منو

پنج شنبه, 29 شهریور 1403 - Thu 09 19 2024

A+ A A-

محرمی دیگر را دیده و تجربه کنیم بخش هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

شب گذشته یک گفتگویی را دوستمان کرد که در جواب ایشان یک مطلبی به آن اضافه کنم و دوست دارم شما هم به آن توجه کنید من به حرف هایی که از شما می شنوم خیلی توجه می کنم برخلاف شما که هرچی از من می شنوید پشت در خانه می گذارید.می گوید نه نمی کنم ، امروز چند بار خشم کردی ؟ شما که خشم کردید حرف های من را نشنیدید ، شنیدید ؟ ولی من به حرف های شما خیلی گوش کرده و فکر می کنم که نکند یک جایی یک چیزی را باید می فهمیدم که نفهمیدم. شب گذشته به حرف های دوستمان خیلی فکر کردم ، چند سال پیش یک دوستی داشتیم به ما پیوند خورد و خیلی جلسات آمد و رفت یک روزی کنار همین آبدارخانه از این پله ها می خواست بالا برود آمد جلوی من ایستاد و به من گفت : روزی که به اینجا آمدم خیلی بی خیال زندگی می کردم آسوده و راحت می خوردم و می خوابیدم ، می رفتم و می آمدم گفتم : خب . الحمدا... . مگر حالا چه شده ؟ گفت : وقتی آمدم اینجا یک چیزهایی گفتید ، فهمیدم که من زمینم را هرچه کاشتم علف است نه گندم چیز به درد بخور نکاشتم ، آمدم و رفتم و شما دوباره گفتید که علف هایت را بکن من هم همه ی علف هایم را کندم . گفتم : خب بعدش چی شد ؟ گفت :آمدم به شما گفتم که حالا هیچ چیزی در زمینم نیست حالا چی کار کنم ؟ به من گفتید برو شخم بزن منظور از این زمین ، زمین کشاورزی نیست زمین وجود آدم ها بود گفت رفتم و شخمش زدم پدرم درآمد نمی دانی چه شب هایی نخوابیدم چقدر گریه کردم و سختی کشیدم. گفتم : مبارکت باشد . گفت : مبارک ات باشد یعنی چه ؟ حالا نمی دانم در آن چه چیزی بکارم . نمی خواهی بگویی چه چیزی بکارم ؟ و ادامه ی گفتگویمان ... صحبت دیروز ما با هم که من گفتم از این جلسات اگر بهره ای نبردید حرفی بزنید و گفتگو کنید که یکی از دوستانمان صحبت کرد ، من را به فکر فرو برد نکند بنده به شما گفتم که نهضت حسینی این است ... اما نگفتم شما سرزمین وجودتان را چگونه به آن برسانید اگر این کار را کرده باشم خیلی بد است . یک چیزی را گفتم و برج و باروی آمال و آرزویی را جلو روی شما گذاشتم ، اما نگفتم چگونه می شود به آن رسید خوب که فکر کردم و رفتم عقب وکلاس های قبلی و ... متوجه شدم من از خیلی وقت قبل شروع کردم گفتم که آقا ، خانم . منیت ات را بکن . هی می گویی من . چرا این من را نمی اندازی بیرون . به خود من هم می گویند ، آخر می دانی حاج خانم . من اینطوری فکر می کنم . تو اصلاً بی خود فکر می کنی . کدام من ؟ اینجا نیامده بودی که که هنوز من بمانی تو قرار بود من ات حذف شود و بشود او . خب نشدی دیگر . ما چند وقت است می گوئیم به خودتان نگاه کنید چقدر در کلاس ها گفتم لیست بگذارید و از صبح تا شبتان را بگوئید هرحالتی که به شما ایجاد شد ، مثلاً می گویم آمدی و سوار تاکسی شدی و سلام گفتی راننده جواب نداد و تو خود خوری کردی، چقدر مردم نفهم و بیشعور هستند ، آدم سلام می کند ،نام خدا را برده چرا جواب نمی دهی ؟ بابا بنویس بگو این شد و من هم عصبانی شدم بعد به خودت بگو برای چی عصبانی شدی ؟ چون جواب من را نداد ، پس من تو باز هم هست اشکال او نیست .اشکال تو است که من تو هنوز هست تو وظیفه ات را انجام دادی بر هرجایی که وارد می شوی بر آن آدم ها سلام می کنی آن ها هم وظیفه دارند جواب بدهند اما تو نمی توانی به آن ها بگویی باید جواب بدهی و چون جواب دادن وظیفه شان است و انجام ندادند شما عصبانی شوید . پس چه اتفاقی افتاده است ؟ یک چیزی در شما کم و عیب و ایرادی در شما است . این بود که آمدیم و گفتیم بگو تو چه کسی هستی ؟ یعنی قبل از اینکه به محرم برسیم ، من را طوری تربیت کرده و حرکت دادند ، دست خودمم هم نیست . یک طوری مسیر من را هی ذره ذره روشن کردند و آمدم جلو که اگر یکی با من آمده بود اول محرم یکی دیگر بود . دیگر وقتی این ها را می گفتیم ، دوست من ، گیر نمی افتاد . که خب حالا من قبول دارم ولی چگونه ؟ چه کار کنم ؟ دقت کردی ؟ این گفتگو را آوردم اول جلسه امروز که دنباله ی آن گفتگو را ناقص نگذاشته باشیم . اگر می خواهید درد شما درد حسین(ع) و دردکربلا باشد ، از خودتان شروع کنید . امروز به کسی نمی گویند شمشیر بردار و برو فلان جا و فلان افراد را بکش . نه . ما چنین چیزی داریم ؟ خیر . قوانین و مملکت داری عوض شده است اصلاً خیلی چیزها تغییر کرده است اما دین عوض نمی شود دین می گوید دشمنت را بکش دشمن تو چه کسی است ؟ خودت و نفست . اگر قد برعلیه دشمنت بلند نکنی ، بازنده وخوار و ذلیلی ، بازهم گرفتار زمین و منیت خودت هستی الان از شما این را می خواهد ، به هیچ قیمتی دروغ نگو حتی مصلحتی . حسد نکن می توانی حسد نکنی ؟ نه نمی توانی. اگر بگویی من حسود نیستم دروغ می گویی برو و لایه های زیرین ات را پیدا کن شاید در ظاهر به نظر بیاید که اصلاً حسود نیستی ولی فی الواقع من می گویم هستی . می گویی چرا ؟ می گویم برای اینکه تو هنوز هم عصبانی می شوی . برتری طلبی، نفاق ، فتنه نکنید،آدم ها را به هم نریزید و هزاران چیز دیگر... اگر می خواهید دنبال آقا اباعبدالله حرکت کنید. اگر باز هم بیشتر خواستید بروید مقالات جلسات قبل از محرم را کامل بخوانید تا متوجه بشوید . از من بخواهید ساعت ها در این جریان صحبت کنم باز هم می گویم،

برگردیم به گفتگوی کربلا.شب گذشته گفتیم که همه زیبایی ها را باید در شفقت و مهربانی برای هدایت گمراهان دید. این اولین درس است. مگر نمی خواهید دنباله روی امام حسین(ع) باشید؟ هر کسی گمراه است نه با تحکم، نه با ضرب چماق با مهربانی سعی کن اول خودت آن طوری باشی که هدایت داشته باشی بعد هم با کلام مهربانی گفتگو کن که تمام و کمال در نهضت حسین ابن علی(ع) پیدا می شود، این آخرین جمله دیشب بود:
