منو

پنج شنبه, 29 شهریور 1403 - Thu 09 19 2024

A+ A A-

محرمی دیگر را دیده و تجربه کنیم بخش نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

در شب های پیشین گفتیم یزید می خواست یک جنگی را که جنگ حق علیه باطل بود را به یک جنگ قبیله ای تبدیل کند، حق و باطل را بردارد بگوید دو تا قبیله اند، سر آب، سر ارث و میراث، پست و مقام با همدیگر می جنگند، اصل هدفش این بود که نشان بدهد اسلام فقط یک شعار تو خالی است، آن هم از چه کسی؟ از خاندان بنی هاشم، اسلام یک دین بزرگ الهی که توسط پیغمبر(ص) از خاندان بنی هاشم آمده نیست، عناد تا کجا! اما فرهنگ کربلا همه چیز را زیر و رو کرد، پدران یزید، معاویه، ابوسفیان و... اسلام را سحر می دانستند ولی توسط همین اسلام رسوا شدند، داستانش زیاد است ولی چون نمی خواهم وارد این شاخه انحرافی بشوم راجع به آن حرفی نمی زنم، اما آنها می گفتند اسلام سحر است و توسط همین اسلام رسوا شدند، کربلا هم فرهنگ نمایش اسلام است، خانم حضرت زینب (س)نمایش قدرت اسلام است، که چگونه یک زن داغدیده، کل قهرمانی را در این صحنه در تمام ابعاد آن به ظهور می رساند. کربلا نشان داد چیزی برتر از قدرت وجود دارد، در عالم همه می گویند قدرت .اما کربلا نشان داد بالاتر از قدرت هم یک چیزی هست و آن ایمان است، بنی امیه هرگز این را نفهمید همان طور که دشمنان شیعه هرگز این را نفهمیدند بعد از این هم نمی فهمند چون دشمنی با شیعه کورشان می کند. بزرگان شیعه امروز هم اصلا مرعوب آمریکا نیستند، نمی ترسند؛ می بینید دیگر برای غزه چه شاخ و شانه هایی می کشند، من اسامی آنها را هم خوب بلد نیستم اما روشنفکرهای بی حسین(ع) همه از آمریکا می ترسند نکند چنین و چنان شود و آمریکا حمله کند. شیعه ای که حسین(ع) را دارد در هیچ دوره ای نمی ترسد،مگر قرار نیست همه ی ما بمیریم ، جوان، پیر ، سالم ، ناسالم ، چرا ذلت بکشیم و بمیریم .

بر می گردم به خطبه ی خانم حضرت زینب (س)، خانم فرمودند یزید ، چنین می پنداری که چون اطراف زمین و آسمان را به ما تنگ گرفتی و ما را مثل اسیرها از این شهر به آن شهر بردی ما خوار شدیم؟ تو عزیز شدی ؟گمان می کنی با این کار قدر تو بیشتر شده است که اینطور به خودت می بالی ، به این و آن تکبر می کنی؟ خانم می توانستند به او بگویند ای یزید میمون باز. فحش است دیگر.، طرف را می خواهی کوچک کنی،ولی یزید را خوار می کند ولی نه با ناسزا وکلمات ناجور . می گوید وقتی می بینی اسباب قدرت ات آماده است و کار پادشاهی تو منظم شده است از شادی در پوست ات نمی گنجی، آن موقع که خوشحالی می کنید شخصی زمین گیر و بدبخت شد،زندگی اش از دستش رفت ، خانم می گوید وقتی می بینی اسباب قدرت ات آماده و کار پادشاهی ات منظم است از شادی در پوست ات نمی گنجی ؟ نمی دانی این فرصتی که به تو داده اند برای این است که نهاد خودت را آنطور که هست آشکار کنی ؟ پس آن موقع کیف نکنید بدانید که خدا یک فرصتی گذاشته است که نشان بدهد وقت قدرتمندی تو چه کاری انجام می دهی،اصلاً تو چه کسی هستی ؟ خداوند فرمود کافران مپندارند این مهلتی که به آنان داده ایم برای آنان خوب است ما آنان را مهلت می دهیم تا بار گناه خود را سنگین تر کنند آنگاه به عذابی می رسند که خواری و رسوایی است .گفتگوی خانم برخوردی الهی است ، تذکری است عزتمند . البته اگر انسان بخواهد به گونه ای حرف بزند که عزت خودش و حقارت دشمن در صحنه بماند.حقارت دشمن وقتی در صحنه می ماند که تو آن حقارت را نشانش می دهی کار خیلی سختی است آسان هم نیست ولی کسی که رفت در حکمت اباعبدالله آنجا می بیند .خانم زینب یکی از ارکان این حکمت است در خطاب به یزید ، یابن الطلقا می گویند یابن الطلقا یعنی چه ؟ وقتی پیغمبر(ص) مکه را فتح کردند به عده ای مثل ابوسفیان گفتند شما به ما مسلمانان خیلی بدی کردید. ولی من شما را بخشیدم اما بروید و جلوی چشم ما نیائید تا با حضورتان آن خباثت ها یادآوری نشود ، کسی شما را اذیت کرد ؟ با او اینطوری برخورد کن بگو من به خاطر خدا تو را بخشیدم اما دیگر پیش من و سراغ من نیا .دیگر اینجا نبینمت . این کلمه ی یابن الطلقا اصطلاحاً در عرب فحش و ناسزا نیست ، اما یزید از این طریق تحقیر می شود می گوید یادت بیاور که پدرت هم اینطور بود پدربزرگ ات هم اینگونه شد . ایشان در ادامه سخنانشان فرمودند یابن الطلقا ، این عدالت است که که زنان و دختران و کنیزکان تو در پس پرده ی عزت بنشینند و تو دختران پیامبر(ص) را اسیر کنی ؟ پرده ی حرمت آنان را بدری ؟ صدای آنان را در گلو خفه کنی ؟ مردان بیگانه آنها را بر پشت شترها سوار کنند از این شهر به آن شهر بگردانند ؟ نه کسی آنها را پناه دهد و نه کسی مواظب حال آنها باشد نه سرپرستی همراهی شان کند مردم از این سو و آن سو برای نظاره ی آنان فراهم و دور هم جمع شوند می گویی کاش پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند اینجا بودند ، هنگام گفتن با چوب به دندان پسر پیغمبر(ص) می زنی ؟ ابداً به خیالت نمی رسد که گناهی کردی ؟ و منکری زشت را مرتکب شدی ؟ چرا نکنی ؟ تو با ریختن خون فرزندان پیامبر(ص) با خانواده عبدالمطلب که ستارگان زمین بودند دشمنی دو خاندان را تجدید کردی ، شادی مکن که به زودی در پیشگاه خدا حاضر خواهی شد ، آن وقت است که آرزو می کنی کاش کور بودی و این روزها را نمی دیدی ،کاش نمی گفتی اگر پدرانم در این مجلس بودند از خوشی در پوست نمی گنجیدند . خدایا خودت حق ما را بگیر کینه ی ما را از آن که به ما ستم کرده بستان. مگر عصبانی نیستی؟ مگر نمی خواهی طرف ات را نفرین کنی ؟ بگو خدایا حق من را بگیر . من به ندرت به این نقطه می رسم یکی دو سه باری که آدم هایی من را به این نقطه رساندند ، فقط گفتم خدایا حق ام را به تو واگذار می کنم ، هرطور صلاح تو است .
در کتاب خصایص الحسینیه اثر جعفر شوشتری آمده است ، می گوید حضرت نوح (ع)چشم پیغمبری یعنی باز داشت حقایق را می بیند گریه ی حضرت نوح (ع)بر امام حسین(ع) پیام بزرگی دارد که چه ؟ که باید پرده های ظاهر را کنار زد تا مقام حسینی را یافت. همان طور که در قرآن می خوانیم خداوند به حضرت موسی(ع) می فرمایند : باید به نزد بنده ی صالحی به نام خضر بروی و از علومی که به او یاد دادیم تو بیاموزی وقتی موسی(ع) و خضرنبی به هم می رسند اولین گفتگو بین موسی(ع) و خضر قصه ی امام حسین (ع)است ، اشک هر دوی آنها برای امام حسین(ع) جاری می شود. این برای ما پیام دارد که چه ؟ که مقام اتصال به اسرار الهی با گریستن بر حسین (ع) امکان پذیر است ، یعنی فهم حکمت حسینی پیر راه می خواهد ، کربلا اسراری نهفته در دل اولیا خدا است،باید تلاش کنیم بی بهره نمانیم .
