منو

پنج شنبه, 01 آذر 1403 - Thu 11 21 2024

A+ A A-

پرسش و پاسخ شماره هشتاد و یکم

  • نوشته شده توسط مدیر سایت
  • دسته: پرسش و پاسخ
  • بازدید: 421

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: چند وقت پیش من جایی با دوستانم بودم و قرار شد من از آنجا خارج شوم و چیزی را خریداری کنم تا باهم بخوریم برای خرید که رفتم متوجه شدم که از آن چیزی که می خواستم تهیه کنم تنها یک عدد بیشتر نیست و من آن یک عدد را تحویل گرفتم و بعد به یکی از دوستانم گفتم که از این مورد تنها یک عدد بیشتر نداشت و اگر موافقی این را به فلانی بدهیم او هم قبول کرد و من بدون آنکه به او ابرازی کنم که چه مشکلی پیش آمده به او دادم تا طرف احساس موذب بودن نکند . من تا چندین هفته بعد از این قضیه درگیر یک کشمکشی بودم که آیا این را ابراز کنم یا نه ؟ بعد از خودم سوال کردم که حقیقتا دنبال چه هستی و چرا این قدر برایت مهم است که آن آدم بفهمد تو این گذشت را کردی و آن چیزی که تو تهیه کردی را بدون آنکه او بداند به او دادی . آیا می خواهم دیده شوم که ببینید من چه آدم مهربانی هستم چه آدم خوبی هستم که بدون آنکه به تو بگویم چیزی که برای خودم گرفتم در اختیار تو قرار دادم ؟یا من می خواستم یک ابراز محبت و عشق کنم ؟ دیدم که با نگفته شدن آن ابراز اتفاق نیفتاد یعنی او اصلا متوجه نشد که آن قدر او برای من مهم است که من این کار را برایش انجام دادم خیلی وقت ها فکر می کنیم که عشق و گذشت این است که به روی طرف نیاوریم نفهمد اگر بگوییم که می شود منت . سوال اساسی این است که اگر این عشق را ابراز نکنیم اصلا آن آدم دسترسی اش برای آنکه عشق مرا دریافت کند از کجاست ؟و شاید ریشه خیلی از ناکامی هایمان در روابطمان همین است که کاری را کردیم ولی ابرازش نکردیم گذشت و عشق از طرف شما اتفاق افتاده ولی دریافت نشده پس دو سوال شد آیا عشق و گذشت یک پایه اش ابراز است و دوم آنکه دسترسی من و دغدغه من در این موضوع این است که می خواهم دیده شوم یا می خواهم آن آدم بفهمد و آن عشق را دریافت کند ؟
صحبت از جمع: من اگر درست متوجه شده باشم شما در دو حوزه صحبت کردید یکی حوزه گذشت از خودگذشتگی و یکی حوزه عشق، یعنی اینکه شما وقتی که جنسی یا هدیه ای را تهیه کرده اید و به دوستتان دادید آنجایی که احساس کردید میخواهید به دوستتان محبت کنید و این محبت بی منت است و از تمام وجود است و فقط برای خوشحال کردن شخص مقابلتان آن را تهیه کرده اید اگر فقط در این حوزه است این میشود عشق ، و این را اتفاقاً می‌توانید ابرازش کنید چون من می دانستم که این را لازم دارید چون من می دانستم که این را دوست داشتید می دانستم که دنبالش بودید من این را برای تو گرفتم که خوشحالت کنم در عین حال خودم هم می خواستم ولی پیدایش نکردم و اولویت با این بود که تو را خوشحال کنم این ابراز کردن منت گذاشتن نیست این ابراز کردن از خودگذشتگی نیست این ابراز کردن، عشق است چون واقعاً اگر آن طرف مقابل هم دوست داشتن شما را ببیند و بداند و آگاه باشد به دوست داشتن شما این را دریافت می کند ولی زمانی که شما دقیقاً همین جایی که الان گیرش افتاده‌اید این اتفاق برایتان می‌افتد و فکر می‌کنید از خود گذشتگی کرده‌اید اینجا به نظر من دیگر عشقی وجود ندارد به هر دلیلی این جا برای شما اولویت، نیاز طرف بوده نسبت به خودتان و دوستان دیگرتان، این آدم به خصوص برای شما اولویت داشته است ،یا نیازش بوده است یا علاقه مندیش بوده بعد حالا گیر از خودگذشتگی و این طور چیزها افتادید نظر من این است شاید اشتباه باشد اگه ابراز شود.
سوال کننده اول: خیلی ممنونم از توضیحاتتان من سوال اصلیم این است که من چطور بدانم این که میل به این دارم که آن آدم عشق من را دریافت کند آیا این دغدغه مندی من دیده شدنم هست ؟ من معتقدم که ابراز بخش کامل کننده عشق و از خودگذشتگی است یعنی شاید حلقه مفقود شده عشق و از خودگذشتگی در حوزه روابط ما ‌به طور عام خصوصاً روابط بلند مدت به هر شکلش به نظر من ابراز است یعنی یک جایی ما همواره در زندگی هایمان ما احساس کردیم که عشق آن است که من به زبان نیاورم از خود گذشتگی آن است که من نگویم ، این می شود منت؛ در حالی که من معتقدم وقتی ابرازی اتفاقی نمی افتد انگار که عشقی اتفاق نیافتاده است انگار از خودگذشتگی اتفاق نیفتاده و سوال دوم اینکه دسترسی من چی است که الان من بدانم گیر شخصیتیم این است که می خواهم به عنوان یک آدم فوق العاده دیده بشوم؟ یا نه من در رابطه ام با آن آدم دلم می خواسته آن آدم از این جهت بفهمد من این کار را برایش کردم که بگوید من چقدر او را دوست دارم .
صحبت از جمع : ما سه تا واژه داریم واژه های مهر طلب ، محبت و مودت،لطفی که توقع پشتش باشد انتظار باشد میشود مهرطلب ، لطفی که بدون انتظار و توقع از دیگری باشد می شود محبت ، و محبتی که همراه با ابراز باشد می شود مودت ، همان چیزی که در دین اسلام خیلی به آن تاکید می شود و اجر پیامبر را مودت اهل بیت اعلام می کند یعنی محبت بدون چشم داشت همراه با ابراز ، این برای رجوع به درون است که فرمودید که از کجا بتوانم این را من تشخیص بدهم این که لطفی که در حق دیگری می کنم آیا در درون خودم توقعی وجود دارد یا نه ؟ انتظار پاسخ و پاداش طرف مقابل را دارم یا نه ؟ این نکته اول ، نکته دوم اینکه از نیازهای اصلی و اساسی همه انسان ها دیده شدن است اصلاً اشکالی ندارد که آدم ها ما را ببینند نه تنها آدم ها ما داریم تلاش می‌کنیم که خدا ما را ببیند تلاش می‌کنیم که اولیا الهی ما را ببینند پس دیده شدن اصلاً فعل بدی نیست از جمله مواردی است که هم ممدوح و هم مزموم است آنجایی که افراد خوب من را میبینند آنجا که دیده شدنم پاداشی برایم خواهد داشت و آن پاداش ارتقاء اخلاق است دیده شدن خیلی خوبی است اما آن جایی که برای افراد نامناسب خودم‌ را آماده دیدن می کنم و نتیجه آن سقوط و ذلت است دیده شدن نامناسب است پس عملا این اشکال ندارد که ما دیده شویم و ثانیاً اینکه برای دیده شدن لازم است محبت های ابراز شده داشته باشیم.
استاد:پاسخهای شما بسیار خوب و پسندیده بود نشان دهنده توجه دقیق هر دو نفر شما به مسئله موجود بود همه اینها که فرمودید درست است منتها یک مرحله بالاتری هم وجود دارد، ما صفت های مختلف داریم که صفت ها قدم به قدم می توانند مقام بگیرند و بالا بروند و در این ماجرا هم همچین چیزی داریم از دیدگاه من هیچ گونه حکم و دستوری نیست و هیچ گناهی اتفاق نمی افتد اگر غیر از آنچه که من گفتم یا من انجام دهنده هستم اگر کسی عمل نکند . من همه چیز را برای اینکه ملاک و معیار داشته باشم به خدا نگاه میکنم . وقتی به خدا نگاه میکنم آنچه که برای بنده هایش انجام میدهد را می بینم. شاید بگویید : آخه ما مخلوقش هستیم . خب باشیم مخلوقش هستیم ، طلبکارش هم هستیم ؟ میتواند خیلی راحت به رخ ما بکشد اما هیچوقت گفتاری در زمینه نعماتی که برای ما فراهم میکند ، حتی در مورد فرصت های ویژه ای که بوجود می آورد و در بعضی ماجراهایی که به تنگ افتادیم یکهو رهایی پیدا میکنیم هیچ گفتگویی نیست . یا به عبارت دیگری هیچ به رخ کشیدنی نیست . هیچوقت به من نمیگوید : ببین تو فلان جا اینطوری رفتار کردی مجازاتت این بود ولی ببین من اینجا برایت این کار را کردم . همچین کاری را با منِ بنده نمیکند . من نگاه میکنم به رابطه ای که با خدا دارم و آنچه که خدا در مورد من اجرا میکند . پس اگر من از خداوند عالم در خودم یک نفخه روحی یا یک هسته درونی دارم که ازآن جنس است باید قدم بردارم به سوی آن نفخه. من هم همان کاری را بکنم که او میکند . برای دیگران کاری نمیکنم که توانم نباشد چیزی را نمی بخشم که خیلی دوست دارم که دلم نمیخواهد ببخشم . اما اگر در حق هر کسی هر کاری را که کردم ابرازش نمیکنم . همان کاری که خدا برای من میکند . همان چیزی که خداوند به من عطا میکند . من در همان زمینه منتها بایک اشل بسیار بسیار کوچک همان کار را میکنم منتها با اندازه خودم . برای همین اصلا حرکتی را نمیکنم که در ازایش انتظار داشته باشم دیده بشوم . دیده شدن از برای تشکر است که ما دوست داریم دیده بشویم بقیه تعریف و تمجید کنند یا از کاری که انجام میدهیم تشکر کنند . مگر خداوند منتظر تشکر من هست ؟ حتی من را به نماز دعوت میکند نه از برای خودش ، بلکه از برای من . برای اینکه یک سری مسائل من حل بشود . پس بنابراین وقتی نگاهم اینطوری باشد دیگر بحث دیده شدن برایم مطرح نیست . حتی اگر طرف مقابلم نفهمد چه محبتی کردم باز هم دیگر برای من مهم نیست . چون آنچه را که خدا برای من انجام داده بود من فهمیدم برای دیگری هم انجام دادم . مگر خدا اگر من قبلا نفهمیده بودم برای من دوباره انجام نمیداد ؟ چرا بازهم انجام میداد . بارها و بارها انجام داده . پس اصلا به این مسئله فکر نمیکنم که خب اگر کاری را کردم پس طرف مقابلم باید محبت من را فهمیده باشد . محبت یک جریان است . محبت جریانی است از قلب به قلب . اصلا در کلام نمی آید . از چشم به چشم ، دهان به دهان و گوش به گوش نمی آید . تو بگویی او بشنود محبت نمی آید . او بگوید تو بشنوی محبت نمی آید . محبت یک جریان سیالی است که دمادم از قلب به قلب سرازیر میشود . وقتی من محبت کردم و این محبت را همراه با چیزی که به طرف دادم جاری ساختم میرود و جای خودش می نشیند . میگوید : حالا یارو نفهمید که من محبت کردم . خب نفهمد . چه اشکال دا رد ؟ یک جایی یک روزی یکهو یک اتفاقی برایش می افتد و یاد می آورد : اِ! بببین او چه جوری محبت کرد ! چه جوری رفتار کرد ! وقتی من انتظار دیده شدن و تشکر ندارم خودم را هم گول نمیزنم بگویم که من بیشتر مقصودم این است که او بفهمد . من به او محبت کردم و از این محبت بهره ببرد . او بهره اش رابرد چون در قلبش یک بارقه ای از نور زده شد . حالا اگر کامل هم روشن نکرده باشد ولی بالاخره یک بارقه ای خورد . پس تمام شد . یک بار به یک خانمی لباسی را برای دخترش دادم . مال خودم هم بود . یک یا چند روز بعد که طرف آمد از او پرسیدم آیا لباس اندازه اش بود ؟ حالا چرا این را پرسیدم ؟ چون من از همان لباس طرح دیگری داشتم حالا با اندازه بزرگتر یا کوچکتر ، الان خاطرم نمی آید . حتی شخص را خاطرم نمی اید که چه کسی بود که همچین کاری با او کردم . ولی وقتی از او پرسیدم یک لحظه احساس کردم که قلب به قلب یک دانه نیش خورد . فهمیدم پرسش نا بجایی بود . چون من نظرم یک چیز دیگری بود ولی او نظر من را متوجه نشد . فقط فکر کرد میخواهم به او بگویم : دیدی چه بلوز خوبی دادم ! چون بلافاصله برگشت گفت : بله خیلی لباس خوبی بود . دست شما درد نکند . در حالیکه من اصلا منظورم این نبود و بعد از آن دیگر هرگز از کسی نپرسیدم بلکه موقعی که به کسانی چیزی را می بخشم میگویم : اگر به خودتان خورد ، استفاده کنید. اگر اطرافتان آدمهایی بودند که نیاز داشتند و لباس به شما نمیخورد به آنها میخورد این لباس را به آنها بدهید که مجبور به برگرداندن نباشند . اما اگر نتوانستید هیچ کاری انجام بدهید اشکالی ندارد بیاورید آن را به کس دیگری می بخشم و دیگر از کسی نمیپرسم چی شد ؟ خورد یا نخورد ؟ خیلی مهم است که شما به مسائل چطور نگاه میکنید . من الان مدت زیادی است که همه چیز را از نگاه خدا حل و فصل میکنم . شاید بگویید کار مشکلی است . اشکال ندارد شما هم تمرین کنید . تمرین کنید و آرام آرام توی این حیطه قدم بردارید در انتهای مسیر یک همچین نقطه ای در انتظار همه ما هست ان شاالله .
سوال کننده اول: یک نکته ای در گفتگوی شما برای من مبهم بود . اینطور که من متوجه شدم پس شما اساسا ابراز را مساوی با دیده شدن در نظر گرفتید و اینکه این را مرتبه پایین تری نسبت به بحث عشق و از خود گذشتگی و این داستانها قرار دادید . ولی یک نکته ای هم که اشاره کردید این است که من نگاه میکنم خدا چطور با من تا میکند من هم همانجوری با بقیه تا میکنم . پس اینجا برای من سوال میشود که سرتاسر قرآن آیاتش منت است . از همه جالبترش این است که در مورد آب چه منت بررگی خداوند سر ما میگذارد ومیگوید : همین آبی را که دارید میخورید را اگر من تصمیم بگیرم تلخش کنم میخواهی چه کنی ؟ به همین راحتی . یا مثلا میگوید به یاد بیاور فلان موقع ، فلان نعمتی را که به تو دادم . اگرمن نعمت نمیدادم چه کسی میخواست بتو عطا کند ؟ اگر من بخواهم چیزی را بتو بدهم چه کسی هست که جلویم را بگیرد ؟ اگر نخواهم نعمتی را بدهم چه کسی است که مجبورم کند ؟ یعنی هزاران هزار هزار آیه داریم که اتفاقا بنظرم می آید که خدا ابراز کرده الان هر چه داری از من داری و من حقیقتا الان گیج شدم بخاطر اینکه یک چیزی اینجا کاملا گم شد با گفتگوی شما و آن هم اینکه شما اشاره کردید اگر آن آدم بخواهد آن محبت را بگیرد می گیرد . اگر امروز هم نگیرد بالاخره یک روزی دریافت میکند .
استاد : شما اگر سرتاسر قرآن این را می بینید این منت نیست ، کلاس آموزشی است . چرا که در کلاس آموزشی معلم و یا در کلاس دانشگاه استاد بطور دائم میگوید : من میگویم اینجوری ، یا فلان دانشمند گفته اینجوری شما یاد میگیرید . این کلاس آموزشی برای آموختن آدمهاست . باید آدمها بیاموزند که چه چیزهایی در اطرافشان وجود دارد و از چه چیزهایی میتوانند به نحو احسن استفاده کنند و چه چیزهایی را نباید دست بزنند . این یک کلاس آموزشی است نه یک کلاس منت گذاری ، اصلا اینطوری نیست ، خداوند در قرآن به انسان آموزش میدهد که اگر کشتی روی آب میرود من دانشش را به شما عطا کردم . یعنی تو برو دانشش را بیاموز و از آن بهره ببر ، عاجز نمان یا اگر که برای شما حیوانات مختلف را آفریدم برای اینکه شما به این شکلها از آن بهره ببری . این مفهومش این نیست که میخواهد سر شما منت بگذارد بگوید : اگر من نبودم شما هیچی نبودید . نه ! چون اصلا اگر خدا نبود که اصلا بنده ای وجود نداشت . بلکه این فقط یک کلاس اموزشی است برای یادآوری به انسان . چون ما همه دانش را از خداوند گرفتیم و به زمین آمدیم . اما به خاطر نمی آوریم . این کلاس را مجدد برقرار کرده و دارد درسها را دانه دانه میدهد برای اینکه یادبگیریم چطور از آنچه که در اختیار داریم بهره ببریم ، حتی در مورد پیغمبران که میگوید اگر من این کار رانکرده بودم تومثلا اینطور میشدی آن طور میشدی باز یک کلاس آموزشی است ، آموزش کامل . بله ابراز هست ولی ابرازی نه از برای دیده شدن . شما این ابراز را برای دیده شدن میدانید ولی خداوند برتر از آن است که بخواهد دیده بشود .ما بحثمان روی ابراز و دیده شدن بود بعد شما مثال قرآن را زدی. ما در قرآن می بینیم آنچه را که خداوند برای ما آفریده اما امروز ما رابطه ادم با آدم را داریم . تو در خودت خدایی داری ، او در خودش خدایی دارد . چه کار میخواهید بکنید ؟ به این نکته توجه بکنید و روی این نوع رابطه ارزش گذاری کنید . چون خدا ، خدا بود . من هم خدا دارم . این خدایی که خدای همگان هست با این خدایی که از خودش در درون من گذاشته چگونه رفتار میکند ؟ من همان کار را میکنم . شما برای همسرت گل میخری و به او میگویی که این تقدیم تو و من تو را خیلی دوست دارم . خیلی خوب است . ولی اینکه شما یک کار خاص برای کسی انجام بدهید و بما نی که حالا چه کنم ؟ آیا او بداند که من برایش این کار را کردم یا نداند ؟ آیا این وسط چه میشود ؟ یک مقدار بررسیش کن در جای خودش قرار میگیرد . چون وقتی که شما ارتباط خودت با خدا را مظنه کار قرار میدهی آرام آرام خیلی چیزها رنگش را میبازد و کنار میرود . امتحان کنید
صحبت از جمع: یک جمله ای را فرمودید که در قرآن آموزش است . نکته بسیار دقیقی است بنظر میرسد اگر این جمله را اینطوری بگوییم که در قرآن آموزش توحید اَفعالی هم هست . یعنی خداوند دارد تک تک اینها را بیان میکند برای اینکه بگوید به شما آموزش میدهم همه عالم هستی متصل به یک وجود است و این توحید افعالی است در عین حال که خب نعمتهای خداوند هست که به ما میدهد و خداوند هم به ما گوشزد میکند که مثلا در سوره الرحمن دائما خداوند دارد نعمتهایش را به ما گوشزد میکند که بدانیم که همه این نعمتها از یک وجود است و ما توحید افعالی را یاد بگیریم و به جای دیگری متصل نشویم .از این بابت به هرحال این هست که قرآن به ما آموزش توحیدی می دهد حال بحث های توحید ذاتی توحید افعالی صفاتی .ولی خیلی از این بیان نعمت ها به نظرم توحید افعالی است که به ما داده می شود ولی از آن طرف هم بحث ابراز: مثلاً امام صادق علیه السلام می فرمایند که به همسرانتان علاقه ی تان را ابراز کنید یعنی بیان کنید اما نه منافقانه بلکه صادقانه یعنی آن چیزی که واقعا وجود دارد آن چیزی که هست را بیان کنید آن می شود به عنوان یک چیزی که صادقانه است اثر مثبت هم دارد اما اگر منافقانه باشد یعنی چیزی که در دلمان نیست را بیان کنیم این خیلی تاثیر منفی دارد نکته‌ای که شما فرمودید به نظرم خیلی نکته ی ظریفی است یعنی باید خیلی انسان دقت کند مطلبی را که دارد می گوید به واقع ته دلش چیست چون همانطور که فرمودید اکثر مواردی که ما به یک کسی بیان می کنیم دلمان میخواهد بفهمد ما دادیم و ته دلمان یک چیز دیگری را دارد حساب و کتاب می‌کند و آن خیلی ظریف است که اگر ما بتوانیم به آن تسلط پیدا بکنیم خدای متعال هم دارد ابراز می کند به قول شما خدا که نمی‌خواهد منتی سر ما بگذارد به معنی که ما در فارسی می گوییم بلکه به ما می خواهد بگوید که چقدر نعمت دارید از این نعمت هایتان استفاده کنید و در زندگی هایتان شاکر باشید
استاد: تشکر از گفتگوی شما بله همینطور هست که شما فرمودید شما مدام دارید پالایش می شوید همه با هم داریم پالایش میشویم و توی این پالایش شدن هاست که تازه بالا می آید که بالاخره من این کار را کردم واقعا چه فکری میکردم بینید تا قبل از این اصلاً اهمیتی نمی‌دادیم اصلاً متوجه این نگاه یا این رگه ها نمی‌شدیم اینها همه اش دارد بروز می کند و بالا می آید برای این که ما به آن خودشناسی اصیل ان شاالله دست پیدا کنیم.
صحبت از دوستان: سلام این مشکل دوستمان را ظاهرا حافظ هم داشته است فرموده است:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
البته این که حضرت حافظ فرموده بالاخره آدم حتی در مراتب معنوی هم که شما فرمودید که باید بی منت باشد یک موقعی می گوید خدایا یک نشانه ای بفرست خدایا یک امیدی بفرست یعنی آدمیزاد بالاخره ممکن است بعضی ها اینطور باشند که اگر نشانه ای نیاد یا اگر لطفی نیاید ناامید بشوند بگذریم از آقای قاضی که ظاهراً ۴۰ سال عبادت می کرد بدون هیچ چشم داشتی و هیچ مکاشفه ای و هیچ دریافتی و بالاخره بعدش آن اتفاق برایش افتاد اما به نظرم می‌آید که ما در دنیایی که زندگی میکنیم یکی خودمان هستیم که می توانیم کارهای مان را همه را برای خدا انجام بدهیم و یکی دیگرانی هستند که با ما در ارتباط هستند و ابراز کردن ما یا ابراز نکردن ما به مرتبه ی آنها ربط پیدا می کند در احوالات معصومین داریم که امام صادق علیه السلام تو‌بره ای از نان را به پشتش حمل می کرد یکی از یاران آمد شب بود ایشان را دید گفت اجازه بدهید که من کمک شما بکنم حضرت صادق علیه السلام فرمودند نه گفت همراه شما بشوم گفت همراه بشو اشکالی ندارد رفتند جایی که همه خواب بودند و مستمند بودند هر کدام را یک تکه نانی گذاشت و از آنجا خارج شد و آنها در خواب نمی فهمیدند که چه کسی بود یکی از اصحابی که همراه حضرت بود عرضه داشت که یابن رسول ا... اینها از شیعیان شما هستند حضرت فرمود نه اینها از شیعیان ما نیستند اگر شیعیان ما بودند مساوات می کردیم یعنی همه اموالمان را بین شان تقسیم می کردیم خوب این یک برخورد از معصوم است یک برخورد هم از حضرت رسول (ص) داریم در صدر اسلام (مولفة قلوبهم) پول داد به عده ای از کسانی که قلب سختی داشتند از غنائم جنگی بیشتر داد که قلب اینها برای خدا نرم بشود ایشان ابراز محبت را به این شکل با پول بیشتر انجام دادند که در قرآن هم آمده است که این قلب را نرم بکند یعنی من فکر میکنم به هدف آدم که هدف چی هست و با چه کسی طرف است برمی گردد اما همه ی این مراتب باید برای خدا باشد عرض کردم رسول خدا (ص) یک جایی پول را جلوی چشم همه برای نرم کردن قلب عده‌ای داد از آن طرف هم امام صادق علیه السلام و یا امیرالمومنین علیه السلام وقتی به شهادت رسید خیلی‌ها نمی‌دانستند آن یتیم نوازی که در شب‌های کوفه پرسه میزند امیرالمومنین علیه السلام است یعنی ما هر دو طرفش را داریم اما نیتی که شما می فرمایید خیلی مهم است کما اینکه ما در موقعی که میخواهیم انفاق کنیم در قرآن گفته است چه سر باشد چه علانیه باشد چه در خفا باشد چه در آشکار باشد من یکبار یک حسرتی به دلم بود توی یک داروخانه ای یک بنده خدایی آمد و احساس کردم به پول احتیاج دارد اما چون خیلی شلوغ بود گفتم بیرون برود من بروم در یک خلوتی به او کمک بکنم بیرون رفت و من دیگر پیدایش نکردم و آنجا متوجه شدم که اگر من میخواستم کار خدایی بکنم باید جلوی چشم دیگران می‌دادم و گرنه الکی در قرآن می‌گفت در آشکار و پنهان .آنجا خدا قسمتم کرده بود که آشکار باشه آنجا نفس من را بازداشت آن ندادن من خدایی نبود آن ندادن من این بود که نفس من برمن خدعه کرد گفت تو اگر الان بدهی ریا می شود در صورتی که من باید آن موقع می دادم و کار خدایی کمک کردن جلوی چشم همه بود اینها همه به نظرم در موقعیت های مختلف ممکن است متفاوت باشد
استاد: خیلی خوب خیلی عالی کامل و جامع بود دست شما درد نکند

نوشتن دیدگاه