خطبه های صبح عاشورا پیام های بالایی است، امام حسین(ع) صبح عاشورا بارها خودشان رفتند وسط میدان و شروع کردند به صحبت کردن، چندین بار از صحابه شان خواستند که آنها بروند و اینها را صحبت کنند، گفتگوی حضرت این بود، می خواستند زشتی تخم گمراهی را نشان بدهند گمراهی چه شکلی ست؟ وقتی تو فهمیدی این گمراهی است آن وقت بخشکانش، رسالت امام بیدار کردن وجدان های خفته بود، وجدان های خفته به وفور در سپاه عمر سعد وجود داشت شور حسینی سیر سنت الهی در کل حیات بشری است، قصه ، قصه هدایت یک یا دو نفر نیست که در جبهه عمر سعد دنبالش بگردید، قصه ، قصه هدایت حسینی و حکمت حسینی است یعنی همین اصل هدایتگری،‌ از ظلمت به سوی نور،‌ صبح عاشورا امام رفتند رو به سپاه دشمن فرمودند مردم شتاب نکنید سخن من را بشنوید. عجله داشتند زودتر بجنگند غنائم شان را بردارند فرمودند شتاب نکنید سخن مرا بشنوید من خیر شما را می خواهم، می خواهم بگویم برای چه به این سرزمین آمده ام اگر سخن مرا شنیدید و انصاف هم کردید می بینید من درست می گویم این جنگی که هر لحظه ممکن است درگیر بشود از میان بر خواهد خواست، اما اگر به سخن من گوش نکنید و به انصاف راه نروید زیان آن دامنگیرتان می شود، کلامی که این روزها دائم داریم می گوییم می گویم انصاف داشته باشید آنچه را که می گوییم برای رضای خدا انجام بدهید، دادید به نفع خودتان است،‌ ندادید عن قریب پایتان را می گیرد، که حتما می گیرد چون وقتی آگاهی از یک در آمد داخل، باید ظلمت از آن در برود بیرون، اگر نرفت بیرون ظلمتی شما را خواهد گرفت که تا پایان عمر دیگر نمی فهمید، فرمودند مردم می دانید من کیستم؟ پدر من کیست؟ آیا کشتن من به شما رواست؟ آیا رواست که حرمت من را بشکنید مگر من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصی پیامبر(ص) پسر عموی پیامبر(ص) و از نخستین مسلمانان نیست؟ آیا این حدیث را شنیده اید که پیامبر(ص) درباره من و برادرم فرمودند این دو فرزند من یعنی امام حسن (ع)و امام حسین(ع) دو سید جوانان اهل بهشتند،‌ آیا کشتن من برای شما حلال خواهد بود؟ اول می گوید نجنگید بایستید گوش بدهید انصاف داشته باشید بعد خودش را معرفی می کند بعد از آنها می پرسد شعور و فهم دارید کاری که می کنید ببینید درست است؟ آیا کشتن من برای شما حلال خواهد بود؟ با چه مجوز شرعی می خواهید خون مرا بریزید؟ شیفتگی شیعه به کربلا از اولین روزهای شهادت امامشان تا به امروز نشانه این است که شیعه هیچ نقصی در نهضت امامشان تا به امروز ندیده است.سال ها پس از واقعه کربلا از مردی که در سپاه عمر سعد بود پرسیدند این چه ننگی بود که برای خودت خریدی؟ چرا پسر پیغمبر و یارانش را نا جوانمردانه کشتی؟ او گفت گروهی رو در روی ما ایستادند،‌گروه امام حسین(ع) را می گوید، دست هایشان به قبضه شمشیربود، پس نمی ترسیدند در کمال شجاعت، گامهایشان استوار، یعنی پاهایشان نمی لرزید، تردید در آنها وجود نداشت نه امان می پذیرفتند بگویند به ما امان بده، نه فریفته مال می شدند که بتوانیم با مال دادن به آنها گولشان بزنیم، این سپاه عمر سعد هم فهمیده بودند که به یک جبهه معمولی وارد نشده اند، جبهه های معمولی بر اساس انگیزه زمانشان می جنگند، اما جبهه امام حسین (ع)فوق زمان و زمانه بود و جنگش هم همین طور، مثل اسلام که فوق رسم روزگار پیغمبر و خیلی بالاتر بود، خیلی از گفتگوها در این شب و روز عاشورا وجود دارد که حیرت انگیز است وقت کوتاه است، فقط این قدر بگویم همانطور که قران را با خواندن یک آیه اش نمی توانیم به مقام جامعیتش دست پیدا کنیم کربلا هم همینطور است باید از آن بسیار خواند و فهمید مثلا در شب و روز عاشورا عده ای از سپاه عمر سعد به امام پیوستند، هیچ می دانستید این را؟