در مقتل ابی مخنف آمده است که حسین (ع) در آینه ی روزگار چه دیده بود که به اهل خیمه هایش گفت: نگران نباشید بعد از من چیزی نمی گذرد که شما را با احترام به موطن هایتان ، به جایی که بودید می رسانند ولی خود این ها ذلیل می شوند. آری چه دیده بود ؟ که یزید نتوانست دوام بیاورد و دستور داد با احترام با ذریه ی پیغمبر(ص) رفتار کنند چرا ؟ چون خانم حضرت زینب(س) سراسر وجودش را با حقیقت شکست . هیچ راهی برای فرار از این شکست پیدا نمی کند ، در ماجراها باید حسینی عمل کنیم تا یزید ها در چنگال شما این چنین خوار و ذلیل شوند . باید حسینی اندیشه کنیم تا دشمن را حقیر ببینیم نه قدرتمند . ما اگر دشمن را قدرتمند ببینیم در مقابلش خوار و زبون می شویم ، یزید بودن نماد قدرت است،باید بیشتر از آنکه یزید بودن را آرزو داشته باشی حسرت حسین(ع) بودن در درون ات شعله بکشد .شامی ها با حیله معاویه اسلام را به عنوان یک حکومت می شناختند به عنوان یک دین با آن آشنایی نداشتند این بزرگترین ظلمی بود که به اسلام در شام و بر مردم شام رفت چرا؟ مردم این بلاد گمانشان این بود که اسلام در مدینه همانند اسلام در سایر بلاد اسلامی است یعنی همین اسلامی که در شام است اسلام معاویه ای، به همین‌ دلیل روز ورود اسیران جشن گرفتند وپایکوبی کردند چرا؟چون فکر می کردند حکومت شان بر دشمنانش پیروز شده است این درگیری را بین دو حکومت می شناختند یک طرف پسر پیغمبر(ص) و طرف دیگر پسر معاویه به عنوان حاکم، معاویه دین را به حکومت تبدیل کرد، کربلا به صحنه آمد که بگوید دین اصل است و حکومت یکی از شئون دین است اما معاویه می خواهد با عمده کردن حکومت، دین را قربانی کند طوری که بشر حساسیتش را نسبت به دین خدا از دست بدهد، نمونه هایش را نمی بینید امروز؟ و فقط به حکومت توجه کند این حیله فوق العاده خطرناکی است، چراکه وقتی دین به معنای حکومت شد دیگر از حاکمان انتظاری جز حکومت نخواهد بود اینجاست که مردم هم از حکومت دینی محروم می شوند و هم حاکمان غیر دینی راحت در امنیت می مانند و انتظاری که از یک حاکم اسلامی هست دیگر از حاکم غیر ‌دینی نخواهد بود، شما شیعه هستید؟ شیعه اینگونه نیست که دین را در حد یک حکومت بشناسد و بر آن اساس دینش را بپذیرد، نمی پذیرد شیعه،چرا؟ شیعه علی(ع)، آن امام معصوم را به عنوان حاکم پذیرفته بود و دینی را می شناسد که حکومت وجهی از آن دین است و اعتقاد دارد دین باید در جامعه و روابط بین انسان ها حاکم باشد نه اینکه حکومت یک چیزی مستقل از دین قرار بگیرد.
برمی گردیم به کوفیان. کوفیان حسین بن علی(ع) را نزد خودشان دعوت کردند وعده یاری دادند، اما وقتی  با عبیدالله روبرو شدند وعده ها را فراموش کردند واقعا ترساندن عبیدالله این چنان بالا بود که حجتی برای کوفیان باشد که دست از یاری امام بکشند و یاری امام را غیر ممکن بدانند؟ تاریخ می داند که اینطور نیست، حتی پشتیبانی شام هم از عبیدالله آنگونه ای نبود که مردم‌از ترس شام بهانه ای برای یاری نکردن امام داشته باشند، تازه شام کجا ،کوفه کجا ،فاصله بسیار. عبیدالله کجا، حسین (ع)کجا، اینجاست که نمی شود از کوفیان گذشت، این‌روش کوفی ها را در جامعه شیعه نشناخته رهایش کرد باید بشناسید چون خیلی راحت گریبان من و شما را می گیرد، که الان گریبان خیلی ها را دارد میگیرد، این آفت را بر درخت تناور تشیع نمی شود نادیده گرفت با مسلم بن عقیل با آن همه شور بیعت کردند و بعد به دشمن امام پیوستند، نه تنها به دشمن امام پیوستند سیاهی لشگر نبودند برای خشنودی دشمن امام را هم کشتند یک عده شان در کشتن امام شرکت کردند و یک عده رفتند در خانه شان درها را از پشت بستند، ما که هیچ صدایی نشنیدیم، ما خبری نداشتیم، می خواستند‌خبر کشته شدن امام را نشنوند، راستی چرا اینطوری شد؟ کوفیان درخو‌است حاکمیت امام معصوم را داشتند اما خودشان را برای چنین درخواستی آماده نکرده بودند تو چیزی را که می خواهی باید از قبل تدارکش را دیده باشی، حالا مصداقش امروز است «عجل لولیک الفرج »خودمان را می کشیم تکه و پاره می کنیم، هوار می زنیم التماس می کنیم، خودت را آماده کردی؟ هوای نفست را آوردی پایین یا هنوز سر قله دما‌وند است.
این که کوفه. مدینه هم یک سال بعد جزای یاری نکردن امامش را دید سربازهای شام را ریختند در شهر 3 روز به آنها مجوز دادند غارت کردند به زنانشان تجاوز و قتل عام کردند و رفتند اما با همه این صحبت ها قصه کوفه قصه دیگری است با مرگ معاویه به امام نوشتند اما یاری اش نکردند مدینه ای ها نگفته بودند امام ما تو را یاری می کنیم، بیا نزد ما . کوفه ای ها دعوت کردند.با مرگ یزد آتش انتقام بین آن ها شعله ور شد امادیگر شرمنده تر از این بودند که اینبار به امام سجاد(ع) نامه بنویسند که آقا بیا ما هستیم چون تا فرق سر در خجالت و شرمندگی بودند در کوفه بعد از اینکه امام در کربلا کشته شدند اسرا رفتند، این قصه ها طی شد شمشیرها بی پروا از غلاف در آمدند در حکمت حسینی شمشیر بی پروا از غلاف بیرون نمی آید قانون و قاعده دارد هر شکلی کشتند هم کسی را که باید بکشند کشتند هم آن هایی را که نباید بکشند کشتند، چون قانون و قاعده نداشتند آنها هم شیعه بودند این سرنوشت شیعیانی ست که از حکمت دین فاصله می گیرند کوفه یک خبر و عبرت بزرگ برای شیعیان بوده است.عبرت از کوفه یعنی اگر می توانید شیعه قبیله ای بی حکمت را اصلاحش کنی اصلاح کن، یاد بده، اما اگر دیدی نمی توانی از عهده ات بر نمی آید از آن فاصله بگیر .مراقب خودتان باشید .باید از اول چون اصحاب کربلا در راه امام پاک باز باشید دوست داشتن امام حسین(ع) به تنهایی کافی نیست، عاشقتم امام حسین(ع)، دروغ می گوید، این کار را برایت انجام می دهم، دروغ می گوید، برای منیتش می کند می خواهد بگوید منم هستم . دوست داشتن امام حسین (ع)کافی نیست اگر صادقانه اسلام را پذیرا نشوی یک مرتبه خودت را در کنار عمر سعد خواهی دید. اگر صادقانه علاقه به سید الشهدا را پیشه نکنی به یک باره خودت را در کنار کوفیان می بینی. اگر صادقانه دنبال حق باشی و راهت را گم کنی، یک دفعه حر گونه ،خودت را کنار امام حسین(ع) می بینی . پس همه چیز برپایه صداقت. پس اول امام را بشناس ، برایش پاک بازانه حرکت کن تا همواره در کنار حسین باشی.
سر حسین را نزد عبیدالله ، سر عبیدالله را نزد مختار و سر مختار را نزد مصعب بردند. مصعب ابن زبیر، سر مصعب را پیش روی عبدالملک گذاشتند .این طور 10 سال طول کشید. امنیت از کوفه و بصره بلکه از کل عراق رخت بر بسته بود حاکمان نسبت به مردم ، مردم به نسبت به حاکمان ، مردم خودشان نسبت به هم دشمن بودند. این اخباری بود که امام حسین(ع) به آنها داده بود گوش نکردند دیگر. ما اخبار را می شنویم نه؟ می شنویم دیگر، خوش به حالمان اگر گوش می کنیم.حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه حاکم شد. تفتیش عقاید، جاسوسی ،اتهام ،دستگیری ،زندان، شکنجه ،قتل ،اختناق بر کوفه حاکم شد.حجاج مردم را مجبور کرد که بروند با بصره بجنگند. عده زیادی از کوفیان کشته شدند اینها با عبیدالله نجنگیدند ، صحرای کربلا نرفتند که کشته نشوند ، عده زیادی در این جنگ باطل با بصره به سرکردگی حجاج کشته شدند . 20 سال طول کشید. وقتی حجاج مرد ، نقل شده از مسعودی در مروج ذهب آمده ، به جز کسانی که در خود جنگ ها کشته شدند، آن را آمار ندارد غیر از آن ها 120 هزار نفر در شهر به دست حجاج کشته شدند .اعدام کرد ، کشت ، ترور کرد. 50 هزار مرد و 30 هزار زن در زندان های حجاج زندانی بودند از این 30 هزارزن 16 هزارزن را در زندان ها برهنه نگه می داشت. حجاج زن و مرد را در زندان، به هم نامحرم، در یک جا نگه می داشت . زندان ها سقف نداشتند تا آفتاب و سرما و باد و باران و آزار و اذیت داغانشان کند خوراکشان هم مخلوطی از آرد جو و خاکستر و نمک بود . می گویند وقتی که یک مدتی می گذشت تمام این زندانی ها عین سیاه پوستان عین ذغال می شدند. واقعا کوفیان به یاری امام نیامدند می خواستند چه چیزی را حفظ کنند که به یاری امام نیامدند؟ ایا توانستند آن چیزی را که می خواستند حفظ کنند و نگه دارند؟ اگر به یاری امام آمده بودند چه چیزی را از دست می دادند؟ که همان ها را بعدا از دست ندادند؟ معنی و نتیجه جدا شدن از امام و پاک باز نبودن در راه اسلام چه چیز خواهد بود؟ جز آنچه که واقع شد اتفاقاتی که افتاد ، در طول تاریخ برای همه ممالک تکرار می شود. کربلا حادثه ای نیست که فقط در سال 61 هجری محقق شده باشد ، کربلا هر سال است باید همیشه به کربلا نظر داشت وگرنه زندگی دینیمان را از دست می دهیم. یادمان باشد ما منتظران آخرین حجت خدا بر روی زمین هستیم .در زمان انتظار باید تلاش کنیم به قدر کفایت از حکمت حسینی بهره مند باشیم وگرنه باختیم.
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایه الهام جهان است هنوز
بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل دمان است هنوز
در فداکاری مردانه ات ای رهبر عشق
چشم ایام به حیرت نگران است هنوز
تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست
از قیام تو پیام تو عیان است هنوز
همه ماه محرم همه جا کرب وبلاست
در جهان موج جهاد تو روان است هنوز
جاودان بینمت استاده به پیکار دلیر
” لا اری الموت ” تو را ورد زبان است هنوز
باغ خشکیده ی دین را تو ز خون دادی آب
نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز
تربت پاک تو ای اسوه ی آزادی و عشق
سرمه دیده صاحب نظران است هنوز
خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم
به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز
انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت
نقش اخلاص تو سر مشق جهان است هنوز

نوشتن دیدگاه





تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید