منو

پنج شنبه, 29 شهریور 1403 - Thu 09 19 2024

A+ A A-

محرمی دیگر را دیده و تجربه کنیم بخش هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

در دنیا خیلی از چیزها اعتباری است ، مثل کارت های بانکی شما و خیلی از مسائل دیگر، من خیلی به مسائل اقتصادی وارد نیستم چون نه حوصله ی مطالعه اش را دارم و نه دوست دارم که وارد آن بشوم . در دنیا هرچیزی اعتباری نباشد ذات دارد . ببینید ما به عنوان آدم اعتباری نیستیم ، ما دارای یک ذات هستیم ، می خواهم شما را یک جایی ببرم که یک نتیجه ای را بگیرم هرچیزی که اعتباری نباشد ذات دارد مثل نماز . نماز ذات دارد ، پیامبر خدا در معراج ، شبی که به معراج رفت با ذات نماز ارتباط برقرار کرد ، می گویم در نماز که می نشینید ارتباط برقرار کنید ، کارهایتان را بالا و پائین نکنید در نماز برای خودتان دفتر یادداشت ننویسید بچه می آید تا از کمد چیزی بر دارد می گوید الله اکبر...از این کارها نکنید دیگر ذات نماز نیست . پیامبر در شب معراج با ذات نماز ارتباط برقرار کرد. این نمازی که ما می خوانیم و روی زمین مطرح است صورت آن نماز است پس دوتا وجه شد ، نمازیک صورت و یک ذات دارد ، صورتش را چه کسی انجام می دهد ؟ ما ، مواظبیم که در رکوع انگشتانمان اینجا قرار بگیرد در سجده دست و پایمان آنجا قرار بگیرد و واجب هم هست که مراقبت کنیم. چون باید دقیق مثل دستور باشیم این صورت نماز است . هرکسی این صورت را درست انجام داد و دقت کرد با ذات آن نماز حقیقی هم آشنا می شود. پس نماز دارای یک صورت نمادین و یک ذات حقیقی است . انسان ها براساس تلاش و طلبشان ، طلب یعنی چه ؟ یعنی درخواست ، سعی می کنند نمازشان را به آن ذات حقیقی که ذات همه ی نمازها است یکی است 10 تا و 100 تا نیست، مثل همه ی ما ، همه ی ما یک نفخه ی روحی داریم نفخه ای که در تو و در من دمیده یکی است آن چیزی که تغییر می کند نفس است . پس انسان ها بر اساس تلاش و طلبشان سعی می کنند نمازشان را به آن ذات حقیقی که ذات همه ی نمازها است نزدیک کنند . جبهه های حق علیه باطل شدت و ضعف دارند اما فقط یک جبهه حق داریم.این جبهه دیگر باطلی در کنارش نیست فقط یک جبهه حق وجود دارد که ذات همه ی جبهه های حق است . حسین بن علی(ع) و یارانشان ذات جبهه حق را در دنیا نمایان و آشکار کردند چه برای قبل از کربلا و چه برای بعد از کربلا .می گوید قبل از کربلا چطور ؟ آخر من و شما خبر نداریم در آن عالمی که قبل از دنیا بوده است خیلی اتفاقات افتاده است خیلی ها که به دنیا آمدند خیلی چیزها را از قبل می دانستند بعضی ها آمدند و یادشان ماند ولی بعضی ها مثل من و شما یادمان رفت . اما می دانستند. همه ی عالم به اندازه ای که به کربلا نزدیک هستند دارای هدایت و کمال بقا هستند . اگر می خواهی ببینی چقدر هدایت شده ای ببین که چقدر به کربلا نزدیک هستی ، در حد یک روضه خوانی و در آخر یک چای روضه را خوردن و تبرک شدن و از در بیرون رفتن ؟ در کل تاریخ بگردید کجا یک جبهه ای به اینگونه تشکیل شده که هیچ انگیزه ی حقی برای دشمن در آن پیدا نمی شود . شما در جایگاه یزید ، یارانش و فرهنگ معاویه رومی بگردید یک جایی را پیدا کنید که این ها حق داشتند مقابل مسلمانان بایستند اصلاً باید می ایستادند یک مورد پیدا کنید ، پیدا نمی شود در جبهه ی حق طوری حرکت شده که هیچ انگیزه ای برای دشمن باقی نگذاشته است که بگوید من حق دارم .دیشب گفتم زهیربن قین آمد و گفت که آقا جان اجازه بده این سپاه حر الان تشنه و خسته هستند ما همه را درجا می کشیم. گفت : نه غذا و آب بدهید . اسب هایشان را هم آب بدهید برای این که کوفیان بهانه ای برای این که خون خواهی حر و یارانش را بکنند نداشته باشند چون این ها که الان نیامده اند که بجنگند اینجا ایستاده اند الان به روی ما شمشیر برنداشته اند که اگر ما اول شمشیر را بکشیم ، ما جنگ را شروع کرده ایم کوفیان حق دارند خون خواهی این عده را بکنند گفت نه . تازه آب و غذایشان هم بدهید اسب هایشان را هم آب دهید. هیچ ناخالصی در این جبهه نماند حتی جبهه هایی که در صدر اسلام بودند ، درصدر اسلام ؟ مگر می شود ؟ بله می شود عبدالله بن مسعود می گوید ما در صدر اسلام فکر می کردیم هیچ نقصی و ضعفی در جبهه ی مسلمانان از نظر اخلاقی وجود ندارد . تا این که بعد از جنگ احد آیه ی تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ آمد . خداوند فرمود : شما بهره های دنیا را برای خودتان انتخاب کرده اید جنگ احد را می دانید دیگر؟ آن بالا ایستاده بودند که پیغمبر دستور داد به هیچ قیمتی از آنجا جدا نشوید تا دیدند که کفار فرار می کنند یعنی جنگ به نفع مسلمانان است ، گفتند خب ما از غنائم جا می مانیم بدو بدو آن ارتفاع را رها کردند و تعداد زیادشان آمدند پائین دشمن همان سنگر را تصرف کرد و بر مسلمانان تاخت . شما بهره های دنیا را برای خودتان انتخاب کرده اید خداوند برای شما بهره های آخرت را انتخاب کرده بود می گوید ما فهمیدیم که باید درصدد رفع نقص های خودمان بر بیائیم اما در نهضت کربلا یک مورد این چنینی هم نداریم . حیات تمام تاریخ و حیات همه ی انسانیت به کربلا است.کربلا می کشد و زنده می کند چگونه؟ من و تو را از آنچه که در نفس اماره مان وجود دارد می کشد ، وقتی آنها مرد آن وقت ما تازه واقعا زنده می شویم دیشب در جواب دوستمان عرض کردم . وقتی به کربلا می رسی تازه می فهمی واااااای . خیلی چیزها خراب است خب حالا این همه خرابی را من چه کار کنم ؟ می گوید الان وقت مردن است یکی یکی این ها را از داخل سوراخ زنده بودن خارج کن و سرش را ببر وقتی هر یک از این ها که می میرد ، یک رگ زنده بودن تو آزاد می شود . کربلا می کشد و زنده می کند چهره ی بشاش ستمگر را در اوج پیروزی به خمودگی می کشاند چرا ؟ برای این که هیچ ستمگری سرمست نباشد .