‌ واقعا از سپاه دشمن چطور برگشتند به امام حسین،(ع) با این که شمر آمده بود دستور اکید داشت از عبیدالله، سر ببریم امام را بکشیم اصلا همه شان را باید از بین ببریم،‌ یعنی تماما جریان مرگ بود و کشتار، این جماعت که در سپاه عمر سعد بودند بابت 1000 و یک دلیل می توانستند بگویند که ما نمی رویم، با این که همه این تهدیدها را شنیده بودند با وجود این می توانستند بگویند آخر ما دیگر چاره ای نداریم آن وقت اینوریا ما را می‌کشند ازاین توجیه های به درد نخور،همه ی ما داریم، ما نداریم؟ بابا! محرم است عقد وعروسی با ساز و آواز یعنی چه!! می‌خواهی زن و مرد و حلال کنید بروید در محضر انجام بدهید خب تو چرا می روی؟! آخر ممکن است به آنها بربخورد بعدا بگویند حسودیش شده بود. خجالت نمی‌کشی! آنها مثل بقیه یاران امام فهمیدند معنی کربلا یعنی چی به یاران امام پیوستند و هر کس کربلا را بفهمد در زُمره ی یاران حسین (ع)قرار می‌گیرد، اگر ما هنوز در زُمره ی یاران حسین(ع) نیستیم برای این که نفهمیدیم، مهم فهمیدن حکمت حسینی است در زیارت عاشورا ما نه تنها بر اماممان بلکه به اصحاب امام هم سلام می دهیم درحالی که ائمه ی بعد از امام حسین(ع) هم زیارت عاشورا می خواندند یعنی امامهای بعد از امام حسین(ع) هم ،هم به امام حسین(ع) هم به اصحابشان سلام می‌دادند. کم چیزی نیست چرا ؟ چون آنها مرگ حسینی را انتخاب کردند. "اَلَّذینَ بَذَلُو مُهَجَهُم دُونَ الحُسَین " یعنی اینها کنار سیدالشهدا خونشان را بذل کردند. در نهضت عاشورا فرماندهان هر دو جبهه برای همه ی نسل ها پیام دادند یک جبهه به فرماندهی فرزند رسول خداست فرزند کسی که دین اسلام را آورد حالا ایشان آمده دین جدش را احیا کند جبهه ی مقابل جبهه ی عمر بن سعد است فرزند سعد بن ابی وقاص جنگ‌آوری دلاور و بزرگ که به ظاهر به زُهد هم معروف بود. ولی هنوز نیم قرن هم نگذشته بود ببینید سطح اجتماعی جامعه در چه حدی از درجه به سقوط رسید که پسر آن آدم آمد جلوی امام ایستاد که ایشان را بکشد که بتواند به حکومت ری برسد در آن زمان این کارها دیگر زشت نبود پس جامعه سقوط کرده است می توان امام را کشت و به مقام رسید ببینید چقدر زود می شود خلاف جهت قدم گذاشت! این نکته ای است پر از عبرت،مواظب قدم هایتان باشید این را برداشتی خواستی دومی را برداری نگاه کن ببین کجا می خواهی بروی ،چکار می خواهی بکنی نقش ابلیس را نگاه کنید می گوید اگر همه افراد جامعه بد شدند دیگر نمی شود کاری کرد باید هم مسیر شد. نه اینطور نیست ،همیشه جامعه 72تن را می خواهد که جبهه ی حسین (ع)را راه بیندازد.
اسیران کربلا همانند شهدای کربلا اسیران عادی نبودند، بگذارید بگویم روز عاشورا آنچه راکه شراره های ظلم و ستم و شقاوت در دنیا از آن می شود اسم برد بر کاروان کربلا که مملو از زن و کودک بودند بارید. اما وقتی به کوفه رسیدند در میان قافله اسیران خانم حضرت زینب (س)یا اُم کلثوم در میان مردم اشک ریز کوفه با دست مردم را اشاره به سکوت کردند. درست در لحظاتی که انتظار می‌رفت خانم حضرت زینب (س) از شدت گریه غش و ضعف کند بیفتد، همه ی جوان هایش را از دست داده است به ظاهر خرد شده‌ اما خیلی زیبا فرمودند،
می‌فرمایند : مردم کوفه،مردم خیانت کار هرگز دیده هایتان از اشک تهی مباد ، هرگز ناله هایتان از سینه بریده نگردد، شما آن زن را می مانید که آنچه داشت می ریسید و به یکباره همه را پاره می‌کرد. نه پیمان شما را اَرجی است نه سوگند شما را اعتباری ، جز لاف و خود ستایی، جز در عیان مانند کنیزکان تملق گفتن در نهان با دشمنان ساختن ، چه چیزی دارید آخر!!! اهمیت کلام را ببینید، کلام بزرگ است اما جالب‌ترش این است، خانمی با این همه سختی و شقاوتی که دیده جرأت و توان حرف زدنشان را ببینید در جایگاه یک اسیر صحبت می کند این است که می گویم مکتب حسین(ع) شکست ندارد تو انتخاب کن. سپس خانم ادامه دادند شما گیاه سبز و تر و تازه ای را می مانید که بر سرگین رسته باشد سرگین یعنی مدفوع حیوانات، مثل گچی می مانید که گوری را با آن اَندوده کردند، می دانیم دیگر با گچ دیوارها را سفید می کنند می گوید انگار یک گوری را کندید شما آن گچی هستید که داخل گور را برای خودتان اندود می‌کنید چه بد توشه ای را برای آن جهان آماده کردید خشم خدا و عذاب دوزخ را، گریه می‌کنید!! آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید بیشتر بگریید کمتر بخندید با چنین ننگی که برای خود خریدید چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آبی شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر(ص) و سید جوانان اهل بهشت، مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیره‌ ی شما بود، بمیرید، سر خجالت را فرو بیفکنید، به یک باره گذشته خود را بر باد دادید، برای آینده چیزی بدست نیاوردید، از این پس باید با خواری و شکستگی زندگی کنید چرا که شما خشم خدا را برای خود خریدید کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد، و کوه ها در هم بریزد. می‌دانید چه خونی را ریختید؟! می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آورد ه اید چه کسانی هستند؟! می دانید جگر پیغمبر خدا را پاره پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه ای!!! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجب می‌کنید که از آسمان قطره های خون بر زمین بچکد ،اما بدانید که خواری عذاب آخرت سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمی گیرد آسوده نباشید. خدا کیفر گناه را فوری نمی‌دهد. اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمی‌گذارد. خدا حساب همه چیز را دارد.

درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کردند و آب را که مهر مادر توست.
خون تو شرف را سرخ گون کرده است: شفق، آینه‌دار نجابتت، فلق محرابی که تو در آن نماز صبح به شهادت گزارده ای.
شمشیری که بر گلوی تو آمد هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو پاره کرد: هرچه در سوی تو حسینی شد دیگر سو یزیدی( دقت کنید پیام دارد دیگراز این به بعد وسط نداریم )
اینک ماییم و آب‌ها ،درختان، کوهساران، جویباران ،بیشه زاران، که برخی یزیدی وگرنه حسینی اند.
خونی که از گلوی تو تراوید همه چیز و هر چیز را در کائنات به دو پاره کرد در رنگ، اینک هر چیزی یا سرخ است یا حسینی نیست.

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید