منو

جمعه, 30 شهریور 1403 - Fri 09 20 2024

A+ A A-

محرمی دیگر را دیده و تجربه کنیم بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

در دنباله ی گفتگوی شب گذشته امشب می خواهیم بپردازیم به اینکه به دنبال رحلت پیغمبر عظیم الشان اسلام ، با وجود اینکه پیامبر خدا به دستور حضرت حق ، نه به آنچه که فکر می کرد و می اندیشید . نه به آنچه که خواست قلبی اش بود . نه به آنچه پارتی بازی بود و فامیل اش بود . به دستور پروردگار، امیرالمومنین را به جانشینی خودشان به همگان معرفی فرمودند . در آن روز از همگان برای امیرالمومنین بیعت گرفتند . اما دیدیم که حتی فرصت تشیع جنازه و خاکسپاری پیامبر خدا را محترم نشناختند . هنوز جسم پیامبر روی زمین بود که ثقیفه ، بنی ساعده جمع شدند و گفتگو کردند و حرف زدند و جانشین تعیین کردند . و آنچه را که نمی بایستی بکنند کردند . در خلال سال های بعد از آن فردی به اسم معاویه که اسلام را از سر مصلحت پذیرفته بود . معاویه واقعاً اسلام را از سر اعتقاد قبول نکرده بود . که ماحصل این تفکر را ما در اعمالش به وضوح می بینیم . به این فرد این حرکت و این نگاه بال و پر داد . فرهنگ اموی ، فرهنگ بنی امیه را به تدریج رایج کرد . آرام آرام . آنچنان پیش رفت که بسیاری از تابعین و صحابه ی پیامبر ماندند که چه کارکنند . چطور با این فرهنگ مبارزه کنند . همه ی آنها می گفتند فرهنگ معاویه پسندیدنی نیست . درست نیست .. اما چاره ای هم جز پذیرفتن آن نیست . چرا چاره ای نیست ؟ چون دیگر جایگزینی برای فرهنگ معاویه تصور نمی کردند . آنها عهدی و دورانی را که به آن می گفتند دوران محمدی ، فراموش کرده بودند . این قصه ها در جوامع یک شبه شکل نمی گیرد . یکباره اتفاق نمی افتد . اما چطور شکل گرفت و ریشه دار شد ؟ قبل از اسلام ، جنگ ، جنگ فرهنگ جاهلیت اموی بود . می دانید که ابوسفیان چه کرد با پیغمبر . در مکه با بنی هاشم . این دو گروه در صحنه های سیاسی و اقتصادی رو در روی هم بودند . ولی با ظهور اسلام این مقابله به ظاهر بی رنگ شد . ضعیف شد . اما همین فرهنگ وقتی به شام آمد با فرهنگ دیگری به اسم فرهنگ رومی ها ترکیب شد از فرهنگ جاهلیت ابوسفیانی که کم رنگ شده بود ، معاویه در زمان خلیفه ی دوم یعنی عمر ، پس از فوت برادرش که آن موقع حاکم شام بود ، معاویه حاکم شام شد . چطور یک همچین چیزی اتفاق می افتد ؟ به دستور خلیفه ی وقت . حاکم شام شد . شام قبلاً در تصرف رومی ها بود . اما آن موقع هم که در تصرف کامل نبود عملاً در همسایگی تنگاتنگ با رومی ها قرار داشتند . از مشاوران رومی بهره می بردند . در الکامل آمده که سرجون مشاور مسیحی-رومی در اکثر تصمیمات معاویه نقش بسیار بالایی داشته است . یک مشاور قوی برای معاویه، شیخ قمی در ارشاد می آورد، می گوید وقتی خبر بیعت گرفتن مسلم بن عقیل از کوفیان به یزید رسید، مسلم آمده بود به کوفه که در جواب نامه هایی که کوفیان برای امام حسین فرستاده بودند از آنها بیعت بگیرد، بعد اعلام کند که آقا جان تشریف بیاورید اینها پایشان بر عهدشان محکم است وقتی یزید این قصه را شنید اولین کاری که کرد سِر جون را دعوت كرد كه مشاور معاويه بود، از او پرسيد سِر جون رأي تو چيست؟! او گفت اگر پدرت زنده بود رأي ميداد آن رأي را مي پذيرفتي؟ يزيد گفت بله، سِر جون حكم فرمانداري عبيدالله بن زياد را براي كوفه بيرون آورد، گفت اين رأي معاويه ست خودش اينرا نوشت اما مُرد، اما دستور حکم را داد. عبیدالله به حکومت بصره و کوفه نهاده شده خوب دقت کنید جای پای رومیان را در حساس ترین نقطه ها باید ببینید اگر اینها را نبینید بازهم محرم می آید و میرود مثل همه سالهایی که آمد و رفت باز هم خیلی حقایق بر ما روشن نمیشود، همین تصمیم یزید با نظر سر جون سبب شد که مولا و یارانشان شهید بشوند، باز تاریخ خبر میدهد میگوید در سال ۴۵ هجری بعد از شهادت امیرالمومنین‌رومیان آمدند یک شهرکی در شهری مثل کوفه ساختند که زمانی، کوفه در زمان امیرالمومنین محل حکومت ایشان‌ بود یعنی مرکز فرماندهی جهان اسلام، آمدند رومیان شهرکی ساختند، جالب نیست! همان کاری که صهیونیست ها کردند، قشنگ نیست ببینید چقدر تاریخ زیباست اگر ریز ریز نگاهش کنید، آنجا ساختند تا اینطور فرهنگ رومی را گسترش بدهند در ضمن معاویه هم بتواند که از ساکنین رومی که در کوفه زندگی میکنند یک‌ پایگاه‌ وفادار داشته باشد و قشنگترش اینست که در این مجموعه به داخل دارالعماره باز می شد یک در کاملا مخفی، شیخ مفید در ارشاد آورده میگوید وقتی خبر ضرب و شتم هانی به مسلم و به قبیله هانی رسید آنموقع در قصر عبیدالله ۳۰ نگهبان و ۲۰ نفر از سران چاپلوس کوفه بودند کوفیان جمع شدند قصر را محاصره کردند و عن قریب پیروز شوند اما هواداران بنی امیه از همان در مخفی که رومیان درست کرده بودند وارد قصر شدند، یک جمع کثیری در آنجا تجمع کردند نقش این در و آن شهرک از نقش سر جون و نامه ای که از معاویه داشت کم نیست، هر دو عامل عبیدالله را حاکم کوفه کرد ، نقش را برگرداندند، در نفس المهموم از بصائرالدرجات از امام صادق نقل میکند که آقا علی بن الحسین و همراهانشان یعنی اسرای کربلا بردنشان پیش یزید در شام بعد از گفتگو بردند در یک خانه خرابه سکنی دادند، یکی از اسرا گفت می بینید ما را آوردند در این خانه که سقف خراب بشود ما زیرش بمیریم، سربازان رومی که پاسبان اسرای کربلا بودند به زبان رومی بین خودشان گفتند که اینها را ببین از خراب شدن خانه میترستند خبر ندارند که فردا آنها را می خواهند بکشند، مردم شام‌نیامدند رومی ها اسرای کربلا را پاسبانی میکردند آقا امام سجاد تنها فردی بود که زبان رومی می‌دانست و این گفتگو پای رومیان را پیش بنی امیه سفت تر نشان میدهد، درخطبه ۱۶۲ از نهج البلاغه آمده شخصی از امیرالمومنین از طایفه بنی اسد در مورد اینکه چطور امیرالمومنین را بعد از رحلت پیغمبر حذف کردند از آقا سوال میکند جواب آقا خیلی زیبا بود این جواب است که کربلا را میسازد این جواب است که عاشورا را به پا میکند، حضرت فرمودند تو موضوع را اشتباه گرفتی خلافت غارت شده را ول کن، تو‌ داری به خلافتی که غارت شده به آن فکر میکنی؟ ۲۵ سال پیش جانشین جای پیغمبر انتخاب کردند و الان اینهمه سال گذشته تو به این خلافت غارت شده چسبیدی؟ آنرا ول کن متوجه امر عظیمی باش که پسر ابوسفیان بوجود آورده یعنی معاویه. همه همتایانشان جهت ایجاد انحراف اسلام و خاموش کردن نور خدا بکار گرفته است. زمان 61 هجری نیست، برای امروز است ،فقط باید کمی توجه کنید، فکر نکنید دارید قصه گوش میکنید، توی این شبها میخواهم به یک مسئله بزرگی دست بیندازم ،چون همان حرکت ها، همان فرهنگ ها ،امروز دست به کار شدند، که همان وقایع را رقم بزنند. چراغ دین را خاموش کنند . هدف این نیست که حکومتی را جابه جا کنند ،هدف این است که چراغ دین را خاموش کنند. زمان امیرالمومنین مردم متوجه عمق فاجعه ای که معاویه ایجاد کرده بود نشدند. در زمان امام حسن هم مردم نخواستند عمق این فاجعه را بفهمند بعد از امیرالمومنین امام را تنها گذاشتند همین فرهنگ اموی بنی امیه که امام حسین را شهید میکند حتی اگر در خاطر داشته باشید حتی قلدری بنی امیه و یورش انها به اسلام در زمان عثمان هم نتیجه نداد. کل مملکت اسلامی در آن زمان متوجه انحراف عثمان شد .مقابله کرد. آن زمان زشتی حاکمیت اموی را شناخت اما همین حاکمیت اموی این بار با فرهنگ رومی به صحنه سیاسی آمد نتیجه چی شد ؟تعدادی از صحابه ای که با عثمان مقابله کرده بودند ،جنگیده بودند، این دفعه با معاویه از سر سازش در آمده بودند.حواس ها را جمع کنید خوب دقت کنید مسیحیت در اورشلیم بوجود آمد ، اما بعد به غرب رفت. فرهنگ غرب مسیحیت را در خودش غرق کرد خیلی واضح ،قراربود اروپا مسیحی شود مسیحیت اروپایی شد به همین سادگی .

این اتفاق زیر گوشمان است خوب نگاه کنیم به جوانانمان نگاه کنیم به مهمونی هایمان. در نهضت مشروطه غرب گرایان مجلس را به دست گرفتند شیخ فضل الله نوری را به شهادت رساندند، رضا خان را آوردند. گفتند که تو باید با کل دین مخالفت کنی. رضا خان ریاکار بود . خودش را عزادار امام حسین نشان میداد اما بلاخره کم آورد با عزاداری امام حسین مقابله کرد.چرا؟ چون فهمیده بود از طریق توانایی های حکمت حسینی با او مقابله میشود .کسی از او شکایت نخواهد کرد .زمان سه خلیفه اول افراد جامعه به مشغولیت های بی ثمر، خوب دقت کنید به مشغولیت هایتان ، به مشغولیت های بی ثمر و غافل از معارف دین و پشت کردن به اهل بیت رسیدند. حدود سی سال مردم مشغول همه چی شدند، بجز معارف دینی در نتیجه بعدا به راحتی آلت دست جو ترس شدند ،یکی آمد گفت میدانید عن قریب دیگر نان هم نداریم که بخوریم عن قریب چنان خواهد شد. در شرایط ترس انسان بی محتوا میشود دیگر اراده نمیکند. خیلی جالب بود امروز صبح بود که با خانمی صحبت میکردم ،یه مطلبی در مورد بحث ترس پیش آمد خندیدم گفتم اون موقع که موشک باران بود اینجا خانه قدیمی پدر من بود به محض اینکه آژیر قرمز میکشیدند من و حاج آقا بچه ها را بغل میکردیم یکی من بغل میکردم یکی او بغل میکرد مامانم و بابام طبقه پایین میخوابیدند همه میرفتیم توی راهروی باریک ته راهرو می نشستیم مادربزرگ پیر من اون موقع فرضا 86 سالش بود بغل دیوار هم همیشه میخوابید قشنگ یک وری خوابیده بود و متکا هم دولا کرده بود زیر کله اش . ننه جان پاشو ببرمت.
ننه بخوای بمیرید میمیرید ، بخوای هم بمونید میمونید. گفتم ننه واقعا نمیترسید گفتم نه از چی بترسم وقت مردن که برسد میرویم. ترس ندارد.
اما یک محتوای خیلی خوب داشت، باور داشت انسان ها زمان مرگشان برسد هیچ چیزی جلویشان را نمی گیرد، ته راهرو قایم شوی ته زیرزمین قایم شوی فرقی نمی کند تو را می برد، با موشک باران نروی، از پله ها پایین یا بالا بروی، پایین پرت می شوی چون وقت مردن تو رسیده بود. چون ترس نداشت، محتوای اعتقادی اش محکم بود. در شرایط ترس انسان بی محتوا می شود آن وقت دیگر اراده نمی کند، چه چیزی را؟ آن جوری زندگی کند که می خواهد. من هم آن موقع که آژیر می کشیدند این قدر دلم می خواست در رختخواب گرم و نرم خودم بخوابم و بلند نشوم، ، بعد خیلی جالب است الان به آن اشراف پیدا کردم می گفتم نه نمی شود ما بچه داریم، نه، تو اول برای خودت می ترسیدی بعد برای بچه ات، وقتی آدم ترسید بی محتوا می شود، آن وقت دیگر نمی تواند اراده کند، چه اراده ای؟ اراده بکند که آن جور که می خواهد زندگی کند، به تنها چیزی که فکر می کند ماندن است، بماند زنده باشد اما به چگونه ماندن دیگر فکر نمی کند می خواهد به هر قیمتی است بماند، معاویه این حالت روانی را در جامعه می شناسد اما نمی خواهد برای درمانش کاری بکند چون پایه های حکومتش را بر این روال اجتماعی بنا کرده است آرزویش هم این است که مردم در همین ترس زندگی کنند چون آن وقت حکومتش ماندگار می شود. در جامعه ای که تفکر و علم و دین محور زندگی انسان ها نباشد انسان ها خیلی زود با ترسیدن چاپلوس می شوند، تملق می گویند و ذلت را می پذیرند، امام حسین (ع) در چنین شرایطی زندگی اش را بر اساس توکل و علم و ایمان انتخاب می کند، جو زمانه آن موقع ایشان را از وجود خودش نمی تواند جدا کند، چون نمی ترسد چه اتفاقی می افتد؟ می گوید من به این وضعیت صحه نمی گذارم. ببینید شما چه قدر مرد میدان هستید؟ می گویی بابا این مهمانی که می دانی مشروب می خورند، زن و مرد می رقصند، قاطی پاطی هم هستند، خب نرو، می گوید آخر می ترسم به مادر شوهرم بر بخورد، آخر می ترسم خاله جان ناراحت بشود، عمه جان فلان بشود، تو از این ها نمی ترسی تو از این که از کیف خودت عقب بیفتی می ترسی. حواس بدهیم ببینیم ما کجا هستیم.
مسلمان ها بعد از جنگ و کشورگشایی هایی که در زمان خلیفه دوم یعنی عمر انجام دادند؛ در طی 10 سال کشور گشایی کردند؛ در تاریخ ایران چه کارهایی که نکردند، این هایی که بدون رعایت موازین دین این طور جنگیدند، از کمالات معنوی خارج و خالی شدند تا جایی رسیدند که خلیفه دوم دستور داد حی علی خیرالعمل را از اذان نماز بردارید، چرا؟ این که می گوید بشتابید به سوی بهترین عمل، خب بهترین عمل را نماز معرفی می کند! گفت نه، جنگ ها و کشورگشایی ها مقصد اصلی مردم باید بماند این واجب است. در واقع آن جنگ ها فتوحات اسلامی نبود، فتوحاتی بود برای معاویه تا قلب مردم مسلمان را با رعب و وحشت تسخیر خودش کند، در فرهنگ معاویه فکر و اخلاق و تربیت و ادب همه رومی شد اما هیچکس نفهمید حقیقت اسلام در حال از بین رفتن است. حتی نمازی که در فرهنگ معاویه که خوانده می شد نماز نیست، حج اش هم حج نیست اما در اردوگاه امام حسین(ع) با ملاکی که مولا می دهد، فرهنگ رومی همه چیز ش باطل و شیطانی است، فرهنگ رومی معاویه ای یعنی فاصله گرفتن از ملکوت و مقصد انسان و پرداختن به تن و بدن بشود. شما یک نگاهی به فضای اینترنتی بیندازید، یک خانم را اگر شناسنامه از قبل نداشت دیگر نمی توانی بشناسی چون جایی در بدن او نمانده که جراحی نکرده باشد، فکر می کنی چرا؟ آیا تمام اعضای بدنی این فرد در اثر تصادف داغون شده؟ اگر داغون شده بله باید ترمیم شود، نه، بیکار است، امروز باید دماغش را عمل کند، فردا لپش را عمل کند، بعد موهایش را جابه جا کند، بعد دست هایش را این جور کند پاهایش را این جور کند، و... چرا؟ چون تنها نقطه و افقی که برای او وجود دارد رسیدگی به بدن و تن است، پرداختن بر جنبه حیوانی انسان است. در فرهنگ کاخ سبز معاویه همه انسانیت قربانی شده است، دیگر نه دین می ماند نه اخلاق، اتفاقا یک چرخ در خیابان ها بد نیست به شما نشان می دهد دیگر نه دین مانده است نه اخلاق، وقتی نه دین ماند نه اخلاق چه اتفاقی می افتد؟ به دنبال آن چه چیزی می آید؟ انواع شک، انواع رخوت، انواع انزوا، امام حسین (ع) راه درمان و مقابله با این ریشه تفکر را می دانست و انجام داد، برایش مهم نبود زنده بماند یا شهید بشود.
اصل خط مشی‌ و حکمت حسینی ،حکمت مقابله با رخوت ، شک ، پوچی اضمحلال است. لطفا به خانواده هایتان نگاهی بیندازید، یکی از اقوام ما قبل از انقلاب، یک شبی به منزل ایشان رفتیم همیشه با هم رفت و آمد داشتیم. قبل از انقلاب سروصداها و شلوغی بود، هر جا جمع می شدی شروع می‌کردند راجع به این مسائل و این جا شورش کردند آنجا این کار کردند و.... مرد خانواده ارتشی بود کل خانواده خارج از دین،یکی از دخترهایش نماز می خواند،فقط نماز می خواند والسلام. بعد خیلی جالب بود که استدلال می‌کردند این دختر ما که نمازخوان است ،نماز مغرب و عشایش را نزدیک ساعت 12 می خواند، خب چرا؟ برای اینکه با وضو برود تو رختخواب! بعد وقتی با وضو با نیت به رختخواب رفته بود خوابی دید، که سران این انقلاب را به شکل حیوان که مردم را می‌ درند، ای بابا! پوچی،اضمحلال. فرهنگ رومی معاویه این را تبلیغ می‌کرد. بشر وقتی در سیطره ی حاکمیت غیر دینی از اختیار و انتخاب زندگی ای که می‌خواهد آنجوری باشد باز می ماند دیگر معنا ندارد که با فرهنگ حاکم کنار نیاید. دیگر علی السویه می‌شود، می گوید من که می‌خواستم این کار بکنم آن کار بکنم این‌جور بکنم بالاترین و بهترین شود خب نشد پس حالا هر چی برام تعیین کنند من هم همان کار را می‌کنم تمام کسانی که به امام توصیه می‌کردند به سمت کوفه نرو. وقتی از مدینه حرکت کرد منزل به منزل به آقا گفتند که آقاجان لطفا به کوفه تشریف نبرید همگی از وضع موجود، شرایط پیش آمده هم ناراضی بودند هم معترض. ولی نه تنها کاری نمی‌کردند. بلکه امام حسین(ع) دعوت می‌کردند تو هم کاری نکن چون کشته می شوی، می‌میری. خانواده ات هم کشته می شوند در شام مسیحیت خالی از محتوا که تحت لوای اسلام نیامد،مسیحی ها نخواستند اسلام بیاورند علی رغم اینکه کلام بشارتی که پیامبرشان داده بود مبنی بر آمدن آقا رسول الله این را زیر پا گذاشته بودند همراه با فرهنگ رومی‌ها مشرک ،تعصبات جاهلیت اموی به سرکردگی معاویه یه معجونی ساخته بودند نگفتنی. تا جایی که آدم ها را به سویی برده بودند که بپذیرند. این اسارت و سختی جبر زمانه است هیچ کاری نمیشود کرد شما چند بار تو این هفته این جمله را شنیدی؟ جبر زمانه است همینی که هست باید بپذیریم ،حاصل چی میشود حسن ظن به خدا توکل و نشاط دینی تبدیل می شود به پریشان فکری. نسل امروز پریشان و سرگردان است. امام حسین در چنین شرایطی آمد و حکم جبر زمانه را محکوم کرد گفت جبراست! باید پذیرفت! حکم، حکم خداست. او را باید بپذیریم. سران جامعه اسلامی را به نپذیرفتن حکم زمانه دعوت کرد. تو مکه خطبه ای ایراد فرمودند گفتند مگر نمی بینی عهد پیغمبر منسوخ شده است ،مالهایتان را گرفتید به احترامی که تو جامعه بهتون می‌ گذارند ماشاالله ماشاالله شما بالا بنشینید دلتان را خوش کردید ساکت نشستید؟ هیچ اعتراضی نمی کنید؟ مگر نه اینکه بزرگان دین با امر به معروف و نهی از منکر دین را نگه می‌دارند چرا به حکم زمانه‌ای که می خواهد زمانه غیر دینی را حاکم کنه اعتراض نمی کنید؟ ما فقط این را می بینیم امام را در گودی قتلگاه سر بریدند، حضرت علی اکبر را آنقدر تیر زدند اینطور شد.... همه اینها وجود دارد اما چرا وجود دارد این مهم است اگر این را نفهمیم ما هم مثل خیلی از این پیشینیان از کربلا و محرم عبور می‌کنیم و راهی دیار خاک می شویم بدون اینکه بالاخره فهمیده باشیم. امام فرمودند امور خدا را به اینها وا گذاشتید؟ اینها را بر مقام خدایی مسلط کردید؟ فرار شما از مرگ و علاقه مندیتان را به آن زندگی که بالاخره از آن جدا می‌شوید. کی همیشه زنده مانده؟ هیچکس. باعث شده ضعفا را زیردست این جماعت کنید. معاویه با ساختن کاخ سبز فرهنگ ارزشی جامعه را تغییر داد از آن به بعد بزرگی به داشتن ساختمانی با شکوه شد نه به ایمان عمیق. امام بر آن شد که این نظام ارزشی را تغییر بدهد به امروزمان نگاه کنید آیا همین فرهنگ ،فرهنگ معاویه ای را در میان مردم مشاهده نمی کنیم؟! در حالیکه هنوز رنگ و بوی دین به ارزش‌های دینی هنوز تو جامعه ی ما به چشم می خورد ولی اگر زمانی بگذرد فهیم نشویم بر نسل حاضر همان خواهد رفت که در زمان امام حسین رفت، کوفیان زمان امام حسین در طول تاریخ منعکس کننده مردمی هستند که یاد عهد و دوران اسلامی را رها نکرده‌اند ولی در و دیوارهای فرهنگ معاویه ای گرفتارشان کرد. و یک جرات نیاز دارند تا آنان را به خراب کردن این دیوار بکشاند ، وجودشان مملو از شجاعت بشود امام مظهر این شجاعت بخشیدن بود و نتیجه به دست همین کوفیان پس از شهادت امام فرهنگ یزیدی زیرورو شد نماند ، خود یزید نماند فرهنگش هم بعد از این نابود شد.کربلا ابعاد عجیبی دارد اگر توفیق باشد خواهیم گفت.
ما شیعه زاده‌ ایم و همین اعتبار ماست
در راه دوست، جان دادن افتخار ماست
هرگز به زیر بیرق دشمن نمی رویم
تا پرچم عزای حسینی کنارماست

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید