخر عالم پیدا خواهد شد وقتی خوبها کم می شوند یعنی خوبها دانه چین می شوند ، تک دانه ، تک دانه دیده می شوند . وقتی شرّها در عالم فراوان دیده بشود خوب دقت کنید پیغمبر(ص) هنوز دنیا نیامده است به پدرشان نگاه می کند این ها را می گوید . اول به او گفت : تو حامل فرزندی می شوی که پیغمبر آخرالزمان است با این شرایط . حالا این یکی دارد می گوید : از نسل آن بچه ای که از تو به وجود می آید حجت آخر زمین به وجود می آید ، چه موقع ؟ وقتی خوبها کم بشوند یعنی تک دانه بشوند ، وقتی شرّها در عالم فراوان بشوند . مکر در عالم زیاد بشود ، پلکهای چشم از ترس روی هم بیفتد کسی جرات نکند حرفش را بزند . وقتی رَحِم ها ، یعنی پیوندها از هم دیگر بریده شود . وقتی غذاهای حرام فراوان بشود ، وقتی در بین اکثر بزرگان اتفاق نظر وجود نداشته باشد . از این نبی فرزندی پیدا می شود که لقب او مهدی(عج) خواهد بود . سپس گفت : یَرفَعُ بِعَدلٍ او می آید و تمام بی عدالتی ها را نابود می کند ، عدل واحدی به عالم می دهد . با همه جهان دوست می شود ، با کسی دشمن نخواهد بود . او چون شهابی نورانی است ، چهره ای بسیار نورانی و درخشنده خواهد داشت . او وسیله ای می شود که سهم هر کسی به صاحبش داده شود ، کسی حق یکی را نمی تواند بخورد . بسیار از این حجت آخر سخن گفت ، بعد گفت : خب من دیگر حرفهایم را زدم ، حرفهایم تمام شد ، رسالتم به پایان رسید و لحظه ای دیگر مرگم فرا خواهد رسید و ناگهان شروع کرد به گفتن شهادتین . همان چیزی که امروز من و شما می گوییم ، برای کسانی که هنوز دنیا نیامده اند . سپس خطاب به عبدالله گفت : ای عبدالله ! تو شاهد باش من به پسر تو ، ولیّ او ، به امامان بعدش ایمان آوردم و سپس یکی یکی نام برد تا به نام مولا امام زمان(عج) رسید گفت : من آن حجت را همچون جانِ جان دوست دارم و قبول دارم ، ای خدا ! تو شاهد باش من رسالتم را در اینجا به انجام رساندم . این را گفت و جان را به جان آفرین تسلیم کرد . او هنوز پیامبر(ص) و امامان را ندیده بود ، ما هم ندیدیم اما اسنادش وجود دارد ، شنیدیم ، خوانده ایم و می توانیم آنها را حس کنیم پس چرا ما مثل او شهادت نمی دهیم ؟ ما چه کم داریم یا شاید چه اضافه داریم ؟ بارِ گناه . او ایمان آورد و با ایمان کامل از دنیا رفت اما هدفمان از گفتن این داستان چه بود ؟چه نتایجی می گیریم ؟ بنده چند تا را می گویم شما بروید بقیه اش را برای خودتان پیدا کنید .

1.هر موجودی که خلق شده از نظر ما بدون استفاده ، پُر زحمت ، پُر آزار یا صاحب هر عیب دیگری است یادمان باشد وقتی که دهان باز می کنیم که او اگر الان در دنیا موجود است به طور حتم خِیرش بیشتر از آن شرّی است که در چشم ما می آید . پس بهتر است زبان را ببندیم آنچه را که نمی دانیم دخالت نکنیم . آفت کارها و نیّات خوب ما همین دخالت ها ، اظهارنظرهای به دور از فهم از کائنات است .

2.این حکایت پاسخ سوال آن عده ای که می گفتند : علی(ع) از جا کَنَنده در خیبر بود ، فاتح هر میدان جنگی بود که به آن وارد می شد . می گفتند : زره علی(ع) پشت نداشت ، چرا ؟ چون هیچ وقت پشتش را به دشمن نمی کرد . این آقا با این تفاسیر و تعاریف چطور حاضر شد در خانه اش را آتش بزنند ، در خانه اش را بشکنند ، همسر نازنینش را بین در و دیوار قرار بدهند ، میخ بر دنده و سینه خانم وارد بشود . در کوچه ها بر او تازیانه بزنند ، سیلی بزنند . چطور اجازه داد چطور اجازه داد در ملأعام ، در کوچه های بنی هاشم او را دست بسته تا مسجد ببرند؟ از جانش ترسید؟خیر! امام می دانست که آدم هایی که پیش رویش هستند و امروز شمشیر علیه او کشیدند در صلبشان نطفه مومنین آینده را دارند.اگر امروز در پیکار با آقا جانشان را از دست بدهند آن مؤمنین دیگر به عرصه دنیا پا نمی گذارند. سیر تکاملشان را نمی پیمایند و سبب متکامل شدن بقیه هم نمی شوند.پس قضاوت نکنید. قضاوت کننده ها همنوای با ابلیس هستند. نگویید فلانی در دنیا جز ضرر و زیان برای مردم چیزی ندارد اما زنده می ماند و دیگری که همش خیر محض بود چه زود از دنیا رفت. اینطور سخن نگویید. ما آگاهی نداریم. قصه هستی قصه عجیبی است. اگر بخواهید این قصه هستی را مکتوب کنید خیلی سخت است. کاغذ یک رو دارد در حالیکه هستی هزاران وجه دارد. تو نمی توانی مکتوبش کنی چرا که همه وجه هایش را نمی بینی که بتوانی مکتوبش کنی پس هیچ نگویید. خیلی سخت است. من هم می دانم اما هیچ نگویید. سرباز امام زمان (عج) بودن شرایط سخت دارد. پا می گذاری به میدان آقا، بهش می گویی آقا جان مرا سربازت قبول کن باید مرد میدان شرایط سخت باشی و سخت ترین شرایط در خودت وجود دارد. تحمل کردن آدم های بیرونی هر چقدر بد باشند به مراتب راحتتر است از تحمل کردن وجه ناسالم درون خودمان است. خیلی سخت است.

3. می دانیم که ما از خداییم.می دانیم به خدا هم بر می گردیم پس قدر و منزلت خودمان را بدانیم. آگاه باشیم که هر کدام ما مثل برادران سطیح که بار گوشتهایی بیش نبودند در این جهان عامل یک حرکت، یک رسالت، یک وظیفه خاص هستیم و تا آنرا به انجام نرسانیم خلاص نمی شویم پس بسوی فهم بیشتر حرکت کنید. آخر بدبختی من این است که وقتی می گویم حرکت کنیم همه رویشان به بغل دستی شان است. می گوید هدایتت کنم؟ این درست است و آن غلط است.بنده اصلا نگفتم شما با دیگران کار داشته باشید. بنده به شما فقط این را گفتم که حرکت کن برای فهم بیشتر.فهم بیشتر چون آگاه شدن بر این وظیفه فقط از راه فهم بدست می آدی.

4. سطیح از مشخصات پیامبرآخر و امام آخر هر دویشان را گفتند. پیامبر و امام آخر؛ اما این دو برادر از فی مابین پیغمبر تا امام آخر هیچ چیز نگفتند.فقط اسامی ایشان را بردند.چرا؟ زیرا از ابتدا تا انتها همه شان یک کاسه نور هستند و کاسه نور از هر جایش ذره برداری باز هم نور است. همه شان یکی هستند.

یاد دارم یک زمانی نزد پیری نشسته بودم ایشان درباره امام حسن (ع) و امام حسین (ع) برای من تعریف کردند. ایشان گفتند آقا امیرالمؤمنین لحظه ای که به زمان به شهادت رسیدنشان نزدیک می شدند به دو فرزندشان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) فرمودند شما دو برادر جلوی تابوت مرا بگیرید و بلند کنید و مطلقا به پشت سرتان نگاه نکنید. چه کسی تابوت را بلند می کند و چطور کاری نداشته باشید. همانطور که می دانید آقا را هم در خفا به خاک سپردند. آنها هم چنین کردند. ایشان ارادت عجیبی به امام حسن (ع) داشت. امام حسن (ع) را خیلی دوست داشت. نذری های مختلف برای امام حسن(ع) می داد ولی انگار نمی توانست خودش را قانع کند چرا نسل امامت از برادر بزرگ ادامه پیدا نکرد. می خواست برای خودش دنبال یک جواب قانع کننده بگردد.مواظب خودتان باشید . شما در خودتان، بنده در خودم، یک ابلیس قوی داریم بسیار قوی تر از ابلیس بیرونی. می خواست یک بهانه پیدا کند. به من گفت می دانی چرا امام حسن(ع) از دنیا رفت امامت از نسل آن پیدا نکرد؟ گفتم چرا حاج آقا؟ گفتند دستور پدر را امام حسین(ع) اجرا کرد امام حسن (ع) طاقت نیاورد یک لحظه آرام برگشت و پشت سرش را نگاه کرد . همین تمرد باعث شد که امامت از فرزندان خودش ادامه پیدا نکند. این به امام حسن(ع) ارادت بسیاری داشت اما یک اشکال داشت و آن اینکه فهمش را وسیع نکرده بود. پنجاه سال در کوه زندگی کرده بود ولی فهمش را وسیع نکرده بود. برای اینکه دلتنگی خودش را و دلتنگی آدمی خودش را التیام دهد که چرا بعد از امام حسن(ع) فرزند ایشان امام نشد یک توجیه اینجوری برای خودش درست کرده بود که هم گناه نباشد و هم جلوی این امر گرفته شده است به این خاطر بود. اصلا دلیل ندارد شما کار امام را توجیه می کنید.شما مگر در مقامی هستید که بفهمید امام چرا این کار را کرد که تو توجیه می کنی. مواظب باشید حتی ارادت و عشقتان نسبت به این خاندان سبب نشود که در دایره توجیه و تفسیر اعمالشان بیفتید. آن هم با دیدگاه کوتاه و ناقص خودتان چرا که آنها بری از هرگونه خطا و تمرد هستند . آنها همان را اجرا کردند که در دایره هستی می بایستی انجام می دادند. خودتان را در ورطه گمراهی و نیستی ابلیس وارد نکنید.

5. امام سجاد(ع) بعد از پدرشان و رسیدن به مقام امامت همه عمرشان را عبادت کردند. مناجات کردند تا جایی که مردم ایشان را زین العابدین خواندند یعنی زینت عبادت کننده ها .اما امام جعفر صادق(ع) در دوره امامتشان هر لحظه در تکاپو بودند تا جاییکه فرصت داشتند شاگردان ممتاز برای عالم تشیع پرورش دادند. آیا می شود گفت امام سجاد(ع) از درجه علمی کمتری برخوردار است یا امام صادق از انجام عبادات کم داشته است؟ هرگز . برای آنها درجه علم،تقوا،زهد، تلاش و همه خصیصه های برتر در بالاترین سطح خودش وجود داشته است هر کدام بر حسب زمان و اصل خودشان صاحب یک رسالتی بودند و در یک منظر درخشیدند. مراقب باشید. احوالات شخصی مان را در سطح این بزرگان قرار ندهیم.؛ ملاکی برای سنجش آنها قرار ندهیم که در جهان آخرت و روز محشر از دست کرم پر مهرشان بی بهره قرار نگیریم. ان شاءالله.

 

 

 

نوشتن دیدگاه