کاروان اسیران به کاخ عبیدالله آورده شدند پسر زیاد به خیال خودش راه پیروزی را تا آخر رفته است دید امام حسین(ع) و یارانش مرده است یک تعداد زن و بچه را هم اسیر کرده اند حسین (ع)را کشت و زنان و دختران او را دست بسته پیش روی خودش دارد . همه چیز از نظر عبیدالله تمام شده بود از نظر او خودش را غالب می دید و محمد(ص) را مغلوب، سال ۶۱ هجری است هنوز هم می خواهد بر پیغمبر (ص)پیروز باشد، ببینید پیغمبر(ص) چه بود!!! جنگ را بین بنی امیه و بنی هاشم می بیند و به نفع بنی امیه می گوید تمام شد،‌ برای همیشه رنگ اسلام از ذهن ها پاک شد چون دشمنان تلاش دارند صحنه کربلا را تبدیل کنند به جنگ بین دو قبیله بنی هاشم و بنی امیه، معاویه در زمان حیات خودش جلسه ای تشکیل داد در آن جلسه شاهد آورد، شما نگاه کنید فرهنگ را، شاهد آورد که ابوسفیان پدرش با مادر زیاد پدر عبیدالله، همبستر شده و زیاد پدر عبیدالله به دنیا آمده، این شاهد کجا بود یک زن و مردی همبستر شدند دید؟! و گفت که این زیاد پسر ابوسفیان است یعنی برادر معاویه، تحت تبلیغات معاویه عرب زیاد را از طایفه بنی امیه می داند پسر ابوسفیان قبول کرده که هرچه که شیعه این حیله را هیچ وقت نپذیرفت،‌هر وقت هم خواستند صدایش کنند گفتند پسر مرجانه، ولی دشمن در تبلیغاتش بحث دعوای بنی امیه و بنی هاشم را مطرح می کند تا اسلام و غیر اسلام مطرح نشود. می خواهد بنی هاشم را به عنوان یک قبیله معرفی کند نه به عنوان اهل بیت پیغمبر (ص)تا در این جو چه بگوید؟ بگوید اصلا اسلامی در کار نیست، دعوا دعوای دو قبیله بوده می خواستند تا با پیروزی دشمن اسلام را ازبین ببرند بگویند تمام شد دیدید خبری هم نبود!!! چیز به درد بخوری هم نبود!! عبیدالله خطاب به خانم زینب (س) گفتند خدا را شکر که شما را رسوا کرد نشان داد که آنچه می گفتید دروغی بیش نبود، آنچه که می گفتند یعنی چه؟ یعنی کل نبوت، می خواهد بگوید کل نبوت، پیامبری ، همه اش یک حیله و دروغ بود، ستمکاران جز زور پشتوانه ای ندارند ولی به آنها خیلی سخت می آید، ‌وقتی که طرف مقابل قدرتشان را هیچ بشمارد، یاد بگیریم، ما فقط نیامدیم کربلا را ببینیم و فقط عزاداری بکنیم ما آمدیم فرهنگ مقابله را به عنوان یک مسلمان شیعه مخلص یاد بگیریم، در جواب عبیدالله خانم حضرت زینب(س) به سخن آمدند ولی چگونه؟ انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، ‌نه مردان این خاندان که بهترین آدم ها و انسان ها بودند کشته شدند، و نه این که که اینها را به اسیری گرفتند آوردند و انگار نه انگار که این دشمن ستمکار قدرت دارد در قبال کلام خانم او را نابود کند قدرت دارد دیگر حاکم است اینها هم اسیرند.
خانم فرمودند سپاس سزاوار خدایی ست که ما را به محمد(ص) گرامی داشت، یعنی نگاه به نبوت و پیامبری اصل و کلام اول است، یادتان باشد در گفتگوهایتان شما چه کسی هستید؟ شما مسلمان پیرو پیغمبر(ص) و شیعه امیرالمومنین(ع) هستید و جز فاسق دروغ نمی گویند، می گوید فقط آنهایی که فاسقند دروغ می گویند جز بدکاره هم رسوا نشوند و آنها ما نیستیم، دیگرانند، جواب خانم حضرت زینب(س). در کتاب جعفر شهیدی کتاب پس از 50 سال.
غرض از بیان این گفتگوها این است که شناخت حکمت حسینی مشکل است پس باید شنید و درک کرد و شناخت .امام حسین (ع)به دشمن انگیزه تحریک و عصبانیت نمی دهد، یعنی چیزی نمی گوید که طرف برای خود جوش بخورد برای خودش غل غل کند اجازه نمی دهد برای خودش هم مراحل زبونی و بدبختی و افتادگی نمی گذارد اگر دقت کنید ما آدم ها وقتی عصبانی می شویم فحش و بد و بیراه می دهیم، تا از این طریق عزتمان را حفظ کنیم هرجا یکی فحش می دهد مطمئنا فهمیده که هیچ عزتی ندارد، خوب تو فحش نده لااقل، مگر تو خودت را صاحب عزت نمی دانی؟ درحالی که در روش کربلا امام سجاد(ع) خانم حضرت زینب(س) خانم ام کلثوم بقیه اصحاب کربلا همه از این روش گفتگو ها استفاده می کردند خانم زینب کبری(س) در جوابها نه زبونند نه چاپلوس،‌ نه التماس می کنند که ما و این بچه ها را نکشید از این خبرها نیست ولی عزتشان را حفظ می کنند مثل گروه های آنارشیستی بی باکی بی جا هم از خودشان نشان نمی دهند کاملا حساب شده حرکت می کنند قلدری نمی کنند که روح تعادل و حکمت را از نهضت حسینی بگیرند، قلدرها مواظب باشید. پس هر کس به روش ابا عبدالله حرکت کرد حتما پیروز است روشی که جنگ بین حق و باطل است نه جنگ بین ما و دشمن ما هیچ کاره ایم در چنین روشی شکست معنی ندارد، عبیدالله بن زیاد نه حکمت حسینی می شناسد نه اسلام را می فهمد چون اسلام را نمی فهمد تربیت شدگان اسلامی را هم نمی تواند درک کند.
برای بار دوم خواست حضرت زینب(س) را با یک شکستی که قابل لمس باشد روبرو کند که اینگونه قافله اسرا را هم درهم بشکند این بار گفت دیدید خدا با برادرتان چه کرد؟ خانم فرمودند: از خدا جز خوبی ندیدم، او چه می گوید ایشان چه می گویند؟ برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می خواست، آنان شهادت با افتخار را برگزیدند به این نعمت رسیدند اما تو ای پسر زیاد خود را برای پاسخ به آنچه کردی آماده کن، گفتگو را می شنوید، بد و بیراه می گویی ... شما چه کار دارید در این قصه ها وارد می شوید خودش را برآورد کنید الان، گفت پسر زیاد خودت را برای پاسخ دادن به آنچه که انجام داده ای آماده کن، منظور خانم این است که جنگ بین ما و شما نیست، جنگ بین تو و خداست، تو مقابل خدا ایستادی، عبیدالله در جبهه کربلا می خواهد حسینیان در درون خودشان احساس شکست کنند ولی این جبهه چنان به حق آراسته است که باطلی و در نهایت شکستی در آنها راه ندارد. عبیدالله از طریق گفته اش آن چیزی را که می خواست بدست نیاورد خودش را دید شکسته تر شد همه بدانید که می دانیم آخرین سلاح نادان دشنام است .اگر تو از کسی عصبانی شدی دشنام دادی تو کی هستی؟ نادان. عبیدالله گفت با کشته شدن برادر سرکش و نافرمان تو خدا دل من را شفا داد. پسر زیاد می خواهد از این طریق قلب حضرت زینب (س)بشکافد توان مقاومت و گفت‌وگو را در هم بشکند شاید اینطور پیروز این صحنه و این گفتگو باشد اما خانم پاسخ داد مِهتر ما را کشتی! یعنی بزرگ ما را کشتی نهال ما رو شکستی! دلهای ما را خستی !آزار دادی؟ اگر درمان این قلب تو این است؟ بله این کار را انجام دادی یعنی چه ؟یعنی قلبی که این را می خواهد قلب یک آدم شقی است ، تو شقی شدی ،مِهتر ما را کشتی تا دلت خنک شود تو برای این که حقی ، نکشتی. پس تو شقی هستی. ابن زیاد که زیر بار شقاوت خودش به دست و پا افتاده بود دنبال راهی می‌گشت که از این صحنه فرار کند ولی چیزی برای گفتن نداشت برگشت گفت زینب (س)سخن به سجع می‌گوید، سجع وزنی است در اشعار وجمله ها ، یعنی آهنگین ، با ریتم. به جان خودم پدرش هم به سجع سخن می گفت یعنی امیر المؤمنین(ع) ،خب اینها در گفتگو ها فصیح بودند خانم به او گفت پسر زیاد من را با سجع چکار!! حالا چه وقت سجع گفتن من است !! یعنی تو آنقدر شعور نداری که همه خاندان من مُرده بعد من اینجا اشعار آهنگین بخوانم برای تو! در کجا رسم اسارت این بوده است اسیرها انقدر بی پروا دشمنشان را تحقیر کنند. راستی کدام یک از آنها اسیر است؟ کدام یک اسیر دار؟ تازیانه های حقارت بر پشت کدام یک فرود می آید؟ عزت و وقار بر قامت کدام یک می رسد؟ اینها به اندازه این که شش ماهه ی آقا امام حسین(ع) را بر دست گرفتند و آن حرمله نابکار با تیر گلوی بچه را شکافت حائز اهمیت است باید اینها را دانست وفهمید.
رسم کربلا عجیب است قاتلان در اسارت اند شهیدان و خاندانش که شهید دادند سرور وعزیزهستند. خانم حضرت زینب(س) فرمودند ای پسر زیاد خودت را برای پاسخ به آنچه کردی آماده کن. یعنی خودت باید مسئله ات را با خدا حل کنی اما این اینکه من هنوز می‌توانم به تو بگویم مسئله را با خدا حل کن نشانه این است که من هنوز زنده ام اما تو مردی. آدمی که نمی‌فهمد مرده است دیگر. یزید می‌خواست حسین (ع)نباشد تا هیچ اراده ای در مقابل اراده امور مملکت داریش نباشد حسین بن علی(ع) خواست در چنین فرصتی، اسلام را که می‌رفت تا فراموش بشود و جامعه را سراسر ارزش‌های قبیله و قبیله گرایی پر کرده بود مجدداً احیا کند در زمانی که جنگ اتفاق افتاد در کربلا، مدینه ، مکه ،بصره ،کوفه ،شام تا گردن در غفلت از اسلام فرو رفته بودند. اما پس از واقعه کربلا همه بیدار شدند حتی شام . در شام اسلام را به معاویه می‌شناختند. از اصل اسلام بی بهره بودند این حرکت شامیان را هم بیدار کرد. فهمیدند که سال هاست که معاویه به اینها دروغ گفته است تا کجا این بیداری رسید در دربار یزید یحیی بن حکم برادر مروان بن حکم وقتی سر مولا را در مقابل یزید دید اعتراض کرد که این چه کار است که انجام دادی، وقتی دید یزید چوب بر دندان اباعبدالله می‌زند گفت ای یزید چوب خودت را بردار که بسیار دیدم رسول خدا این دندان ها را می‌بوسید. ببینید دربار یزید است ،شام است ، اعتراضات تا جایی رفت که یزید دستور داد سوهان بیاورند زنجیرهای‌ دست و پای حضرت سجاد (ع) را بریدند همسر یزید وقتی دید یزید از آبجویی که داره می خورد روی سر مبارک امام ریخت، سر را برداشت و برد با آب شست و با گلاب خوش بو کرد اولین کسی که عزاداری برای امام برپا کرد هند همسر یزید بود می بینید چه خبراست! در خانه یزید در دربار یزید تشتت به پا شد ببین تا کجا رفت! باطل یعنی این ،حق یعنی آن. همه ی اینها سند دارد "ارشاد مفید ،نفس المهموم" در نفس المهموم آمده یزید وقتی با چوب به دندان مبارک آقا می‌زد برای خودش شعر می‌خواند کاش بزرگان من که در جنگ بدر حاضر شدند و تیرهای قبیله خزرج را دیدند،خب خیلی از آنها مردند جنگ بدر را آخر جلسه دیشب گفتم . امروز حاضر بودند و شادمانی می‌کردند ، می‌گفتند یزید دستت درد نکند با آل علی پاداش روز بدر را دادی انتقاممان را ازآنها گرفتی. یزید در میان دربارش و آدم‌هایی که این چنین دورش هستند عالی و حالا آرام آرام بیدار می شوند.
عشق یعنی ساختن تا سوختن
(عشق مادرها را به بچه هایشان نگاه کنید جیغ و داد می‌کنند، غر می زنند ،عصبانی می‌شوند ولی به هیچ قیمتی بچه را از خودشان جدا نمی‌کنند، به خیلی چیزها سازش می‌کنند و وقتی پیر می شوند فرتوت هستند، سوختند نه. این الان یک عشق کوچک زمینی است)
روز و شب خورشید وَش افروختن(بتابید)
عشق تنها راه تا کوی خدا
ابتدایش آستان کربلا
عشق یعنی جان به جانان باختن
با تن زخمی به دشمن تاختن
(دیدید یکی یکی به میدان رفتند تا آخرین قطره خون جنگیدند همه جایشان زخمی وشمشیر خورده بود ولی می جنگیدند، شما در آشپزخانه با چاقو دستتان را می برید داد و هوارتان در می آید یا یک سوزن در انگشتت فرو می رود دیگر این انگشت چلاق شد بقیه کارها را دیگران بکنند با بدن های زخمی در وسط میدان می‌جنگیدند)
عشق پیوندی میان نای و نی
عشق اعجاز خوشی از خوان می(سر روی نی می رود قرآن تلاوت می کند)
گر در این رَه نی نوایی می کند
یاد یار نینوایی می کند
کربلا فصلی دگر از عاشقی
واژه اش دارد اثر، از عاشقی
( خود اسم کربلا می آید دلت نرم و شل و از خودت بی خود میشوی چرا؟ هر کجا که محبت می آید همه چیز را نرم می کند. بگو کربلا چه خبر است؟)
کربلا میدان مرگ و عزت است
زنده بودن هم ردیف ذلت است
شب عاشورا یاران جمع شدند رفتند پیش خانم حضرت زینب(س) که آقای ما چه فرمودند؟ چرا اینگونه گفتند؟ما تا آخرین قطره خونمان می دوییم. ما نمی خواهیم زنده باشیم که ذلیل باشیم.
کربلا یعنی حسین و جام عشق
کربلا تکبیرة الاحرام عشق
تکبیرة الاحرام چه زمانی میگوییم؟ اول نماز .کربلا تکبیرة الاحرام عشق ، یعنی آغاز عشق
کربلا یعنی نیستان خدا
کربلا بستان دستان خدا
کربلا یعنی شگفتی آفرین ( کسانی که شگفتی آفرینش کردند)
برشگفتی آفرین ، صد آفرین
کربلا شور حسینی خوش نوا
گرچه از مویه پر است این ماجرا
(از گریه و زاری و بر سر و سینه کوفتن در این ماجرا بسیار است، اما شور حسینی خوش نواست. نگاه کنید شب ها در آخر که سینه می زنید یک جایی می رسید اگر اینجا سقف نداشت می زدید از سقف می رفتید بالا. چرا؟ چه خبر است؟ شوری است که هیچ کس نمی تواند جلویش را بگیرد.)
کربلا میعادگاه خون حق- یا ثارالله، ای خون خدا
بر سر نی چهره ی گلگون حق
آن حکایت ها که از نی گفته اند
ماجراهاییست که از وی گفته اند
از حسین و دلیری های او
زینب و شام و اسیری های او
زینبی کو در بلاغت چون علی ست
( حضرت زینب (س)در فصاحت سخن بلاغت کلام همچون امیرالمومنین(ع) است.)
نور حق در خطبه هایش منجلی ست
چقدر حضرت زینب را می شناسید؟ فقط به عنوان زینب ستم کش؟ همین؟ جلوی تازیانه های دشمن را می گرفت که به بچه ها نخورد؟ همین قدر؟ خانم این قدر ابعاد وجودی بزرگی دارد. خانم ها ،آقایان بروید بشناسیدشان. بچه هایتان را بر ا ساس یک چنین شخصیت هایی تربیت کنید ، دائم می نویسند این چیزهای روان شناسی را برای بچه هایتان اجرا کنید، راست می گویی برو حضرت زینب (س)و حضرت زهرا (س)را بشناس. می گوید خانم حضرت زهرا به روایتی 18 سال بیشتر عمر نکرد، در 18 سال 18 هزار سال درس داد ،تو درسهایشان را شنیدی؟ تو اصلا باهاش آشنایی؟ فقط ماند پشت در، میخ در به سینه اش فرو رفت؟بچه اش سقط شد؟ همین قدر می شناسیم حضرت زهرا(س) را؟ نه خیلی چیزها دارد. خانم حضرت زینب (س)خیلی بیشتر عمر کرد، پس او دیگر قصه هایش خیلی زیاد است.
گرچه از داغ برادر در تب است
مرد میدان بلاغت زینب است
(می سوزد آتش در قلبش است اما فصاحت و برایی کلامش را براساس حق از دست نمی دهد. )
محنت او کهکشان ها را شکست
( سختی ها و آزار او کهکشان ها را داغان کرد)
لیک راه عشق را بر خود نبست
شاهد صحرای خونین بوده است
(دقت می کنید کل صحبت های سخنرانی ها را در این اشعار دوباره تحویل می دهم)
شاهراه عشق را پیموده است
عشق آن جا نام خود را زد رقم
(آن جا باید تازه نام عشق گرفت به خودش)
تا که شد دست ابوالفضلش قلم
یک لحظه با خودتان فکر کنید برادرتان را نگاه می کنید دستش را از کتف جدا کردند، یک دست، یک کمی آن طرف تر یک دست دیگر، خواهر تو چیکار می کنی؟ غش می کنی. تازه یکی باید تو را جمع کند . اما نه اینطور نیست.
ساقی بزم حسین اش خوانده اند
تشنگان از همتش در مانده اند(چه کسی را؟ ابوالفضل را)
ای ابوالفضل ای سپه سالار عشق
ای دو دستت تحت الانهار عشق( می آورد می برد از نهر)
آبرو دادیم اسیر عشق را
شادمان کردی تو پیر عشق را
پیر عشق آن طفل خشکیده لب است
آنکه دلکش نغمه اش بر لب شکست
بچه ها را می بینید گریه می کنند چقدر بانمک است می خندند چقدر دلچسب است؟
راه صد ساله به یک دم طی شود
هر که هم دوش پدر چون وی شود
(پدرش هم سرش از بدن جدا شد طفل شش ماه هم سرش از بدن جدا شد)
غنچه ای بود و تحمل کرد و رفت
روی دستان پدر گل کرد و رفت
ای حسین ای شاهد پاییز عشق
نوش بادت ساغر لبزیر عشق
خاک بادا بر سر آن قوم خواب
چون که بر یاران حق بستند آب
کربلا نی ماجرای تشنگی ست
کربلا عشق و دل و دیوانگی ست
کربلا تفسیر قربانی و حج
کربلا سر مسلمانی و حج
هفت شهر عشق یعنی کربلا
از طلب آنی رسیدن تا فنا
(کربلایی شو مگر نمی خواهی برسی زود قبل از اینکه از دنیا بری؟)
گرچه نامش از همه دل می برد
بار او را عشق مشکل میبرد
برلبانم هست دائم این سرود
بر حسین و دوست دارانش درود

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید